* شروع زوال
و زماني رسيد كه نظاره گر زوال خود شدم.
كاخ آرزوهايم را كه با هزار زحمت ساخته بودم در چشم بر هم زدني ويرانه شد.
زمانه چه دلسرد شده بود با من .
اما اين زوال شروع شده بود چه من ميخواستم چه نميخواستم .
كم كم خودم هم به كمك اين زوال رفتم .
ويلاي انزلي فروخته شد قايق تفريحي هم و در نهايت سيتروئن زيبايم.
بهارم رفت،عشقم مرد،يارم رفت .
اما اين تازه شروع ماجرا بود.
چون در نهايت از 7 شركتي كه در آنها شريك بودم هم كناره گرفتم نه به خواست دوستان كه به اجبار روزگار .
در نهايت ثمره همه اينها شد يك مهماني رسمي با متني از پيش تهيه شده ،يك چشم اشك،يك چشم خون.
حالا ديگر تبديل شده بودم به يك تماشاچي در رديف آخر. يك روح كه در جمع زندگان به چشم نمي آمد .
اونايي كه واسشون مهم بودم همه شايد يه جوري مرده بودن.
از گذشته تنها من ماندم و يك لقب موروثي .
من گرفتار سنگيني سكوتي هستم كه گويا قبل از هر فريادي لازم است.
و زماني رسيد كه نظاره گر زوال خود شدم.
كاخ آرزوهايم را كه با هزار زحمت ساخته بودم در چشم بر هم زدني ويرانه شد.
زمانه چه دلسرد شده بود با من .
اما اين زوال شروع شده بود چه من ميخواستم چه نميخواستم .
كم كم خودم هم به كمك اين زوال رفتم .
ويلاي انزلي فروخته شد قايق تفريحي هم و در نهايت سيتروئن زيبايم.
بهارم رفت،عشقم مرد،يارم رفت .
اما اين تازه شروع ماجرا بود.
چون در نهايت از 7 شركتي كه در آنها شريك بودم هم كناره گرفتم نه به خواست دوستان كه به اجبار روزگار .
در نهايت ثمره همه اينها شد يك مهماني رسمي با متني از پيش تهيه شده ،يك چشم اشك،يك چشم خون.
حالا ديگر تبديل شده بودم به يك تماشاچي در رديف آخر. يك روح كه در جمع زندگان به چشم نمي آمد .
اونايي كه واسشون مهم بودم همه شايد يه جوري مرده بودن.
از گذشته تنها من ماندم و يك لقب موروثي .
من گرفتار سنگيني سكوتي هستم كه گويا قبل از هر فريادي لازم است.