................................بنام خداي مهربون ،خداي رنگين كمون
سلام دوستان عزيز ، اين تاپيك رو بيشتر براي اوناي زدم كه تو دين شك دارن
ماجرا از اينجا شروع ميشه:
در نزديكي اراك يك روستا به نام ساروق است..... داخل اين روستا امام زاده اي بنام هفتاد و دوتن واقع است.
محمد كاظم كريمي معروف به كربلاي كاظم ساروقي از كشاورزان اين منطقه بود متولد 1300ه.ق يعني تقريبا 130 سال پيش يكي از روزها كه از مزرعه اش به خانه مي رفت براي استراحت جلوي سكوي امام زاده توقف كرد دو مرد را مشاهده ميكند آن دو مرد خطاب به كربلايي ميگويندنميايي به داخل امام زاده براي زيارت برويم كربلاي ميگوييد من زيارت كرده ام و الان راهي خانه هستم ولي به اصرار آن دو مرد دوباره به زيارت ميرود زماني كه وارد ميشوند كربلايي خيره به نوشته هاي دور سقف ميشود يكي از آن دو نفر به كربلايي گفت چرا چيزي نميخواني كربلايي گفت من كه مكتب نرفتم
مرد دستش را بر روي سينه كربلايي ميگزارد و ميگويد اينگونه بخوان(سوره اعراف آيه53تا59)آيه كه تمام ميشود كربلاي نگاهي به اطراف مياندازد وميبيند كه كسي پيش او نيست و خودش تنهاست و نگاهي به سقف ميكند و ميبيند هيچ نوشته اي وجود ندارد در همين لحظه كربلايي بيهوش ميشود زماني كه به هوش ميايد ميبيند با خود كلماتي را از حفظ ميخواند
به نزد حاج آقا صابر پيش نماز مسجد ميرود وبعد متوجه ميشود كه اين همان قران است.........................(اين خلاصه بود و ادامه داشت)
خوب اين نشان دهنده اين است كه اسلام دين بر حق است وبعد از 1400 سال قران به دور از تحريف مانده آيا اين نشانه اي براي تفكر نيست
سلام دوستان عزيز ، اين تاپيك رو بيشتر براي اوناي زدم كه تو دين شك دارن
ماجرا از اينجا شروع ميشه:
در نزديكي اراك يك روستا به نام ساروق است..... داخل اين روستا امام زاده اي بنام هفتاد و دوتن واقع است.
محمد كاظم كريمي معروف به كربلاي كاظم ساروقي از كشاورزان اين منطقه بود متولد 1300ه.ق يعني تقريبا 130 سال پيش يكي از روزها كه از مزرعه اش به خانه مي رفت براي استراحت جلوي سكوي امام زاده توقف كرد دو مرد را مشاهده ميكند آن دو مرد خطاب به كربلايي ميگويندنميايي به داخل امام زاده براي زيارت برويم كربلاي ميگوييد من زيارت كرده ام و الان راهي خانه هستم ولي به اصرار آن دو مرد دوباره به زيارت ميرود زماني كه وارد ميشوند كربلايي خيره به نوشته هاي دور سقف ميشود يكي از آن دو نفر به كربلايي گفت چرا چيزي نميخواني كربلايي گفت من كه مكتب نرفتم
مرد دستش را بر روي سينه كربلايي ميگزارد و ميگويد اينگونه بخوان(سوره اعراف آيه53تا59)آيه كه تمام ميشود كربلاي نگاهي به اطراف مياندازد وميبيند كه كسي پيش او نيست و خودش تنهاست و نگاهي به سقف ميكند و ميبيند هيچ نوشته اي وجود ندارد در همين لحظه كربلايي بيهوش ميشود زماني كه به هوش ميايد ميبيند با خود كلماتي را از حفظ ميخواند
به نزد حاج آقا صابر پيش نماز مسجد ميرود وبعد متوجه ميشود كه اين همان قران است.........................(اين خلاصه بود و ادامه داشت)
خوب اين نشان دهنده اين است كه اسلام دين بر حق است وبعد از 1400 سال قران به دور از تحريف مانده آيا اين نشانه اي براي تفكر نيست