با نشاط و مسرور در اولین کافی نت مسیر بازگشت با کلیدهای سیاه رایانه بی احساس تراوش احساسم را برای تو عزیزم نگاشتم تا بدانی که خداوند کائنات را همدم من ساخته ومن تنهایی تنها هم نیستم و نباید از اینکه تو احساسم را درک نمی کنی دق کنم و بمیرم همه ذرات با شعور تر از تو به فرمان احساس پاک من برای سعادتم دعا به نجوا می کنند که بصیرتی قلندرانه می خواهد تا خالی از حب و بغض و کینه ها بشنوی صدای حتی جیرجیرک ها را که برای همه عاشقان خسته دنیا دعا می خوانند گرچه (( هرکه مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند )) و من مقرب شده ام و کاش منصور شوم (( صد دیر را مسجد کنم و صد دار را منبر کنم ))... پرواز با بال شكسته و خونيني را همه آدم هاي بزرگ تجربه كردند اگر بال ندارند حال خدايي كه دارند نگاهي به زندگي مسيح مصلوب و منصور بر دار .... بياندازيد. من كه لايق نيستم تا محرم حرم يار شوم . خم كوچه نان به نرخ روز خوردن و در روزمرگي مانده ام (( واي از غم نان كه نمي گذارد از خودم فرشته اي بسازم ))