این شعر مال خودمه ، خوشحال میشم اگه نظرتون رو در موردش بگین....
کمی آنسوتر از این لحظه که ما می گرییم
شاید آن دلبر ما از ته دل می خندد
شایدم بهر کسی خانه ی دل می سازد
خشت دل بر دل کس می زند و دل ما را به کلنگ دل خود می کوبد
شایدم رخت غزل بر تن کس می بافد
شایدم آن پل خشتی که به سالهای حزینی ساختم
کوبیده و یک راه دگر می سازد
رنگی از جنس دگر بر دل خود می پاشد
رنگ بی رنگی ما را به زمان می بخشد
هر کجا اسمی از او می بینم
غمی از جنس دگر بر دل ما می بخشد
کمی آنسوتر از این ناله ی تنهایی من
شبی هم ناله ی رسوایی تو در راه است
شبی از جنس پشیمانی و آه
شبی از جنس نیاز ، شبی از جنس دعا
کمی آنسوتر از این اما تن من در خاک است...!![]()
من از لحاظ فنی نمی دونم ولی خیلی قشنگ بود، ممنون.

