برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مــن از تــــکرار نـــام تــو
در قـــلـــب خــویــــش
هـــزار شــــــعر
میسازم تــو
بـه ایـــن دســت سازه هـــای مــن
نخـند
عشق را
صادقانه
بـــــاور کــــن ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باید ببینمت !

چرا که روی نوار قلبی ام

پیوسته نام تو بود

و پزشک نیز بر آخرین نسخه ام . . .

تو را تجویز کرده است ! ! !

بیا ، تا دیر نشده .



یه صفحه سفید، به همراه یک قلم

این بار حرف ،حرف نگفته ست

یک حرف تازه

نه از تو ...

هی فکر می کنم

هی با قلم به کاغذ سیخ می زنم

اما

دیگر تمام صفحه ها معتاد نامت اند

انگار این قلم

جز با حضور نام تو فرمان نمی برد

در تمام صفحه های دفتر شعرم

در گوشه های خالی قلبم

در لحظه های تلخ سکوتم و فکرهام

چیزی به جز تو نیست که تکرار می شود

مثل درخت در دل من ریشه کرده ای
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روی زمیـن را ببیـن
برگهای زردِ کفـِـ خیابـان سبـز شـده اند
از قدمهـایمــان . . .
.
.
.
خواب دیـدم با تـو قـدم مـی زنــم . . .
من خوابــم را می خواهـم !




حرمت عشق ؛ گرامی تر از آن است که من ؛

سخن از عشق بگویم اما ؛

عشق رازی است میان تو و من ؛

که فقط معنی این راز خدا می داند ...
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا بــِﮧ حال کسے
تو را با چشم هاش نفس کشیـבه؟
آنقـבر טּگاهت مے کنم
کـﮧ نفس هام
بــِﮧ شماره بیفتـב
مرد زیباے مـטּ!
جورے کـﮧ از خوבت فرار کنے
و جایے جز آغوش مـטּ
نـבاشتـﮧ باشے
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
واژه ها بند نمي آيند
در ذهنم
همگي از شوق عبور از خيال تو
به وجد آمده اند!
حتي آن
واژگان قديمي خاک خورده
در انتهاي ذهن
به شوق تو
به پا خاسته اند
چون جوانان نو رسته!!
 

seashell

عضو جدید
به شانه هایم زدی
که تنهاییم را تکانده باشی !
به چه دلخوش کرده ای ؟
تکاندن برف از شانه های ادم برفی ؟!!!


 

seashell

عضو جدید
می خواستم بمانم رفتم
می خواستم بروم
ماندم
نه رفتن مهم بود و نه ماندن
مهم من بودم
که نبودم !

 

seashell

عضو جدید
در زدی
باز کردم
سلام کردی
اما صدا نداشتی

به آغوشم کشیدی
اما
سایه ات را دیدم
که دست هایش توی جیبش بود
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صدایت از تمام لحظه های من عبور میکند
ودر میان بهت و خنده و سکوت
تمام خوابهای کهنه مرا مرور میکند
صدای تو چه روشن است صدای تو چو اینه مرا زلال میکند
و مثل کودکان بالغی که عشق را میان صفحه سپید قلب خویش
برای دفعه نخست مشق میکنند
پراز بهار میکند
پراز بهانه های اشک واه
پرازمحال میکند.........
 

|PlaNeT|

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

چند روزیست دلمـ را شکستــه...

سنگ‌ ـها او را به رسمیت بشمـارید....


:gol:
 

seashell

عضو جدید
تو رفته‌ای
و من مانده‌ام.
ای زمان!
ای پیش از حال!
ای پس از حال!
هرچه برجای مانده است،
سخت فرسوده است.
ای خیال‌ات
هم‌چون آشوب
جامانده در خرابه‌های شهر.
بیا و بنگر؛
یاد که با باد آمده است،
چشم‌انداز شهر را
کامل کرده است.
ای رویای در دست‌رس!
تو مانده‌ای
و من رفته‌ام.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو رفته‌ای
و من مانده‌ام.
ای زمان!
ای پیش از حال!
ای پس از حال!
هرچه برجای مانده است،
سخت فرسوده است.
ای خیال‌ات
هم‌چون آشوب
جامانده در خرابه‌های شهر.
بیا و بنگر؛
یاد که با باد آمده است،
چشم‌انداز شهر را
کامل کرده است.
ای رویای در دست‌رس!
تو مانده‌ای
و من رفته‌ام.
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن
 

seashell

عضو جدید
این که من می کشم،
درد بی‌تو بودن نیست!...تاوان با تو بودن است!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

هیـــــچ گاه
به خاطـــــر
"هیـــــچکـــــس"
دســـــت از
"ارزشــــهایت"
نکـــــش
چــــون زمانــــی که اون فـــــــرد از تــــو
دســـــت بکشــــد ،
تــــو مــــیمانـــی و یـــک
"مـــن "
بــــــی ارزش...



خسته ام از نوشتن

کاش بودی و میشد
شـ ِـ کـ ـ ـســ ــتـ ــ
این سکوتِ سنگین را

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این که من می کشم،
درد بی‌تو بودن نیست!...تاوان با تو بودن است!!!

دوسـتـت مـی دارم !!!

اصلاً چه لزومی دارد بدانی عشق چیست؟

می خواهم به اندازه ای که تو باید عاشقم باشی

هم دوستت داشته باشم !!!

بگذار فردا که خاک و خاکستر شدم

هر دلداده ای که شعرهای مرا می خواند

زیر لـب بـا خـود بگویـد: او یـک دیــوانه بــود!
 

seashell

عضو جدید
ارزان تـــــــر از آنچه که فکرش را بکنی بــــودی
ولی ،
برای مـــــــــن ؛
گران تمـــــــــام شدی….
 

hani 9

عضو جدید
برای تو مینویسم....
که با احساسم بازی کردی
که عمق تاثیر رفتارتو درک نکردی
برای تو مینویسم که چه راحت یادت رفت
و
من که یادم باشه دیگه مواظب دل سادم باشم
 

seashell

عضو جدید
باورت بشود یا نه !؟
روزی می رسد ....
که دلت برای هیچ کس ؛
به اندازه ی من تنگ نخواهد شد !
برای نگاه کردنم ؛
خندیدنم ،
اذیت کردنم ...
برای تمام لحظاتى که در کنارم داشتی !
روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره من خواهی بود ،
می دانم روزی که نباشم هیچکس تکرار من نخواهد شد... !!
 

seashell

عضو جدید

دوسـتـت مـی دارم !!!

اصلاً چه لزومی دارد بدانی عشق چیست؟

می خواهم به اندازه ای که تو باید عاشقم باشی

هم دوستت داشته باشم !!!

بگذار فردا که خاک و خاکستر شدم

هر دلداده ای که شعرهای مرا می خواند

زیر لـب بـا خـود بگویـد: او یـک دیــوانه بــود!

*زن*

جوري عاشقت ميشه...!!

که حس ميکني...!!

هيچوقت از پيشت نميره...!!

ولي وقتي که ميشکنه...!!

جوري ميره...!!

که حس ميکني...!!

هيچوقت عاشقت نبوده...!!
 

seashell

عضو جدید
آنقدر پیش این و آن از خوبی هایت تعریف کرده بودم ،
که وقتی سراغت را می گیرند ، شرم دارم بگویم تنهایم گذاشت!
 

seashell

عضو جدید
می‌خواهمت
نه آن طورها - که هستی
در کشمکشی که باید اتفاق می‌افتاد
به شکلی که منی
آدم
با تو که راه می‌آید
هی - کوتاه‌تر می‌شود...!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای تو مینویسم
کمی در ان سوی افق
مینشینم
و پا به پای
تمام
ارزوهایم
فقط یک ارزو دارم
ان هم تو
 

maryam**n

عضو جدید
افسانه ها را رها کن!
دوری و دوستی کدام است؟؟؟
فاصله هایند که عشق را می بلعند...
ما اگر نباشیم...
دیگری جایمان را پر می کند...
به همین سادگی...
 

maryam-25

عضو جدید
می خواهم از تو بگویم

بی آن که در جستجوی قافیه باشم

و بی آن که حتی در جستجوی واژه ها باشم

می خواهم از تو بگویم

از تو که عاشقانه دوستت دارم و می دانم که دوستم داری

با ساده ترین کلمات

همراه با همین اشکی که دارد می غلتد و فرو می افتد

می خواهم بگویم دوستت دارم

امشب نه می خواهم برایت از آسمان خورشید بیاورم

نه می خواهم ستاره ها را برایت بچینم

و نه می خواهم به شهر آرزوها و رؤیاها بروم

فقط ساده و با صداقت

همراه با شاهدی صادق

از اعماق جانی سوخته

با چشمانی بارانی

می خواهم بگویم دوستت دارم

و می خواهم بگویم این نه سخنی است که تنها بر زبان آید

من تقدس عشقت را

بر کرامت وجودم نشانده ام...........
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی! بی هیچ حرفی

دستت را میگیرم

از لابه لای رویاهای شیرین

بیرونت میکشم

مینشینم یک دل سیر نگاهت میکنم

تو هم میخندی

خوب فهمیده ای که "خنده"هایـت

دیوانه ام میکند...

چه دلیلی بالاتر از آنکه

من بی محابا،عاشقـت شده ام

وبی دلهره

خود را وقف تمام ثانیه هایت خواهم کرد...
 

gandom.

عضو جدید
لبخند تو تمام تعادل شهر را به هم میریزد
تو بخند
من شهر را دوباره میسازم...
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا