تک بیتی های ناب وپرمعنا

[naghmeirani]

غمِ جان بازیِ پروانه کرد از شمع بیزارم

خدا را ای شبِ هجران کلیدِ صبح پیدا کن​

 

[eksir]

ذرّه ای نیست به عالم که در آن عشقی نیست
بارک الله که کـران تـا به کـران حاکم اوست

 

[eksir]

سرشک گوشه گیران را چو دَریابند دُریابند
رُخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند

 

[eksir]

سر ِ خُــم بـاز کـن ای پیر که در درگـهِ تو
با شعف ، رقص کنان ، دست فشان آمده ام

 

[naghmeirani]

میرسد روزی که شرط عاشقی،دلدادگی است

آن زمان هر دل فقط یکبـار عـاشق می شود

 

[hseman]

فقط اولین تک بیتی ای که به زهنت میرسه بنویس​

اولاً ذهن و نه "زهن"
دوماً : به صحرا بنگرم صحرا تو بينم به دريا بنگرم دريا تو بينم

 

[*زهره*]

ای گل که موج خنده‌ات از سرگذشته است

آماده باش گریهٔ تلخ گلاب را​

 

[*زهره*]

چون تاک اگرچه پای ادب کج نهاده‌ایم

ما رابه ریزش مژهٔ اشکبار بخش​

 

[armstrong]

یا علی و یا علی و یا علی
ما چه دانیم از علی،جز یا علی

 

[eksir]

[FONT=times new roman, times, serif]به کـمندِ سر ِ زلـفِ تو گـرفتـار شـدم [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]شُهرۀ شهر به هر کوچه و بازار شدم[/FONT]

 

[eksir]

[FONT=times new roman, times, serif]بـلبـل از جلـوۀ گل نغمۀ داوود نمود[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نغمه اش درد دل غمزده بهبود نمود[/FONT]

 

[eksir]

[FONT=times new roman, times, serif]بر هر دیاری بگذری بر هر گروهی بنگری[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]با صد زبان با صد بیان در ذکر او غوغا بُوَد[/FONT]

 

[*زهره*]

به پیری، گفتم از دامان دنیا دست بردارم

ندانستم که در خشکی شود این خار گیراتر​

 

[*زهره*]

هنگام بازگشت است، نه وقت سیر و گشت است

با چهرهٔ خزانی، از نو بهار بگذر​

 

[*زهره*]

روزی که آه من به هواداری تو خاست

در خواب ناز بود نسیم سحر هنوز​

 

[eksir]

روز و شب د رسماع رقصان شد

بر زمین همچو چرخ گردان شد

 

[*زهره*]

ببخشید تشکرام تموم شد
​

این هستی باطل چو شرر محض نمودست

یک چشم زدن ره ز عدم تا به وجودست​

 

[*زهره*]

شیرین به جوی شیر بر آمیخت چون شکر

خسرو دلش خوش است که بزم وصال ازوست​

 

[eksir]

امشب ز لطف به دلداری ما آمده ای *** خوش قدم باش که بسیار بجا آمده ای

 

[eksir]

شادم که وعده داد به فردای محشرم
کان روز هیچ وعده به فردا نمیرسد​

 

[hseman]

قفس تنگ فلک، جای پرافشانی نیست
یوسفی نیست در این مصر که زندانی نیست

 

[*زهره*]

چون برگ خزان دیده و چون شمع سحرگاه

از عمر مرا نیم نفس بیش نمانده است​

 

[*زهره*]

نسبت به شغل بیهدهٔ ما عبادت است

از عمر آنچه صرف خور و خواب می‌شود

 

[*زهره*]

در سلسلهٔ یک جهتان نیست دورنگی

یک ناله ز صد حلقهٔ زنجیر برآید​

 

[*زهره*]

آمد کار من ورشته تسبیح یکی است

که ز صد رهگذرم سنگ به سر می‌آید​

 

[naghmeirani]

به حسنِ زود گذر بیش از این مناز ای دوست​

که دورِ گل به سر آید ، بهار می گذرد​

 

[eksir]

به حسنِ زود گذر بیش از این مناز ای دوست​

که دورِ گل به سر آید ، بهار می گذرد​

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

http://p30city.net/showthread.php?do=post_thanks_add&p=97444​

 

[*زهره*]

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد

که خاک میکده عشق را زیارت کرد​

 

[*زهره*]

دیدن یک روی آتشناک را صد دل کم است

من به یک دل، عاشق صد آتشین رخساره‌ام​

 

[*زهره*]

ز پیری می‌کند برگ سفر یک یک حواس من

ز هم می‌ریزد اوراق خزان آهسته آهسته​