بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
من چای نمی خورم!
به نشانه حمایت! :w14:

بازم معرفت همسايه:redface:
الحق كه شمالي هستي:love:
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
من چای نمی خورم!
به نشانه حمایت! :w14:
ز ز ز ز ز ز ز ز ز اینا میدونی یعنی چی؟؟؟؟


بازم معرفت همسايه:redface:
الحق كه شمالي هستي:love:
نمیخوا خوشحال باشی پاشو دیگه...

یاسمنیا طفلی
دلمون برات سوخت :cry:
طفلکی :cry:
نمیخواد دلت بسوزه شما هم یه میوه بیار فعلا....

نخير من ايروبيك دنس كار ميكنم
مشخصه چاخالو...

لباتو اینجوری نکن نمیخواد چایی بیاری

کوفت میخوریم امشب...
کم نیار باید بره بیاره....:exclaim:
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز
ممنون از دلسوزيت:cry:
حالا پاشو يه چايي بيار:d
یکی از پیامبران از کنار حوضچه ای در حال عبور بود دید عده ای از بچه ها تو حوض دارن بازی میکنند یه بچه کوری هم بیرون غمگین نشسته دلش به حالش سوخت و از خدا خواست که بینایی رو به اون بچه برگردونه فرشته ای اومد که ای پیامبر این حکمت خداست ...خلاصه خدا بینایی رو به اون بچه برگردوند بعد از ساعتی پیامبر باز داشت اون مسیر رو بر میگشت که دید
حوضچه پر از خون شده از مردم احوال جویا شد و فهمید که اون بچه کور بعد از بدست اوردن بیناییش حوضچه رو پر از خار کرده و پای بچه ها اسیب دیده .پیامبر به حکمت کار خدا پی برد و طلب بخشش کرد .الان منم هم اقا حرفم و پس میگیرم.خدایا مرا ببخش همه کارهای تو حکیمانه است .
 

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از پیامبران از کنار حوضچه ای در حال عبور بود دید عده ای از بچه ها تو حوض دارن بازی میکنند یه بچه کوری هم بیرون غمگین نشسته دلش به حالش سوخت و از خدا خواست که بینایی رو به اون بچه برگردونه فرشته ای اومد که ای پیامبر این حکمت خداست ...خلاصه خدا بینایی رو به اون بچه برگردوند بعد از ساعتی پیامبر باز داشت اون مسیر رو بر میگشت که دید
حوضچه پر از خون شده از مردم احوال جویا شد و فهمید که اون بچه کور بعد از بدست اوردن بیناییش حوضچه رو پر از خار کرده و پای بچه ها اسیب دیده .پیامبر به حکمت کار خدا پی برد و طلب بخشش کرد .الان منم هم اقا حرفم و پس میگیرم.خدایا مرا ببخش همه کارهای تو حکیمانه است .
:w15::w15::w15::w15:
 

!/!

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از پیامبران از کنار حوضچه ای در حال عبور بود دید عده ای از بچه ها تو حوض دارن بازی میکنند یه بچه کوری هم بیرون غمگین نشسته دلش به حالش سوخت و از خدا خواست که بینایی رو به اون بچه برگردونه فرشته ای اومد که ای پیامبر این حکمت خداست ...خلاصه خدا بینایی رو به اون بچه برگردوند بعد از ساعتی پیامبر باز داشت اون مسیر رو بر میگشت که دید
حوضچه پر از خون شده از مردم احوال جویا شد و فهمید که اون بچه کور بعد از بدست اوردن بیناییش حوضچه رو پر از خار کرده و پای بچه ها اسیب دیده .پیامبر به حکمت کار خدا پی برد و طلب بخشش کرد .الان منم هم اقا حرفم و پس میگیرم.خدایا مرا ببخش همه کارهای تو حکیمانه است .


مرسی/
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز
خب بيا اينم با چاييتون بخورين:love:
باز هم حکمت خدا تجلی پیدا کرد :biggrin:
دیگه بریم بگیریم بخوابیم که فردا باید بااجدادمون دیدار کنیم.
شب همتون خوش
:w21:
پدر بزرگ بگیر که اومدم.:w21:
 
  • Like
واکنش ها: pme

Similar threads

بالا