خلوتی با خدا

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا خانوادم ...عزیزانم ..دوستانم .....را در پناه خودت حفظ کن .....در سختی ها یاری کن ......تو بزرگی ورحیمی ......از تو دیگر چه بخواهم ؟
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هم تو رو فراموش کردم هم خودم و دیگه به حدی رسیده که زدم به بی خیالی میدونی که چی رو میگم.............. الان راضی شدی ، خوشحالی که به اخر خط رسیدم اره!!!!!!!!!!
 

AMMARIYA

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا کمکم کن مشکلاتم حل بشه..تا حتی لحظه ای فکر ناشکری کردن به سرم نزنه...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خدایا
مرهم دل شکستهام باش
تنهام نذار
که
خیلی
تنها هستم
کسی
نمفهمه
حرفم جز تو
کمکم کن
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا! همه ازتو میخواهند"بدهی"

اما من از تو میخواهم "بگیری"،

خستگی، دلتنگی و غصه ها را،

از لحظه لحظه روزگار همه آنهایی که دوستشان دارم.... آمین
 

DONYA16822

عضو جدید
کاربر ممتاز


به تو من خیره می گردم
؛

به این جنگل ...

به این برکه ...

به خط نور ...

به این دریا ...

به رقص آب ...

به این افسون بی همتا ...

چه باید گفت؟

کمک کن واژه ها را بر زبان آرم ؛

بگویم لحظه ای از تو ...

از این زیبائی روشن ،

از این مهتاب ...

بریزم با نسیم و گم شوم در شب ؛

بخندم با تو لختی در کنار آب ...

زبانم گنگ و ذهنم کور ،

تنم خسته ، دلم رنجور ...

تمام واژه ها قامت خمیده ،

ناتوان ...

بی نور ....

پر از پیچیده گیست این ذهن ناهموار ؛

سکوت واژه ها درهم تنیده ،

مثل یک آوار ...

من از پیچیده گی ها سخت بیزارم ؛

تو با من ساده می گویی و من هم ساده می گویم :

" خـدایــا دوسـتـت دارم "
شاعر : حدیث سامی
 

DONYA16822

عضو جدید
کاربر ممتاز
پس با کدام روی به دیدار تو بشتابم ؟ و با کدام کوله بار به بارگاه تو بیایم ؟ آقای من .. با گوشهایم ؟ با چشمهایم ؟ با زبانم ؟ با دستهایم ؟ با پاهایم ؟مگر نه اینکه همه ی اینها نعمتهای توست در نزد من ؟ و مگر نه اینکه من با همه ی اینها مرتکب گناه شده ام ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
(دعای عرفه )
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
خـــــــــــدا ...
اينقدر تو خودم ريختم ،
که از سرمم گـذشــت
...
دارم غـــــــرق ميشم
...
دسـتت کــــــجاست
!!!
 

fantastic.fati

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میدونستی خیلی خوبــــــــــــــــــــــــــــــــی؟؟؟ : )
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا میشه برگمو بدم؟....
میدونم وقت امتحان تموم نشده...
اما....
خسته شدم:cry:
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
.

.

خدای مهربونم
تنهام نزار
دلم میگیره ولی میدونم همیشه کنارم هستی
 

succulent

عضو جدید
گفتگو با خدا(1)

گفتگو با خدا(1)

re356.jpg

به رويا با خدايم گفت و گو کردم

به سوی خالق و معبود خود جانانه

رو کردم

توکل هم به او کردم

به او گفتم



زمانی را به من بخشيد ای بيتا تو ای معبود بی همتا

تو ای اميد هر نوميد

خدا خنديد و پاسخ گفت

وقت من ندارد مرز پايانی يقين اين

راز هستی را تو ميدانی

چه می خواهی بپرسی از من ای

پرسشگر دانا

تسلط يافتم بر خويش ومن پرسيدم

ای خالق

تعجب از چه چيزی از بشر داری

جوابم را بده ای خالق دانا

توانايی و دانايی

خدا در لحظه ای آرام پاسخ گفت

که انسان با شتابی سخت

ميخواهد که بگريزد ز دست کودکی هايش

برون آرد ز دست کودکی پايش

و می خواهد شتابی گيرد و گامی

گذارد نزد فردايش

به آينده

به پولی دست يابد

به پولی با بهای خستگی هايش

چه باک ار هست زخمی بر تن و

پايش

دلش خوش باد با پولی که با زحمت

به چنگ خويش آورده

دوباره پس دهد آن را به تاوان تلاش خويش

سلامت از وجودش رخت بر بسته

غم سنگين اين فرسودگی در سينه و غمخانه بنشسته

دوباره آرزو دارد

که کودک باشد وآن گوهر گم گشته برگردد

پريشان خاطر رنجور

به آينده نگاهی مضطرب دارد

و در اين حال راهی را سپارند و به سر آرند

عمری را که ارزش دارد و آدم نمی داند

غم ناداني اش از سينه اش

بيرون نمی راند

نه حالی مانده بر احوال ونه آينده ای دارد

نه بر لب خنده ای دارد

تو پنداري كه مي ميرد

دل از اين لحظه مي گيرد

تو پنداري كه هرگز زندگي گام خوشي

با او نپيموده

خدا دستان سردم را گرفت و مدتي

در لحظه اي طي شد

سكوت دلنشيني بود دل وجان را يقيني بود

دوباره پرسشي دارم خداي مهربان من تو اي آرام جان من همه روح و روان من

چه مي گويي

كدامين درس سخت زندگي بايد بياموزيم

چراغ دل چگونه يا كجا بايد بيفروزيم

نهال عشق در دل با كدامين آب مهري سبز مي گردد

خداوندا

چه پيغامي تو داري تا براي ديگران

روياي خود را باز گويم من

خدا آرام پاسخ گفت

بدانند و بياموزند

عشق جبري نيست

قياسي نيست بين مردمان در جايگاه عشق

و قلب مردمان بسيار حساس است

مبادا لحظه اي زخمي

فروآرند بر قلبي

كه طولاني شود شود آن التيامي را كه مي خواهند

اين دل سخت حساس است

لطيف و ترد همچون شاخه ياس است

بياموزند

ثروتمند آن كس شد كه در دنيا

نيازش كمترين باشد

توانايي همين باشد

وراز زندگاني هم همين باشد

بياموزند

نقطه پيش چشم هر كسي شكلي دگر دارد

نگاه هر دو انسان در جهان مانند

هم هرگز

بياموزند

كافي نيست تنها بگذرند از ديگران

و بخشش خود را

بيان دارند

بياموزند

خود را هم ببخشند و پس از آن جان

ودل آسوده مي ماند

سكوتي دلنشين تر بود

رويا همچنان زيبا

سپاس خويش را من با خدايم با

صميميت بيان كردم

و پرسيدم كه آيا هست چيزي كه

بيان داريد

خدا لبخند زد

گويي گلي در آسمان سينه ام

بشگفت

و پاسخ گفت

فقط اين را به ياد آرند من در هر

كجا هستم
 

succulent

عضو جدید
گفتگو باخدا (2)

گفتگو باخدا (2)

re384.jpg


این مطلب اولین بار در سال 2001 توسط زنی به نام ریتا در وب سایت یک کلیسا قرار گرفت
این مطلب کوتاه به اندازه ای تاثیر گذار و ساده بود که طی مدت 4 روز بیش از پانصد هزار نفر
به سایت کلیسا ی توسکالوسای ایالت آلاباما سر زدند.
این مطلب کوتاه به زبان های مختلف ترجمه شد و در سراسر دنیا انتشار پیدا کرد.

Interview with god
گفتگو با خدا

I dreamed I had an Interview with god
خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم.

So you would like to Interview me? "God asked."
خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی؟

If you have the time "I said"
گفتم : اگر وقت داشته باشید.

God smiled
خدا لبخند زد

My time is eternity
وقت من ابدی است.

What questions do you have in mind for me?
چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی؟

What surprises you most about humankind?
چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند؟

Go answered ….
خدا پاسخ داد ...

That they get bored with childhood.
این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند.

They rush to grow up and then long to be children again.
عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند.

That they lose their health to make money
این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند.

And then lose their money to restore their health.
و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی میکنند.

By thinking anxiously about the future. That
این که با نگرانی نسبت به آینده فکر میکنند.

They forget the present.
زمان حال فراموش شان می شود.

Such that they live in neither the present nor the future.
آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی میکنند و نه در حال.

That they live as if they will never die.
این که چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد.

And die as if they had never lived.
و آنچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبوده اند.

And then I asked …
بعد پرسیدم ...

As the creator of people what are some of life's lessons you want them to learn?
به عنوان خالق انسان ها ، میخواهید آنها چه درس هایی اززندگی را یاد بگیرند؟

God replied with a smile.
خدا دوباره با لبخند پاسخ داد.

To learn they cannot make anyone love them.
یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد.

What they can do is let themselves be loved.
اما می توان محبوب دیگران شد.

learn that it is not good to compare themselves to others.
یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند.

To learn that a rich person is not one who has the most.
یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد.

But is one who needs the least.
بلکه کسی است که نیاز کم تری دارد

To learn that it takes only a few seconds to open profound wounds in persons we love.
یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم.

And it takes many years to heal them.
و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد.

To learn to forgive by practicing forgiveness.
با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرند.

To learn that there are persons who love them dearly.
یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند.

But simply do not know how to express or show their feelings.
اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند.

To learn that two people can look at the same thing and see it differently.
یاد بگیرند که میشود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.

To learn that it is not always enough that they are forgiven by others.
یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند.

They must forgive themselves.
بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند.

And to learn that I am here.
و یاد بگیرند که من اینجا هستم.
 

succulent

عضو جدید
درد دل مجنون با خدا

درد دل مجنون با خدا

re668.jpg

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
*
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
*
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
*
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
*
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
*
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
*
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
*
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم
*
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
*
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
*
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
*
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
*
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
*
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
*
مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی
*
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
*
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
 

succulent

عضو جدید
یارب ز شراب عشق سرمستم کن !

یارب ز شراب عشق سرمستم کن !

re676.jpg

الهی! بر هر که داغ محبت خود نهادی، خرمن وجودش را به باد نیستی در دادی.
الهی! همه آتش ها بی محبت تو سرد است و همه نعمتها بی لطف تو درد است.
الهی! مخلصان به محبت تو می نازند و عاشقان به سوی تو می تازند. کار ایشان تو بسازکه دیگران نسازند، ایشان را تو نواز که دیگران ننوازند.
الهی! محبت تو گلی است محنت و بلا خار آن، آن کدام دل است که نیست گرفتار آن.
الهی! از هر دو جهان محبت تو گزیدم و جامه بلا بریدم و پرده عافیت دریدم.
یارب ز شراب عشق سرمستم کن
وز عشق خودت نیست کن و هستم کن
از هرچه بجز عشق خودت تهی دستم کن
یکباره به بند عشق پا بستم کن
الهی! چون در تو نگرم از جمله تاجدارانم و تاج بر سر و چون در خودم نگرم از جمله خاکسارانم و خاک بر سر.
الهی! مرا دل بهر تو در کار است وگرنه با دل چکار است، آخر چراغ مرده را چه مقداراست؟
الهی! تا به تو آشنا شدم از خلق جدا شدم، در دو جهان شیدا شدم، نهان بودم و پیداشدم.

