ولی بچه ها خودمونیم من اصلآ تقلب نمیکنم...............ینی هر وقت بخوام تقلب کنم ترس و استرس تموم وجودمو فرا میگیره و کم میمونه که چیزی نشده خودمو به مراقب نشون بدم که میخوام تقلب کنم.............اصلآ یه وضعی..............
حالا یه خاطره یادم افتاد که برا ترم قبله..........تو یه امتحانمون من تو 2 سوال مونده بودم...........یکی از همکلاسی های آقامون ازم پرسید تو کدوما موندی ؟؟ گفتم سوال فلانو فلان..............از جیبش یه کاغذ بزرگ تاشده درآورد داد به من.........من کلآ ترسیدم و هول شدم

و به طرز عجیب و خنده داری گفتم ایواییییی من نمیخوام بگیرینن تو رو خدا..............یعنی اونجا بودین میترکیدین از خنده......

.از بس که دست پاچه شده بودم...........کسایی که دوروبرمون بودن داشتن نقش زمین میشدن از بس که خندیدن که یهو مراقب اومد گفت این چه وضعیه.................که همه ساکت شدن............
خلاصه لحظه قشنگی بود..............و در اینجا میتونم بگم شنیدن کی بود مانند دیدن