کاریش نکردم، رفته یونی و اومده خسته شده، کلی تو راه بوده همش
من برم دیگه، شبتون خوش
من میگم معصومه به این مهربونی آزارش به مورچه نمیرسه

(چشم عشخمو دور دیدم...!!!)
معصومه ژون شبت سیتاره بارون
شب به خیر
کاریش نکردم، رفته یونی و اومده خسته شده، کلی تو راه بوده همش
من برم دیگه، شبتون خوش
مقسیییییییییچلدم؟
من چلدن بلد نیستم
نه بابا شما راحت باش...
ما خوبیم مارتینی شوما خوبی خوش میگذره؟!
معصومه جون چه کردی با این شهرزاد قصه گوی ما
بچم نا داره
این عشخ من باز کوجاست؟ خیلی شیطون شده این چند وخته...
بخواب بخواب تا پامو بکنم تو چشت..مارتيني چه خسه هات عويقه خوابم جلفت
خیلی در لفافه صحبت کردی نگرفتم!!!!........
بچه ها شب بخير
خوش گذشت
کاریش نکردم، رفته یونی و اومده خسته شده، کلی تو راه بوده همش
من برم دیگه، شبتون خوش
مقسییییییییی
بخواب بخواب تا پامو بکنم تو چشت..
خیلی در لفافه صحبت کردی نگرفتم!!!!![]()
شبت خوشبچه ها شب بخير
خوش گذشت
دیگه چی بلدی عمو...ژانگولرم بلدی؟!!!من آدمم تو خرسی...!!!! یاه یاه یاه
بله...همون در لفافه بهتره
باب، یکی از همین روزا بالاخره مسافرها چند ثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن می کنن
و اون وقت کار همه مون تمومه
اینا کور بودن از جیغ مسافرا میفهمیدن که دارن سقوط میکنن تو دریاچه...چی شد اخرش؟
من متوجه نشدم؟!
دیگه چی بلدی عمو...ژانگولرم بلدی؟!!!![]()
آخی...ژانگولر که برازنده ی شماست
نه در همین حد فقط بلدم...
اگه بگی پنیــــــــــــر
میگم یه گوشه بمیــــــــــــــر...
پس بهتره نگی پنیـــــــ......
اینا کور بودن از جیغ مسافرا میفهمیدن که دارن سقوط میکنن تو دریاچه...
آخی...
منو یاد محک میندازی :دیییییییییییییی
وقتی توانایی مغزی درک همچین داستانی رو نداری حق بده درباره قضاوتت درباره بی مزه بودن داستان شک کنیم
آهان...
چه بیمزه...!
آرههههههههههه...اگه اونجا میدیدمت حتما دست محبت بر سرت میکشیدم :دیمحک؟!
اااااا یاد خاطراتت افتادی؟!
ااااوخی...
آرههههههههههه...اگه اونجا میدیدمت حتما دست محبت بر سرت میکشیدم :دی
اومممممم...اوخیییی
اشکال نداره... من حاضرم جزو محکیا باشم ولی مارتینی نباشم... یاه یاه یاه...
دست محبت؟! از تو
به خیر تو امید نیست شر مرسان
داستانتم من توقع چیز جالب تر و با مزه تری ازت داشتم ولی دیدم نه...
بدبختی با مزه هم نیستی
کچلم که شدی...
ایــــــــــــــــش
اومممممم...اوخیییی
الانم باید بری مامانتو بیاری :دییییییییییییی
متاسفم نمیدونستممن مادرم رو از دست دادم
......
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
((تشکر از بچه های زیر کرسی و زیر آسمان باشگاه مهندسان )) | ادبیات | 16 | |
![]() |
دلت برای قصه های بچگیت تنگ شده؟بیا تو کودک گذشته... | ادبیات | 2 | |
P | آخرين قصه | ادبیات | 1 |