حسینیه باشگاه مهندسان ایران

Lamister-iran

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
 

Lamister-iran

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز



مرحوم بهجت(ره)
به جوانان تأکید داشتند که:

حسینی بشوند نه هیئتی! زیرا اگر گرم هیئت بشوید حسینتان را آنگونه که خود
دوست دارید و باب میلتان است میسازید و هرکس با میل شمامخالف باشد میگویید
باحسین(ع) مخالف است؛
ولی اگر حسینی باشید هیئت و رفتارتان را برمبنای حسین میسازید!
هیئتی شدن کاری ندارد کافیست ریش بگذارید و با پیراهن مشکی ازاین هیئت به آن هیئت بروید!
حسینی شدن است که مشکل است.



افسران جوان جنگ نرم.
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
روضه‌خوان‌ها شب اول، روضه‌ی حضرت مسلم می‌خوانند.
نام دقیق‌ترش شاید «روضه‌ی غربت حسین» باشد.
وقتی معلوم بشود از آن چندهزار نامه‌ی دعوت، یکی‌ش راست و حسینی نبوده.
از آن‌همه «فالعجل العجل»ها یکی‌ش مردانه نبوده.

روضه‌خوان‌ها روضه‌ی مسلم می‌خوانند و من فکر می‌کنم چقدر شبیهم به آن‌ها که توی نماز جماعت آخر پشت مسلم را خالی کردند.
چقدر اهل منفعت‌ام و پای عافیت که به میان بیاید، چقدر زود دست دلم می‌لرزد.
چقدر مرد میدان‌های سخت نیستم.

روضه‌خوان‌ها روضه‌ی مسلم می‌خوانند و من از خودم می‌ترسم.
از کوچه‌های کوفه‌ی خودم فرار می‎کنم.
می‌روم جایی توی بیابان‌های اطراف گم و گور می‌شوم، جایی که گذار کاروانت به من نیافتد...

روضه‌ی شب دوم اما دلم را قدری قرار می‎دهد.
تا صبح، قصه‌ی حرّ را گوش کنم و فکر کنم می‌شود دقیقه‌ی نود هم آدم بشوم.
فکر کنم تو هنوز هم از من ناامید نشده‌ای.
جایی ایستاده‌ای و منتظری که من سرم را پایین بیندازم، گردنم را کج کنم و بپرسم: «هل لی مِن توبه»؟!

هنوز وقت سکوت بود اما ... به محرم که می‎رسم واژه‎ها شورش می‎کنند. کاش شعر می‎دانستم.

http://baharnarenj89.persianblog.ir/
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
نـــذر کـــردم که اگر کرب و بلا قسمت شد ...
اربعین جای رقیـــه به زیـــارت بروم

 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
حکمت این باد و باران هیچ می‌دانی که چیست؟

آب و جارو می‌شود بهر محرم کوچه‌ها

 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
حسیــــــن جـــــان...
دلـــــــم
هـــــــوایِ تو را دارد. . .
خدا کند راست باشد
که میگویند:
"دل به دل راه دارد"....


 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز


باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است

مثنوی باردگر از هیجان لبریز است

دشمن از وادی قرآن ونماز آمده است

لشکر ابرهه از سوی حجاز آمده است

صبرکن! سنگ که سجیل شود می فهمید

آسمان غرق ابابیل شود می فهمید

هان بترسید که این لشکر بسم الله است

هان بترسید که طوفان طبس درراه است

صبراین طایفه وقتی که به سر می آید

دگر ازپیروجوان معجزه برمی آید

بانگ هیهات حسینی است رسیده است از راه

هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله ..

حمیدرضا برقعی..
 

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز




راه حسين، کوتاهترين راه رسيدن به بهشت است.

حسين، ميزان سنجش صداقت آدمي است

قبول ولايت او، براتِ آزادي انسان از جهنم پليديهاست.

عاشورا، عاشقانه اي آرام در قلب واقعه کربلاست.

عاشورا، از جاذبه ها دل کندن و به جذبه دوست رسيدن است.

عاشورا، يادآور اين شعار زيباست: خون بر شمشير پيروز است.

