ای خدایا.....

Ʀ/\/ŏŁĐ₳

عضو جدید
نازنین!


ورشکست شدن کدامین سرمایه دار، به اندازه بی سرمایه شدن تو


دردناک است؟ در شیرینی ات چه ریخته ای که کامها تلخ می شوند؟




دست های کوچکش



به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد



التماس می کند : آقا... آقا "دعا " می خری؟


و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند


و برای فرج آقا "دعا " می کند....





کودکی با پای برهنه بر روی برفها


ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی


نگاه می کرد زنی... در حال عبور او


را دید، او را به داخل فروشگاه برد و


برایش لباس و کفش خرید و گفت:


مواظب خودت باش کودک پرسید:


ببخشید خانم شما خدا هستید؟


زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط


یکی از بنده های خدا هستم.


کودک گفت:
می دانستم با او نسبتی داری​
!!!​




می گویند : شاد بنویس ...


نوشته هایت درد دارند!


و من یاد ِ مردی می افتم ،


که با کمانچه اش ،


گوشه ی خیابان شاد میزد...


اما با چشمهای ِ خیس ...!!





بهش گفتم: چرا هر بار وایمیسی و از


شوهرت کتک میخوری؟


گفت: اگر خودمو نندازم جلو، شروع می‌کنه


خودش رو می‌زنه،


اونقدر می‌زنه تا داغون شه،آخه موجیه

دست خودش نیست ... !









 

Ʀ/\/ŏŁĐ₳

عضو جدید
هاردی : فردا دم افتاب اعداممون می کنن

لورل : کاش فردا ابری باش








پسر گرسنه اش می شود ، شتابان به طرف یخچال می رود


در یخچال را باز می کند


عرق شرم ...بر پیشانی پدر می نشیند


پسرک این را می داند


دست می برد بطری آب را بر می دارد


... کمی آب در لیوان می ریزد



صدایش را بلند می کند ، " چقدر تشنه بودم "

پدر این را می داند پسر کوچولو اش چقدر بزرگ شده است ...




 
واقعا
امیدوارم یه روزی اونقدر قدرت داشته باشم تا نزارم هیچ کودکی حداقل گرسنه بمونه:(:razz:
منم همیشه به این موضوع ها فکر میکنم واقعا ای کاش میشد هیچ چیز بدی نمی بود همه آدما خوشبخت بودن. به نظر من خودخواهی یه سری افراد باعث سختی زندگی بقیه میشه ایکاش هیچ کس خودخواه نبود:(
ای خدا گریم گرفت:cry::cry:
 

black banner

عضو جدید
کاربر ممتاز

دست های کوچکش



به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد



التماس می کند : آقا... آقا "دعا " می خری؟


و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند


و برای فرج آقا "دعا " می کند....



 

Similar threads

بالا