درب خانه باز شد . بوی نفت هوای اتاق را عطر آگین كرده بود . اتاقی كوچك با معماری قدیمی. بخاری كوچك نفتی وسط اتاق نظر هر بیننده ای را به خود جلب می كرد . نظم و ترتیب و چینش چند عدد بشقاب و لیوان های معمولی باعث شده بود تا كسی با نبود امكانات اولیه یه خونه معمولی رو به رو نشه. گلیمی قدیمی كه بند بندش از شادی و غم های آدمای صاف و ساده حكایت می كرد وسط كف ناهموار اتاق پهن شده بود . گوشه ای نشسته و با آقا داود به احوال پرسی و چاق سلامتی مشغول شدم . اون از گذشت و غیرت آدمای بیچاره حرف میزد ! حتما برای تو هم تعجب انگیزه !! بله اون با همه فقر و ناداری اش به فقیر بودنش افتخار می كرد و از دست مال اندوزان و ثروت مندان گله داشت . آقا داود آهی كشید و گفت : وقتی آدم سرشو جای نرم میزاره دیگه به فكر ما فقیر بیچاره ها نیست!؟؟ بعد ادامه داد و گفت : دوست من ؛ این بخاری نفتی را فلانی برام آورده كه خودش هم شاید یه جورایی به نون شبش محتاج باشه ! اما گرم شدن خونش باعث نشده كه سرمای خونه كوچیك منو از یادش ببره
اون می گفت از خیلی از آدمای ثروت مند كمك خواسته ولی دریغ از كمی انسانیت . دریغ از همدردی . دریغ از اینكه من ...
این ماجرا واقعیت داشت و ساخته ذهن من نبود لابد پیش خودت فكر می كنی كه قضیه بر میگرده به ده پونزده سال پیش ؟! ولی نه قضیه از چند روز پیشه . آره همین دو یا سه روز پیش . در حالی كه شاید گرمای بخاری باعث شده تا سرمای بیرون را حس نكنی ، خونه آقا داود هنوز گاز كشی نشده
و این آقا داود ها توی شهر و شهر های ما یكی دو تا نیستند!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اون می گفت از خیلی از آدمای ثروت مند كمك خواسته ولی دریغ از كمی انسانیت . دریغ از همدردی . دریغ از اینكه من ...
این ماجرا واقعیت داشت و ساخته ذهن من نبود لابد پیش خودت فكر می كنی كه قضیه بر میگرده به ده پونزده سال پیش ؟! ولی نه قضیه از چند روز پیشه . آره همین دو یا سه روز پیش . در حالی كه شاید گرمای بخاری باعث شده تا سرمای بیرون را حس نكنی ، خونه آقا داود هنوز گاز كشی نشده
و این آقا داود ها توی شهر و شهر های ما یكی دو تا نیستند!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