باز هم مکر زنان( یه داستان قدیمی)

fire dragon

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه زنی بود، یه شوهر خیلی باغیرتی داشت.
زنیکه یه فاسق داشت. فاسقه پیغام داد: «تو رو که از خانه نمیذارند بیای بیرون، من هم دلم برات تنگ شده، یه فکری برای من بکن، می‏خوام تو رو ببینم.» زنیکه گفت: «فردا عصری بیا اینجا تا بهت بگم!»

وقتی که آمد، زنیکه بردش تو خانه، یه دست لباس زنونه تنش کرد و یه چادر نماز سرش کرد و روشو گرفت. شوهرش که آمد پرسید: «کیه اینجا؟» گفت: «همشیرمه.»
گفت: «خیلی خوش آمدین، صفا آوردین!» موقع خوابیدن که شد، گفت: «همشیرتو تنها نذار بخوابه، برو تو هم پهلو همشیرت بخواب!» رفت و خوابید.

صبح که شد، شوهرش زود از خانه رفت بیرون. همشیره هم لباس زنونه را کند و لباس خودشو پوشید که بره.
شوهر از قضا کیفش جا مونده بود، اومد که ببره، دم در شوهر و فاسق خوردند تو سینه همدیگر.
ضعیفه فوری قرآنو ورداشت، برد جلو شوهرش، گفت: «دیشب تو رو به این قرآن، خواهر من اینجا نبود؟» شوهره گفت: «چرا.»
اونوقت رو کرد به فاسقش گفت: «دیدی زنت دیشب اینجا بود.» شوهره گفت: «خاطر جمع باش، زنت دیشب تا صبح اینجا منزل من پهلو خواهرش بود.»

«قصه های مشدی گلین خانم- 110 قصه‏ی عامیانه ایرانی- نشر مرکز»
 

ssara2025

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه زنی بود، یه شوهر خیلی باغیرتی داشت.
زنیکه یه فاسق داشت. فاسقه پیغام داد: «تو رو که از خانه نمیذارند بیای بیرون، من هم دلم برات تنگ شده، یه فکری برای من بکن، می‏خوام تو رو ببینم.» زنیکه گفت: «فردا عصری بیا اینجا تا بهت بگم!»

وقتی که آمد، زنیکه بردش تو خانه، یه دست لباس زنونه تنش کرد و یه چادر نماز سرش کرد و روشو گرفت. شوهرش که آمد پرسید: «کیه اینجا؟» گفت: «همشیرمه.»
گفت: «خیلی خوش آمدین، صفا آوردین!» موقع خوابیدن که شد، گفت: «همشیرتو تنها نذار بخوابه، برو تو هم پهلو همشیرت بخواب!» رفت و خوابید.

صبح که شد، شوهرش زود از خانه رفت بیرون. همشیره هم لباس زنونه را کند و لباس خودشو پوشید که بره.
شوهر از قضا کیفش جا مونده بود، اومد که ببره، دم در شوهر و فاسق خوردند تو سینه همدیگر.
ضعیفه فوری قرآنو ورداشت، برد جلو شوهرش، گفت: «دیشب تو رو به این قرآن، خواهر من اینجا نبود؟» شوهره گفت: «چرا.»
اونوقت رو کرد به فاسقش گفت: «دیدی زنت دیشب اینجا بود.» شوهره گفت: «خاطر جمع باش، زنت دیشب تا صبح اینجا منزل من پهلو خواهرش بود.»


«قصه های مشدی گلین خانم- 110 قصه‏ی عامیانه ایرانی- نشر مرکز»

این آقا مگه باجناقشو نمی شناخته ؟؟؟؟؟
شایدم نویسنده ، خواننده مطلبو گلابی فرض کرده:mad::mad:
خوب چادر معمولی سرش می کرد ، نه چادر نماز :mad::mad::mad:
به نظرم یه قصه پر از اغراضه :razz:
 

hamed-Gibson

عضو جدید
کاربر ممتاز
شما یدونه از مکر مردا بزارین قول میدم خودم اولین نفری باشم که میخندم
اما اگه پیدا کردین!
 

fire dragon

عضو جدید
کاربر ممتاز
این آقا مگه باجناقشو نمی شناخته ؟؟؟؟؟
شایدم نویسنده ، خواننده مطلبو گلابی فرض کرده:mad::mad:
خوب چادر معمولی سرش می کرد ، نه چادر نماز :mad::mad::mad:
به نظرم یه قصه پر از اغراضه :razz:

دعواش نكنين.خب يه مطلب طنز گذاشته ديگه:w24:
من كه خنديدم:w25:


اولا که من نویسنده نیستم پایینش منبع داره
در ثانی قدیمها خواهراها همدیگه رو سال به سال نمیدیدند ما که نبودیم ولی شما که اون موقع ها رو یادت میاد شما دیگه چرا؟؟؟
خوب این یارو هم حتما باجناقشو ندیده بوده
در ضمن فکر میکنی نویسنده نمی تونسته به جای خواهر مثلا بگه دوست ، همکلاسی یا چیز دیگه اونموقع دیگه هیچ ایرادی بهش وارد نبود
ولی چون یه قصه عامیانه و قدیمیه همین جوری بازگو کردند



شما نگران نباش کسی نمیتونه یه اژدها رو دعوا کنه
 

fire dragon

عضو جدید
کاربر ممتاز
شما یدونه از مکر مردا بزارین قول میدم خودم اولین نفری باشم که میخندم
اما اگه پیدا کردین!

حامد به این مکر زنها (بلا نسبت ببین چند بار گفتم ها ) باید گریه کرد
البته به حال خودمون
ما آقایون همه ساده زود گولشونو میخوریم
 

ssara2025

عضو جدید
کاربر ممتاز
اولا که من نویسنده نیستم پایینش منبع داره
در ثانی قدیمها خواهراها همدیگه رو سال به سال نمیدیدند ما که نبودیم ولی شما که اون موقع ها رو یادت میاد شما دیگه چرا؟؟؟
خوب این یارو هم حتما باجناقشو ندیده بوده
در ضمن فکر میکنی نویسنده نمی تونسته به جای خواهر مثلا بگه دوست ، همکلاسی یا چیز دیگه اونموقع دیگه هیچ ایرادی بهش وارد نبود
ولی چون یه قصه عامیانه و قدیمیه همین جوری بازگو کردند

چون اون منبع رو پایینش دیدم ، این جمله رو نوشتم .(با این اوصاف منم باید ناراحت بشم !!!! چون شما فکر کردی من کور بودم و منبع رو ندیدم ):eek:
حالا شما چرا به خودت گرفتی؟؟؟؟؟:razz:
خواهرها همدیگرو نمی دیدن !!! شوهر هاشون هم همدیگه رو اصلاً نمی شناختن ؟؟؟؟؟ اونم باجناقها ؟؟؟؟:surprised:
تازه اگه شما نبودید و من بودم و دیدم !!!!! پس شما باید حرف منو بی چون و چرا تایید کنید:cool:
این قصه هم به درد آدمای زود باور و ساده و قدیمی می خوره :razz:
یه صد سالی، تو زدن تاپیک تاخیر کردی برادر :biggrin:
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
دمت جیز. خوشمان امد . حواستون باشه ها . ما ازدها مزدها حالیمون نیست وقتی بخواهیم مار باشیم و افسون کنیم می کنیم .

امضا : مدیر خودشیفته بی جنبه
 

entezar89

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وای وای وای وای عجب زن حیله گر و عجب شوهر خنگی
 

entezar89

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دمت جیز. خوشمان امد . حواستون باشه ها . ما ازدها مزدها حالیمون نیست وقتی بخواهیم مار باشیم و افسون کنیم می کنیم .

امضا : مدیر خودشیفته بی جنبه

پادزهر ایون ماری که گفتی پیش منه خیالی نیست بابا
 

entezar89

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جنستونم که میشناسید:w12:
خورده شیشتون زیاده:w11:

زمونه خراب شده آبجی جون تقصیر ما نیست. در مواجهه با دخترای این دوره زمونه باید اینطوری باشند. ولی خودت که منو میشناسی؟ شیشه ام کجا بود
 

Similar threads

بالا