حکایت ما ادمها

shayan133

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد...​
يک روحاني او را ديد و گفت : حتما گناهي انجام داده اي!
يک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
يک روزنامه نگار در مورد دردهايش با او مصاحبه کرد!
يک پزشک براي او دو قرص آسپرين پايين انداخت!
يک پرستار کنار چاله ايستاد و با او گريه کرد!
يک روانشناس او را تحريک کرد تا دلايلي را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پيدا کند!
يک تقويت کننده فکر او را نصيحت کرد که : خواستن توانستن است!
يک فرد خوشبين به او گفت : ممکن بود يکي از پاهات رو بشکني!!!
سپس فرد بيسوادي گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بيرون آورد...!​
آنکه مي تواند، انجام مي دهد و آنکه نمي تواند، انتقاد مي کند.​
 

rahele21

عضو جدید
جالب بود;)
اون آدم بیسواد ميدونسته كه هيچ كار خدا بی حكمت نيست و ميخواسته بگه كمك به عمل هست نه حرف.
 

68686868

عضو جدید
جالب بود. کاش علم محدود من حداقل قابل استفاده باشه مثل اون بیسواد.
 

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
علم بی عمل مثل مزرعه شخم زده بدون بذره.............سعدی...........
 

Similar threads

بالا