خاطرات دانشگاه و خوابگاه دانشجویی رو بگو

Adnan175

عضو جدید
کاربر ممتاز
خواب گاهی ک نیستیم!!
ولی خاطره از دانشگاه فقط افتادن رو داریم!!!!!
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
اقا من چالوس خونه گرفته بودم دانشگام نوشهر بود.
اتاقم کاشی کاری بود.خخخخ
با ماژیک روش شعر مینوشتم.کلشو کرده بودم پر از شعر بعد از روش با صدای بلند میخوندم.امتحانام و روش مینوشتم بعد هر امتحانی که میدادم میومدم نمرم و مینوشتم کنارش.خخخ
تنها بودم.

بازم خاطره میگم.این اولیش بود.خخ
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوابگاه نبودم تا حالا نمیدونم چجوریه!:redface:
 

babakmail

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوابگاه همونجاست كه همه ميخوابن؟ من كه خواب ندارم ازبس فعالم
 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
منم خوابگاهی نیستم............خاطره از دانشگاهم ندارم............ولی اگه چیزی یادم بیاد میام میگم..........
 

mech.shima

دستیار مدیر مهندسی مکانیک
کاربر ممتاز
اینکه یه شب که بارون شدید می بارید با بچه های هم اتاقیم به صورت کاملا نا محسوس:)رفتیم پشت بوم از رو پله های اضطراری :cool:کلی پله داشت تا رفتیم بالا
نمیدونین چقد جیغ و داد راه انداخته بودیم
موش آب کشیده برگشتیم
ولی هیچ وقت اون بارون ،دوستام،ترنه ای که سر دادیم:)،منظره ی فوق العاده ای از شهر....واقعا دیگه تکرار نمیشن
یادش به خیر...
 
آخرین ویرایش:

mech.shima

دستیار مدیر مهندسی مکانیک
کاربر ممتاز
ولی فقط بچه های خوابگاهی میدونن تاسیساتیا چه خاطره های شیرینی برامون ساختن:biggrin:مث بابای مدرسه بودن واسمون:)
 

mona-70

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خخخخخخخخخخ دقیقا شیما جون تاسیساتی نبودن که ....بودن...خخخخخخخخ
منم خیلی خیلی خاطره دارم از دوران دانشجوییم وبخصوص خوابگاهم چون با یه سری بچه های شرو شلوغ هم سوئیتی بودم.....سرپرست خوابگاهمون یه شب اروم نمیخابید دوستام نصف شب ایفونو برمیداشتن از تو موبایلشون صدا خروس میذاشتن واااااااااااااای خخخخخخخخخخخخ بیچاره سرپرستمون درجا میپرید از خواب...اخی دلم واسش میسوخت کلی....
 

moein550

عضو جدید
وای شب امتحان ها بود ترم اول خوابگاه دانشکده بودیم تو همدان بعد یکی از بچه ها کتری رو پر آب کرد که جوش بیاد چایی درست کنیم بخوریم . بعدش اونم اومد تو اتاق و شروع کرد درس خوندن ریاضی بود تا صبح همه سرگرم محاسبه و درس بودیم دم دم های صبح یه دفعه یادمون افتاد واااااای ما کتری رو گذاشتیم رو گاز هیچی دیگه وقتی رفتیم کتری قشنگ نیمه ذوب شده بود مرده بودیم از خنده خیییییییییییلی سوتی باحالی بود
 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوشبحال همه گی که هم از دانشگاه خاطره دارین هم خوابگاه ..............ولی من ندارم ..............شاید زیادی بچه مثبتم به این خاطر........
 

Similar threads

بالا