 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلَت بفنائک

السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلَت بفنائک

دل شرمنده اگر بنده ی آز است هنوز

شه بخشنده ی ما بنده نواز است هنوز

هر دری بسته بوَد جز درِ پر فیض حسین

این درِ خانه ی عشق است که باز است هنوز

کشته ی غیرت و آزادی و تقوا و شرف

کز غمش دهر پُر از سوز و گداز است هنوز

ساخت با خون سرِ خویش وضو در دم مرگ

که ز جانبازی او زنده نماز است هنوز

خسروا هرچه به وصف تو بگویم کم است

فکر ما کوته و این رشته دراز است هنوز

با وجود تو شهنشاه و غلام سیهت

بی سبب قصه ی محمود و ایاز است هنوز

جان به قربان علمدار رشیدت عباس

که فداکاری او فخر حجاز است هنوز

گفت لیلای تو با رأس علی در ره شام

کای پسر چشم تو نازم که چه ناز است هنوز

وز پی خوف تن ششماهه به گهواره ی گور

بین رباب تو چه خوش نغمه طراز است هنوز

گفت با رأس تو هر چند رقیه غم دل

سینه ی کوچک او مخزن راز است هنوز














 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]آیا کسی هست او را یاری کند؟؟؟[/h]









گاهی فکر غربتش در این روزگار قلبم را آشفته می سازد.


و بعد می اندیشم او هرگز غریب نیست؛ ماییم که به غربت دنیا دچار شده ایم.


مایی که در هیاهوی اطرافمان غرق غربتیم و تنهایی.


نه کسی صدایمان را می شنود نه کسی درمانی است بر دردمان.


درمان را گم کرده ایم، پیش تر از آن خود را گم کردیم.


لحظه هایی که بی خدا و آلش و "او" طی می شود مگر جز غربت حاصلی دارد؟


چشمانت را ببند و فقط تصور کن...


تصور کن که همه عاشق خدا بودیم


فکرکن عطرِ ذکرش دائما در نفس هامان می پیچید


دیدارِ هر مخلوقی بهانه ای بود برای شکر و ستایشش


فکرکن اگر مطیعش بودیم، مطیعِ محض، چه میشد؟


فکرکن پیروان موسی راهِ عیسی را درک می کردند


ایمانِ خود را بودنِ مسیح گره می زدند.


فکر کن عیسویان همه محمدی میشدند


بت پرسی از صحنه ی زمین محو میشد و خداپرستی برقرار میشد


خدای همه میشد "الله"


کعبه خانه یِ امنِ عاشقانِ دوست میشد


محمد نگینِ حلقه ی هستی میشد و محبوب دلهای همه


خطاکاران پیشش معترف و ستمکاران نزدش سر فرود می آوردند.


تصور کن پیام ِ محمد در غدیر نمیماند و عالمگیر میشد


علی جانشین برحقِ مصطفی میشد


ولیِ همه، راهنما و دلسوزِ مردمان.


فکرکن یاران حسن (ع) تا آخر کنارش میماندند


نه! اصلا فکرکن کسی مقابلش نمی ایستاد.


اگر کسی از ولایت ِ حسین سر نمیزد.


حتی اگر هم عده ای زرپرست و صاحبِ زور مقابل حسین قد علم میکردند،


تصورکن خواستارانِ حسین بر خواست و عهدشان می ماندند


اگر حسین تنها با هفتاد و دو ستاره به جنگ شب و تاریکی نمیرفت


اگر هر کس یک ستاره میشد پشتِ ماه، پشتِ حسین


آنوقت شب بساطش را برمیچید و میرفت.


میشد که این همه ستاره چون خورشید آسمان را روشن کنند.


میشد امّا نشد


هیچکدام نشد


ماه صورتش را پوشاند و ستاره ها یک به یک، آرام آرام از کنارِ ماه رفتند


لشکر شب هجوم آورد و جانِ ستاره ها را گرفت


ماه تنها بود و آسمان تاریک


حتی فکرِ اینکه شب چگونه ماه را محاصره کرد عذابم میدهد.


