کدوم دانشگاه چتری؟!
حالا کی گفته من پیام نورم؟...شما نمیخوای گوش نکن...من واسه بقیه میگم...گوشاتو بگیر
![]()
چیه؟...نکنه روزای بعدشم میخوای بگم..این که شد یه ترم بسه دیگه
جو گرفتها!!!!!!!!!!!!
چیه؟...نکنه روزای بعدشم میخوای بگم...؟نه اقاجون بسه دیگه برو لا لا کن
![]()
اخ چقد شیرینی تو....لاک پشت بخورتت...نازی....شما برو نویسنده شو...قوه ی تخیلت عالیه...جون تو راس میگممیخای بقیشو من برات بگم؟!؟!
بعدش یه صدایی اومد که میگفت وقت امتحان تمومه و دیگه چیزی ننویسین! برچسب روی صندلیتونم با خودتون ببرین برا اعلام نتایج لازم میشه![]()
اخ چقد شیرینی تو....لاک پشت بخورتت...نازی....شما برو نویسنده شو...قوه ی تخیلت عالیه...جون تو راس میگم![]()
اخی....پس دانشجو نیستی ....الهی...خوب ایشالا میری دانشگا ...غصه نداره که...ببین گوشتو بیار به جون خودم دانشگا زیادم مالی نیس...بشین درساتو بخون دکتر شی یه دفه بری مطب بزنیاز کجا میدونی نیستم؟!؟!
جون خودش! من جونمو فقط 20.5 ساله از تو جوق اب پیدا کردم![]()
اخی....پس دانشجو نیستی ....الهی...خوب ایشالا میری دانشگا ...غصه نداره که...ببین گوشتو بیار به جون خودم دانشگا زیادم مالی نیس...بشین درساتو بخون دکتر شی یه دفه بری مطب بزنی![]()
عزیزم امپول زنی که خیلی راحته...همینجوریشم یکی ببینتت با امپول زن اشتبات میگیره....
کی گفته دانشجو نیستم هستم اما اسمن مثله شما!!!!
نمیشه امپول زن شم ؟!![]()
سلام صدف .... از پسر شاطر چه خبر![]()
نه خیلی ممنون!
دانشگاه پیام نور که خاطره نداره!
والا بخدا...اصلا اینم حرف بود یارو زد؟هرچند نمی دونم خودتون کجا می خونید اما عرض کنم محض اطلاعتون که از بد روزگار من یک پیام نوری ام!
والا بخدا...اصلا اینم حرف بود یارو زد؟![]()
همون اواتار گربه ههنمی دونم منظورتون از یارو کیه؟!
راستی دختر شاه پریون شمایی؟ توی بحث های پیام نور بودین ؟ آشنا میزنه اسمتون؟!
من اولین روزی که رفتم هنوز دانشکده فنی ساختمون جدیده ش تموم نشده بود. اولین کلاس هم مبانی برنامه سازی بود که رفتم سر کلاس چشمتون روز بد نبینه یه عالمه دار بست وسط کلاس بودش. جالبه همه بچه های کلاس هم تمام و کمال تشریف آورده بودن...
هی روزگار...
یادش بخیر...
چند روز اول خواستم زیاد خودم را لو ندهم! تا اخلاق پسر شاطر دستم بیاید.
چشمتان روز بد نبیند! درست همان روزیی که حس میکردم الان است پسر شاطر پا پیش بگذارد
دیدم با یکی از دخترهای کلاس خوش و بش می کند!
خوش و بش انها همان و اشک و زاری من هم همان!
2 هفته اول دیگر لب به نان هایی!که آقا جان از شاطر میخرید نمیزدم! اما گرسنگی است دیگر! عشق و عاشقی سرش نمی شود!!
همون اواتار گربه هه
نه...کی؟نمیدونم باور کن....شاید هم اسمه ....نمیشناسم...من پیام نوری نیستم....کجا همین سایت؟
ای بابا....ینی من دروغ میگم که شما میگی شاید؟![]()
دیشب می خواستم خودکشی کنم! اخر نمی دانید پسر شاطر چقدر بی نزاکت است!دیگر تا کی من دست رو دست بگذارم و تک تک خواستگارهایم را رد کنم!پیش خودمان بماند ها! پسر شاطر را هم که حساب کنیم روی هم رفته 2 خواستگار داشتم!یکی ش همین پسر شاطر
دومی اش هم رضا خله! جوان رشیدی است اما نمی دانم چرا اهل محل پشت سرش حرف می زنند! عقلش کمی پارسنگ بر می دارد اما مرد زندگی است!
14 15 سال پیش از من خواستگاری کرد!
یعنی واقعیت این هست.اولین روزی که به دانشگاه رفتم متاسفانه بینی ام بزرگتر از ان بود که خوب دید داشته باشم لذا از تمامی دوستان به دلیل عدم توانایی در ثبت جزییات عذر خواهی میکنم.
هنوز از سرویس دانشگاه پیاده نشده بودم که چندتا از علافهای دانشگاه که بعدا فهمیدم بابابزرگ دانشگاه هستن! تا مرا دیدند در گوشی پچ پچ کردند . نگاهی به سر و وضعم انداختم . خوب بود مانتوی ام را اقدس خانم خیاط دوخته بود 3 4 متری پارچه برده بود! قسمش داده بودم کسر کار نگذارد تا خوب از اب در بیاید!
حالا چرا خنده دار بود الله اعلم !
مثل کسانی که دانشگاه را مثل کف دستشان بلد بودند شماره کلاس را چک کردم و راه افتادم سمت کلاس.داشت یادم میرفت گفتم خوبیت ندارد مسئولین را تحویل نگیرم.در بین راه با هر کسی به سر و وضعش می خورد کاره ای باشد و یک روز کارمان پیشش گیر کند محکم و درست و حسابی احواالپرسی کردم!
مادر بزرگ خدا بیامرزم می گفت خوبیت ندارد دختر یک ریز حرف بزند! پس شما هم لطف کنید خاطراتتون را بگذارید تا من هم ادامه بدم
پاورقی:" نوشته ها طنز فی البداهه است"
یعنی واقعیت این هست.
شیک بگردی و خوش تیپ
میگن دانشگاه هست یا جای تیپ زدن و مدل بودن؟
نزنی میگن یک لباس بلد نیست بپوشه
لباس عوض کنی
میگن هر روز یک چیز میپوشه چشه خله؟
نپوشی میگن سه ماه هست یک لباس تنشه
بهترین کار اهمیت ندادن هست
شش ماه هست اهمیت نمیدم خیلی راحت شدم
چیه عزیزم.حرف بدی زده؟؟؟؟؟؟؟