اينجا نظر خواهي است درباره مرگ !!!!!

مهسا 1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
اينجا نظر خواهي است درباره مرگ !!!! اگه دوست داريد نظر بديد !

تا به حال به مرگ فكر كرديد ؟


به نظرتون مرگ چه رنگيه ؟


اگه بهتون بگن كه چند روزي براي زنده موندن فرصت نداريد :


چه حسي پيدا مي كنيد ؟


آيا تا به حال فكر كرديد كه در يه همچين شرايطي چه كارهايي داريد كه بخوايد انجام بديد ؟


تو اين جور مواقع همه يا اكثر آدما به فكر اين ميافتن كه دل كسايي رو اگه شكوندن دلشون رو به دست بيارن و به قولي حلاليت بطلبن ( تا به حال فكر كرديد كه اين آدما تو زندگي شما چه كسايي مي تونن باشن ) ؟
و...


دوستان هر چي كه درمورد مرگ به نظرتون مي رسه بنويسيد .

مرگ :

آنگاه الميترا به سخن درآمد و گفت : اكنون از مرگ مي خواهيم بپرسيم .


و او گفت :

راز مرگ را مي خواهيد بدانيد .

اما چگونه آن را خواهيد يافت جز آنكه آن را در جان هستي بجوييدش .

بوف كه چشمهايش در شب بينايند و روز را كور است ، راز نور را پرده پس نتواند زد .


اگر مي خواهيد به راستي نظاره گر روح مرگ باشيد ، جان خويش را بر بند بند حيات باز باز كنيد .


زيرا زندگي و مرگ يگانه اند ، چنان كه رود و دريا .

شناخت خاموش شما از فرا سو در بن اميدها و آرزوهاتان لنگر انداخته است ؛ و چون دانه هايي كه زير برف خواب مي بينند ،‌جانتان روياي بهار مي بيند .

به روياها اعتماد كنيد ، زيرا به دروازه ابديت راه مي گشايند .

ترس شما از مرگ لرز آن چوپان در تشريف پادشاه است آنگاه كه شاه دستي به مهر بر سرش مي نهد .

آيا چوپان در بن لرزلرزش شادمان نيست زيرا مهر شاه را خواهد برد ؟

باري ، آيا از لرز لرز خويش بيشتر به لرز لرز نيست ؟

زيرا مردن چيست جز ايستادن عريان در باد و در آفتاب آب شدن ؟

و نَفَس بريدن چيست جز رها كردن نَفَس از جزر و مدهاي خستگي ناپذيرش ، كه بتواند برخيزد و بگسترد و خداوند را بجويد بي قيد و كران ؟


فقط آنگاه كه از رود خاموشا مي نوشيد به راستي آواز خواهيد كرد .

و آنگاه كه به چكاد كوه رسيديد ،‌آنك عروج خواهيد كرد .


و آنگاه كه زمين دست و پايتان را طلب كرد ، آنك به راستي رقص رقصان خواهيد بود .
گزيده اي از كتاب پيامبر ( نوشته جبران خليل جبران )
 
آخرین ویرایش:

محسن2115

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه فكر نكني مشكل داري.
بي رنگ، ترس آور چون اونورشو نميدوني چي ميشه.چون به خودمونو كارامون اعتماد نداريم.
هيچ وقت نميگن پس منتظر نباش.ولي مراقب باش كه اگه نوبتت باشه چي تو دستت داري.
وقتي نميدوني حسم نداري.ولي فكرش و تجسمش سخته.
چك بره بانك بايد وصول شه عزرائيلم بياد بايد بري كاراتو قبل بايد بكني.(پله پله تا خدا روبيا)
هركسي ميتونه باشه.امروز ميرفتي بيرون كسي رو تحقير آميز نگاه نكردي خودتو از بعضيا بالاتر ندونستي حساب كتاب خيلي سخته.
من خودم هميشه از مرگ ميترسم اكثر اوقات كه ميرم بهشت زهرا غسالخونه ميرم.خيلي خوبه.بقول يه بنده خدايي ميگفت هر وقت مغرور شدي يا نا اميد برو قبرستون.خيلي درس ياد آدم ميده.ولي اگه بخواي زياد پا پيچش بشي زندگي كردن تو اين دوره زمنه خيلي خيلي برات سخت ميشه.:eek:
 

محسن2115

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه فكر نكني مشكل داري.
بي رنگ، ترس آور چون اونورشو نميدوني چي ميشه.چون به خودمونو كارامون اعتماد نداريم.
هيچ وقت نميگن پس منتظر نباش.ولي مراقب باش كه اگه نوبتت باشه چي تو دستت داري.
وقتي نميدوني حسم نداري.ولي فكرش و تجسمش سخته.
چك بره بانك بايد وصول شه عزرائيلم بياد بايد بري كاراتو قبل بايد بكني.(پله پله تا خدا روبيا)
هركسي ميتونه باشه.امروز ميرفتي بيرون كسي رو تحقير آميز نگاه نكردي خودتو از بعضيا بالاتر ندونستي حساب كتاب خيلي سخته.
من خودم هميشه از مرگ ميترسم اكثر اوقات كه ميرم بهشت زهرا غسالخونه ميرم.خيلي خوبه.بقول يه بنده خدايي ميگفت هر وقت مغرور شدي يا نا اميد برو قبرستون.خيلي درس ياد آدم ميده.ولي اگه بخواي زياد پا پيچش بشي زندگي كردن تو اين دوره زمنه خيلي خيلي برات سخت ميشه.:eek:
 

sepide_86

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرگ برای کسایی بد و زشته که از خدا بترسن!شکر خدا که ما این طور نیستیم!هر وقت خودش صلاح بدونه در خدمتشیم!
 

miepower2003

عضو جدید
شايد حقيقی ترين واژه اين دنيای بی حقيقت مرگ باشه.
ازش خوشم می ياد چون تجربه کردنی نيست مگر يک بار برای همين هيچ وقت تازگی و جذابيتش و از دست نمی ده.
واقعيت غير قابل درک برای همه چه بد و چه خوب.
هرچی ازش بگيم يا بشنويم قابل به درکش نيستيم.
هميشه دوست داری امتحان سخت و بدی و به بعدش برسی اين دنيا هم در اصل يک صحرایه پر غباره که با مرگ از اين غبار خارج می شی حالا وابسته به اين که از کی راهنمايي گرفتی و يا به توصيه چه کسی عمل کردی از يه سمت اين صحرا خارج میشی حالا هر ذره انحراف تويه مسير فعلی می تونه مقصدت و عوض کنه .
اما يه خوبی داره از خواب بيدار میشيم با مرگ يا به اصطلاح يه پله بزرگتر ميشيم.
با اين که به قول محسن چون درکش نکرديم ازش میترسيم يه جورايي دوسش دارم بدم نمياد بدونم تهش چيه.
 

نازنین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دو نوع مرگ داریم ، یکی همونه که می برن آدمو خاکش می کنن یکی دیگه هم مرگ در هنگام حیات جسمیه!

وقتی اولی سراغ آدم بیاد تو یه آن می کشه و راحت می کنه! بعدش تو اون دنیایی و به تصورات قبل از مرگت می خندی

اما دومی خیلی ناجوره........ ذره ذره نابودت می کنه! وقتی از اطرافت ناراضی باشی وقتی از خودت ناامید باشی وقتی افسرده باشی گاهی احساس می کنی زندگی دیگه اینورا جریان نداره..... به خاطر همینه که میگن مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت :redface:

من که می گم آنا مردن و از دنیا رفتن خیلی راحته حتی اگه تو جوونی باشه... فقط این بازمانده ها هستن که آسیب می بینن!
 

miepower2003

عضو جدید
تو گفتی آیم اندر مرگ آن کاو خاک کویم شد
به شوق دیدن روی تو مردن آرزویم شد
 

سـعید

مدیر بازنشسته
همیشه ما در برنامه های خاص یا مهمونی های بزرگ و یا کنسرت های موسیقی شرکت کردیم یا از طریق رسانه هایی از قبیل تلویزیون یا ... دیدم که در چنین ضیافت هایی بهترین برنامه های مجریان برنامه در انتهای برنامیشان جا داره تا خاطره خوبی را در ذهن بینندگان خود قرار بده...حالا من می خوام با این مقدمه نطر شما رو به این موضوع جلب کنم که خداوند هم مرگ را آخرین برنامه برای یک انسان قرار داده..پس ...!!!؟؟؟ مشخص شد که بهترین برنامه ای که خداوند برای بندگانش به عنوان مجری و اجرا کننده زندگی بشر آماده کرده مرگه...!!
درستکه مرگ از لحاظ لغوی و کلمه دارای معنی سنگین و مخوفی ست ولی در واقعیت چنین نیست چون ما هیچ گونه تجربه ای در این زمینه نداریم تا بتوانیم آسان بودن و لذت بخش بودن آن را احساس کنیم...به طور کل مرگ امری طبیعی و اجباری ست چون همان طور که به دنیا می آییم همان طور هم از دنیا می رویم ..همانند نیاکان ما که به همین صورت بوده اند و تا ابد هم به همین صورت خواهد بود...
کسانی از مرگ هراس دارند که در این دنیا دل به چیز هایی بستند که خودشان محکوم به فنا هستند و این افراد کوته ذهن چنین تفکری را ندارند که خداوند بزرگ و متعال زمین را همچون گهواره ای برای پرورش ما قرار داده تا زندگی حقیقی و ابدی خود را در بارگاه او ادامه دهیم...
این نکته را هم بگم که همان طور که در زمان تولد اطرافیان ما خوشحالند و ما گریه می کنیم....در زمان مرگ اطرافیان ما گریه می کنند و آنگاه ما می خندیم....

خداوندا ما را ببخش......


 

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه روز میاد
اول تو باورش نمیکنی بعد دوزاریت می افته
این یکی رو دیگه نمیشه دورش زد
وای چقدر کار دارم یه کم مهلت بدین
وقت امتحان تمومه نمیشه
چشماتو نبندی دیگه نمیبندی
امید وارم وقتی میاد خندون باشی
این اخرین سایه چهار بعدیه که از تو به یادگار میمونه
 

آزیتا سعیدی

عضو جدید
واسه من که هیچی قشنگتر از مرگ نیست!


گلها جواب زمین هستند به سلام آفتاب...

نه زمستانی باش که بلرزانی...

نه تابستانی که بسوزانی...

بهاری باش که برویانی...
 

پرندیس

کاربر بیش فعال
نمی خوام فلسفی حرف بزنم چون همه معارفو از برین در غیر این صورت اینجا نبودین....مرگ مثل زندگی هر جور بگیری همون جوری می گذره...گناه کار باشی ترسناکه ولی اگه به خدا و روز محشرش ایمان داشته باشی هواتو دارن اونور.......کتاب سیاحت غرب مفصل راجب مرگ حرف زده.....خوبه بخونیدش......موفق باشید
 

MOHAMAD SAMA

عضو جدید
مرگ احساس زيبا همراه با ترس براي جوانان است ولي عزيز تاپيك بهتري بساز


مردان خدا چه با صفا ميمر ند جان باخته در ره خدا ميمرند
 

yalda neshin

اخراجی موقت
وقتی به دنیا اومدی همه میخندیدند و تو گریه میکردی
طوری زندگی کن که وقتی مردی تو بخندیو همه گریه کنن...
 

مهسا 1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرگ احساس زيبا همراه با ترس براي جوانان است ولي عزيز تاپيك بهتري بساز


عزیز فکر نمی کنی که بهتره یه کم هم به خودمون فکر کنیم ببینیم که از کجا شروع کردیم و به کجا می خوایم برسیم . تاپیکی که ساختم به خاطر این بود که مدتهاست به اون فکر می کنم ولی هیچ وقت نتونستم تصورش کنم . ولی به نظر من مرگ احساس لذت بخشیه دوست من فقط باید از یه دیدگاه دیگه ای بهش نگاه کنی .:)
 

mim-shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نظر منم مرگ زیباس . وقتی که آدم با خیال راحت بره سراغش زیباییه اونو می فهمه.امیدوارم منم جزو این گروه آدما باشم:w17:
 

pooneh12345

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید بشه گفت هر روز به مرگ فکر می کنم
هیچ وقت از اینکه بمیرم نترسیدم
از یک جهان به جهان دیگه یک هیجان عجیب و دوست داشتنی
به نظرم خیلی خوبه که آدم زمان مرگشو بدونه مثل دونستن تاریخ امتحان برنامه ریزی
می کنی و آخر سر بهترین نتیجه رو می گیری
و در آخر
کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست/چرا به دانه انسانت این گمان باشد
 

peymanaz

عضو جدید
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم که کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازم
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی دم خویش را بر گلویم بفشارد
و خواب خفتگان را اشفته تر سازد
بدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم را..........:w47:
 

nader100

عضو جدید

اگر به دیدار روح مرگ مشتاقید ، هم به جسم زندگی روی نمایید و دروازه های دل بدو برگشایید .
که زندگانی و مرگ ، یگانه اند ، همچنانکه رودخانه و دریا . جبران خلیل جبران
 

nader100

عضو جدید
آه این زندگی است که زندگی را می طلبد ، به توان و امید ، به اشتیاق و شور ، اما به قالب اندامهایی در آمده است که دلواپس مرگند و نگران گور .
در اینجا هیچ گوری نباشد ، هیچ گوری . جبران خلیل جبران
 
بالا