تصورم همینجا میخشکد، ماه چگونه خاموش شد؟


امّا نه


آن ماه نه خاموش شد نه کم سو


ماه های دیگری آمدند، یکی پس از دیگری


دوازدهمین ماه امّا روی از ما برگرفت


خودش را پنهان کرد از دیدگانِ ما


ما که راه و رسم ستاره بودن را نیاموختیم


ماهی که هر شام و سحر از غمِ بیچارگی ما آه میکشد


ماهی که نگرانِ گمراهیِ ماست


امّا ما تنهایش گذاشتیم


ماهی که خبرِ پیروزیش از پیش،هر جنبنده ای را به وحشت آورده


خبرِ عظیم ترین فتحِ دنیا


خبرِ گسترشِ حقیقی ترین عدالتِ هستی


ماه این بار برای جنگش، برای فتحش یار میخواهد


نه فقط یار و یاور که سرباز میخواهد.


آیا کسی هست "او" را یاری کند؟
 
  • Like
واکنش ها: s_aa

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه را صـدا زد
فرمود:عباس....علی اکبرم....زُهیـر...حبیبـــــ
ومن
معتقـدم ما را هـم صدا زدند...
نشانـی اش این اشکهایمان.....

صلـی الله علـی الباکیـن علـی الحسیـن.!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
می دانم بابا دو بخش است؛ بخشی در صحرا و بخشی بالای نیزه.


اما این که عمو چند بخش است، فقط بابا می داند...




 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی از خویش به درون راه می افتم...

انگار در غروب لیز می خورم...
من در پی اینم بایستم..

صدای زجه ایی دلگیر...
غروب به تاریک رفته ام را
در خون احاطه میکند...
من در آن غبار در پی اویم..



می شنوم :



آیا کسی هست مرا یاری کند...؟


دلم هوای رفتن میکند...!
اما نمیدانم به کجا..؟
در پی اش این سوی آنسوی می دوم...!
صدای گریه کاروان زنان و کودکان در غروب سرخ شهرم کارستانی می شود...
کسی هست:
مرا , حسین بن علی(ع) را یاری کند..



در کربلا...؟



حیران می شوم حیران ,در آن غروب دلگیر..!

هزار سال می گذرد اما یاد تو غوغا می کند...
صدای شیهه اسبی غروب را در هم می شکند..
باران غم بر دشت سیلی می زند..
پرچمی نمایان می شود..



آیا کسی هست مرا یاری کند...؟
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
امام صادق عليه السّلام فرمود: از پدرم شنيدم كه مى‏فرمود: چون امام حسين عليه السّلام با عمر بن سعد تلاقى نمودند و جنگ بر پا شد، خداوند نصرت خود را فرو فرستاد تا آن جا كه بر سر حسين عليه السّلام سايه گسترد، و آنگاه امام مخيّر شد بين پيروزى بر دشمنانش و بين ملاقات و لقاى پروردگارش، او لقاى پروردگارش را برگزيد.
---------------------------------------------
لهوف-ترجمه مير ابو طالبى، ص: 141
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
هنگامی که مسلم را به بالای دارالعماره می بردند ..... اشک از صورتش جاری بود ...... اطرافیان فکر می کردند که مسلم برای قصاصش اشک می ریزد و دنیا دوستی را به او تهمت زدند و گفتند: " مسلم بن عقیل ، شیر هاشمی ، آنقدر حقیر شده است که برای کشته شدنش آه و ناله می کند "
ولی در دل مسلم غوغا بود ........ غوغایی از جنس تنهایی حسین در کوفه .......... غوغایی که از خیانت کوفیان نشأت گرفته بود ........ از این غوغا ، آتشی بر پا شده بود که وجودش را می سوزاند ......... مسلم برای حسین گریه می کرد و زیر لب می گفت : "حسین جان ، مولایم نیا ، برگرد ...... کوفیان بیعت شکنی کردند ...... تو در کوفه تنهایی ....... برو به مدینه

 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتم : اینجا تا کربلا چقدر راه است؟

گفت : آنقدر که بگویی :
السلام علیک یا اباعبدالله.....






کربلا نرفتن سخت است...
کربلا رفتن سخت تر !
تا نرفته ای شوق رفتن داری...
تا رفتی شوقِ مُردن ! کربلا رفته ها می دانند؛ بعد از کربلا روضه ی حسین؛ حکمِ زهر دارد برای دلِ اوراق شده زائر ! آخر اینجا؛ دیگر عبّاس نیست؛
تا آرام شوی در حریم امنش...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
* کیست مرا یاری کند؟



لبیک یاحسین!


عاشوراست

حرامیان هلههله می کنند
فرق علی شکافته
پهلوی مادر شکسته
حسن کشته زهر شده
رقیه ترسیده
زینب به سر می زند
همه رفتند
حسین تنهاست
کیست تا سر حسین را به زانو بگیرد؟!
ناگهان
صدای مادر می آید:
غریب مادر!
حسین شهید شد...
خدا عزادار
آسمان سیاه پوش
امان از دل زینب...
کربلا جاریست

* کیست مرا یاری کند؟


لبیک یاحسین!


دیشب، خواستم که حُر بشوم

گفته اند حسین کشتی نجات است(1)
سخت در گِل مانده ام
اعتکاف
شب های قدر
عرفه
گذشت...
اما هنوز سیاه هستم
اما...
من که دل بچه های زینب را نلرزانده ام
من که آب را به روی حسین نبسته ام
عمریست سینه زن غم حسینم

لبیک یاحسین!



 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
کمی آهسته تر...

گوئی صدائی به گوش میرسد!
ای مستان هلهله نکنید و پای بر زمین مکوبید!
تا بشنوم این صدای کیست؟!
به گمانم آشناست...
آه رها سازید این تار و تنبک را ای بیخبران
میخواهم ببینم چه کسی مرا صدا میزند!
ای گوشهای من کرشوید از این مجلس لهو و لعب
ای چشمانم کور شوید از اینهمه رقاصی و دلدادگی
ای قلب رنجورم ببند دروازه های خود را
راه مده کاروانیان سر از پا گناهکار را!
آهسته تر...!
شما را به خدای بزرگ قسم کمی مراعات کنید
یک نفر مرا صدا میزند واز من کمک میخواهد
چرا نمیشناسمش در این هیاهوی بازار؟!
چرا به ذهنم خطور نمی کند کیست این آشنای گمنام؟!
کمی آهسته تر...!
کمی آهسته تر...!
چه دیر آهسته شدید ای گرگان به ظاهر انسان نما!
و چه زود خاموش شد فریاد کمک خواهی...
حال پای بکوبید!

پر کن کاسه طلائمان را از شراب تلخ سرخ رنگت
تا جام بهم زنیم و به یاد مستبازان با هم می نوشیم
صبر کنید...
لحظه ای درنگ کنید...!
گوئی اتفاقی بر اهل زمین افتاده ست که در من اینچنین دلشوره غوغا میکند.
بیاورید پائین این جامهای پر از شرابتان را
مستی از سرم پرید
چه شده امشب؟!
مرا چه میشود؟! این چه بوئی است؟!
چه عطر آشنائی!
بین اینهمه دود و خماری و شراب!
اجازه ورود دهید قاصدانمان را تا برایمان خبر آورند که چه بر سر روزگار آمده؟!
که اینجا را به لرزه انداخته؟
به یاد آورم ای صاحب ملک و یمن!
شناختم صدای آشنا را...
نیست آیا یاری کننده ای که مرا یاری کند...؟!

صدای پسر فاطمه بود!

از من کمک میخواست تنها مانده بود با اهل بیتش در محاصره شیران و گرگان ننگ صفت
و تو چه کردی؟!
یاری اش کردی؟!
دست بر "سینه" پسر علی زدی؟!
آنقدر به دنیای پوشالی ات چسبیده بودی که صدای حسین فاطمه را نشنیدی!
سر حسین بر سر نیزه رفت سری که روزی بر دامان پاک فاطمه آرام میگرفت.
چوب خیزان بر لبان خونین پیامبر کشیدند لبانی که محمد آنرا بوسه باران میکرد.
اسبان را بر بدن حسین می تاختند و جامه از تنش دریدند!
اهل بیتش را به اسیری بردند و ...
و تو در خواب بودی!
وچه دیر بیدار شدی.
خوابی دنیوی که گوئی تمام عالم را فرا گرفته بود.
و تو هنوز هم خوابی...



 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
[SIZE=+0]حسین فریاد می زند: "هل من ناصر ینصرنی؟"

[/SIZE]
و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم:
لبیک یا
حسین! لبیک...
حسین نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند...
و من باز می گویم: لبیک یا حسین!
حسین شمشیر می خورد من سر پدرم داد می زنم و می گویم:
لبیک یا حسین!
حسین سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم:
لبیک یا حسین! لبیک...
حسین از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس خنده های مستانه ام فریاد میزنم: لبیک...
حسین رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟
من به دوستم دروغ میگویم و باز فریاد می زنم: لبیک...

حسین سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه است، حسین به من نگاه می کند می گوید: تنهایم یاریم کن...
من گناه می کنم و باز فریاد می زنم: لبیک...
خورشید غروب کرده است...
من لبخندی می زنم و می گویم:
اللهم عجل لولیک الفرج...

حسین به مهدی نگاه می کند و می گوید:
"مهدی من کسی را نداشتم که بگوید سرباز توئم، اگر کسی نبود یاریم کند، ادعا کننده ای هم نبود...
تو از من مظلوم تری..."
به چشمان مهدی خیره می شوم و می گویم:
"دوستت دارم تنهایت نمی گذارم..."

مهدی به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند...
مهدی تنهاست...
حسین تنهاست...
کربلایی دیگر در راه است...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
آب را گل نكنید . . .
شاید از دور علمدار
حسین،
مشك طفلان بر دوش،
زخم و خون بر اندام،
می رسد تا كه از این آب روان،
پر كند مشك تهی، ببرد جرعه آبی برساند به حرم،
تا
علی اصغر بی شیر رباب، نفسش تازه شود و بخوابد آرام . . .
آب را گل نكنید . . .
كه عزیزان
حسین، همگی خیره به راهند كه ساقی آید،
و به انگشت كرم گره كور عطش بگشاید . . .
آب را گل نكنید . . .
كه در این نزدیكی،عابدی تشنه لب و بیمار است، در تب و گریه اسیر . . .
آب را گل نكنید . . .
كه بود مهریه
مادرشان، نه همین آب كه هر جای دگر،
رود و نهری جاریست، مهر
زهرای بتول است،
از این است كه من میگویم
آب را گل نكنید، آب را گل نكنید . . .

 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
کربلا آخر خط است، پیاده نشوی، برمیگردی

وقتی حسین در صحنه است ، اگر در صحنه نیستی هر کجا می خواهی باش ، چه ایستاده به نماز ، چه نشسته بر سر سفره ی شراب...
«شهید محسن گلستانی»
عاشورا را چه تفسیر کرده ای؟
مگر نه اینکه "کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا" ؟
کربلا ابن زیاد هم دارد، مراقب باش!
گوش کن... می شنوی؟ شهید مطهری فریاد می زند: شمر امروز را بشناس! شمرها، عمر سعدها، حرمله ها و ابن زیاد ها، ثابت های وابسته به یک روز نیستند، متغیر های وابسته به تاریخ اند. شمرهای متحجری که با پیشانی پینه بسته جهت تقرب به خدا سر خامس آل عبا را می برند. عمرسعدهایی که برای قدرت، دست به هر ذلتی می زنند. ابن زیادهایی که فرمان می برند تا فرمان بدهند. حرمله هایی که تیر سه شعبه شان از طفل شش ماهه هم درنگ نمی کند، و لشکر عظیم کوفه که بصیرت ندارند و بنده دنیایشانند...
کوفیان اگر چه نمی خواستند ، ولی حسین (ع) را کشتند. و آنگاه که به سبب ناجوانمردی های خود ناله سر می دادند، امام سجاد (ع) فرمود:
«این مردم برای ما اشک می ریزند؟! پس چه کسانی ما را کشته اند؟!»
و اینک هنگام پیامبری زینب-سلام الله علیها- بود:
«ای مردم کوفه، ای جماعت مکر و افسون و محروم ماندگان از غیرت و حمیت، اشک چشم هایتان خشک مباد و ناله های شما آرام نشود. شما سوگندهایتان را دستاویز فساد و نابودی خویش قرار دادید، شما چه دارید جز گزافه ، غرور، دشمنی و دروغ؟ و همانند کنیزکان خدمتکار چاپلوسی و سخن چینی کردن؟!
آیا شما برای برادرم حسین (ع) می گریید؟ گریه کنید که اشک شایسته ی شماست. بسیار بگریید که این ننگ گریبان گیر شماست و لکه این ننگ تا همیشه بر دامان شما خواهد ماند. بدانید توشه راهی که برای آخرت خود فرستادید، بد توشه ای است و بار گناهی که تا روز قیامت بر دوش های شما سنگینی خواهد کرد، گناهی بس بزرگ و نا پسند است... نابود شوید، آن هم چه نابودی ای! پرچمتان سرنگون باد، آن هم چه سرنگونی ای!...»
در کربلا اگر نمی دانی چه باید کرد، زود خودت را به امام برسان.
آری، " لبیک یا حسین" مسئولیت دارد؛
شور حسینی داشتن زیباست ولی شعور حسینی داشتن از آن زیباتر است؛
و اگر این گونه نیستی، بدان... وای بر ما... که باید برای عاشورا، عاشورایی دیگر گرفت...!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

گفتم: این چه فریاد بود که هل من ناصر ینصرنی؟
گفت: شیوه می کرد عاشق بر معشوق!
گفتم: این چگونه شیوه ای ست که خلق از آن به شیون شده اند!
گفت: زبان عشق غریب است.
گفتم: بگو این چه فریاد بود که هل من ناصر ینصرنی؟
گفت: دلبری میکرد به ناز که آمده ام، الوعده وفا
!
گفتم: کدام وعده!؟
گفت: آنجا که گفت
إِنیَنصُرْکُمُ اللّهُ فَلاَغَالِبَ لَکُمْ وَإِنیَخْذُلْکُمْ فَمَن ذَاالَّذِی یَنصُرُکُم مِّنبَعْدِهِ. دلبرانه می پرسید، چنانم آیا که بر وعده خویش یاری ام کنی!؟ یا از رها شده گانم که کسی را توان یاریشان نیست!
عشق بازی می کرد!



هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق، این گریه های دمادم، ابتلای ماست! این نوحه ی مردمان ما بر خویشتن است
. که لحظه در لحظه ی ما حسینی خون میدهد تا لاله عشق سرخگون باشد. و ما تقلایی نمی کنیم، افسوس!
او تجلی و ظهور این لحظه های دمادم است.
چنان شو که یاریت کند.
کج رفته ایم و یاری کرده است!
با آنکه راست می رود، چه می کند!؟
گفتم بیشتر بگو
گفت نه مرا تاب گفتن، نه تو را تاب شنیدن است از این یکی شدن، از این صحنه ی بکرِ وصالِ عاشق و معشوق!
از این که یاری بگوید: هل من یاری که یار باشد مر
ا!


 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

پایان ماه روضه شده، غم گرفته ام
هیئت تمام گشته و ماتم گرفته ام


اصلا حسین جنس غمش فرق میکند!

این راه عشق پیچ و خمش فرق میکند!

اینجا گدا همیشه طلبکار میشود!

اینجا که آمدی کرمش فرق میکند

شاعر شدم برای سرودن برایشان

این خانواده محتشمش فرق میکند!

صد مرده زنده میشود از ذکر یا حسین

عیسای خانواده دمش فرق میکند!

تنها نه اینکه جنس غمش جنس ماتمش

حتی سیاهی علمش فرق میکند

با پای نیزه روی زمین راه میرود!

خورشید کاروان قدمش فرق میکند!

من از ( حسین منی ) پیغمبر خدا
فهمیده ام حسین همه اش فرق میکند!




و ...

محرم تمام شد...

اما حسین تمام شدنی نیست...

 
بالا