جوگیری در روز اول دانشگاه

drippy*

عضو جدید
روز شروع دانشگاه بود ولي براي من انگار روز اول عید بود؛ چه‌قدر آواز بلبل‌ها زيبا و دل‌نشين بود! واي هوا را بگو. چه‌قدر تميز و روح انگيز شده بود. آدم مي‌خواست صبح تا شب در آن هواي تميز، نفس عميق بكشد. هر چند الان كه فكر مي‌كنم مي‌بينم چه خوب شد در آن لحظه نفس عميق نكشيدم.

مانتوی قهوه‌اي سنگین و با وقاري داشتم به همراه یك جفت کفش مشکی براق كه دور تا دورش نوار باریک قرمز رنگي كشيده شده بود. واسه خودم خانمي شده بودم.
ساعت 10 صبح اولین واحد درسی دانشگاهي‌م ارائه می‌شد. "مقدمه علم حقوق". روي زمین بند نبودم. نمی‌دانم چه‌طور مسیر خانه تا دانشگاه را طی کردم. دلم می‌خواست از خوشحالي پرواز کنم.
در طول مسیر با خودم فکر می‌کردم كه چه‌قدر اتوبان چمران زيباست؛ چه‌قدر تاکسی‌هاي نارنجي رنگ و رو رفته‌ مثل زانتیا حرکت می‌کنند روان و ارام مثل تایتانیک. اصلا همه چیز چه‌قدر زیبا بود چه قدر رنگ داشت.
آخر مي‌داني! من برای اولین بار داشتم می‌رفتم دانشگاه. مي‌فهمي؟ دانشگاه.
وقتی رسیدم دلم می خواست ده بار، نه بلکه بیشتر، صد بار از زیر آن سردر پنجاه تومانی‌اش رد بشوم. واي كه حتي چه‌قدر دلم مي‌خواست مثل گلي كه خداداد عزيزي به استراليا زد به صورت اسلو موشن ( تا قبل از رفتن به دانشگاه همان صحنه آهسته مي‌گفتم) صدبار حركت ورودم به دانشگاه را ببينم.

بگذار راحتت كنم. حس رد شدن از گیت فرودگاه بود وقتی که بووق نمی‌زند. همان موقع كه صداقت تو به همه ثابت می‌شود و با كلي غرور و پيروزمندانه رد مي‌شوي.
ما ادم‌ها چه‌قدر زود قانع می شویم ؛نه؟ در آن لحظه، من دیگر هیچ‌چیز از این دنیا نمی‌خواستم. نه جهيزيه، نه كار، نه پول، نه خواستگار. نه خداييش. اين يكي را مي‌خواستم! اما من دیگر اشباع بودم.

وارد کلاس شدم ............... . و استاد آمد. دکتر کریمی، دکترای حقوق خصوصی. کلاس دانشگاه مثل کلاس‌های مدرسه بود فقط چند پسر آن وسط‌‌ ها پرسه می زدند. فکر کردیم همیشه این قدر كم هستند ولی دیدیم نه. انگار از همين روز اولي دو دره بازی‌هايشان شروع شده بود، از اواسط ترم بود كه عین برنج طارم ری کردند و زیاد شدند!
یادم نمی‌آيد روز اول بود یا نه. ولی حتم دارم که همان هفته‌ي اول دانشگاه بود که فهمیدم این دانشگاه هم آش دهن سوزی نیست. ولی دیگر کار از کار گذشته بود و باید 4 سال آزگار تحملش می‌کردم.

روز هاي اول بد فرم هوای دبیر ستان به سرم زده بود. پاییز بود اما انگار من بهار مست شده بودم. دلم شیطنت‌های دبیرستان را می‌خواست و کودکانه هایش را. و هنوز هم در حسرت آن کودکانه هایم.
دانشگاه يعني آدم بزرگ شدن از نوع زوری.کنکور دادن همان الف است که اگر بگویی باید تا یاء بروی. نه که بروی نه؛ اگر الف را بگویی به زور تا یاء می برندت.
برای به یا رسیدن برنامه‌ای بیندیش. خیلی زوود تر از آن چه فکر کنی، به یا رسیده‌ای. و باید از الف تا ياء همه را از حفظ بگویی؛ اگر نه محکومت مي‌کنند به ندانستن فنون زندگی و هزار و یک اتهامی که نمی‌دانی چرا... .
من به چشم‌ها ی بی‌قرار تو قول می دهم ریشه ها‌ی ما به خاک شاخه‌ها‌ی ما به آفتاب می‌رسد. ما دوباره سبز می شویم......
به شرطی که از این کوزه‌ی دانشگاه به همان اندازه که در خود ماست توقع تراوش داشته باشیم نه به آن اندازه که در اوست.

منبع:سایت چارقد
 

malih 67

عضو جدید
متن باحالی بود.
البته من روز اول دانشگاه که واسه ی یه سری از کارای ثبت نامم که مونده بود رفتم دانشگاه،بعد اینکه کارم تموم شد با اینکه میدونستم نیم ساعت دیگه کلاسمون شروع میشه ،برگشتم خونه.حسش نبود.
نه اشتباه نکنید،هم دانشگامو دوست داشتم،هم عاشق رشتم بودم،دقیقا یادم نیست ولی فکر کنم میخواستم به خودمو خونواده اثبات کنم که ترم اولی بازی در نیاوردم.:biggrin: و جو گیر نشدم.
 

mahsa92

عضو جدید
واقعیت محض!!!!!!!وقتی میری میبینی اش دهن سوزیم نبود.........:eek:
 

mahifouladi

عضو جدید
منم اول که رفتم دانشگاه خیلی ذوق داشتم و همه کلاسامو میرفتم ولی حالا دیگه اصلا برام دانشگاه رفتن مهم نیست. چیزی که برام مهمه اینه که زودتر درسمو تموم کنم.
 

memar_lahijani

عضو جدید
دقیقا.هر دانشگاهی بری ، هر دانشگاهی ...
تا خودت پیگیر نباشی چیزی یاد نمی گیری ...
اون خوشحالی روز اول هم اگه به خاطر خودت و درس خوندن باشه نباید با دو دره بازی های دیگران به یأس تبدیل بشه .
تا دیدیم و بوده دو دره بازی بوده ...دانشجو و استاد و مسوول رده بالا و پایین هم نداره...همه گیره...اگه خودت و وجدانت راضی بود از وضعیتت ... از تلاشت...اون موقعست که میتونی به خودت افتخار کنی ...
 

Nafas-75

عضو جدید
بد جور حالم گرفته شد.منو بگو چقد واسه دانشگاه ذوق و شوق دارم:(
 

Similar threads

بالا