برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

n*@*f*@*s

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]از آنروز که رفته ای[/FONT][FONT=&quot]...

[/FONT]
[FONT=&quot]کارت شارژها را[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]سیگار میخرم[/FONT][FONT=&quot]...

[/FONT]
[FONT=&quot]و با خیابان حرف میزنم[/FONT][FONT=&quot]...

[/FONT]
[FONT=&quot]همینطور پیش[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]برود[/FONT][FONT=&quot]...

[/FONT]
[FONT=&quot]گوشی را هم باید بفروشم[/FONT][FONT=&quot]...
[/FONT]
[FONT=&quot]و کفش بخرم[/FONT][FONT=&quot]!!![/FONT]
 

جولي

عضو جدید
کاربر ممتاز


آخرین ستاره بودی تو شب دلواپسی هام

خواستنت پناه من بود تو غروب بی کسی هام
 

SH.Aghighi

عضو جدید
کاربر ممتاز
ستاره ها هیچگاه از خاطر آسمان نم روند...
بگذار دلم آسمان باشد ویاد تو ستاره...........
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چنان دل كندم از دنيا كه شكلم شكل تنهايي ست



ببين مرگ مرا در خويش كه مرگ من تماشايي ست



مرا در اوج مي خواهي تماشا كن تماشا كن



دروغين بودم از ديروز مرا امروز حاشا كن



در اين دنيا كه حتي ابر نمي گريد به حال ما



همه از من گريزانند تو هم بگذر از اين تنها



فقط اسمي به جا مانده از آنچه بودم و هستم



دلم چون دفترم خالي ست قلم خشكيده در دستم



گره افتاده در كارم به خود كرده گرفتارم



بجز در خود فرو رفتن چه راهي پيش رو دارم



رفيقان يك به يك رفتن مرا در خود رها كردند



همه خود درد من بودند گمان كردم كه همدردند



شگفتا از عزيزاني كه هم آواز من بودند



به سوي اوج ويراني پل پرواز من بودند
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
نوشتن از عشق برات راحت بود
اما هرگز نفهمیدی
برای من چقدر سخته
نوشتن از عشق برات خیلی ساده میومد
اما هرگز نفهمیدی چقدر درد داره کسی دوست داشته باشی
اما عوض درک کردنت فقط تنهات میذاره و میره
و حتی براش اشکهات مهم نیست
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
امروز روز بد زندگیم هست
اخر کسی را دوست دارم تنهایم گذاشته و رفته
هرگز باور نکرد دوستش دارم
هرگز نگرانم نبود
هرگز نخواست اشکهایم را پاک کند
و چقدر درد دارد امروز
روز بدیست کاش
میفهمیدی چقدر دلم میخواهد
در اغوشت اشک بریزم و همانجا برای همیشه بمیرم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
نوشتن به نظرت کار ساده ای میاد
اما خوندن این نوشته ها کار ساده ای هست
میدونی با تمام احساسم دارم
مینویسم
و تنها میخوام
هر قضاوتی دلتون میخواد بکنید
اخر دیگر چه فرقی دارد چگونه قضاوتم میکنید
هر طور دوست دارید بخوانید
با احساس یا بی احساس
تنها به اشک و غصه های این
من تنها
نخندید
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
فاطمه که بود
هیچ یک نمیدانیم
اخر حال خیلی وقت هست
اگر بخواهی دختری را مقایسه کنی
نمیگویی
رفتار و اخلاقش مثل فاطمه هست
بلکه میگویند رفتار و اخلاقش مثل فلان مدل یا خواننده یا بازیگر هست
که همشان خارجی هستند
و نوع رفتارشان و اخلاقشان و فرهنگشان با ما فرق دارد
دیگر ان دوره تمام شده که دختر بخاطر حجب و حیا
اگر مردی را دوست داشت و یا خوشش میامد ساکت اشک میریخت و به ان مرد حتی نگاه هم نمیکرد
حال اگر از کسی خوششان بیاید
به سراغش میروند
برایش حرفهای عاشقانه میزنند و عکسهای انچنای
انگاه که مرد را از زنی که خودش دوست داشت کاملا جدا کردند
خودشان را دایه مهربانی نشان میدهند و دختر بی چاره را منفور تا خودشان را در دل مرد جا کنند
تنها به همچین دختران و زنانی میگویم
کجای کارید شما از ان دختر هم بیچاره ترید اخر ان مرد بعد از چند روز بودن با شما تازه میفهمد الماسش را از دست داده و شیشه را جایگزینش کرده
انوقت در لحظاتی که با توست هم درد دارد و هوم عذاب وجدان بدتر از ان وقتی تو را در اغوش میگیرد چشمانش را میبندد و او را به یاد میاورد نه تو را
چه زمانه فرق کرده
ان روزها فاطمه و علی عاشقانه کنار هم زندگی میکردند
مردان زیادی او را میخواستند
اما فاطمه علی را انتخاب کرد
و کنارش تا اخرین لحظه زندگیش با وفاداری و عشقش ماند
اما حال چه از بس ساده به هم میگویند دوستت دارم
حتی قدر هم را نمیداند با یک مشکل کوچک
هم را ترک میکنند
حتی حاضر نیستند به هم نگاه کنند و مشکلشان را حل کنند
نمیدانم چه شده
یا ما عوض شده ایم یا تمام ادمها فراموش کردند
علی و فاطمه را
کسانی که همیشه به سائل کمک میکردند و دوشادوش پیامبر اسلام به ترویج اسلام میپرداختند
میدانی از فاطمه گفتن سخت هست انقدر که هیچ واژه ای و هیچ عکسی و هیچ حرفی نمیتواند
بزرگیش را نشان دهد
تنها میگویم
دختران جوان این مرز و بوم
فاطمه را الگو کنید نه
ان زنانی که برای جلب نظر مردان خودفروشی میکنند
ارزویم این هست
محبت فاطمه در قلبتان ریشه دواند
و همه بتوانند
از شفاعت ایشان در روز محشر برخوردار شوند
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
دل من در دل شب،
خواب پروانه شدن می بیند.
مهر در صبحدمان داس به دست،
خرمن خواب مرا می چیند.
آسمانها آبی،
پرمرغان صداقت آبی است
دیده در آینه ی صبح تو را می بیند.
از گریبان تو صبح صادق،
می گشاید پر و بال.
تو گل سرخ منی،
تو گل یاسمنی،
تو چنان شبنم پاک سحری؟
- نه.
از آن پاک تری.
تو بهاری؟
- نه،
- بهاران از توست.
از تو می گیرد وام،
هر بهار این همه زیبایی را.
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ بهارانم تو!


 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیا دوری کنیم از هم
بیا تنها بشیم کم کم
بیا با من تو بدتر شو
بیا از من ، تورد شو
رد شـــــــــــــــــــــــو !!!
ببین گاهی یه وقتایی دلم سر میره از احساس
نه میخوابم ، نه بیدارم ، از این چشمای من پیداس
تنم محتاج گرماته زیادی دل به تو بستم
هیچچ دردی در این حد نیست
من از این زندگی خستم ....
 
آخرین ویرایش:

raha.68m

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای تو می نویسم...
نه می دانی...نه می خوانی نه حتی تصورش را می کنی
من ...
تو را اندازه ی یک شاهزاده رویاها دوست دارم
برایم یک رویایی
مثل یوسف برای زلیخا
اما من مثل زلیخا نیستم نه..
بی قرارم برایت
خوش به حال آن کس که تو را دارد
خوش به حال خدا ...
آرزوی منی
خدا می داند آرزوی من هرچیزی نیست...
ارزویم اینست..
اینهمه خوبی ات...توجه ها..نگرانیت...صداقتت...سادگیت...شعورت...
برای من باشد
تو را از خدا می خواهم...
هر چند فقط معجزه می تواند تو را مال من کند
ای رویای من...
حتی نمی توانم بگویم دلیل بغضهایمی...
نداشتنت مرا به مرگ راضی می کند....
دوستت دارم....دوستت دارم
به عمق خوبی هایت..
عمیق است حسم...
دوستت دارم و به خوشبختیت خوشحالم...
 

daneh jou

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای تو مینویسم زیباترین جمله ها را .... زیباترین صفتها را برای تو می آورم ..... اما هیچ وقت از این کار خسته نمیشم ..... خستگی ندارد نوشتن از کسی که تمام ذهن توست ....
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تـــــــو صـــــادقانـــه دروغ بـــگــو
مـــن عــــاشقانـــه کـــاری خواهم کــرد
“مـــــاه” همیشــه پشــت ابــر بمــاند !
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جهانـــــــ جدیدم را دوســـــــت دارم
مـــــــن…زمـــــــین…تــــــو
کجای قانــــــون طبیعـــــــت
سخنی از ” مرکزیتــــــــــــــ” نداشتن چشمانت به میان آمده …!
من و زمین
هر دو گرد تو
می گردیم
منظومه شمســــــی بهانه اســـــــت….!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای تو مینویسم
از احساس
یخ کرده ام
حسی که حال به سادگی نه به شور نمیاید
حس که تا کسی میگوید
دوستت دارم
تنها با لبخند در دل میگویم
اه
و بعد به ان کس میگویم
ان طرف را ببین چه دختر زیبایی منتظرت هست
تا این را میگویم
میرود به همین سادگی
و من در سکوت به این ادمهایی که
میگویند دوستت دارم
اما خیلی ساده تنهایم میگذارند مینگرم
و تنها در دل شادم حداقل بعضی ادمها هم هستند که کنارم هستند و دوست داشتنشان دروغ نیست
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به چشم هایت بگو…
انقدر برای دلَم رجز نخوانند …
من اهل جنگ نیستم ….
شاعرم!
خیلی که بخواهم گرد و خاک کنم…
شعری می نویسم
آنوقت
اگر توانستی…
مرا در آغوش نگیر …

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
از سکوت مینویسم
تا بدانی چه دیگر نه گله میکنم
نه شکایت
از اول نیامدی که بمانی
امدی که بروی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خواب دیدم
نگاهت
مثل قندشیرین بود
از خواب پریدم
و
از تمام چای های تلخ
بیزارم
بانو

------------
سهیل ملکی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سر بلند باش وطن
در این سرزمین
جوانان غیور را
با شیشه
تریاک
مشروب
شهوت
زمین زده اند
دیگر بوی از جوانان نمیاید
همشان
در حال فرو رفتن باتلاق هستند
این باتلاق را چه کسانی عمیق میکنند
نمیدانم
اما دیگر چه بر سر این جوانان امده نمیدانم
خوب میدانم
اشتباه و خطا چیست
اما خیلی ساده به سمتش میروند
نه میخندند به احساسشان و نه اهمیتی به قلبشان میدهند
کاش شهیدان
این صحنه ها را نبینند
اخر چه سخت هست
وقتی انان در خون غلتیدند و
جوانان در هوس خویش
نمیدانم
اگر روزی ان جوانان بیایند
دوباره باید چه گفت
اناننیی که میتوانستند خوش باشند
اما بخاطر ناموس و مملکت خویش
به خون غلتیدن
کاش یادشان را انجنان محترم میداشتیم
تا دیگر
نه احساسی را نابود کنیم
و نه غرورمان را به رخ هم بکشیم
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سر بلند باش وطندر این سرزمینجوانان غیور رابا شیشه تریاک مشروبشهوتزمین زده انددیگر بوی از جوانان نمیایدهمشاندر حال فرو رفتن باتلاق هستنداین باتلاق را چه کسانی عمیق میکنندنمیدانماما دیگر چه بر سر این جوانان امده نمیدانمخوب میدانماشتباه و خطا چیستاما خیلی ساده به سمتش میروندنه میخندند به احساسشان و نه اهمیتی به قلبشان میدهندکاش شهیدان این صحنه ها را نبیننداخر چه سخت هستوقتی انان در خون غلتیدند و جوانان در هوس خویشنمیدانماگر روزی ان جوانان بیاینددوباره باید چه گفت اناننیی که میتوانستند خوش باشنداما بخاطر ناموس و مملکت خویشبه خون غلتیدن کاش یادشان را انجنان محترم میداشتیمتا دیگرنه احساسی را نابود کنیمو نه غرورمان را به رخ هم بکشیم
قشنگ بود
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی که تنهایی حسابی غم داری حسابتم خالی یه جاده کم داری
مهم نیست
که پشت چراغ زردباشی یا قرمزیا سبز حاجی تو فرق داری
حساب ادمای دورتو نکن
وقتی بی خواب میشی قرصشو نخور
موفقیت اون دست و پا چلفتیای بی عرضه که الان با عرضه شدن نبین
اونا عصا دارن ، سبکن خالین
اما تو پری سنگینی تو کلی جنگیدی
کسی تخم نمیکنه عصای دستت شه
میشکنه بین این همه درگیری
مثه همون روزایی باش وقتی شبه رفیقات
دس مینداختنت میخندیدی
نرو یه گوشه نشین همیشه غمو نبین
یالا پاشو مرد خودمونه عشق است
رفیق پاشو ول کن اماو اگرو ایکاش و
به لبخند بزن نزار اشک بگیره جاشو
منو این کاغذای لعنتی
همیشه پای هم سوختیم کنار هم موندیم
خوندیم قصه های تلخ
مهم نیست
کی گرفت استفاده کرد
منو این کاغذای لعنتی
بین این ادمای کل وکور
وسط دنیای زر زور
واسه هم شدیم لبو گوش
منو این کاغذای لعنتی
بودیم تو ساعت های تلخ شریک
چه ساعت های که حرف زدیم
من میگفتم او میشنید
هیچی نبود بینمون
هیچی جز یه خودکار
پشت به پشت کار
روزگار گفت به پای هم پیر شین
رفیق پاشو ول کن اماو اگرو ایکاش و
به لبخند بزن نزار اشک بگیره جاشو
--
خوبه نه نقاب دارم
نه به بچه گربه های پپه باج دادم
تا وقتی نیش بین دندونام دارم
نیازی نمیبینم که لنگ اش باشم
پادشاه شبام با لباسای گدا
نه احتیاجی به عصاو نه تاج دارم
ترجیح میدم بسوزم تا محتاج
سایه درخت بید مجنون کاج باشم
ههه اینه دیگه
خیلی وقته برام مهم نی کی به کیه
کی زیر کیه،کی میره میده
کی میمالونه بیمه میشه ،کی زیر تیغه
چی به چیه
اروم اشک بریزم یا سرمشق زندگی
بذارم شعرهای پیت لویدو
روزه سکوت بگیرم
چطوره
اونقد که کسی پرسید چطوری
توی دلم بهش بگم به تو چه
ولی خیلی خسته تر از این حرفام گمشو
رفیق پاشو ول کن اماو اگرو ایکاش و
یه لبخند بزن نزار اشک بگیره جاشو




 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گلو زیر بغض سینه پر درده

رفاقت ٰ دروغ دلا پر گرده

تاس روزگار جفت شیش به نفع حریف

ترک های دست ما هم با طنابی نفعه

پر حس درده تب روزگار

پشت هر قدم هست روزهای تار

هکه اسیر تنهایی اند و بی قرار

گوش به فرمانندو یه عمره ازگار

حتی تو رسم زمونه دیگه مرامی نیست

هکه توی حبسنن و دیگه رهایی نیست

هکه ذهن ادمی شده پرسکوت

توی سکوت نعرها دیگه صدایی نیست

زیر لب دعا همش پشت دعا

شاید نگاه کنه به ما خدا

که شاید باشه یه گوش شنوا

دسته کم بشنوه در مورد دردای ما
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوره دوره ای پرواز ماست

دم در بادی گاردم با سپاس

وقت کنار زدن امثا یاس

اخه داش یاسین با شلوغی کم اشناس

چون منو تنهایی شب و دوس داریم

روزا عینک به چشمو کت پوسماری

با چشای گیره سوسماری

و یه صدای لش میدونم دوس داری

تو رفیقمونی میگی داشمی

میخوای با ما باشی داش من راش این نی

باید تعلیم ببینی و خاکی شی

چون دوروبر ما امثال تو ناشی نی

ما ها مسیر زندگیمون عجیب غریبه

رقیب میره تو لباس رفیق فریبه

ادمای مث تو همیشه دورم پرن

گاف بدم میخوان مث گرگ دورم کنن

زندگیمونم اینهو دایره ست

سوزن پرگارمو تو هم حاشیه اش

شاید دورم بچرخی و حال کنی

ولی همیشه بینمون فاصله ست
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
روزگار شده
پر از دردهای
زیر پوستی
تا سکوت کنی
بهت میخندند
ادمهایی که درد نکشیدند
تا نفهمی
درد چیه
نمیبین
درومون
تا بینی
درومون نمیبین درد
همیشه اون بالایی
طوری درمونت کرده
که گیر نامرد نیافتی
اما تا یکم
غفلت کردی
گیر افتادی
میگی به اون بالایی چرا هوام نداشتی
اما
ندیدی
چطور هوات داشت
هوات داره
تنها با یه تلنگر
میخواست
بهت نشون
بده
دوستتت داره
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیوانگی نـیـسـت[FONT=&quot] پس چیست ؟[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]وقتی در این دنیای بـه این بزرگــــی [/FONT]
[FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]دلت فقط هــــــــــوای یک نفر را میکند...![/FONT]
 

n*@*f*@*s

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]سکوت که میکنم میگویی خـ ـــداحافظ
[/FONT]
[FONT=&quot]لطفا دیگر سکوت هایــــ ـــم را تفسیر نکن
[/FONT]
[FONT=&quot]اگر می توانستی معنی آن هـــ ـــــا را بفهمی
[/FONT]
[FONT=&quot]که کارمان بـــ ــــه خداحافظی نمیکشید[/FONT] .. !!..[FONT=&quot]♥♥♥ [/FONT]

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
مرا دیوانه میخوانند
انان که میدانند
تو را دوست دارم
و تو مرا
ساد که باور کردم
سر حرفت میمانی
و سر قولت هستی
اما
نمیدانستم
تمام حرف بود
حرف که نه حقیقت داشت و نه میشد روی ان حساب کرد
و من هم باور کرد و هم حساب
اری مرا دیوانه میخوانند
انان که
میدانند
تو را دوست دارم
 

robotnic

عضو جدید
ســــر زده بیــــــا …

کمــــــﮯ آشفتــــگی بــــد نـیست …

آن وقــــــت …

تکــــــاندن ِ شانــــــه هاﮮ ِ پُـر غُـبــــــار

و مُرتب کردن ِ موهــــــاﮮ ِ پریـشــــــانت ،

بهانـــــــﮧ اﮮ مـﮯشود براﮮ ِ زندگـــــــﮯ . . .
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا