hitech
عضو جدید
کاش امشبم آن شمع طرب می آمد
هويدا گر كني راز دل خود ** كنم سجده به پيش پايت اي بت
سر و جانم فداي ناز چشمت ** كه زد آتش به جانم آن نگاهت
لهيب افتاد بر جانم چو بر عود ** گرفت دوار بوي خوش از آن دود
اگر بوي خوشت ميل است يارا ** بسوزانم مكن با من مدارا
مكن خاموش اين آتش ز جانم ** ببزمت سوختن را دوست دارم
وین روز مفارفت به سر می آمد
آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست
ای کاش که جان ما به لب می آمد

جالبه! مث که فقط ما بهم شعر تقدیم می کنیم!