برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

n*@*f*@*s

عضو جدید
کاربر ممتاز
در روز مرگ ..

جان ..

به خدا هم نمی دهم !!

جانم تویی !

چگونه تو را ..

من به کس دهم !!
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشمانم به نگاهت حسودی می کنند

و نگاه مشتاق و تشنه تو

به دستان گریزان من

ناگسستنی است..

چقدر خستگی ناپذیرست...

آشوب نگاه تو..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کلمات بی صدای تو روحم را نوازش می کند

انگار در پس تنهایی

انگشتان آشنایی ساز مرا می نوازد

به وسعت لبخند آهنگین می شوم ...

نت های آرام ، کوتاه و مداوم ...

لحظه دلنشین می شود

آرام می شوم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شونه به شونه ي من نشسته ... اما تو كنارمي بوي عطر تنت همه جا هست

بهم مي گه يالا بگو چند تا دوستم داري ... همون موقع زل ميزنم توي چشاشو و ميگم نمي دونم، واقعا" نمي دونم

يعني روم نميشه بگم اصلا" دوستت ندارم....

... ساعت 2 شبه ، بلند مي شم توي تاريكي برات نامه مي نويسم اما تو كه نمي بينيش

شونه به شونه اش دارم راه مي رم اما اون تو نيستي...

شونه هام با اون همراهه و خيالم پي خيانتم ولگردي مي كنه...

حالا داريم حلقه انتخاب مي كنيم يه حلقه ي جفت عين هم...

مثل بچه ها آروم وايساده يه گوشه و داره نگام ميكنه، تند و تند مدلاي مختلفو از تو قاب در ميارم

اصلا" اعتراضي نمي كنه فقط تاكيد مي كنه جفت باشن...

حلقه ها رو يكي يكي دستش مي كنه اما من كنار توام ...

انتخاب مي كنيم ... حلقه ي قشنگي نيست اما چاره اي هم نيست بايد يه جوري از سر خودم وا كنم

حلقه رو مي گيرم و توي دستم ميكنم دستمو ميگيرم جلو آيينه

حلقه توي دستمه و داره دهن كجي ميكنه

دستمو توي كيفم ميكنم و آروم عكستو بيرون ميكشم داري منو نگاه مي كني...

... دستمو ميگيره و ميگه بريم بهش زل مي زنم دستشو مياره بالا و حلقشو نشونم ميده ..قشنگه نه؟

ميگم آره... اما بي تناسب ترين چيزيه كه تا حالا ديدم اما بهش نمي گم. ...

عكست تو جيبمه، قلبمم كنار عكسته، آروم دستامو مي ذارم تو جيبم پيش قلبم....

ياد تو مي افتم ياد چشاي مغرور تو...

.... كه بهم مي گي همينه كه هست مي گم از اين جمله بدم مياد مي گي مشكله خودته...

مي گم بلدم مشكلاتمو چه طوري حل كنم ... داد مي زني و مي گي منو تهديد نكن مي گم كاري رو كه انجام مي دم تهديد نيست..

حالا دو تا حلقه كنار هم توي يه جعبه....

اما قلب من نه كنار عكسه توئه ... نه بيقرار اون ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام عـــزیـــزمـ کاغذی که برایت نوشتم پاک کن حـــــرفهـــــای گفتنـــی کم نیست

