بهترین واژه به نام عاشق
بر سر باد صبا نازکنان می آمد
و تو با خنده دلچسب بهاری
به صدف می گفتی
من به بازی کبوترها
خنده را هدیه روزانه باران کردم
و صدف دل می داد
تا که باران به رهش چنگ زند
و من از صبح بلورین دلش
دسته دسته نور می چیدم
و تو از دور نگاهی کردی
که چنان قلب من افتاد و شکست
که دل خسته باران لرزید
و تو می خندیدی
قاه قاهی که پر از عشق و لطافت بودند
و به من می گفتی
که برای تو دلم می لرزد
و برای تو لبم خندان است
ای شمیم عطر باران
(نوریه سادات حسینی)