بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

* فریبا *

عضو جدید
کاربر ممتاز
اخه میدونین چیه .. الان واسه چند لحظه یه حالی شدم .. تا حالا این مدلی نشده بودم .. حس کردم که توی صور دمیدن و قیامت شد .. همه دارن میرن دنبال کار خودشون ...خیلی حس عجیبی بود .. راستشو بخواهین خییییییلی ترسیدم ... یه جوری شدم ...
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
اخه میدونین چیه .. الان واسه چند لحظه یه حالی شدم .. تا حالا این مدلی نشده بودم .. حس کردم که توی صور دمیدن و قیامت شد .. همه دارن میرن دنبال کار خودشون ...خیلی حس عجیبی بود .. راستشو بخواهین خییییییلی ترسیدم ... یه جوری شدم ...

آره اگه بخوای بهش فکر کنی ترسناک میشه .
منم اگه الان قیامت بشه میترسم
آخه دست خالیم .:cry::cry:
خداکنه تا روز موعدش
بتونم به معنی حقیقی انسان باشم
و دستم پر باشه
 

* فریبا *

عضو جدید
کاربر ممتاز
میدونین بهش فکر نمیکردم یهو این حس واسم پیش اومد ..نثلا به تلفن فکر نمیکنی اما یهو میزنگه ..اونجوزی ..
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اخه میدونین چیه .. الان واسه چند لحظه یه حالی شدم .. تا حالا این مدلی نشده بودم .. حس کردم که توی صور دمیدن و قیامت شد .. همه دارن میرن دنبال کار خودشون ...خیلی حس عجیبی بود .. راستشو بخواهین خییییییلی ترسیدم ... یه جوری شدم ...
:surprised:
فريبا فكر كردن بهش يكم...كلن فكر كردن به اون دنيا و عواقب كاراو ...سخته حداقل براي من
آخه ميدوني ميترسم اون موقع دستم خالي باشه.شرمنده شم:(
 

* فریبا *

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی خیال .ذهنتون رو دریر نکنین نصفه شبی خوابتون نبره .. کسی قصه نداره ؟ منتظرم .
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهری بود که همه‌ی اهالی آن دزد بودند. شبها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمی‌داشت و از خانه بیرون می‌زد؛ برای دستبرد زدن به خانه‌ی یک همسایه. حوالی سحر با دست پر به خانه برمی‌گشت به خانه‌ی خودش که آنرا هم دزد زده بود. به این ترتیب، همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می‌کردند؛ چون هرکس از دیگری می‌دزدید و او هم متقابلاً از دیگری، تا آنجا که آخرین نفر از اولی می‌دزدید. داد و ستدهای تجاری و به طور کلی خرید و فروش هم در این شهر به همین منوال صورت می‌گرفت؛ هم از جانب خریدارها و هم از جانب فروشنده‌ها. دولت هم به سهم خود سعی می‌کرد حق و حساب بیشتری از اهالی بگیرد و آنها را تیغ بزند و اهالی هم به سهم خود نهایت سعی و کوشش خودشان را می‌کردند که سر دولت را شیره بمالند و نم پس ندهند و چیزی از آن بالا بکشند؛ به این ترتیب در این شهر زندگی به آرامی سپری می‌شد. نه کسی خیلی ثروتمند بود و نه کسی خیلی فقیر و درمانده.

روزی، چطورش را نمی‌دانیم؛ مرد درستکاری گذرش به شهر افتاد و آنجا را برای اقامت انتخاب کرد. شبها به جای اینکه با دسته کلید و فانوس دور کوچه‌ها راه بیفتد برای دزدی، شامش را که می‌خورد، سیگاری دود میکرد و شروع می‌کرد به خواندن رمان.

دزدها می‌آمدند؛ چراغ خانه را روشن می‌دیدند و راهشان را کج می‌کردند و می‌رفتند.

اوضاع از این قرار بود تا اینکه اهالی، احساس وظیفه کردند که به این تازه وارد توضیح بدهند که گرچه خودش اهل این کارها نیست، ولی حق ندارد مزاحم کار دیگران بشود. هرشب که در خانه می‌ماند، معنیش این بود که خانواده ای سر بی شام زمین می‌گذارد و روز بعد هم چیزی برای خوردن ندارد.

بدین ترتیب، مرد درستکار در برابر چنین استدلالی چه حرفی برای گفتن می‌توانست داشته باشد؟ بنابراین پس از غروب آفتاب، او هم از خانه بیرون می‌زد و همانطور که از او خواسته بودند، حوالی صبح برمی‌گشت؛ ولی دست به دزدی نمی‌زد. آخر او فردی بود درستکار و اهل اینکارها نبود. میرفت روی پل شهر می‌ایستاد و مدتها به جریان آب رودخانه نگاه می‌کرد و بعد به خانه برمی‌گشت و می‌دید که خانه اش مورد دستبرد قرار گرفته‌است.

در کمتر از یک هفته، مرد درستکار دار و ندارد خود را از دست داد؛ چیزی برای خوردن نداشت و خانه اش هم که *** شده بود. ولی مشکلی این نبود. چرا که این وضعیت البته تقصیر خود او بود. نه! مشکل چیز دیگری بود. قضیه از این قرار بود که این آدم با این رفتارش، حال همه را گرفته بود! او اجازه داده بود دار و ندارش را بدزدند بی آنکه خودش دست به مال کسی دراز کند. به این ترتیب، هر شب یک نفر بود که پس از سرقت شبانه از خانه‌ی دیگری، وقتی صبح به خانه‌ی خودش وارد می‌شد، می‌دید خانه و اموالش دست نخورده است؛ خانه‌ای که مرد درستکار باید به آن دستبرد می‌زد.

به هر حال بعد از مدتی به تدریج، آنهایی که شبهای بیشتری خانه شان را دزد نمی‌زد رفته رفته اوضاعشان از بقیه بهتر شد و مال و منالی به هم می‌زدند و برعکس، کسانی که دفعات بیشتری به خانه‌ی مرد درستکار (که حالا دیگر البته از هر چیز به درد نخوری خالی شده بود) دستبرد می‌زدند، دست خالی به خانه برمی‌گشتند و وضعشان روز به روز بدتر می‌شد و خود را فقیرتر می‌یافتند.

به این ترتیب، آن عده‌ای که موقعیت مالیشان بهتر شده بود، مانند مرد درستکار، این عادت را پیشه کردند که شبها پس از صرف شام، بروند روی پل چوبی و جریان آب رودخانه را تماشا کنند. این ماجرا، وضعیت آشفته‌ی شهر را آشفته تر می‌کرد؛ چون معنیش این بود که باز افراد بیشتری از اهالی ثروتمندتر و بقیه فقیرتر می‌شدند.

به تدریج، آنهایی که وضعشان خوب شده بود و به گردش و تفریح روی پل روی آوردند، متوجه شدند که اگر به این وضع ادامه بدهند، به زودی ثروتشان ته می‌کشد و به این فکر افتادند که "چطور است به عده ای از این فقیرها پول بدهیم که شبها به جای ما هم بروند دزدی". قراردادها بسته شد، دستمزدها تعیین و پورسانتهای هر طرف را هم مشخص کردند: آنها البته هنوز دزد بودند و در همین قرار و مدارها هم سعی میکردند سر هم کلاه بگذارند و هرکدام از طرفین به نحوی از دیگری چیزی بالا میکشید و آن دیگری هم از ... . اما همانطور که رسم اینگونه قراردادهاست، آنها که پولدارتر بودند و ثروتمندتر و تهیدستها عموماً فقیرتر می‌شدند.

عده‌ای هم آنقدر ثروتمند شدند که دیگر برای ثروتمند ماندن، نه نیاز به دزدی مستقیم داشتند و نه اینکه کسی برایشان دزدی کند. ولی مشکل اینجا بود که اگر دست از دزدی می‌کشیدند، فقیر می‌شدند؛ چون فقیرها در هر حال از آنها می‌دزدیدند. فکری به خاطرشان رسید؛ آمدند و فقیرترین آدمها را استخدام کردند تا اموالشان را در مقابل دیگر فقیرها حفاظت کنند، اداره‌ی پلیس برپا شد و زندانها ساخته شد.

به این ترتیب، چند سالی از آمدن مرد درستکار به شهر نگذشته بود که مردم دیگر از دزدیدن و دزدیده شدن حرفی به میان نمی‌آوردند. صحبتها حالا دیگر فقط از دارا و ندار بود؛ اما در واقع هنوز همه دزد بودند.

تنها فرد درستکار، همان مرد اولی بود که ما نفهمیدیم برای چه به آن شهر آمد و کمی بعد هم از گرسنگی مرد.
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
سلام و شب به خیر به همگی مخصوصاً ننه بلقیس،
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام اسپرو خان خوبین ؟

یه سوال ؟
sparrow یعنی چی ؟
یک اصطلاح نظامیه ؟
یا مربوط به رشتتونه ؟
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام و شب به خیر به همگی مخصوصاً ننه بلقیس،
سلام اسپارو جان خوبي؟
ننه بلقيس امشب نيومده:D
:eek:اين چيه با خودت آوردي هنوز از در نيومدي تو؟:razz:
بابا اول با ملايمت آروم آروم بعد اين جوري منفجرش كن:biggrin:كل كرسي رفت هوا
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
سلام اسپرو خان خوبین ؟

یه سوال ؟
sparrow یعنی چی ؟
یک اصطلاح نظامیه ؟
یا مربوط به رشتتونه ؟

سلام،
خوبید؟
به معنی یعنی گنجشک اما یه موشک هدایت شونده قویه برای زدن هواپیما

سلام اسپارو جان خوبي؟
ننه بلقيس امشب نيومده:D
:eek:اين چيه با خودت آوردي هنوز از در نيومدي تو؟:razz:
بابا اول با ملايمت آروم آروم بعد اين جوري منفجرش كن:biggrin:كل كرسي رفت هوا

سلام،
دیشب بهش گفتم کل نندازه ها،بیا،اون موشکه فزرتیه دیشب ناکارش کرد. :D

خودتون مگه نگفتید ترقه ات کو؟ امشب یه خوشگلش رو آوردم.قشنگ نیست؟تازه کلی کرسی رو داغ کرده! :biggrin:
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام،
خوبید؟
به معنی یعنی گنجشک اما یه موشک هدایت شونده قویه برای زدن هواپیما



سلام،
دیشب بهش گفتم کل نندازه ها،بیا،اون موشکه فزرتیه دیشب ناکارش کرد. :D

خودتون مگه نگفتید ترقه ات کو؟ امشب یه خوشگلش رو آوردم.قشنگ نیست؟تازه کلی کرسی رو داغ کرده! :biggrin:

چه جالب
نه به گنجشکش نه به موشک قوی
ممنون از توضیح :gol:
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام،
خوبید؟
به معنی یعنی گنجشک اما یه موشک هدایت شونده قویه برای زدن هواپیما

تا اينجاش درست الان اين يكي رو بهش اضافه كردي كه نگيم گنجشك:Dبابا ابهت

سلام،
دیشب بهش گفتم کل نندازه ها،بیا،اون موشکه فزرتیه دیشب ناکارش کرد. :D

خودتون مگه نگفتید ترقه ات کو؟ امشب یه خوشگلش رو آوردم.قشنگ نیست؟تازه کلی کرسی رو داغ کرده! :biggrin:
:biggrin:حالا حالاها مونده تا از پسش بربياين
اسپاروجان ترقه!چه مناسبتي بين اين دوتا ميبيني؟:surprised:ترقه هم ترقه هاي قديم

ديگه از داغ كردن گذشته تركونده
 

* فریبا *

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام،
خوبید؟
به معنی یعنی گنجشک اما یه موشک هدایت شونده قویه برای زدن هواپیما



سلام،
دیشب بهش گفتم کل نندازه ها،بیا،اون موشکه فزرتیه دیشب ناکارش کرد. :D

خودتون مگه نگفتید ترقه ات کو؟ امشب یه خوشگلش رو آوردم.قشنگ نیست؟تازه کلی کرسی رو داغ کرده! :biggrin:
کرسی رو داغ کنه ؟؟؟؟ خیلی باشه در حد یه اواژور که یه نور ضعیفی بده ..
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
:biggrin:حالا حالاها مونده تا از پسش بربياين
اسپاروجان ترقه!چه مناسبتي بين اين دوتا ميبيني؟:surprised:ترقه هم ترقه هاي قديم

ديگه از داغ كردن گذشته تركونده

از قدیم گفتن گنجشک نبین چه ریزه، بخوره بهت میری هوا! (به به،به به!) :biggrin:



این همون گنجشکه اما دریاییش،هوایی هم داره.

بگذریم،امشب داستان سیاسی گذاشته بودید!
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
از قدیم گفتن گنجشک نبین چه ریزه، بخوره بهت میری هوا! (به به،به به!) :biggrin:


این همون گنجشکه اما دریاییش،هوایی هم داره.​


بگذریم،امشب داستان سیاسی گذاشته بودید!

ولی خدایی گنجشکاتون قشنگن ...

کوجاش سیاسی بود :redface:
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
از قدیم گفتن گنجشک نبین چه ریزه، بخوره بهت میری هوا! (به به،به به!) :biggrin:

این همون گنجشکه اما دریاییش،هوایی هم داره.

بگذریم،امشب داستان سیاسی گذاشته بودید!
:biggrin::biggrin:

كجاش سياسي بود؟اتفاقا داستان خيلي جالبي بود.مرسي بارون جان.از قديم گفتن خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو ها!:biggrin:انقدر لجبازي كرد تا آخر مرد:cry:دلم سوخت واسش.چه معتقد
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
امشب یاران را چه شد؟دوستداران را چه شد؟ :question: هیچکس نیست،محمد ها،تنهایی،محسن،بقیه مردان ما!
کجایید ای مردان سلحشور باشگاه،برخیزید!به پا خیزید!


جداً چرا نیستن بچه ها؟فردا که 5 شنبه اس،فکر نکنم خبری از امتحان باشه!

این داستانه یه نمه ماجراش سیاسیه،تو یه سایت دیدم گذاشته بود که مثلاً اون شهر یعنی مملکت ما!
 

* فریبا *

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب یاران را چه شد؟دوستداران را چه شد؟ :question: هیچکس نیست،محمد ها،تنهایی،محسن،بقیه مردان ما!
کجایید ای مردان سلحشور باشگاه،برخیزید!به پا خیزید!


جداً چرا نیستن بچه ها؟فردا که 5 شنبه اس،فکر نکنم خبری از امتحان باشه!

این داستانه یه نمه ماجراش سیاسیه،تو یه سایت دیدم گذاشته بود که مثلاً اون شهر یعنی مملکت ما!
زمانی که شروع کردم به خوندن داستان دقیق به همین موضوع فکر میکردم ;)
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب یاران را چه شد؟دوستداران را چه شد؟ :question: هیچکس نیست،محمد ها،تنهایی،محسن،بقیه مردان ما!
کجایید ای مردان سلحشور باشگاه،برخیزید!به پا خیزید!


جداً چرا نیستن بچه ها؟فردا که 5 شنبه اس،فکر نکنم خبری از امتحان باشه!

این داستانه یه نمه ماجراش سیاسیه،تو یه سایت دیدم گذاشته بود که مثلاً اون شهر یعنی مملکت ما!

آخی آخی امشب باید تنهایی پودر بشی
مدافعم که نداری دلم سوخت .:D

آرام فردا دفاعیه داره .
تنهایی هم بود اما رفت گفت امتحان داره
براش دعا کنید.

من از قصه اش خوشم اومد گفتم . بی منظور بودم .
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
امشب یاران را چه شد؟دوستداران را چه شد؟ :question: هیچکس نیست،محمد ها،تنهایی،محسن،بقیه مردان ما!
کجایید ای مردان سلحشور باشگاه،برخیزید!به پا خیزید!


جداً چرا نیستن بچه ها؟فردا که 5 شنبه اس،فکر نکنم خبری از امتحان باشه!

این داستانه یه نمه ماجراش سیاسیه،تو یه سایت دیدم گذاشته بود که مثلاً اون شهر یعنی مملکت ما!
واقعا كجان؟؟
مردان سلحشور باشگاه به ديدار رختخواب شتافتند:D
حالا اونا مهم نيستن مهم اينه كه آرام فردا دفاعيه داره واسه همين نيومد.جاش خاليه.دعا كنيد خوب از پسش بربياد

از اون لحاظ؟آره خب يه نموره ...خوندمش يه شباهتيم...
 

* فریبا *

عضو جدید
کاربر ممتاز
مردان سلحشور الان در نبرد سختی با بالش هستن ..
این خانومای دلیر رو ببین که چجوری با چشمای پف کرده همچنان دارن تایپ میکنن . .. من که به شدت دارم البالو گیلاس میچینم ..
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
واقعا كجان؟؟
مردان سلحشور باشگاه به ديدار رختخواب شتافتند:D
حالا اونا مهم نيستن مهم اينه كه آرام فردا دفاعيه داره واسه همين نيومد.جاش خاليه.دعا كنيد خوب از پسش بربياد

از اون لحاظ؟آره خب يه نموره ...خوندمش يه شباهتيم...

بیچاره استاداش، دعا کنید براشون بتونن از پس زبون ننه بلقیس بر بیان! :biggrin:
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
مردان سلحشور الان در نبرد سختی با بالش هستن ..
این خانومای دلیر رو ببین که چجوری با چشمای پف کرده همچنان دارن تایپ میکنن . .. من که به شدت دارم البالو گیلاس میچینم ..

آخی الهی
برو بخواب فریبا جان
ما هم کم کم میریم
امشب خیلی خلوته
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مردان سلحشور الان در نبرد سختی با بالش هستن ..
این خانومای دلیر رو ببین که چجوری با چشمای پف کرده همچنان دارن تایپ میکنن . .. من که به شدت دارم البالو گیلاس میچینم ..
آخ گفتي فريبا.اين چند روز كمبود خواب پيدا كردم اساسي ولي ببين با اين وضع از رو نميرم برم بخوابم!
 

* فریبا *

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخی الهی
برو بخواب فریبا جان
ما هم کم کم میریم
امشب خیلی خلوته
خدا نکنه عزیزم ..

آخ گفتي فريبا.اين چند روز كمبود خواب پيدا كردم اساسي ولي ببين با اين وضع از رو نميرم برم بخوابم!
باور کن تو این امتحانا عقده ای شدم .. وگرنه همیشه همه بهم میگن جغد بس که شبا بیدارم ..
بیچاره استاداش، دعا کنید براشون بتونن از پس زبون ننه بلقیس بر بیان! :biggrin:
استادش دلش بخواد سلطان بانو بخواد واسش حرف بزنه
 

Similar threads

بالا