بچه که بودیم همه آرزومون این بود که تیله هامون بیشترش سه پر باشه هر چند توش هر چقدر پر داشت تاثیری تو حرکتش نداشت فقط مهم بود که سه پر باش
منم عاشق این بودم که تیله هام سه پر باشه حاضر بودم دو تا دو پر بدم یه سه پر بگیرم راستی چرا؟
بچه که بودیم همه آرزومون این بود که تیله هامون بیشترش سه پر باشه هر چند توش هر چقدر پر داشت تاثیری تو حرکتش نداشت فقط مهم بود که سه پر باش
منم عاشق این بودم که تیله هام سه پر باشه حاضر بودم دو تا دو پر بدم یه سه پر بگیرم راستی چرا؟
واقعیتش اره..هم اینجوری...هم خیلی ناز بودم...حالا بزرگ شدم کاری ندارم تغییر قیافه و مردی و کارو درس و بدبختی پیرمون کردو زشت شدم.....کچل میکردم..اوووه ه ه ه ....بیا جمع کنمجید جان اینطور که تو نوشتی به نظر من تو یکی از اون بچه تو دل بروهای فامیل بودی ها!
بابا الان هم همونطوری هستی یا نه؟بستنی میدی به ملت؟واقعیتش اره..هم اینجوری...هم خیلی ناز بودم...حالا بزرگ شدم کاری ندارم تغییر قیافه و مردی و کارو درس و بدبختی پیرمون کردو زشت شدم.....کچل میکردم..اوووه ه ه ه ....بیا جمع کن
اصولا یربهزیر...ساکت.....خیلی خیلی مهربون...دلسوز...در حدی که تو اوج بچگی ..اگه بستنی میخوردم....یکی بهم میگفت حتی به شوخی بستنی تو بده من...سریع بهش میدادم...اگه نمی خورد....به اون بستنی لب نمی زدم
سیستمی داشتم.......چقدر روزای خوبی بود![]()
خدا پدرتو بیامرزه دادا.بچه که بودم بابام مرد. 4 سالم بود. تنها 3 تا خاطره بیشتر از پدرم ندارم. یکی اینکه تو حوض حیاط خونه باهام آب بازی میکرد، یکی اینکه یه روز منو برد دکتر آمپول زد، یکی اینکه تو عاشورا منو سوار شتر کرد. دیگه هیچی از بچگیم با پدرم یادم نمیاد.
12 سالم بود که شاگرد لوله کش شدم. همون باعث شد برم مکانیک سیالات بخونم.
خلاصه و مفید![]()
خدا پدرتو بیامرزه دادا.
بابا خداییش احسنت داره که شدی مهندس.![]()
بچه که بودم از یکی از بچه های فامیل بدم میومد یه لباش خوشگل داشت با قیچی به 2 قسمت موساوی تقسیمش کردم![]()
دادا قدر مادرتو بدون.مادر نعمت بزرگیه.کوچیکتم داداش. البته همینجا اعلام میکنم همش به خاطر زحمات مادرم بود و لطف خدا!
خدا رو شکر که من فامیلت نبودم وگرنه تمام لباسامو میدادی دست قیچیبچه که بودم از یکی از بچه های فامیل بدم میومد یه لباش خوشگل داشت با قیچی به 2 قسمت موساوی تقسیمش کردم![]()
یا امام حسین!یه روز رفته بودیم پیک نیک شوهر خالم سر به برم گذاشت یه مشت تیغ پاشیدم تو صورتش! رفت تو چشمش بردنش بیمارستان!!![]()
دادا قدر مادرتو بدون.مادر نعمت بزرگیه.![]()
یه روز رفته بودیم پیک نیک شوهر خالم سر به برم گذاشت یه مشت تیغ پاشیدم تو صورتش! رفت تو چشمش بردنش بیمارستان!!![]()
یه بارم یه جوجه رو زنده به گور کردم!!
الان بعضی شبا خوابشو میبینم دچار عذاب وجدان میشم![]()
آبجی تو که یه پا عبدالمالک ریگی هستی واسه خودت!یه بارم یه جوجه رو زنده به گور کردم!!
الان بعضی شبا خوابشو میبینم دچار عذاب وجدان میشم![]()
آبجی تو که یه پا عبدالمالک ریگی هستی واسه خودت!![]()
نه دیگه اون بنده خدا که دستگیر شد ما هم پامون رو از این کارا کشیدیم بیرون الان پاک پاکمآبجی تو که یه پا عبدالمالک ریگی هستی واسه خودت!![]()
نه دیگه اون بنده خدا که دستگیر شد ما هم پامون رو از این کارا کشیدیم بیرون الان پاک پاکم
فقط یه سری خاطره هست که روم نمیشه تو جمع بگم!!![]()
آواتورت شما بسی جیگر میباشد
بابا امروز چه خبره؟همش بچه خطرناکا اومدندسلام
ماشين بابا بزرگم خلاص بود ب اپسر خاله هام و پسر داييام يه 6 تا شديم محكم زديمش تو ديوار![]()