بخوانید و از اینكه فرزند كوروش هستید به خود ببالید.

100af

مدیر تالار مهندسی صنایع
مدیر تالار
کاربر ممتاز
پرفسور ایلیف مدیر موزه لیورپول انگلستان :

در جهان امروز بارزترین شخصیت جهان باستان كورش شناخته شده است . زیرا نبوغ و عظمت او در بنیانگذاری امپراتوری چندین دهه ای ایران مایه شگفتی است . آزادی به یهودیان و ملتهای منطقه و كشورهای تسخیر شده كه در گذشته نه تنها وجود نداشت بلكه كاری عجیب به نظر می رسیده است از شگفتی های اوست .



دكتر هانری بر دانشمند فرانسوی - تمدن ایران باستان :

این پادشاه بزرگ یعنی كورش هخامنشی برعكس سلاطین قسی القب و ظالم بابل و آسور بسیار عادل و مهربان بود. زیرا اخلاق روح ایرانی اساسش تعلیمات زردشت بوده. به همین سبب بود كه شاهنشاهان هخامنشی خود را مظهر صفات(خشترا) می شمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خدواند دانسته و آنرا برای خیر بشر و آسایش و سعادت جامعه انسان صرف می كردند .



آلبر شاندور - كورش بزرگ :

شاهنشاهی ایران كه پایه گذار او كورش بزرگ است به هیچ وجه بر اساس خشنونت پی ریزی نشد . بلكه عكس آن صادق است زیرا با رعایت حقوق مردمان پایه گذاری شد . پارسیها با مساعدت یكدیگر و به یاری پادشاهان مقتدر خود عظمت و شكوهی را در تاریخ به جای گذاشته اند كه نشانه نبوغ و نژاد پاك آنان است . نژادی كه حماسه آنان را همچون آفتابی در تاریكی نشان میدهد . آنان درخششی در جهان از خود به جای گذاشته اند كه برای آیندگان نیز خواهد ماند .



ژنرال سرپرسی سایكس :

خوش زبانی او از پاسخی كه در داستان رقص ماهیان به یونانیان داده است آشكار است. مطالب كتاب مقدس (تورات) و نوشته های یونانی و سنت های ایرانی همه هم داستانند كه كورش باستانی سزاوار لقب بزرگ بوده است. مردم او را دوست می خواندند. ما نیز می توانیم بدان ببالیم كه نخستین مرد بزرگ آریائی است كه سرگذشت اش بر تاریخ روشن است و صفاتی چنان عالی و درخشان داشته است .



ژنرال سرپرسی سایكس بعد از دیدار از آرامگاه كورش بزرگ :

من خود سه بار این آرامگاه را دیدار كرده ام ، و توانسته ام اندك تعمیری نیز در آنجا بكنم، و در هر سه بار این نكته را یادآورده شده ام كه زیارت آرامگاه اصلی كورش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان، امتیاز كوچكی نیست و من بسی خوشبخت بوده ام كه بچنین افتخاری دست یافته ام. براستی من در گمانم كه آیا برای ما مردم آریائی (هندواروپایی) هیچ بنای دیگری هست كه از آرامگاه بنیاد گذار دولت پارس و ایران ارجمندتر و مهمتر باشد .



سرپرسی سایكس - تا ایران باستان :

در شاهنشاهی كورش زیبایی - مردانگی - شجاعت - قهرمانیت - عدالت به عیان دیده شده است . وی هیچگاه عیاشی نكرد . كاری كه اكثر بزرگان گرفتار آن بوده و هستند . آزادی هایی كه داشت به هیچ وجه به شخصیت او صدمه نزد و افكاری داشت كه به راستی متعلق به تاریخ نبوده است. كورش یكی از شخصیت های بزرگ تاریخ جهان است . او ابتدا پادشاه سرزمین كوچكی بود . ولی پس از مدتی با اراده مصمم و قلبی آكنده از وطن پرستی امپراتوری را در تاریخ بنا نهاد كه در كل جهان بی سابقه بود . این بدین دلیل بود كه تاكنون هیچ كشوری نتوانسته بود اینچنین با صلح و احترام به عقاید دیگران كل خاورمیانه را تصاحب كند . او هیچ گاه خوشگذرانی و تن آسایی نكرد و هیچ گاه مغرور نشد. كاساندان دختر فرناسپه هخامنشی از دودمانی بود كه از نجبای پارس محسوب می شدند و پدر و اجدادش در چند نسل شاه پارسیان بودند . كورش در شوخ طبعی و انسانیت سرآمد زمان خود بود . من سه بار تا كنون موفق شده ام آرامگاه این ابر مرد آریایی را زیارت كنم و خداوند را برای این توفیق سپاس می گویم .



افلاطون - قوانین ( 477 تا 347 پیش از میلاد ) :

پارسیان در زمان شاهنشاهی كورش اندازه میان بردگی و آزادگی را نگاه می داشتند . از اینرو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسیاری از ملت های جهان شدند . در زمان او ( كورش بزرگ ) فرمانروایان به زیر دستان خود آزادی می دادند و آنان را به رعایت قوانین انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی می كردند . مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند از این رو در موقع خطر به یاری آنان می شتافتند و در جنگها شركت می كردند . از این رو شاهنشاه در راس سپاه آنان را همراهی می كرد و به آنان اندرز می داد . آزادی و مهرورزی و رعایت حقوق مختلف اجتماعی به زیبایی انجام می گرفت.



هرودوت – تاریخ هرودو ت( 484 تا 425 پیش از میلاد ) :

هیچ پارسی یافت نمی شد كه بتواند خود را با كورش مقایسه كند .كورش سرداری بزرگ بود . در زمان او ایرانیان از آزادی برخوردار بودند و بر بسیاری از ملت های دیگر فرمانروایی می نمودند بعلاوه او به همه مللی كه زیر فرمانروایی او بودند آزادی می بخشید و همه او را ستایش می نمودند . سربازان او پیوسته برای وی آماده جانفشانی بودند و به خاطر او از هر خطری استقبال می كردند .



هارولد لمب دانشمند امریكایی - كورش بزرگ :

در شاهنشاهی ایران باستان كه كورش سمبول آن است آریایی ها در تاجگذاری به كردار نیك - گفتار نیك - پندار نیك سوگند یاد می كردند كه طرفدار ملت و كشورشان باشند و نه خودشان . كه این امر در صدها نبرد آنان به وضوح دیده می شود كه خود شاهنشاه در راس ارتش به سوی دشمن برای حفظ كیان كشورشان می تاخته است .



گزنفون – كوروپد ا ی ( 445 پیش از میلاد ) :

از صفت های برجسته كورش عدل و گسترش عدالت و حق بود. ما در این باره فكر كردیم كه چرا كورش به این اندازه برای فرانروایی عادل مردمان ساخته شده بود . سه دلیل را برایش پیدا كردیم . نخست نژاد اصیل آریایی او و بعد استعداد طبیعی و سپس نبوغ پرورش او از كودكی بوده است . كورش نابغه ای بزرگ - انسانی والا منش - صلح طلب و نیك منش بود . او دوست انسانها و طالب علم و حكمت و راستی بود . كورش عقیده داشت پیروزی بر كشوری این حق را به كشور فاتح نمیدهد تا هر تجاوز و كار غیر انسانی را مرتكب شود . او برای دفاع از كشورش كه هر ساله مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار میگرفت امپراتوری قدرتمند و انسانی را پایه گذاشت كه سابقه نداشت . او در نبردها آتش جنگ را متوجه كشاورزان و افراد عام كشور نمی كرد . او ملت های مغلوب را شیفته خود كرد به صورتی كه اقوام شكست خورده كه كورش آنان را از دست پادشاهان خودكامه نجات داده بود وی را خداوندگار می نامیدند . او برترین مرد تاریخ - بزرگترین - بخشنده ترین - پاك دل ترین انسان تا این زمان بود .



كنت دوگوبینو فرانسوی - ایران باستان :

شاهنشاهی كورش هیچگاه در عالم نظیر نداشت . او به راستی یك مسیح بود زیرا به جرات میتوان گفت كه تقدیر او را چنین برای مردمان آفرید تا برتر از همه جهان آن روز خود باشد .



نیكلای دمشقی

كورش شاهنشاه پارسیان در فلسفه بیش از هر كس دیگر آگاهی داشت . این دانش را نزد مغان زرتشتی آموخته بود .



پرفسور كریستن سن ایران شناس - استاد زبان اوستایی و پهلوی :

شاهنشاه كورش بزرگ نمونه یك پادشاه "جوان مرد" بوده است . این صفت برجسته اخلاقی او در روابط سیاسی اش دیده می شده . در قواینن او احترام به حقوق ملتهای دیگر و فرستادگان كشورهای دیگر وجود داشته است و سرلوحه دولتش بوده . كه این قوانین امروز روابط بین الملل نام گرفته است .



آلبر شاندور فرانسوی - شاهنشاهی كورش بزرگ :

كورش یكسال پس از فتح بابل برای درگذشت پادشاه بابل عزای ملی اعلام نمود . برای كسی كه دشمن خودش بود . او مطابق رسم آزادمنشی اش و برای اینكه ثابت كند كه هدف فتح و جنگ و كشتار ندارد و تنها به عنوان پادشاهی كه ملتش او را برای صلح پذیرفته اند قدم به بابل گذاشته است و در آنجا تاجگذاری نمود . او آمده بود تا به آنان آزادی اجتماعی و دینی و سیاسی بدهد . در همین حین كتیبه های شاهان همزمان او از برده داری و تكه تكه كردن انسان های بی گناه و بریدن دست و پای آنان خبر میدهد .



پرفسور گیریشمن - ایران از آغاز تا اسلام :

كمتر پادشاهی است كه پس از خود چنین نام نیكی باقی گذاشته باشد . كورش سرداری بزرگ و نیكوخواه بود . او آنقدر خردمند بود كه هر زمانی كشور تازه ای را تسخیر می كرد به آنها آزادی مذهب میداد و فرمانروای جدید را از بین بومیان آن سرزمین انتخاب می نمود . او شهر ها را ویران نمی نمود و قتل عام و كشتار نمی كرد . ایرانیان كورش را پدر و یونانیان كه سرزمینشان بوسیله كورش تسخیر شده بود وی را سرور و قانونگذار می نامیدند و یهودیان او را مسیح خداوند می خوانند.



كنت دوگوبینو سفیر اسبق فرانسه در تهران ( مورخ فرانسوی ) :

تا كنون هیچ انسانی موفق نشده است اثری را كه كورش در تاریخ جهان باقی گذاشت - در افكار میلیونها مردم جهان بوجود آورد . من اذعان می دارم كه اسكندر و سزار و كورش كه سه مرد اول جهان شده اند كورش در صدر انها قرار دارد . وتا كنون كسی در جهان بوجود نیامده است كه بتواند با او برابری كند و او همانطور كه در كتابهای ما آمده است مسیح خداوند است . قوانینی كه او صادر كرد در تاریخ آن زمان كه انسانها به راحتی قربانی خدایان می شدند بی سابقه بود.



ویل دورانت - تاریخ تمدن ویل دورانت - مشرق زمین :

كورش از افرادی بوده كه برای فرمانروایی آفریده شده بود . به گفته امرسون همه از وجود او شاد بودند . روش او در كشور گشایی حیرت انگیز بود . او با شكست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود . بهمین دلیل یونانیان كه دشمن ایران بودند نتوانستد از آن بگذرند و درباره او داستهای بی شماری نوشته اند . او كرزوس را پس از شكست از سوختن در میان هیزم های آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان در بند را آزاد نمود . كورش سرداری بود كه بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایه های شاهنشاهی اش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت .



كلمان هوار - تمدن ایرانی :

كورش بزرگ در سال 550 قبل از میلاد بر اریكه پادشاهی ایران نشست . وی با فتوحاتی ناگهانی و شگفت انگیز امپراتوری و شاهنشاهی پهناوری را از خود بر جای گذاشت كه تا آن روزگار كسی به دنیا ندیده بود . كورش سرداری بزرگ و سرآمد دنیای آن روزگار بود . او اقوام مختلف را مطیع خود كرد . او اولین دولت مقتدر و منظم را در جهان پایه ریزی كرد . برای احترام به مردمان كشورهای دیگر معابدشان را بازسازی كرد . وی پیرو دین یكتا پرستی مزدیسنا بود . ولی به هیچ عنوان دین خود را بر ملل مغلوب تحمیل ننمود .



مولانا ابوالكلام احمد آزاد فیلسوف هندی -كورش بزرگ ( عباس خلیلی ) :

كورش همان ذوالقرنین قرآن است . وی پیامبر ایران بود زیرا انسانیت و منش و كردار نیك را به مردمان ایران و جهان هدیه داد . سنگ نگاره او با بالهای كشیده شده به سوی خداوند در پاسارگاد وجود دارد .



دیودوروس سیسولوس ( 100 پس از میلاد ) :


كورش پسر كمبوجیه و ماندانا در دلاوری و كارآیی خردمندانه و سایر خصائص نیكو سرآمد روزگار خود بود . در رفتار با دشمنان دارای شجاعتی كم نظیر بود و در كردار نسبت به زیر دستان به مهر و عطوفت رفتار میكرد . پارسیان او را پدر می خواندند .



دكتر جهانگیر اوشیدری - دانشنامه مزدیسنا :

كورش به سال 559 قبل از میلاد بر اریكه شاهنشاهی بنشست و در سال 529 قبل از میلاد وفات یافت . پس از تسخیر بابل با مردمان شكست خورده با مهربانی رفتار كرد و اسیران یهودی را كه بخت النصر از فلسطین به آن شهر آورده بود آزاد كرد و اجازه داد به فلسطین باز گردند . او فرمانی صادر كرد كه معبد اورشلیم را كه بخت النصر ویران كرده بود را با هزینه دولت ایران بازسازی كنند . كورش را در پارسه گرد كه امروزه پازاردگاد نامیده می شود به خاك سپردند . او از مردان بزرگ تاریخ جهان است زیرا همه تاریخ نویسان نامدار جهانی از او به نیكی ستایش كرده اند . او پادشاهی سیاستمدار - شجاع - با فتوت - با عزم و اراده - با گذشت و مهربان بود . او به عقاید دینی ملل مغلوب احترام می گذاشت . شهرهای ویران را دوباره آباد ساخت . او عقل و تدبیر را بر شمشیر و جنگ برتری داد . منشور جهانی او زینت بخش سازمان ملل متحد و جهان است .



اخیلوس ( آشیل ) شاعر نامدار یونانی - تراژدی پارسه :

كورش یك تن سعادتمند بود . او به ملل گوناگون خود آرامش بخشید . خدایان او را دوست داشتند . او دارای عقلی سرشار از بزرگی بود .
 

100af

مدیر تالار مهندسی صنایع
مدیر تالار
کاربر ممتاز
اگر موافق باشید اینجا پاتوق دوستدران کوروش باشه
 

فدايي رهبر

عضو جدید
هركس به كسي نازش ماهم به علي نازيم
 

عاشورا

عضو جدید
هركس به كسي نازش ماهم به علي نازيم


اسپم ممنوع
دوست عزيز اينجا پاتوق دوستداران كورشه، هستي بيا تو نيستي اسپم نده خواهشاً
شما ميتوني يه تاپيك بزني پاتوق دوستداران و شيفتگان حضرت علي عليه السلام ومطمئن باش من اولين كسي هستم كه توش حاضر ميشم و شيفتگيم رو اعلام ميكنم.
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
هركس به كسي نازش ماهم به علي نازيم


:surprised::biggrin::biggrin::biggrin:
هركس به كسي نازد ما به خدا نازيم
نكنه عليتون جاي خدا رو گرفته
اگر انقدر ادعاي ايرانيت داري بايد بدوني كه زرتشتو بايد بنازي نه ع ل ي :biggrin::biggrin:
نميدونم چرا شماها همه چي رو با هم قاطي مي كند
البته دليلش مشخصه چون خودتون آدماتي قاطي اي هستين :biggrin::D
 

taha894

عضو جدید
کاربر ممتاز
نصایح زیبای زرتشت :

آنچه را گذشته است فراموش كن و بدانچه نرسیده است رنج و اندوه مبر

قبل از جواب دادن فكر كن

هیچكس را تمسخر مكن

نه به راست و نه به دروغ قسم مخور

خود برای خود، زن انتخاب كن

به شرر و دشمنی كسی راضی مشو

تا حدی كه می‌توانی، از مال خود داد و دهش نما

كسی را فریب مده تا دردمندنشوی

از هركس و هرچیز مطمئن مباش

فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی

بیگناه باش تا بیم نداشته باشی

سپاس دار باش تا لایق نیكی باشی

با مردم یگانه باش تا محرم و مشهور شوی

راستگو باش تا استقامت داشته باشی

متواضع باش تا دوست بسیار داشته باشی

دوست بسیار داشته باش تا معروف باشی

معروف باش تا زندگانی به نیكی گذرانی

دوستدار دین باش تا پاك و راست گردی

مطابق وجدان خود رفتار كن كه بهشتی شوی

سخی و جوانمرد باش تا آسمانی باشی

روح خود را به خشم و كین آلوده مساز

هرگز ترشرو و بدخو مباش

در انجمن نزد مرد نادان منشین كه تو را نادان ندانند

اگر خواهی از كسی دشنام نشنوی كسی را دشنام مده

دورو و سخن چین مباش
در انجمن نزدیك دروغگو منشین

چالاك باش تا هوشیار باشی

سحر خیز باش تا كار خود را به نیكی به انجام رسانی

اگرچه افسون مار خوب بدانی ولی دست به مار مزن تا تو را نگزد و نمیری

با هیچكس و هیچ آیینی پیمان شكنی مكن كه به تو آسیب نرسد

مغرور و خودپسند مباش، زیرا انسان چون مشك پرباد است
و اگر باد آن خالی شود
چیزی باقی نمی‌ماند...
 

Hakhamansh

عضو جدید
من شخصا به عنوان یه ایرانی همیشه به اینکه از نوادگان و فرزندان کوروش بزرگ،یگانه مرد ایران زمین هستم افتخار میکنم و افتخار خواهم کرد.
 

tiger_red

عضو جدید
من از امروز اعلام میکنم هر کسی هر دینی را می خواهد بپرستد ودر هر جایی که می خواهد سکونت کند به شرطی که آنجا غصب نباشد (کوروش بزرگ)
 

ارش مهرداد

عضو جدید

نه برديا دروغين بود و نه انوشيروان دادگر
http://www.shomaliha.com
به جز چند کتيبه سنگی و چند صفحه از کتب مذهبی متاسفانه نوشته ديگری از نياکان ما برجا نمانده است تا تاريخ نگاری امروزمان متکی و مستند بر آنها گردد. به غرور ملی مان برنخورد, گويا بايد بپذيريم که نوشتن و تاريخ نگاری برخلاف يونان در ايران باستان متداول نبوده است. مورخی چون طبری و حماسه سرايی چون فردوسی حدود 1000 تا 1500 سال بعد از آشيل, هومر, گزنفون و هرودت و دهها شاعر و مورخ و داستانسرا و اديب و دانشمند يونانی که آثار مکتوب داشتند ظهور کردند. تاريخ ايران را عموما خارجی ها برايمان نوشتند, و تلاش تاريخ نويسان وطنی بيشتر در سطح ترجمه آنها و يا باز نويسی و نقل قولهای طولانی از آنها خلاصه می شود
ما که عوض نشديم, عوض هم شده باشيم تاريخ ما که عوض نشده!؟ اما در سالهای اخير در تقريبا تمام مقالات, فيلمنامه ها و کتبی که درباره ايران و تاريخ ايران نوشته می شود تصويری که از ما ايرانيها و ملل همسايه مان ارائه می گردد تصويرآدمهايی وحشی, بدکنش, خبيث , بربر و عقب افتاده ای که دشمن ذاتی هرنوع همزيستی با ديگران و دمکراسی است می باشد. هيولايی شديم که فقط با گلوله و بمب بايد سر جاي مان نشاند. برای اينکه به ما و ديگران هيولا و بربر بودنمان را بقبولانند دست به تاراج گذشته و تاريخ مان می زنند. بيهوده نيست که غارت و نابودی هرآنچه را که نشانی از تمدن و فرهنگ گذشته مان داشت و دارد بخش مهمی از تعرض شان به موجوديت ما را تشکيل می دهد.در جريان و بعد از اشغال عراق اولين نسخه های دست نويس ,هزار و يکشب, و رساله های رياضی عمر خيام و مقالاتی از ابن سينا و ابن رشد و يک ميليون جلد کتاب ، 10 ميليون سند و 14000 قطعه باستانی از بين رفته است. ماه مه سال 2004 يعنی يک سال پس از خاتمه ی جنگ در اثر آتش سربازان آمريکايی و متحدان آنها 40000 اثر خطی مذهبی سوخته است و بنا به گزارش بريتيش ميوزيوم سربازان لهستانی بخشی از خرابه های بابل در جنوب بغداد را منهدم کرده اند. هزازان اثر مکتوب و قطعه باستانی که نشانی از فرهنگ و تمدن مشترک ملل منطقه بوده و منهدم نشده بودند به تاراج و سرقت رفتند. آدم به نوشته های پيشين اينان که ما را "پسر عموهای آريايی" معرفی ميکردند هم شک می کند و از خود می پرسد آيا آنچه را که آن موقع درباره ما می نوشتند هم دروغی بيش نبوده و تنها هندوانه زير بغل گداشتنی بود که آن هم در جهت منافع دولتها و منافع ملی خودشان بود, زيرا با اين کار (متمايز کردن مان از نظر نژادی از ديگر ملل منطقه) می توانستند با ايجاد حس برتری نژادی در بين ما, به سو ظن و نفاق بين ما و ديگر اقوام و ملل منطقه دامن زده و خود راحتتر به تاراج منابع مان بپردازند.
نبود منابع مکتوب ايرانی باعث گرديده که بخش بزرگی از تاريخ ايران باستان بر اساس حدسيات و يا گفته های امثال هرودت استوارباشد, در باره هرودت لازم است اشاره شود حتی برای نوشتن تاريخ موطنش يونان به گفته های وی به عنوان سند تاريخی کمتر بها داده می شود, زيرا هرودت نقال و قصه گويی بود که از طريق نقالی در قهوخانه های يونان امرار معاش می کرد و معمولا به شنيده هايش برای اينکه بيشتر مهيج شوند شاخ و برگهايی مشتری پسند می افزود. بيچاره نمی دانست که بعداز 2000 سال افسانه هايش مبنای نوشتن تاريخ ملتی قرار خواهد گرفت. البته بديهی است که در قصه های هرودت و چند يونانی ديگر ردپای برخی حقايق و انعکاس برخی واقعيات از تاريخ ايران باستان را می توان يافت, اما جا زدن آنها به عنوان حقايق مسلم تاريخی اشتباهی است که مدام در تاريخ نويسی ايران صورت گرفته است.

ما ايرانيها عادت کرديم وقتی از تاريخ و گذشته ايران صحبت می کنيم بيشتر سرگذشت شاهان و شاهزادگان مورد نظرمان هست تا سرگذشت مردم معمولی. و اگر هم از وقايع تاريخی که مردم در آنها نقش داشته اند صحبت شود همان برداشت و روايت از وقايع تاريخی به خورد ما داده شده که روايت رسمی بوده و به نفع نيروی غالب و مسلط جامعه در کتب و سنگ نوشته ها تنظيم و جار زده شده اند. در موقع تاريخ خوانی در ما کمتر احساس همدردی با رنجهايی که نياکان ما بردند برانگيخته ميشود و مجبوريم کمتر خود را شريک غم ها و شادی های مردم مان بدانيم تا آنانی که بر جان و مال شان تسلط داشتند.
همين روايت های رسمی از وقايع تاريخی است که شورش بزرگ مردم که در اعتراض به فشار وصول ماليات های سنگين برای تامين جنگ مصر در اواخر حکومت کمبوجيه , دست به طغيان زده بودند يا کاملا از صفحاتش حذف می گردد و يا کمرنگ جلوه داد می شود. اما آنچه بزرگ و برجسته می شود قهرمان سازی از کودتاگران و سرکوبگران است که بصورت دروغ بزرگ "برديای دروغين" به ما غالب کردند. برديای دروغينی وجود نداشت. آنچه که از نوشته های آشيل, هرودت و حتی سنگ نوشته ها از جمله بيستون ستون يکم بر ميآيد ولی به فراموشی سپرده شده اين است که برديا پسر کوروش و برادر کمبوجيه به شورش مردم می پيوندد و بسيار بين مردم محبوب بود و بعداز به قدرت رسيدن به مدت سه ماه تمام ماليات ها را لغو می کند و دستور تقسيم گندم بين مردم گرسنه را می دهد و... اما طبقات ممتاز به رهبری داريوش با کودتايی خونين عصيان را سرکوب و هزاران نفر از جمله برديا را به قتل می رسانند. و برای توجيه عمل خود افسانه برديای دروغين و گئومات مغ را که بسيار ناشيانه و کودکانه ساخته شده به عنوان تاريخ به خورد ما دادند. گيرم که شباهت گئومات به برديا آنقدر بود که حتی پس از هفت ماه مراوده و نشست و برخاست با اعيان و اشراف که برديا را به خوبی می شناختند تشخيص دروغين بودنش مشکل بود, اما نديدن گوش بريده ی برديای دروغين توسط همسر وی که دختر يکی از کودتا گران بود بعداز هفت ماه خوابيدن زير يک لحاف ديگر خيلی مضحک است. غرور ملی ما پس از بيش از دوهزار سال هنوز هم اجازه اين را نمی دهد که از برديا اعاده حيثيت کنيم و کماکان او را دروغين و سلابه کشندگان مردم را بزرگ و کبير می خوانيم
روايتی مشابه برديا از سرگذشت مصلح بزرگ اجتماعی ايران دوران ساسانيان يعنی مزدک برای ما بجا گذاشته اند. جنبش مزدک که يکی از بزرگترين جنبش های مساوات طلبانه جهان باستان می باشد به نوشته همه آنهايی که درباره آن نوشته اند و از قضا تمامی شان با موضعی خصمانه به بررسی آن پرداخته اند ريشه در فقر و فلاکت توده مردمی داشت که به شديدترين شکل ممکن تحت ستم و استثمار اتحاد سلطنت و دستگاه روحانيت قرار داشتند. جامعه آن روز ايران عموما به دو طبقه اصلی زميندار و طبقه برزگر تقسيم بندی شده بود . بين اين دو طبقه قشر متوسط دهقانان آزاد قرار داشتند که صاحب زمين خود بوده ولی زميندار بزرگ محسوب نميشدند و بمثابه کارگزار و مباشر زمينداران بزرگ در جمع آوری ماليات و خراج و سربازگيری عمل می کردند.. در کنار سيستم فئودالی به عنوان سيستم مسلط مناسبات برده داری هم رايج بود. طبقه زميندارخود شامل سه قشر خاندان سلطنی, ملاکان بزرگ محلی و موبدان بود. بين اقشار روابط کاستی حکمفرما بوده و ترقی از يک کاست به کاست ديگر غير ممکن و به دستور دستگاه روحانيت که خود به عنوان زميندار بزرگ با دستگاه حکومتی درهم تنيده شده و دين و دولت به هم متصل بودند عملی غير قانونی محسوب ميشد . در نامه تنسر آمده است: " عامه ـ برزگران ـ مستغل (مستغلات) و املاک بزرگزادگان نخرند برای اين که درجه و مرتبت هر يک معين ماند ". به روايت تاريخ طبری دوازده هزار آتشکده وجود داشت که هرکدامشان مالک هزاران هکتار زمين بودند. زمين و آب تا وجب آخرش در تمام کشور در تملک سه قشر مرفه و دهقانان بود .اکثريت مردم به صورت رعيت و يا برده در خدمت و يا بهتر بگويم در تملک آنان بودند. استثمار شديد فئودالی و پرداخت انواع خراجها و مالياتهای دولتی و مذهبی( گفته می شود که 125 نوع ماليات وجود داشت و پرداخت خمس يعنی يک پنجم درآمد کشاورزی به آتشکده ها در آن زمان مرسوم بود), تامين هزينه جنگهای پياپی داخلی و قشون کشی های خارجی, سربازگيريهای مداوم از بين مردان ,وضعيت فلاکتبار زندگی اکثريت مردم و در مجموع نارضايی عمومی از دين و دولت و آرزوی تغيير وضعيت موجود زمينه ساز پيدايش جنبش مزدکيسم شدند. مزدک با طرح اصلاحات بنيادين در دين توانست بخش وسيعی از مغان رده پايين که زندگی چندان خوبی نداشته و از فساد موبدان زميندار و چسبندگی دين و دولت به همديگر ناراضی بودند را جذب کرده و با طرح "حق همگان" در برخورداری از آب و زمين و زن توانست بخشهای وسيعی از ستمديدگان و محرومان جامعه را بسوی خود جلب نمايد. مساوات طلبی مزدک را می توان در لابلای اشعار فردوسی به وضوح ديد:
اگر دادگر باشی ای شهريار / به انبار گندم نيايد بکار
شکم گرسنه چند مردم بمرد / که انبار را سود جانش نبرد
همی گفت هرکو توانگر بود / تهی دست با او برابر بود
نبايد که باشد کسی بر فزود / توانگر بود تار و درويش پود
جنبش مزدکيان با توطئه و به شيوه ای بربرمنشانه به دستور خسرو انوشيروان سرکوب شد, هزاران نفر را کشتند, و به روال شيوه ی کهنه چند هزارساله ی تهمت و شکنجه و اقرار گيری که هنوز هم رايج است و تبليغات وسيع سعی در لکه دار کردن آن نمودند. مزدکيان را که مخالف داشتن حرمسراها و چند زنی بودند متهم به اشتراکی بودن زنان کردند و... آنچه که ما تاکنون به عنوان تاريخ از جنبش مزدکيان شنيديم و خوانديم همان روايتی است که به سفارش سرکوبگران و فئودالها, صاحبان حرمسراها نوشته شده , روايتی که در آن قيام مردم رنج ديده سرزمين ما ن برای عدالتخواهی را بلوا و تاراجگری و کفر(زنديک) ناميده ميشود و سرکوبگر مستبدی را که دستش به خون هزاران هزار نفر از نياکان حق طلب ما آلوده بود, سرکوبگری که دستور داد پوست مخالفان را زنده زنده کنده و پر کاه کرده و به دروازه های تيسفون بياويزند را به لقب دادگر و عادل مفتخر می کند.


 

product man

عضو جدید
:que:
نه برديا دروغين بود و نه انوشيروان دادگر
http://www.shomaliha.com
به جز چند کتيبه سنگی و چند صفحه از کتب مذهبی متاسفانه نوشته ديگری از نياکان ما برجا نمانده است تا تاريخ نگاری امروزمان متکی و مستند بر آنها گردد. به غرور ملی مان برنخورد, گويا بايد بپذيريم که نوشتن و تاريخ نگاری برخلاف يونان در ايران باستان متداول نبوده است. مورخی چون طبری و حماسه سرايی چون فردوسی حدود 1000 تا 1500 سال بعد از آشيل, هومر, گزنفون و هرودت و دهها شاعر و مورخ و داستانسرا و اديب و دانشمند يونانی که آثار مکتوب داشتند ظهور کردند. تاريخ ايران را عموما خارجی ها برايمان نوشتند, و تلاش تاريخ نويسان وطنی بيشتر در سطح ترجمه آنها و يا باز نويسی و نقل قولهای طولانی از آنها خلاصه می شود
ما که عوض نشديم, عوض هم شده باشيم تاريخ ما که عوض نشده!؟ اما در سالهای اخير در تقريبا تمام مقالات, فيلمنامه ها و کتبی که درباره ايران و تاريخ ايران نوشته می شود تصويری که از ما ايرانيها و ملل همسايه مان ارائه می گردد تصويرآدمهايی وحشی, بدکنش, خبيث , بربر و عقب افتاده ای که دشمن ذاتی هرنوع همزيستی با ديگران و دمکراسی است می باشد. هيولايی شديم که فقط با گلوله و بمب بايد سر جاي مان نشاند. برای اينکه به ما و ديگران هيولا و بربر بودنمان را بقبولانند دست به تاراج گذشته و تاريخ مان می زنند. بيهوده نيست که غارت و نابودی هرآنچه را که نشانی از تمدن و فرهنگ گذشته مان داشت و دارد بخش مهمی از تعرض شان به موجوديت ما را تشکيل می دهد.در جريان و بعد از اشغال عراق اولين نسخه های دست نويس ,هزار و يکشب, و رساله های رياضی عمر خيام و مقالاتی از ابن سينا و ابن رشد و يک ميليون جلد کتاب ، 10 ميليون سند و 14000 قطعه باستانی از بين رفته است. ماه مه سال 2004 يعنی يک سال پس از خاتمه ی جنگ در اثر آتش سربازان آمريکايی و متحدان آنها 40000 اثر خطی مذهبی سوخته است و بنا به گزارش بريتيش ميوزيوم سربازان لهستانی بخشی از خرابه های بابل در جنوب بغداد را منهدم کرده اند. هزازان اثر مکتوب و قطعه باستانی که نشانی از فرهنگ و تمدن مشترک ملل منطقه بوده و منهدم نشده بودند به تاراج و سرقت رفتند. آدم به نوشته های پيشين اينان که ما را "پسر عموهای آريايی" معرفی ميکردند هم شک می کند و از خود می پرسد آيا آنچه را که آن موقع درباره ما می نوشتند هم دروغی بيش نبوده و تنها هندوانه زير بغل گداشتنی بود که آن هم در جهت منافع دولتها و منافع ملی خودشان بود, زيرا با اين کار (متمايز کردن مان از نظر نژادی از ديگر ملل منطقه) می توانستند با ايجاد حس برتری نژادی در بين ما, به سو ظن و نفاق بين ما و ديگر اقوام و ملل منطقه دامن زده و خود راحتتر به تاراج منابع مان بپردازند.
نبود منابع مکتوب ايرانی باعث گرديده که بخش بزرگی از تاريخ ايران باستان بر اساس حدسيات و يا گفته های امثال هرودت استوارباشد, در باره هرودت لازم است اشاره شود حتی برای نوشتن تاريخ موطنش يونان به گفته های وی به عنوان سند تاريخی کمتر بها داده می شود, زيرا هرودت نقال و قصه گويی بود که از طريق نقالی در قهوخانه های يونان امرار معاش می کرد و معمولا به شنيده هايش برای اينکه بيشتر مهيج شوند شاخ و برگهايی مشتری پسند می افزود. بيچاره نمی دانست که بعداز 2000 سال افسانه هايش مبنای نوشتن تاريخ ملتی قرار خواهد گرفت. البته بديهی است که در قصه های هرودت و چند يونانی ديگر ردپای برخی حقايق و انعکاس برخی واقعيات از تاريخ ايران باستان را می توان يافت, اما جا زدن آنها به عنوان حقايق مسلم تاريخی اشتباهی است که مدام در تاريخ نويسی ايران صورت گرفته است.

ما ايرانيها عادت کرديم وقتی از تاريخ و گذشته ايران صحبت می کنيم بيشتر سرگذشت شاهان و شاهزادگان مورد نظرمان هست تا سرگذشت مردم معمولی. و اگر هم از وقايع تاريخی که مردم در آنها نقش داشته اند صحبت شود همان برداشت و روايت از وقايع تاريخی به خورد ما داده شده که روايت رسمی بوده و به نفع نيروی غالب و مسلط جامعه در کتب و سنگ نوشته ها تنظيم و جار زده شده اند. در موقع تاريخ خوانی در ما کمتر احساس همدردی با رنجهايی که نياکان ما بردند برانگيخته ميشود و مجبوريم کمتر خود را شريک غم ها و شادی های مردم مان بدانيم تا آنانی که بر جان و مال شان تسلط داشتند.
همين روايت های رسمی از وقايع تاريخی است که شورش بزرگ مردم که در اعتراض به فشار وصول ماليات های سنگين برای تامين جنگ مصر در اواخر حکومت کمبوجيه , دست به طغيان زده بودند يا کاملا از صفحاتش حذف می گردد و يا کمرنگ جلوه داد می شود. اما آنچه بزرگ و برجسته می شود قهرمان سازی از کودتاگران و سرکوبگران است که بصورت دروغ بزرگ "برديای دروغين" به ما غالب کردند. برديای دروغينی وجود نداشت. آنچه که از نوشته های آشيل, هرودت و حتی سنگ نوشته ها از جمله بيستون ستون يکم بر ميآيد ولی به فراموشی سپرده شده اين است که برديا پسر کوروش و برادر کمبوجيه به شورش مردم می پيوندد و بسيار بين مردم محبوب بود و بعداز به قدرت رسيدن به مدت سه ماه تمام ماليات ها را لغو می کند و دستور تقسيم گندم بين مردم گرسنه را می دهد و... اما طبقات ممتاز به رهبری داريوش با کودتايی خونين عصيان را سرکوب و هزاران نفر از جمله برديا را به قتل می رسانند. و برای توجيه عمل خود افسانه برديای دروغين و گئومات مغ را که بسيار ناشيانه و کودکانه ساخته شده به عنوان تاريخ به خورد ما دادند. گيرم که شباهت گئومات به برديا آنقدر بود که حتی پس از هفت ماه مراوده و نشست و برخاست با اعيان و اشراف که برديا را به خوبی می شناختند تشخيص دروغين بودنش مشکل بود, اما نديدن گوش بريده ی برديای دروغين توسط همسر وی که دختر يکی از کودتا گران بود بعداز هفت ماه خوابيدن زير يک لحاف ديگر خيلی مضحک است. غرور ملی ما پس از بيش از دوهزار سال هنوز هم اجازه اين را نمی دهد که از برديا اعاده حيثيت کنيم و کماکان او را دروغين و سلابه کشندگان مردم را بزرگ و کبير می خوانيم
روايتی مشابه برديا از سرگذشت مصلح بزرگ اجتماعی ايران دوران ساسانيان يعنی مزدک برای ما بجا گذاشته اند. جنبش مزدک که يکی از بزرگترين جنبش های مساوات طلبانه جهان باستان می باشد به نوشته همه آنهايی که درباره آن نوشته اند و از قضا تمامی شان با موضعی خصمانه به بررسی آن پرداخته اند ريشه در فقر و فلاکت توده مردمی داشت که به شديدترين شکل ممکن تحت ستم و استثمار اتحاد سلطنت و دستگاه روحانيت قرار داشتند. جامعه آن روز ايران عموما به دو طبقه اصلی زميندار و طبقه برزگر تقسيم بندی شده بود . بين اين دو طبقه قشر متوسط دهقانان آزاد قرار داشتند که صاحب زمين خود بوده ولی زميندار بزرگ محسوب نميشدند و بمثابه کارگزار و مباشر زمينداران بزرگ در جمع آوری ماليات و خراج و سربازگيری عمل می کردند.. در کنار سيستم فئودالی به عنوان سيستم مسلط مناسبات برده داری هم رايج بود. طبقه زميندارخود شامل سه قشر خاندان سلطنی, ملاکان بزرگ محلی و موبدان بود. بين اقشار روابط کاستی حکمفرما بوده و ترقی از يک کاست به کاست ديگر غير ممکن و به دستور دستگاه روحانيت که خود به عنوان زميندار بزرگ با دستگاه حکومتی درهم تنيده شده و دين و دولت به هم متصل بودند عملی غير قانونی محسوب ميشد . در نامه تنسر آمده است: " عامه ـ برزگران ـ مستغل (مستغلات) و املاک بزرگزادگان نخرند برای اين که درجه و مرتبت هر يک معين ماند ". به روايت تاريخ طبری دوازده هزار آتشکده وجود داشت که هرکدامشان مالک هزاران هکتار زمين بودند. زمين و آب تا وجب آخرش در تمام کشور در تملک سه قشر مرفه و دهقانان بود .اکثريت مردم به صورت رعيت و يا برده در خدمت و يا بهتر بگويم در تملک آنان بودند. استثمار شديد فئودالی و پرداخت انواع خراجها و مالياتهای دولتی و مذهبی( گفته می شود که 125 نوع ماليات وجود داشت و پرداخت خمس يعنی يک پنجم درآمد کشاورزی به آتشکده ها در آن زمان مرسوم بود), تامين هزينه جنگهای پياپی داخلی و قشون کشی های خارجی, سربازگيريهای مداوم از بين مردان ,وضعيت فلاکتبار زندگی اکثريت مردم و در مجموع نارضايی عمومی از دين و دولت و آرزوی تغيير وضعيت موجود زمينه ساز پيدايش جنبش مزدکيسم شدند. مزدک با طرح اصلاحات بنيادين در دين توانست بخش وسيعی از مغان رده پايين که زندگی چندان خوبی نداشته و از فساد موبدان زميندار و چسبندگی دين و دولت به همديگر ناراضی بودند را جذب کرده و با طرح "حق همگان" در برخورداری از آب و زمين و زن توانست بخشهای وسيعی از ستمديدگان و محرومان جامعه را بسوی خود جلب نمايد. مساوات طلبی مزدک را می توان در لابلای اشعار فردوسی به وضوح ديد:
اگر دادگر باشی ای شهريار / به انبار گندم نيايد بکار
شکم گرسنه چند مردم بمرد / که انبار را سود جانش نبرد
همی گفت هرکو توانگر بود / تهی دست با او برابر بود
نبايد که باشد کسی بر فزود / توانگر بود تار و درويش پود
جنبش مزدکيان با توطئه و به شيوه ای بربرمنشانه به دستور خسرو انوشيروان سرکوب شد, هزاران نفر را کشتند, و به روال شيوه ی کهنه چند هزارساله ی تهمت و شکنجه و اقرار گيری که هنوز هم رايج است و تبليغات وسيع سعی در لکه دار کردن آن نمودند. مزدکيان را که مخالف داشتن حرمسراها و چند زنی بودند متهم به اشتراکی بودن زنان کردند و... آنچه که ما تاکنون به عنوان تاريخ از جنبش مزدکيان شنيديم و خوانديم همان روايتی است که به سفارش سرکوبگران و فئودالها, صاحبان حرمسراها نوشته شده , روايتی که در آن قيام مردم رنج ديده سرزمين ما ن برای عدالتخواهی را بلوا و تاراجگری و کفر(زنديک) ناميده ميشود و سرکوبگر مستبدی را که دستش به خون هزاران هزار نفر از نياکان حق طلب ما آلوده بود, سرکوبگری که دستور داد پوست مخالفان را زنده زنده کنده و پر کاه کرده و به دروازه های تيسفون بياويزند را به لقب دادگر و عادل مفتخر می کند.


خائنین وطن فروش عرب صفت ایرانی نما :

تاریخ را باید کشت و از بین برد چون اگر زنده شود ما خواهیم مرد http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon13.gif
 

عاشورا

عضو جدید
اگه پستهای امضاء رو پیگیری کنید به واقعیات می رسید!
خودشیفتگی هرگز خوب نیست!
از قديم گفتن دريا با پوزه سگ نجس نميشه
يعني اگه يه سگ پوزه‌ش رو به دريا بزنه و آب بخوره آب دريا به خاطر عظمت و بزرگيش نجس نميشه ولي يه كاسه آب نجس ميشه. اينو به عنوان مثال عرض كردم و منظورم اينكه بزرگي و عظمت كورش به همه دنيا ثابت شده حتي اگه كشورگشايي كرده و حتي اگه ظلمي هم رواداشته بازهم كفه خوبيها ومحاسنش بر بديها و رذايلش ميچربه. كشورگشايي كورش رو نميشه با ديگران مقايسه كرد. چون قياس مع الفارق محسوب ميشه و نتيجه‌ش كاذبه. ميگن اگه ميخواي بدوني يه آدم خوب بوده يا بد بعد از مرگش برو سر قبرش.
بازم واسه اينكه دلت رو نشكنم ... باشه حرفاي شما قبول
 
بالا