بفرمایین!
بله که میگیم
امشب یه چند تایی گفتیم
دارم نظر جمع رو می پرسم که اگه حوصله دارن یکی از داستانای مجید رو بذارم!
ظولانیه ها
بوگو ميشنويمممممممممم، بلند بوگو فقط :دي
بفرمایین!
بله که میگیم
امشب یه چند تایی گفتیم
دارم نظر جمع رو می پرسم که اگه حوصله دارن یکی از داستانای مجید رو بذارم!
ظولانیه ها
بوگو ميشنويمممممممممم، بلند بوگو فقط :دي
مائده ژونم ميخواي آش بيارم برات ؟
بلند بگه نه؟!
من امشب شوما رو موکوشم....
به بوآت بگو بیا اینجا...وگرنه فردا ساعت 6 صبح محضری...!!
هین؟!
آش....!!!
رشته داره؟ با کشک؟!
نه نیار... من نوموخورم...
هین؟!
رشته اش زیاده؟!
چايي ليموئه ؟ :ديييييي ، دس شوما درد نكنه
اینجا چرا دخترونست ؟!
پنپ میخواستین زیر کرسی مختلط باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اینجا چرا دخترونست ؟!
بیا اینهمه بپز بشور بساب تازه میگن دخترونست...
پا شو برادر من برو قسمت آقایون ببینم چی پیدا میکنی بخوری؟
شوما که دوست زیاد داری یه زنگ بزن بیان خو...
خانوما این ور آقایونم همین ور
مریم ژون اون چادرو بنداز سرت...
چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف ، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت وضعف مرض آنان نداشت.
این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و موارد دیگر در ارتباط می دانستند.کسی قادر به حل این مسئله نبود که چرا بیمار آن تخت درست در ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه می میرد.به همین دلیل گروهی از پزشکان متخصص بین المللی برای بررسی موضوع تشکیل جلسه دادند و پس از ساعت ها بحث و تبادل نظر بالاخره تصمیم بر این شد که در اولین یکشنبه ماه ، چند دقیقه قبل از ساعت ۱۱ در محل مذکور برای مشاهده این پدیده عجیب و غریب حاضر شوند.
در محل و ساعت موعود ، بعضی صلیب کوچکی در دست گرفته و در حال دعا بودند، بعضی دوربین فیلمبرداری با خود آورده و ...
دو دقیقه به ساعت ۱۱ مانده بود که « پوکی جانسون » نظافتچی پاره وقت روزهای یکشنبه وارد اتاق شد. دوشاخه برق دستگاه حفظ حیات ( Life support system ) را از پریز برق درآورد و دوشاخه جاروبرقی خود را به پریز زد و مشغول کار شد ..!!
اینجا چرا دخترونست ؟!
بفرما
مرسییییییی
بیا نگار ژون...بخور گلوت تازه شه....!
پوکی جانسوناسمش روش بوده دیگه...کله پوک...
آب فقط؟بفرما
یعنی عااااشقتم...
آب اوردی واسش؟!
حداقل یه کم رنگ میریختی توش بگیم آب میوه است...!!!
مریم جان اینهمه داستان گفت واقعا آب اوردی واسش؟!
خسیسهیعنی عااااشقتم...
آب اوردی واسش؟!
حداقل یه کم رنگ میریختی توش بگیم آب میوه است...!!!
مریم جان اینهمه داستان گفت واقعا آب اوردی واسش؟!
خو بيا اصن كل بازار ميوه و ابميوه رو برات اوردم :ديييييييآب فقط؟
خسیسه
بلدم نیس
همین آبم مامانش دادن دستش تونسته بیاره
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
((تشکر از بچه های زیر کرسی و زیر آسمان باشگاه مهندسان )) | ادبیات | 16 | ||
دلت برای قصه های بچگیت تنگ شده؟بیا تو کودک گذشته... | ادبیات | 2 | ||
P | آخرين قصه | ادبیات | 1 |