ولی من گفتنی هارو نوشتم نخواستم لـــــرزش کــلامم قلبـــت را به رحـــم بیاورد

که تــــــرحـــم پـــایـــان عشـــق است از بهترین دلم گذشتم

شاید قسمـــت مـــن یهتــــریـن نبـــاشـد دیگر دنبال خاطره ها نمی گردم

من گذشته را به قلـــــم دلــــم و با آهنگ روزگار رنگ کرده ام

رنــگ سیــــــاه نمی دانم چرا اندیشه ام فراتر از تو نمی رود دلم را جادو کرده ای

باور نمی کنم این همه تنهــــا شــدن را دفترم را ورق می زنم

همه اندوه و بی صفایی توست؛؛؛ نبـــود تــــو سوزاند باغچه گل رز دلم را

رهــــایی از تــــو رهـــایــی از زنــدگیســـت؛؛؛ عکس چشمهایت را بر می دارم

و همین یک یادگار برای "روزهـــــای تنهــــاییــم" کافیست

خدا نخواست به آنچه آرزو داشتم برسم

نم نم آرزوهایم چه زود قطع شد و اون همه شادی دل من

چه غریبانه مــــــــرا تــــرک کـــرد توی جنگ امید

چه پرو بالی می زدم و حال چطور رســوای آرزوهــــا شده ام

نگو بی خیال دنیا باش که من از همان آغاز خیــــــال دنیا را نداشته ام

آن روزها...قصــه جـــدایــی را که می شنیدم

میخنــدیــدمـ...اما حالا بـــــاور میکنــمــ

تو هیـــچ وقـــت ندانستی...

آنکه لحظه هــــایش بــی تــو...می ایستاد

مـــــــن بــــودمــ
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

و هيچـ كسـ نفهميد كهـ چهـ شدمـ...
نهـ ماهـ بودمـ، نهـ خورشيد...
اما هيچـ دليـ سراغـ مرا از آسمانـ تنهاييـ اشـ نگرفتـ
گوييـ ابرها هيچـ اند
و فقط ابرند و بايد ببارند...
و تنها باريدمـ...
خستهـ ام...


خستهـ از باريدنـ و تمامـ نشدنـ
خستهـ از بودنـ و نبودنـ...
اما بايد رفتـ
آنكهـ رفتـ ، رسيد
پسـ بايد رفتـ و رسيد...​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آموخته ام که وقتي عاشقم ، عشق در ظاهرم نيز نمايان مي شود.

آموخته ام که عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت .

آموخته ام که هيچ کس در نظر ما کامل نيست تا زماني که عاشقش شويم .

آموخته ام که اين عشق است که زخم ها را شفا ميدهد ، نه زمان .

آموخته ام که تنها کسي مرا شاد ميکند ، که بمن ميگويد « تو مرا شاد کردي »

آموخته ام که گاهي مهربان بودن بسيار مهمتر از درست بودن است .

آموخته ام که مهم بودن خوبست ولي خوب بودن مهمتر است .

آموخته ام که هرگز نبايد به هديه اي که از طرف کودکي داده ميشود « نه » گفت

آموخته ام که هميشه براي کسي که به هيچ عنوان قادر به کمکش نيستم ، دعا کنم .

آموخته ام که زندگي جديست ولي ما نياز به «دوستي» داريم که لحظه اي با او از جدي بودن دور باشيم .

اموخته ام که تنها چيزي که يک شخص ميخواهد فقط دستي است براي گرفتن دست او و قلبي براي

فهميدنش.

آموخته ام که زير پوست سخت همه افراد کسي وجود دارد که خوشحال شود و دوست داشته باشد.

آموخته ام که خدا همه چيز را در يک روز نيافريد ، پس من چگونه ميتوانم همه چيز را در يک روز بدست آورم .

آموخته ام که چشم پوشي از حقايق آنها را تغيير نمي دهد.

آموخته ام که وقتي با کسي روبرو ميشويم ، انتظار لبخندي از سوي ما دارد.

آموخته ام که لبخند ارزانترين راهي است که ميتوان با آن نگاه را وسعت بخشيد .

آموخته ام که باد با چراغ خاموش کاري ندارد.

آموخته ام که به چيزي که دل ندارد نبايد دل بست .

آموخته ام که خوشبختي جستن آن است نه پيدا کردن آن .

و آموخته ام که قطره درياست ، اگر با درياست .

و آموخته ام که عشق ، مهرباني ، گذشت ، صداقت وبلند نظري خصلت انسانهاي انسان است.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب از آن شب هایی ست
که تمام نیازت میشود
اشک
و گوشه چشمانت به تماشا مینشیند
تماشای تمام داشتنت از دنیا!!!!
.
.
هرچه چشم میگردانی هیچ نمیبینی
جز دیدن حجم خیالی او .. ،
همانی که در رویایت تمام داشتنت از دنیاست !!!
چشم میبنیدی بر این رویای شیرین
تا نگاهش را پشت پلک هایت حبس کنی
دریغ از مهمان ناخوانده
که عزم رفتن کرده است
چشمانت خیس میشود،
پلک میزنی،
و عسلی نگاه اش را گم میکنی
میان اشک های رفته ات...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
منتظر لحظه اي هستم که دستانت را بگيرم

در چشمانت خيره شوم دوستت دارم را بر لبانم جاري کنم

منتظر لحظه اي هستم که در کنارت بنشينم

سر رو شونه هايت بگذارم....از عشق تو.....

از داشتن تو...اشک شوق ريزم

منتظر لحظه ي مقدس که تو را در اغوش بگيرم

بوسه اي از سر عشق به تو تقديم کنم

وبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هديه کنم

اري من تورا دوست دارم

و عـــاشقـــــانـــه منتظرت میمانم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

تنهاتر از همیشه، قلبی گوشه ی سینه ام نشسته!

آهسته تر از همیشه، در هر تپش نامی تکرار می شود با عشق!

آری! هنوز به یاد تو هستم؛

به یاد آن عشق!

اما تو نیستی...

مدتهاست که رفته ای!

... و عشقی که همیشه دم از آن می زدی را، شاید جا گذاشته ای روی

طاقچه ی خاطره ها!

من بی ادعا بودم در عاشقی، اما هنوز در کوچه پس کوچه های این عشق سرگردانم...

اما تو...

مدعیِ عاشقی... تو کجایی؟!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

آیا من تنهایم...؟

یا اینکه وانمود می کنم که تنهایم...؟

آیا من تنهاترینم....؟

یا این حس تلقین مرا وادار به تنهایی می کند..؟

اما هیچ گاه به این سوال نمی توانم ام که جواب بدهم...

آیا من که هر لحظه، و هر دقیقه و ثانیه تورا حس می کنم و تورا در کنار خود میبینم

چگونه می توانم تنها بمانم، تو خود بگو که من تنهایم یا نه؟!

پس چگونه می توانم تنها باشم در حالی که تو بامنی در حالی که روح و جان من با وجود تو اغشته است...

ولی این حرص و احساس جسم است که مرا از تو دور نگاه میدارد تقصیر از روح و جان من نیست

و این کار کار جسم من هست که تورا در کنار خود نمی بیند تویی که هر ثانیه کنار منی!!!

پس تنها کیست؟ تو بگو
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دست خودم نیست
اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای
به خدا بدان که این دست خودم نیست!
اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است
و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن
اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست!
دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو می باشم.
دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم ، دستانت را بگیرم ، بر
لبانت بوسه بزنم و تو را در آغوش خودم بگیرم!
به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم
و به یاد تو می افتم!
دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی

__________________
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو با منی و من تنها هستم ، در قلب منی و من به عشق تنهایی زنده هستم،
تو همنفسم هستی و نفسهایم عطر تنهایی را میدهد
توهمسفرم هستی و جاده زندگی رسم غریبگی را به من یاد میدهد.
تو مال منی و من مال تو نیستم، باران منی و من کویری بیش نیستم،
انگار نه انگار بامنی ،نشسته ای برای خودت حرف از عشق میزنی!
همیشه به یاد توام و در حسرت داشتنت،دلگیر و سردم در روزهای نداشتنت
یک بار عاشق شدم و یک عمر برای تو ،یک بار هم نگفتی دستهایم مال تو!
آن رویا از خیالم رفت و قصه آغاز شد،همه چیز به نفع تو تمام شد
دیدی که در آینه ی چشمان خیسم ،چشمان تو حتی یک ذره هم خیس نشد
من پر از درد بودم و خسته ،اما دل تو حتی یک ذره هم دلگیر نشد
تو با منی و افسوس که من بی تو هستم،انگار نه انگار که عشق تو هستم!
بودن و نبودنت فرقی ندارد،اینکه سرد هستی و با تو بودن تنها برایم عذاب دارد
هستی و انگار نیستی ، گاهی حتی فراموشم میکنی و از من میپرسی که تو کیستی؟
هزار درد دل ناگفته در دلم مانده و همدلم نیستی،
آنقدر اشک ریخته ام که چشمانم نمیبیند که دیگر نیستی!
نیستی و من تنها مانده ام ، آنقدر دلم گرفته که اینجا با غمها جا مانده ام
تو با منی و من تنها نشسته ام، تو در قلبمی و من اینک یک دلشکسته ام!


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کاش میفهمیدم
مدعی عشق بودی
نه عاشقم
در هر لحظه در تنهاییم غرق میشدم
اخر گناهم چیست که
هر بار وقتی به سمتت میایم
اخم میکنی اما به دیگران لبخند
تنها دلم میخواست
دوستم داشته باشی
و بگذاری دوستت داشته باشمم
اما همیشه تنهایی
در خلوت خویش دوستت داشتم
اشکهایم را پاک میکردم
و به خدایم میگفتم
خدایم وقتی او اشک میریزد چه کسی اشکهایش را پاک میکند
چه کسی ارامش میکند وقتی غم دارد
اما
هنوز نفهمیدی انقدر دوستت دارم
که حاضرم از تمام هستی بگذرم تا تو شاد باشی و هرگز نفهمیدی
وقتی تو را ندارم چرا ارزویم مرگ هست
برای اینکه میخواهم تنها به تو وفادار باشم
و درد من این هست
که اگر وفادار باشی و اگر عاشق
همیشه مورد تمسخر همه هستی
حتی انکه میداند دوستش دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نامه هایم را پاره کن...!!

آنگاه که نگاهت را به من دوختی تا در روشنی نگاهت عشق را باور کنم

تو اهداف کوچکت را یکی یکی مرور میکردی...

به کوچه پس کوچه های قلبم بی اجازه یکی یکی نفوذ کردی

و دوستت دارم را بی محابا در گوشم زمزمه کردی...

نا مه هایم را پاره کن...!!

نامه هایی که با تمام وجود برایت نوشتم

نامه هایی که در خلوت شب های تاریکت به آن خندیدی و من...

و من در این خیال واهی که تو عشق را به من ارزانی کردی...

نامه هایم را پاره کن...!!

آنگاه که دست هایت را به غریبه ها بخشیدی

من تمام لحظه های تنهایی ام را به امید دیدار تو میگذراندم

و در آن لحظه که قلب سنگی ات را به غریبه ها بخشیدی

تپش های قلبم نام تو را فریاد میزد...

نامه هایم را پاره کن...!!

تو در طلوع کودکانه ی احساساتم هوس را بهانه ی لحظات پوچت کردی...

به را ستی چگونه میتوانی عشق را تظاهر کنی...؟؟؟؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نوشتن نامه کار دشواری ست وقتی ندانی برای چه کسی،چرا می نویسی


نامه را ترانه گونه می نویسم
تا گونهء ترانه هایت را از دور بوسیده باشم
به رسم سکوت همیشهء تو،
که تنها دلیل ادامهء این ترانه هاست
می نویسم
از وقتی رفتی انگار
چشم این عاشقانه ها
به انتظار آمدنت به آسمان خشکید
که از وقتی رفتی
بهار بهار باران و بابونه هم
جای خالی تو را
برای من،برای این همه تنهایی پر نکرد
از وقتی رفتی
چارچوب سرد این پنجره ها،
قاب ثابت نگاه های خسته ام شد و...
همه حرف هایی که ناگفته می دانی!
هی تو!
کسی که نمی شناسمت!
بیا و به حرمت این لحظه های پر گریه برگرد
مهربان باش
تا دیگر هیچ باران نا به هنگامی
خواب چترها را نیاشوید...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
احساسم را هوس میدانی
قلبم را سنگی
دستانم را درر دستان دیگران
خودت چه
خودت را از یاد بردی
اری همیشه خودت را بی گناه میدانی و مرا گناهکار
اگر عاشقت بودم
کسی را به قلبم راه ندادم
وقتی رهایم کردی
قلبم تکه تکه شد
شبهای بیداریم را
هیچ کس ندید
انان که تو ازشان حرف میزنی
تنها
ادمکهایی بودند
که اسم ادم را داشتند
تنها به یک نفر اجازه دادم بعد از تو کمی نزدیک شود
ولی تنها باعث شد عشقم را بیشتر کند
اخر خوب دیدم
عشقم را که چگونه
در دستان هوسش میخواهد خفه کند
انگاه با اینکه در برابرش قدرتی نداشتم
از عشقم دفاع کردم
و مغلوبش کردم
حال تنهایی را ترجیح میدهم تا بودن با کسانی
که تنها ادعایی دوستی دارند و مردانگی میدانند
انانی که
معنای عشقم را نمیفهمیدند و تنها
در اندیشه تصاحب کردن من
لحظه شماری میکردند
و در همچین حظات تنها عشقم
مرا در برابر بیرحمیشان سرپا نگه داشت
تنها عشقی که
تو هرگز باورش نکردی
ولی من عشقت را باور کرده بودم
با تمام وجودم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

این روزها وقت فریاد کشیدن نیست

سکوت کن

تورا همیشه سمبل صبر می دانم ..

باز هم صبوری کن

کلام نکن ..

سکوتت دیووانه اش می کند ..

او چه میداند چه دردی را تحمل میکنی

ضربان شدید

قدرت ضربه چنان است که استخوان ها هم دردشان میگیرد

چشم هم برای دردشان

اشک می ریزد ..

چیزی نیست باز هم صبوری کن

همه ی غصه ات را در خودجای ده ..

توانش را داری ...

سنگینی این غصه ها می ارزد

به سنگینی نگاهی ترحم انگیز ..

.

.

قلبم تو صبوری کن ...

این دنیا نمی داند ....چ زود گذراست ..



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شــــاید روزی بیــــایی

روزی از روزهــــای خــــدا

که بی گمــــان زیبـــاست

تــــا رسیده شود سیب کال احســـاسم،

بـــا آفتـــــاب حضــــورت

شـــــاید بیایی و بــا هــــم سکــوت کنیم

بـــــوی بـــــاران

و خیسی درختــان را بــا هــــم نفس بکشیم

و خـــدا را به مهمــانی ســـاده خـــود دعـــوت کنیم

مــن باشم و نگاه تـــــــو

تــــــو باشی و دست هـــای مـــن

دلـــــم گرفته است مهربــــانم

دلـــــم گرفته است

از همـــــــه

از خــــودم، از تــــو، از خــــدایــم

مــن بـــرای ایـــن همــه غـــــم خیــــــلی تنهــــــایم

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی میاندیشم
اشکهایت را که پاک میکند
در ان لحظات تنها
ارام و بی صدا اشک میریزم
چه دردی دارد
وقتی نمیتوانی
فریاد بزنی سرش و بگویی
کافیست
تحمل دوریت برایم
سخت هست
اما چه فایده
او که
فریادهایم را نمیشنود
تنها ارام به خدایم میگویم
حداقل کنار او کسی باشد اشکهایش را پاک کند
و ارامش کند
نه اینکه مثل من
در گوشه تنهایی
اشک بریزد
و همه نصیحتش کننند
او مال تو نیست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن لحظه که دلتنگ مي شوم ؛

هواي تو را مي کنم

خودبه خود بي درنگ هوايي مي شوم

امشب که هوايت راکردم

خواستم سراغ دلت رابگيرم

هوس نگاهت راکردم

فقط در لحظه اي يک کلمه به بارم گذاشتي

وچشمانت را دوختي

آن هم اين بود

شايد یک روز از فيلم بازي كردنات خسته شدي

کاش ميدانستي ؛

هرگز مترسک نبودم که برايت فيلم بازي کنم

!

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میدانی
ادمها
همیشه بیان عشقشان با هم فرق دارد
و همین باعث
تفاوتشان هست
یکی با خواند شعر عشقش را نشان میدهد
و یکی
دوست دارد
گاهی
بی هوا بی انکه کسی متوجه شود
اهسته برای
انکه دوستش دارد
تنها یک کلمه
را بگوید
دوستت دارم
و این تنها خواسته من بود
که گاهی بجای شعر
ارام و بی انکه شعری باشد
بگویی دوستت دارم
ااینگونه
دلم ارام میگرفت
اخر شعر را خوب نمیفهمم
نمیتوانم درکش کنم
ولی میتوان حرفهایت را درک کنم
وقتی هر لحظه به این میاندیشیدم که
میشود یکبار برایم پیامی بگذاری
و تنها نوشته باشد دوستتت دارم
بی هیچ حرف اضافه ای
انوقت میتوانستم راحت
بگویم دوستت دارم
و انوقت بود که میفهمیدی چگونه
عشقت را باور کردم
اهمیتی هم به
حرفی نمیدهم که
میگویند
برایت نقش بازی کرد
اگر عشق نقش بود
که خوب میفهمیدم دروغ میگویی
نه اینکه بگویم راست میگویی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کمی زود بود ولی دعایت گرفت مادربزرگ ...! دلم زود پیر شد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اشکهایت را پاک کن
دختر اینجا
ان پسر عاشقی که
میشناختی نیست
او اشکهایت را دوست ندارد
حتی نمیتواند درک کند
بخاطر دل تنگی
اشک میریزی
و تنها برای اینکه ناراحت نشود
لبخند میزنی
خودت را شاد نشان میدهی
تا او را شاد کنی
تا تمام خستگیهای
روزانه اش را
از او بگیری
و او تنها
در کاناپه خوابش برده
و حواسش نیست
که دلت میخواست قبل از خواب
به تو لبخند بزند
تا تمام دل خستگیهای روزانه ات را
از یاد ببری
 

zahra.71

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیا وداع کنیم
اگر بنا باشد کسی از ما بماند، همان به که تو بمانی،

کینه‌ی تو به کار این دنیا بیش‌تر می‌آید تا عشق من!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بَرآيتـــ خوآهمـــ نِوشتــ ...

اَز حَديثــ تَلخـِــ بُغضـــ ـــهـآے تآ اَبد ،

اَز قِنآعَتــ بهـــ يکــ خآطِـ ـرهـــ ...

يکـــ يـــآد ، يکـــ شبـــِ مَهتآبـــ ...

اَز صَبــــُـورے مـَــنـــ وَ جآے خآلــے تــُـو ...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بوی تبانی

از سرانگشتان من و اين قلم

چکه ميکند

هر بار دستانم به قلم بوسه ميزنند

تنها

از تو می نويسند
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خواب هایم

دست رد به سینه هر تعبیری می زنند.

قدم های تو را شناخته ند!

تو…

دور شده ای;من هر روز

در را برای باد باز میکنم

مکث میکنم

در را پشت باد میبندم!!!

دیر امدی ! ! !

تمام شده ام

بلعیده ام اندوه نبودنت را

هنوز,حاتم طایی هستم

می بخشم

با انکه هزار شب بی خوابی

طلبکارم . . .
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی چه سخت هست
وقتی شبها
به یادت هستم
اما حتی
نمیتوانم
بگویم
عزیز شب بخیر
و تو هم بگویی شب بخیر
چه سخت هست
وقتی دل تنگ صدای خنده هایت میشوم
در سکوت به اسمان خیره میشوم که
تو به ان نگاه میکنی
و نمیدانم ان لحظات میخندی و باد صدای خند ات را برای من میاورد
 

n*@*f*@*s

عضو جدید
کاربر ممتاز

[h=2][FONT=&quot]درد دارد[/FONT][FONT=&quot] ....[/FONT][/h] [h=2][FONT=&quot]وقتی چیزی را کسرمیکنی که با تمام وجودت جمع [/FONT][/h] [h=2][FONT=&quot]زده ایی[/FONT][FONT=&quot]......[/FONT][/h]

 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا