از کدومش بگم؟

من بچه بودم کلا از درو دیوار میرفتم بالا....سر شام غذا میخوردم فوتبال میزدم تو خونه باز میومدم یکم میخوردم...(اما کسی رو جز خواهرم

اذیت نکردم)
سیاوش جان تعریف برق گرفتگی کرد...من یادم میاد رفتم به مامان کمک کنم یه لیوان اب روریختم روی تلفن که بشورمش

فکر میکردم عین لباس میشورنش...بعد نمی دونستم تلفن چیه..برق چیه..خیلی موچول بودم
دو شاخشو زدم به برق...دیدم از تو سین یه نوری رفت رسید به تلفن ...بببببووووم


:ِ:ِ


دیگه اون تلفن هیچ جوره درست نشد

چقدر مسابقات میزاشتیم فوتبال
یادمه یه بار فامیلا جمع شدیم مسابقه شلیک با تفنگ بادی....تهتقاری من بودم !
نکتش اینجا بود که تفنگه از قد من بلندتر بود

اما تنها کسی که به هدف میزد من بودم

از بچه گی استعدادم بالا بود

چقدر از درختا رفتم بالا...اون بالا میخوردم....
ولی یه خاطره هست که هنوزم جز بحث های مجلس هستش اینه که.....
من همیشه دوست داشتم ببینم تصادف چه جوریه!(روحیه آزمایش همه چیز

)
یه روز یه کامیونی اروم میزنه پشت ماشین
اوه..همه ناراحت.....من تو ماشین جیغ داد که بابا تصادف کرده

دیگه فقط مونده بود قر بدم

همه منو میددین میخندیدنا
بعد...مامانو اهل خونواده کلا تو خونه بودن...بابا بیرون کار داشت...گفت مجید نگیا!!!
مجید...مامان هول میشه ها
من:چــــــــــــــــــــــــــــشــــــــــــــــــــــــــــــم
اومدم تو خونه.....مامان میگه بابا کجاست؟
دیدین بچه ها خودشونو لوس میکنن...بعد راه میرن چی جوریه منم اونطوری
جواب دادم:
اینقدر از من سوال نپرسین..من نمی گم بابا تصادف کرد

مامانو داری.....هول شد..اینور اونور ...دیگه سیستمی بود

هنوز که هنوزه این جمله قصار من شده ضرب المثل

اوه چقدر حرف زدما
بای بای
