برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
آنقدر با آتش دل ساختم تا سوختمبی تو ای آرام جانم یا ساختم یا سوختم
سرد مهری بین که کس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم
سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع
لاله ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم
همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم
سوختم از آتش دل در میان موج اشک
شور بختی بین که در آغوش دریا سوختم
شمع و گل هم هر کدام از شعله ای در آتشند
در میان پاکبازان،من نه تنها سوختم
جانِ پاکِ من،رهی خورشید عالم تاب بود
رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من
ای حسرت روزهای شیرین در منبی مهری انسان معاصر در توستتنهایی انسان نخستین در من

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت

اســارت اثــر بَخـــشی ست

دام چَشــمانـت

آزادی را

می بوسَــم وُ

میــگذارم کنـــار ...
آهاے همیشگے ترینم

تمام فعل هاے ماضے ام را ببر..

چہ در گذر باشے

چہ نباشے

براے من استمــــــــــــــــــــــــــــــــــــرارے

خواهے بود..

من هر لحظه تو را صرف مے کنم
 

zahra.71

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من عاشقانه دوستش داشتم،
و او عاقلانه طَردم کرد…
منطق او،
حتی از حماقت من، احمقانه‌تر بود!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سکوت اینجا
مرا
درمان نیست
پر از
درد خواهد بود
اینجا
در اغوش باد
موهایم را به باد میدهم
اغوشم را به تاریکی
و در خویش غرق خواهم شد
چه شوقی دارد
صدای خنده هایت
پس تو بخند
من
خوب گوش خواهم کرد
و تنها
در تاریکی
نگاهت میکنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای ابتدای رویش گلهای یاسمین
باد دروغ در همه ی شهر می وزد
با من بمان
ای آینه ی آسمان
طلوعی دوباره خواهانم
تا دل به دست شب نسپارم
بعد از این.......
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
من تو را
تا ابدیت دوست میدارم
تو رای دلم هستی
و تنها
کنار تو میمانم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
موهايم بي قرار تو اند

دسته دسته خودكشي مي كنند !

مي ريزند ،

دستان تو را مي خواهند

اگر برنگردي

خودم با قيچي ،

همه شان را سر مي برم ..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگه یه روز از زندگــــــی من باقی مونده باشه

از هر جای دنیا

چمــــــــدان کوچکم را می بندم؛

راه می افتم

ایستگاه به ایستگاه

مــــــــرز به مــــــــــــرز

پیدایت می کنم

کنارت مـــــــی شینم

روی سیــــــــــنه ات به خواب می روم . . . !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تنها در کنار
شعمدانی ها مینشینم
کنار جاده ها
مینشینم
و منتظر امدنت میمانم
مینشینم
تا بیایی
و ارام در گوشت
بگویم
دل تنگیهایم را نمیگویم
اما بدان چقدر دوستت دارم
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت

اینکه چقدر از آن روزها میگذرد
یا اینکه چقدر هردویمان عوض شده ایم ،
اصلا مهم نیست !
باران که می بارد
هر وقتی که می خواهد باشد
دلهایمان هوای هم را می کنند...
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت



از آن شـ ـ ب کـ ـه بـ ـ ا تـ ـ و



در خـ ـ واب رقصیـ ـ دم ٬…



تـ ـ و از تـ ـ رس



دیـ ـ گر نخـ ـ وابیدی ..



مـ ـ ن از شـ ـ وق



تـ ـ ا ابـ ـ د خـ ـ وابیدم !! …




 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=2]در درون! خـ ـانـه بر دوشــ ـم ....[/h] این آرامشِـــ.. ظـاهــ رم

گمـراهتـــ.. نکنـ ــد!

در درون! خـ ـانـه بر دوشــ ـم ....
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=2]اسیر(فروغ فرخزاد)[/h]


تو را می خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم
ز پشت میله های سرد تیره
نگاه حسرتم حیران به رویت
در این فکرم که دستی پیش آید
.
.
.


و من ناگه گشایم پر به سویت
در این فکرم که در یک لحظه غفلت
از این زندان خاموش پر بگیرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
کنارت زندگی از سر بگیرم
در این فکرم من و دانم که هرگز
مرا یارای رفتن زین قفس نیست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نیست
ز پشت میله ها هر صبح روشن
نگاه کودکی خندد به رویم
چو من سر می کنم آواز شادی
لبش با بوسه می آید به سویم
اگر ای آسمان خواهم که یک روز
از این زندان خامش پر بگیرم
به چشم کودک گریان چه گویم
ز من بگذر که من مرغی اسیرم
من آن شمعم که با سوز دل خویش
فروزان می کنم ویرانه ای را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان می کنم کاشانه ای را
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت








کاش می دانستی تواگر می ماندی آسمان دل من آبی بود

گرچه کوچ بی خبر وآنی بود

لیک راهت اینبار سخت و بارانی بود

کاش می دانستی

تو اگر می ماندی خلوتم مثل قدیم غرق در شادی بود

زندگی جاری بود آسمان دل من آبی بود

کاش می دانستم

آخرین دیدار است کاش می گفتم من که عزیزم بودی

واگر می ماندی شب تنهایی من با تو مهتابی بود

کاش می دانستی جایت انجا چقدر خالی بود...
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
تازگــی ها جنس ِ دلَـــم عوض شده است!
چیـــزی شبیه ِ شیشـــه !​
شیشــه ای پُــر از حَرف های ِ نگفتـــه​
کــ ِ هــی بالا و پایین مــی پَـرنــد​
تا شایـَــد راهـ ِ نجاتــی بیابَـند و رهــا شونــد​
در جاری ِ چــشم هایَـــم...​
انگار راهـ ِ چــشم هایَــم را نَرفتــه از حفظَنــد!​
کــ ِ اینطـــور بـــی مهابا در سُکـــوت ،​
نگــاه ِ سَــراپــا بــی قرارمـ ،​
فریــاد ِ رهایـــی مــی زننــد!​
مـــی تَرسَـــم...!​
مـــی تَرسَــم از ایـــن جَستُ خیـــزهای ِ بـــی رحمانه شــان​
کاشــ دیــوار ِ دلَـــم تَــرَکــ نَخـــورد!​
کــاشــ
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=2]چند روزه دلم گرفته...[/h] چند روزه دلم گرفته اما نیستی که ببینی
من برات غزل بخونم توکنار من بشینی
آره خیلی وقته رفتی شب من هم بی ستاره ست
دفتر شعرای عشقم وقتی نیستی بی ترانه ست
بی تو بودن واسه ی من شده عادت شب و روز
رفتی و چیزی نذاشتی غیر غصه های دیروز
دلتو از من بریدی شدی هم خونه ی شادی
من برات موندم ولی تو دل به یه غریبه دادی
می دونم چیزی نداشتم واسه ی تو غیر غصه
اما کی به جز دل من حال قلبتو می پرسه؟
فاصله وقتی رسیدی واسه ی من شد فراموش
واسه یکبار هم نشد که تو رو حس کنم در آغوش
فاصله یعنی گذشتن از تموم غصه هامون
اما فاصله گرفتی با همه گذشته هامون
اون روزای عاشقونه که توی دلم نشستی
اومدی و در به روی همه دلتنگی ها بستی
اون روزایی که من و تو آخر ترانه بودیم
واسه زندگیه فردا شعر خوشبختی سرودیم
خاطرات تلخمون رو جا گذاشتیم توی دیروز
چقدر سختی کشیدیم تا رسیدیم ما به امروز
اما چی شد که دل تو با دل من شد غریبه؟
انگاری دلم تو دنیا از خوشی ها بی نصیبه
کاشکی که ما برمی گشتیم به همون روزای تازه
کاشکی که دوباره قلبم دل به عشق توببازه

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
دل من می شنود
تپش قلب تو را
و صد افسوس
قلب تو عاشق نیست
و صد افسوس تو را قلبی نیست
که ز من بشنود این راز درون
چشم من می ماند به تماشای رُخت
و صد افسوس تو را چشمی نیست
که ببینی غم و اندوه مرا
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت


گـاهـی دلِـت مـیـخـواد هـمـه بـغـضـاتکـه جـسـارت گـفـتـن کـلـمـه هـا رو نـداری…
از تــو نـگـاهِـت خـونـده بـشـه
امـا یـه نـگـاه گُـنـگ تـحـویـل مـیـگـیـری
و یـه جـمـلـه مِـثـلـه: چـیـزی شـده ؟؟؟!
اونـجـاسـت کـه بـُغـضـتـو بـا یـه لـیـوان سـکـوتـت سـر مـیـکـشـی
و بـا لـبـخـنـد مـیـگـی :
نــه هـیـچـیــ…!
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت


نه در آغوشت گرفته ام ...
نه تو را بوسیده ام ...
نه حتی موهایت را نوازش کرده ام ...
اما ... ببین
چگونه برایت عاشقانه می نویسم ...
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت



آرامشی میخواهم

خلوتی میخواهم...

تو باشی و من

در کنار هم

تو سکوت کنی و من گوش کنم

و من آرام بگویم *دوستت دارم*و تو گوش کنی

و آرام بگویی: من بیشتر...

بودنت را دوست دارم

وقتی دست دور کمرم حلقه میکنی...

و مرا به آغوشت سفت میفشاری... و وادارم میکنی

که به هیچکس فکر نکنم...

جز تو...
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت



اگــــه عشقـــــــــــت ...


یهــــــــــــــــــــــــویــــی ...

بی دلیــــــــــــــــــــــــــــل ...

بگه نگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــو ...

بگه نمیخـــــــــــــــــــــــــــــــــــوام ...

بگـــــــــــــــــه باهــــــــــــــات قهــــــــــــرم ...

بگـــــــــــــــــــــه دوســــــتــــــــــــــت نـــــدارم ...

بگـــــــــــــــــــــــــــه بســــــــــــــه دیگــــــــــــــــــــــــه ...

بگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه بــــــــــــــــــــــرو ... ... ...

همـــــــــه اینا حرفـــه زبونشــــــــه،

حـــــــــــرف دلــــــــــــــــــــــش نیس ... !

اون دلـــــــش فقـــط یه بغــــــــــل میخــــواد ... !

یــــــــــــــــــه بغــــــــــــل محکــــــــــم عاشقانــــــــــــــه ... !

یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه بغـــــــــــــــــــــــــــــل محکـــــــــــــــــــــم

... !
یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

بغـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت


دختر است دیگر...






گاهی دلش میخواهد بهانه های الکی بگیرد!






به هوای آغوش تو ... شانه های تو






که بعد تو آرام ... خیلی آرام






در گوشش زمزمه کنی:






ببین من عاشقتم
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت


دوست دارم دستم را بگیری و زیرگوشم زمزمه کنی


که پشت خوابهای نا آرام تو...


چیزی بیش از نگرانی های زنانه نیست...


دستت را بگیرم و زیرگوشت زمزمه کنم


که پشت نگرانی های زنانه ی من...

مردی ایستاده که دیوانه وار دوستش دارم
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
دلتنگی ام را به تو میگویم
گر چه این دلتنگی از الان نیست
اما وقتی می آیی
دلم بیشتر میگره
نمیدونم که این دلتنگی از ترسه یا از خوشحالی

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کجای این جنگل شب پنهون می‌شی خورشیدکم؟
پشت کدوم سد سکوت پر می‌کشی چکاوکم؟​
چرا به من شک می‌کنی؟ من که منم برای تو
لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای دلم مینویسم
دلکم ارام بگیر
اینجا اگر
نباشی
اگر صدایت به گوش نرسد
فراموش خواهی شد
پس فریاد نزن
بگذار انای که
رسم دوست داشتنشان
به حضور توست
تو را از یاد ببرند
انانی که
حقیقتا دوستت دارند
رسم دوست داشتنشان ابدیست
و هرگز بخاطر سکوتت فراموشت نخواهند کرد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شش سـال است

هـرجـا میـروم

پنجـره را با خـودم میبَـرَم.

شش سـال است

دنیـا را

دنبـالِ تـــو میگـردم....

شش سـال است

این دو چشـم

پنجـره هایی رو به تـوست
....!



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تورا دوست میدارم.

چه فرقی میکند چـــــــــــرا؟؟

یا از چــــــــــــــه وقت؟؟

یا چطور شد کـــــــــــ ...

چه فــــــــرق میکند؟؟

وقتی تو باید بـــــــــــــــاور کنی ... که نمیکنی!

و من باید فــــــــــــراموش کنم... که نمیکنــــم!
 

باران 686

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر همه درهای دنیا را پله های نرده بان کنی
بازهم دستت به سقف دلتنگی من نمیرسد...!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا