تاثير پذيري حافظ از خواجو
تاثير پذيري حافظ از خواجو
استاد غزل سعدي است نزد همه کس اما دارد سخن حافظ طرز غزل خواجو
حافظ: کاينچنين رفتست در عهد ازل تقدير ما
2) خواجو: خرقه رهن خانه ي خمار دارد پير ما
حافظ: روي سوي خانه ي خمار دارد پير ما
3) خواجو: اي بسا عاقل که شد ديوانه ي زنجير ما
حافظ: عاقلان ديوانه گردند از پي زنجير ما
4) خواجو:خرم آن روز که از خطه ي کرمان بروم دل و دين داده ز دست از پي جانان بروم
حافظ:خرم آن روز کزين منزل ويران بروم راحت جان طلبم و ز پي جانان بروم
5) خواجو: دل صنوبريم همچو بيد مي لرزد
حافظ: دل صنوبريم همچو بيد لرزانست
6) خواجو: خوش خبر باش اي نسيم شمال
حافظ: خوش خبر باشي از نسيم شمال
7) خواجو: هزار يوسف مصري اسير چاه زنخدان
حافظ: هزار يوسف مصري فتاده درچه ماست
8) خواجو: آتش از چشمه ي خورشيد درخشان طلبند
حافظ: تا لب چشمه ي خورشيد درخشان بروم
9) خواجو: نسيم صبح سعادت به خون دل يابي
حافظ: نسيم صبح سعادت بدان نشان که تو داني
10) خواجو: مکن به چشم حقارت نظر به مردم از آنک ...
حافظ: مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
11) خواجو: چون کميت اشک را بر قطره کردم گرم رو
حافظ:گر کميت اشک گلگونم نبودي گرم رو
12) خواجو: بوي روح از دم جانبخش سحر مي شنوم
حافظ:بوي جاي از لب خندان قدح مي شنوم
13) خواجو: گويي بت من چون ز شبستان به در آيد حوريست که از روضه ي رضوان به در آيد
حافظ:هشدار که گر وسوسه ي عقل کني گوش آدم صفت از روضه ي رضوان به در آيي
14) خواجو: ولوله از جان شيخ و شاب برآمد
حافظ: خروش و ولوله در جان شيخ و شاب انداز
15) خواجو: خيز تا رخت تصوف به خرابات کشيم
حافظ: خيز تا خرقه ي صوفي به خرابات بريم
16) خواجو: همچو موسي ارني گوي به ميقات آيند
حافظ: همچو موسي ازرني گوي به ميقات بريم
17) خواجو: بگو که اي مه نامهربان مهر گسل
حافظ: فغان که آن مه نامهربان مهر گسل
18) خواجو: که جز به زر نتوان کرد دست در کمرش
حافظ: که دست در کمرش جز به سيم و زر نرود
19) خواجو:گرم به هر سر مويي هزار جان بودي فداي جان و سرش کردمي به جان و سرش
حافظ:بگفتمي که چه ارزد نسيم طره ي دوست گرم به هر سر مويي هزا جان بودي
20) خواجو: نه من سوخته خون مي خوردم و خاموشم
حافظ: مُهر بر لب زده خون مي خورم و خاموشم
21) خواجو: زمين ببوس و بيان کن بدان زبان که تو داني
حافظ: حديث عشق بيان کن بدان زبان که تو داني
22) خواجو: جان بي جمال جانان پيوند جان نجويد
حافظ: جان بي جمال جانان ميل جهان ندارد
23) خواجو: عَلَم چگونه زني بر فضاي عالم قدس
حافظ: چگونه طوف کنم در فضاي عالم قدس
24) خواجو: چو از رخش گل صد برگ مي توان چيدن
حافظ: به دست مردم چشم از رخ تو گل چيدن
تاثير پذيري حافظ از خواجو
خواجو كرماني (متوفاي 753ق)
ابوالعطاء کمال الدين محمود معروف به خواجوي کرماني (689- 753 ق) از شعراي بزرگ قرن هشتم است که در قصيده و مثنوي و غزل طبع توانائي داشته است. گرايش حافظ به شيوه سخنوري خواجو و تتبعي که در اشعار او مي کرده و شباهت شيوه سخنش با او مشهور است ( براي تفصيل مقدمه مصحح ديوان خواجو آقاي احمد سهيلي خوانساري، بويژه صفحات 47- 55).
سخن خواجو هم پايه کلام کمال الدين اسماعيل است که با حافظ – که وامدار هر دوي آنان است- هر سه در حسن تشبيه و حسن تعليل و ابهام مهارتي به سزا دارند. چنانکه مکرر گفته ايم درميان همه ي شعراي متقدم سه شاعر بيشترين تأثير را بر حافظ داشته اند که عبارتند از کمال الدين اسماعيل اصفهاني، سعدي، و خواجو. طرز سخن پردازي و ايهام ورزي و باريک اندشي و ظرافت لفظ و مضمون خواجو با حافظ ،شباهت فوق العاده اي دارد و اين بيت که يکي از معاصران حافظ درباره ي آن دو گفته است دقيقاً درست است:ابوالعطاء کمال الدين محمود معروف به خواجوي کرماني (689- 753 ق) از شعراي بزرگ قرن هشتم است که در قصيده و مثنوي و غزل طبع توانائي داشته است. گرايش حافظ به شيوه سخنوري خواجو و تتبعي که در اشعار او مي کرده و شباهت شيوه سخنش با او مشهور است ( براي تفصيل مقدمه مصحح ديوان خواجو آقاي احمد سهيلي خوانساري، بويژه صفحات 47- 55).
استاد غزل سعدي است نزد همه کس اما دارد سخن حافظ طرز غزل خواجو
مقايسه ها تضمين و شباهتهاي لفظي و معنوي:
1) خواجو: همچنين رفتست در عهد ازل تقدير ماحافظ: کاينچنين رفتست در عهد ازل تقدير ما
2) خواجو: خرقه رهن خانه ي خمار دارد پير ما
حافظ: روي سوي خانه ي خمار دارد پير ما
3) خواجو: اي بسا عاقل که شد ديوانه ي زنجير ما
حافظ: عاقلان ديوانه گردند از پي زنجير ما
4) خواجو:خرم آن روز که از خطه ي کرمان بروم دل و دين داده ز دست از پي جانان بروم
حافظ:خرم آن روز کزين منزل ويران بروم راحت جان طلبم و ز پي جانان بروم
5) خواجو: دل صنوبريم همچو بيد مي لرزد
حافظ: دل صنوبريم همچو بيد لرزانست
6) خواجو: خوش خبر باش اي نسيم شمال
حافظ: خوش خبر باشي از نسيم شمال
7) خواجو: هزار يوسف مصري اسير چاه زنخدان
حافظ: هزار يوسف مصري فتاده درچه ماست
8) خواجو: آتش از چشمه ي خورشيد درخشان طلبند
حافظ: تا لب چشمه ي خورشيد درخشان بروم
9) خواجو: نسيم صبح سعادت به خون دل يابي
حافظ: نسيم صبح سعادت بدان نشان که تو داني
10) خواجو: مکن به چشم حقارت نظر به مردم از آنک ...
حافظ: مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
11) خواجو: چون کميت اشک را بر قطره کردم گرم رو
حافظ:گر کميت اشک گلگونم نبودي گرم رو
12) خواجو: بوي روح از دم جانبخش سحر مي شنوم
حافظ:بوي جاي از لب خندان قدح مي شنوم
13) خواجو: گويي بت من چون ز شبستان به در آيد حوريست که از روضه ي رضوان به در آيد
حافظ:هشدار که گر وسوسه ي عقل کني گوش آدم صفت از روضه ي رضوان به در آيي
14) خواجو: ولوله از جان شيخ و شاب برآمد
حافظ: خروش و ولوله در جان شيخ و شاب انداز
15) خواجو: خيز تا رخت تصوف به خرابات کشيم
حافظ: خيز تا خرقه ي صوفي به خرابات بريم
16) خواجو: همچو موسي ارني گوي به ميقات آيند
حافظ: همچو موسي ازرني گوي به ميقات بريم
17) خواجو: بگو که اي مه نامهربان مهر گسل
حافظ: فغان که آن مه نامهربان مهر گسل
18) خواجو: که جز به زر نتوان کرد دست در کمرش
حافظ: که دست در کمرش جز به سيم و زر نرود
19) خواجو:گرم به هر سر مويي هزار جان بودي فداي جان و سرش کردمي به جان و سرش
حافظ:بگفتمي که چه ارزد نسيم طره ي دوست گرم به هر سر مويي هزا جان بودي
20) خواجو: نه من سوخته خون مي خوردم و خاموشم
حافظ: مُهر بر لب زده خون مي خورم و خاموشم
21) خواجو: زمين ببوس و بيان کن بدان زبان که تو داني
حافظ: حديث عشق بيان کن بدان زبان که تو داني
22) خواجو: جان بي جمال جانان پيوند جان نجويد
حافظ: جان بي جمال جانان ميل جهان ندارد
23) خواجو: عَلَم چگونه زني بر فضاي عالم قدس
حافظ: چگونه طوف کنم در فضاي عالم قدس
24) خواجو: چو از رخش گل صد برگ مي توان چيدن
حافظ: به دست مردم چشم از رخ تو گل چيدن
منبع : حافظ نامه(جلد1)- بهاءالدين خرمشاهي