حرفی که کمانه کرد...

tahoora62

کاربر بیش فعال
بعد از اینکه گردوغبار ناشی از انفجار خمپاره فرو نشست، به طرف من برگشت. درحالی‌که با دستش چشم خون‌آلودة ترکش خورده‌اش را می‌فشرد، گفت: آخ چشمم! به شوخی گفتم: «چشمت درآد، می‌خواستی نیایی جبهه، خط‌مقدم اومدن این چیزها را هم داره!» چند وقت بعد در عملیات دیگری خودم هم از ناحیة چشم چپ ترکش خوردم. این‌بار چشم خودم درآمد و… خب، خط‌مقدم این چیزها را هم داره….
 

Similar threads

بالا