نی از تو حیات جاودان می خواهم
نی عیش و تنعم جهان می خواهم
نی کام دل و راحت جان می خواهم
هر چیز رضای توست آن می خواهم​
 

succulent

عضو جدید
به دنبال خدا هستم !

به دنبال خدا هستم !

re536.jpg

خدا می خواهم انسانها

نمی دانم چرا این زندگی با ما چنین قهر است

خدایی کو بگویم دردهایم را؟

بسازد چاره این خستگیها را



خدا می خواهم انسانها

خدا را سخت می خواهم

خدا را سخت می جویم



بدان وسعت که می گویند اگر باشد خدا آخر

چرا او را نمی یابم

چرا من را نمی یابد؟

هماره منتظر هستم که او خود را نمان گرداند و آید

در این ماتم سرای کوچک دنیا

بگیرد دستهایم را



برای او بنالم دردهایم را

خدا می خواهم انسانها

خدا را سخت می خواهم

خدا را سخت می جویم



گذشته ماهها و سالها اما

نشد پیدا خدای ما

اگر دیدید در جایی خدایم را

بگوئید اسم من از دفتر مخلوقیان جا مانده تنهایم

بدو گوئید یا آید به سوی ما

ویا گیرد تمام لطف خویش از ما

بمیراند مرا چون خسته ام از این پریشانی

در این عصری که دلها غرق طوفان است

همیشه کلبه امید ما هم سخت لرزان است

در این اوضاع بحرانی

که ویران است دین ما

خدا می خواهم انسانها

دگر از زندگی سیرم

چنین زارم که می بینید

اگر روزی خدای مهربانی را

در اوج آسمان دیدید

بگوئید اسم من از دفتر مخلوقیان جا مانده

تنهایم

اگر فرمود من را از در لطفش خدا رانده

بگوئید آخرین رویای من این است

که میخواهم بمیرم گر خدائی را ندارم حامی ام باشد...........

و اما بهد از مدتی که ما خدا رو پیدا کردیم اینچنین گفتیم(اصل شعرو به خاطر ندارم اما این قسمتی از شعر دومه)

و اکنون آی انسانها

خدا را دیدم انسانها!

خدای من شده پیدا !!



خدا آمد

و با خود شادمانی داشت

و او خود برکت و نعمت به من بخشید

نگاهم کرد

صدایم زد

ز دردم خوب بود آگاه

و در گوشم چنین فرمود :

همیشه با تو بودم بندهء گمراه

تو بودی سخت نابینــا !!!!
 

succulent

عضو جدید
قلب من خانه ی خداست...

قلب من خانه ی خداست...

re568.jpg

ممکن است گاهی گریه کنم ولی هیچگاه در تنهایی گریه نمیکنم
خداوند اینجاست
اشکهای مرا پاک می کند...چون...

قلب من خانه ی خداست

ممکن است گاهی بیفتم و بلغزم اما هرگز در سقوط تنها نمی مانم
خداوند هست و مرا بلند می کند... چون...

قلب من خانه ی خداست

شاید گاهی رنج بکشم اما هرگز در این رنج کشیدن تنها نمی مانم
پروردگار مرا از رنجها رها می کند...چون...

قلب من خانه ی خداست

خوشحالم برای اینکه میدانم هرگز تنها نیستم
خداوند همواره با من است...چون...

قلب من خانه ی خداست...
 

succulent

عضو جدید
زدل دعا كردن

زدل دعا كردن

re576.jpg

خوشا به نيمه شبى با خدا صفا كردن
زبان حال گشودن زدل دعا كردن

تمام لذّت عالم نمى رسد قدرش
به يك دقيقه مناجات، با خدا كردن

به صد هزار قبولى عمره مى ارزد
به دهر يك گره از كار خلق وا كردن

به ادّعا نتوان برد بهره اى فردا
كه بهره از عمل آيد نه ادّعا كردن

در اين سراى دو در، از درى درآ اى دوست
كه حاجتى بتوان از كسى روا كردن

براى جلب رضاى خدا بكوش اى دل
كه مشكل است خدا را زخود رضا كردن

به زرق و برق زر اى دل مناز، مى بازى
كه كار زر، بود از حق تو را جدا كردن

بهشت برگ عبورش محبّت مولاست
خوشا به حبّ على دورى از خطا كردن​
 

succulent

عضو جدید
الهی دستم بگیر

الهی دستم بگیر

re41.jpg


الهی! اگر طاعت بسی ندارم در هر جهان جز تو کسی ندارم.

