حجاب و رشد شخصيت
«شخصيت» مجموعه افكار، عواطف، عادتها و اخلاقيات يك انسان است كه به تمايز وى از ديگران مىانجامد(مجموعه مقالات كنفرانس زن، مقاله حجاب و آزادى) به عبارت ديگر، مجموعه صفات و ويژگىهاى جسمى، روانى و رفتارى كه هر انسان را از انسانهاى ديگر متمايز مىسازد شخصيت نام دارد.( يوسف كريمى، روانشناسى شخصيت) بر اين اساس، هر كس شخصيتى دارد كه خود را با آن معرفى مىكند و ديگران نيز او را با همان ويژگىها مىشناسند.
در «روانشناسى كمال»، فرد رشد يافته كه انسان خواستار تحقق خود معرفى مىگردد اين گونه توصيف شده است: انسانى كه نيازهاى سطوح پايين (نيازهاى جسمانى، ايمنى، تعلق، محبت و احترام) را پشت سر نهاده، در صدد استفاده از توانايىها و قابليتهاى خود است و به دنبال به فعليّت رساندن خويشتن و تحقق آن است.( دوان شولتس، روانشناسى كمال، گيتى خوشدل) اريك فروم، انسان رشد يافته را انسان بارور معرفى مىكند و در تعريف او مىگويد: وى انسانى است كه نيازهاى روانىاش را از راههاى بارور و خلّاق ارضا مىكند.( سعيد شاملو، مكتبها و نظريههاى روانشناسى) به عقيدة وى مؤثرترين عامل در رشد شخصيت انسان، برآوردن معقول نيازهاى روانى است كه حيوانات پست، اين نوع نيازها را ندارند.
انسان سالم نيازهاى روانى خود نه نيازهاى جسمانى مانند گرسنگى، تشنگى، جنسى و را از راههاى خلّاق ارضا مىكند و اشخاص ناسالم از راههاى نامعقول.( روانشناسى كمال) اكنون بايد ديد فرصت رشد، شخصيت با رعايت حجاب بيشتر فراهم مىگردد يا با عدم رعايت آن؟ انسانى كه پيوسته نگران زيبايى خود است و بيشتر در جهت معرفى پيكر خود مىكوشد، بهتر مىتواند قابليتهاى خود را بشناسد و به فعليت برساند يا آنكه سر در باغ انديشه دارد؟ آيا توجّه به نيازهاى جسمانى و سطحى، به انسان امكان رشد مىدهد يا توجّه به نيازهاى عالى و مخصوص انسانها؟ آيا غرق شدن در خود نمايى و جلب توجّه ديگران مسير منتهى به يافتن خويشتن است؟ انسانى كه زندگىاش تحت فرمان و ارادهاش نيست، در حس هويّت يابى خود دچار شكست شده است(على محمدى، فلسفة حجاب) تا چه رسد به آن كه هويّتش را به كمال رساند زيرا سليقه و خواست ديگران، در زندگىاش تأثير مىگذارد و چنان زندگى مىكند كه ديگران مىپسندند، نه آن گونه كه خود مىپسندد.
بىحجاب در انديشه نمايش خود و زيبايى خويش است. اين امر كه عقدة حقارت انسان را مىنماياند، زمينه رشد و تعالى وى را نابود مىسازد در حالى كه زن مانند مرد يك انسان است و بايد از نظر انسانى رشد و تكامل يابد. كسى كه با نمايش زيبايى خود و گزينش پوششى ويژه، در انديشة جلب نظر ديگران به سر مىبرد، در حقيقت مىخواهد با تكيه بر جذابيتهاى ظاهرى خويش و نه اصالتها و ارزشهاى متعالى خود جايى در جامعه بيابد. در واقع او از اين طريق اعلام مىدارد، آنچه برايش اصل است و اهميّت دارد، «زن بودن» او است، نه انسانيت، انديشه، لياقت و كارآيىاش. چنين فردى قبل از همه، اسير خويش است و به مغازهدارى شبيه است كه پيوسته در انديشة تزيين ظاهر و تغيير دكور خود به سر مىبرد و فرصت پرداختن به آرزوهاى بزرگتر را نمىيابد.( ناتانيل براندل، روانشناسى حرمت خود، هاشمى جمال)
«شخصيت» مجموعه افكار، عواطف، عادتها و اخلاقيات يك انسان است كه به تمايز وى از ديگران مىانجامد(مجموعه مقالات كنفرانس زن، مقاله حجاب و آزادى) به عبارت ديگر، مجموعه صفات و ويژگىهاى جسمى، روانى و رفتارى كه هر انسان را از انسانهاى ديگر متمايز مىسازد شخصيت نام دارد.( يوسف كريمى، روانشناسى شخصيت) بر اين اساس، هر كس شخصيتى دارد كه خود را با آن معرفى مىكند و ديگران نيز او را با همان ويژگىها مىشناسند.
در «روانشناسى كمال»، فرد رشد يافته كه انسان خواستار تحقق خود معرفى مىگردد اين گونه توصيف شده است: انسانى كه نيازهاى سطوح پايين (نيازهاى جسمانى، ايمنى، تعلق، محبت و احترام) را پشت سر نهاده، در صدد استفاده از توانايىها و قابليتهاى خود است و به دنبال به فعليّت رساندن خويشتن و تحقق آن است.( دوان شولتس، روانشناسى كمال، گيتى خوشدل) اريك فروم، انسان رشد يافته را انسان بارور معرفى مىكند و در تعريف او مىگويد: وى انسانى است كه نيازهاى روانىاش را از راههاى بارور و خلّاق ارضا مىكند.( سعيد شاملو، مكتبها و نظريههاى روانشناسى) به عقيدة وى مؤثرترين عامل در رشد شخصيت انسان، برآوردن معقول نيازهاى روانى است كه حيوانات پست، اين نوع نيازها را ندارند.
انسان سالم نيازهاى روانى خود نه نيازهاى جسمانى مانند گرسنگى، تشنگى، جنسى و را از راههاى خلّاق ارضا مىكند و اشخاص ناسالم از راههاى نامعقول.( روانشناسى كمال) اكنون بايد ديد فرصت رشد، شخصيت با رعايت حجاب بيشتر فراهم مىگردد يا با عدم رعايت آن؟ انسانى كه پيوسته نگران زيبايى خود است و بيشتر در جهت معرفى پيكر خود مىكوشد، بهتر مىتواند قابليتهاى خود را بشناسد و به فعليت برساند يا آنكه سر در باغ انديشه دارد؟ آيا توجّه به نيازهاى جسمانى و سطحى، به انسان امكان رشد مىدهد يا توجّه به نيازهاى عالى و مخصوص انسانها؟ آيا غرق شدن در خود نمايى و جلب توجّه ديگران مسير منتهى به يافتن خويشتن است؟ انسانى كه زندگىاش تحت فرمان و ارادهاش نيست، در حس هويّت يابى خود دچار شكست شده است(على محمدى، فلسفة حجاب) تا چه رسد به آن كه هويّتش را به كمال رساند زيرا سليقه و خواست ديگران، در زندگىاش تأثير مىگذارد و چنان زندگى مىكند كه ديگران مىپسندند، نه آن گونه كه خود مىپسندد.
بىحجاب در انديشه نمايش خود و زيبايى خويش است. اين امر كه عقدة حقارت انسان را مىنماياند، زمينه رشد و تعالى وى را نابود مىسازد در حالى كه زن مانند مرد يك انسان است و بايد از نظر انسانى رشد و تكامل يابد. كسى كه با نمايش زيبايى خود و گزينش پوششى ويژه، در انديشة جلب نظر ديگران به سر مىبرد، در حقيقت مىخواهد با تكيه بر جذابيتهاى ظاهرى خويش و نه اصالتها و ارزشهاى متعالى خود جايى در جامعه بيابد. در واقع او از اين طريق اعلام مىدارد، آنچه برايش اصل است و اهميّت دارد، «زن بودن» او است، نه انسانيت، انديشه، لياقت و كارآيىاش. چنين فردى قبل از همه، اسير خويش است و به مغازهدارى شبيه است كه پيوسته در انديشة تزيين ظاهر و تغيير دكور خود به سر مىبرد و فرصت پرداختن به آرزوهاى بزرگتر را نمىيابد.( ناتانيل براندل، روانشناسى حرمت خود، هاشمى جمال)