بزرگترین تجربه ی زندگی تان چیست؟!!

havij139

عضو جدید
کاربر ممتاز
تجربه بهم یاد داده که :

هیچوقت به علامت قرمز و آبی شیر دستشویی اطمینان نکنم:D

نه جدای از شوخی:

اینکه اگه خدارو تو زندگی داشته باشی و ازش بخوای به همه چی میرسی.... و اگه احیانا به چیزی نرسیدی مطمئن باش چند سال بعد دلیلشو میفهمی

اینکه لازم نیست دور و برت شلوغ باشه... یه رفیق داشته باش ولی به اندازه ی صد نفر بیارزه....و با همفکران خودت نشست و برخواست کن تا از دنیا لذت ببری

اینکه سلامتی و شادی مهمترین چیزه و اول اینارو از خدا بخوای

اینکه همیشه به اتفاق هایی که واست میوفته از دید مثبت نگاه کنی و زیاد خودتو درگیر اتفاق هایی که انتظارشو نداشتی (و یا دوست نداشتی) نکنی و بهش اهمیت ندی... و به خودت سختی ندی واز همون جایی که هستی لذت ببری

و اکثر چیزهایی که دوستان گفتن


زیاد تجربه تو زندگیم نداشتم واین هایی رو هم که گفتم رو خودم کسب نکردم (البته جر اولی... اونی که پررنگه:دی) ولی بهشون ایمان دارم و دارم بهش عمل میکنم ....

دارم وارد مرحله ای از زندگی میشم ( 23 سالگی تا 29 سالگی)که قراره بیشترین و مهمترین تجربیات زندگیمو کسب کنم و اگه قراره تو زندگیم موفق بشم و به خوشبختی برسم همش بستگی به این چند سال داره....

آدم از زندگی چی می خواد؟ آسایش(کار و پول ..... سلامتی جسمی خودت و عزیزانت )... و آرامش( سلامتی روحی... .....همسرخوب....و زندگی خوب در کنار عزیزانت)
با توکل به خدا اگه این مرحله رو از زندگیم به خوبی و خوشی بگذرم دیگه مابقی راه آسونه و میوفتم تو سرازیری:دی
 

مهربان

کاربر فعال تالار شیمی ,
کاربر ممتاز
اینکه وقتی ناراحتم..وقتی دلم گرفته از چیزی..وقتی همه چی اونجوری نیست که من میخوام به زمین و زمان گلایه نکنم..
شاید خدا یه جا دیگه داره غصه زندگیمو قشنگتر مینویسه...
ممنون بهنام جان از تاپیک زیبات
 

dadash masoud

عضو جدید
حرف دکتر حسابی تو امضام(بهش رسیدم)
اتفاق بدی که یکبار میافته اصلن بد نیست. دنیاهای جدیدی بهت میشناسونه. اما استمرار اون فاجعه است.
ممنون از همه به جای اسپم کردن جواب تاپیکو دادند.
:smile:
 

shirin.mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اندر احوالات تجربیات من.....

زیاد خوب نباش.....زیاد دم دست هم نباش....زیاد که باشی ....زیـــــــــــــــــــــــادی میشوی.....
 

nayyerr

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شب به گلستان تنها منتظرت بودم
باده نا کامی در هجر تو پیمودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
آن شب جان فرسا من بی تو نیاسودم
وه که شدم پیر از غم آن شب و فرسودم
منتظرت بودم منتظرت بودم


بودم همه شب دیده به ره تا به سحر گاه
ناگه چو پری خنده زنان آمدی از راه


غمها به سر آمد رنج غم دوران از دل بزدودم
منتظرت بودم منتظرت بودم

پیش گلها شاد و شیدا می خرامید آن قامت موزونت
فتنه دوران دیده تو از دل و جان من شده مفتونت

در آن عشق و جنون مفتون تو بودم
اکنون از دل من بشنو تو سرودم
منتظرت بودم منتظرت بودم

منتظرت بودم منتظرت بودم شب انتظار
 

nayyerr

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز


زندگانیم و زمین زندان ماست
زندگی درد بی درمان ماست
راندگانیم از بهشت جاودان
وین زمین زندان جاویدان ماست
گندم آدم چه ما کرده است
کآسیای چرخ سرگردان ماست

جسم قبر و جامه قبر و خانه قبر
باز لفظ زندگان عنوان ماست

جمع آب و آتشیم و خاک و باد
این بنای خانه ی ویران ماست
نور را مانی که اندر لانه ها
روز بارانی هر نمی طوفان ماست
احتیاج این کاسه دریوزگی
کوزه آب و تغار و نان ماست
آبروی ما به صد در ریخته است
لقمه نانی که در انبان ماست
جز به اشک توبه نتوان پاک کرد
لکه ننگی که بر دامان ماست
میزبان را نیز با خود می برد
مهلت عمری که خود مهمان ماست

 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

Similar threads

بالا