الهی! تو دوستان را به دشمنانت می‌نمایی،درویشان را غم و اندوه دهی، بیمار کنی و خود بیمارستان کنی، درمانده کنی و خود درمان کنی، از خاک آدم کنی و با وی چندان احسان کنی، مجلسش روضه رضوان کنی،

الهی! از پیش خطر و از پس راهم نیست، دستم گیر که جز تو پناهم نیست.


الهی! دستم گیر که دست آویز ندارم و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم.


الهی! خود را از همه به تو وابستم، اگر بداری تو را پرستم و اگر نداری خود پرستم نومید مساز بگیر دستم.


الهی! ای دورنظر و ای نیکو حضر و ای نیکوکار نیک منظر، ای دلیل هر برگشته، و ای راهنمای هر سرگشته، ای چاره ساز هر بیچاره و ای آرنده هر آواره، ای جامع هر پراکنده و ای رافع هر افتاده. دست ما گیر ای بخشنده بخشاینده.


الهی! کار آن دارد که با تو کاری دارد. یار آن که دارد چون تو یاری دارد. او که در هر دو جهان تو را دارد هرگز کی تو را بگذارد.


الهی! در سر گریستنی دارم دراز. ندانم از حسرت گریم یا از ناز.


الهی! یاد تو در میان دل و زبان است و مهر تو میان سر وجان.


الهی! یکتای بی‌همتایی، قیوم توانایی، بر همه چیز بینایی، در همه حال دانایی، از عیب مصفایی، از شرک مبرایی، اصل هر دوایی، داروی دل‌هایی،بتو رسد ملک خدایی.


الهی! نام تو ما را جواز، مهر تو ما را جهاز، شناخت تو ما را امان، لطف تو ما را عیان.


الهی! ضعیفان را پناهی. قاصدان را بر سر راهی. مومنان را گواهی. چه عزیز است آن کس که تو خواهی.


الهی! ای خالق بی‌مدد و ای واحد بی‌عدد، ای اول بی‌هدایت و ای آخر بی‌نهایت. ای ظاهر بی‌صورت و ای باطن بی‌سیرت، ای حی بی‌ذلت ای بخشنده بی‌منت، ای داننده رازها، ای شنونده آوازها، ای بیننده نمازها، ای شناسنده نامها، ای رساننده گامها، ای مطلع بر حقایق، ای مهربان بر خلایق، عذرهای ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر و بر عیب‌های ما مگیر که تو قوی و ما حقیر، از بنده خطا آید و ذلت و از تو عطا آید و رحمت.


الهی! ای کامکاری که دل دوستان در کنف توحید توست و ای که جان بندگان در صف تقدیر تو است، ای قهاری که کس را به تو حیلت نیست، ای جباری که گردن کشان را با تو روی مقاومت نیست، ای کریمی که بندگان را غیر از تو دست آویز نیست. نگاه دار تا پریشان نشویم و در راه آر تا سرگردان نشویم.
 
آخرین ویرایش:

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
פֿــدایــــــا از ایــטּ بــہ بــعـــد بــہ مــפֿــلــوقـــاتـــت

یــڪ مــتـــرجـم ضــمــیـــمــہ ڪــטּ . . .

ایــنـجـــا هــیــچ ڪــس ،

هــیـــچ ڪــس را نـمـیـفـہـــمــد . . . (!)
 

Similar threads

بالا