اعتراف میکنم که ...

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتراف می کنم دوم دبیرستان که بودم بعد از پیدا کردن کارت واکسیناسیون پسر همسایمون که برای روز قبل بود زنگ زدم خونشون گفتم آقای احسان...؟17 ساله؟نام پدر....؟هستید؟
دیروز واکسن سرخک،سرخجه زدید؟
با تعجب گفت : بله!
آقا منم گفتم : "اشتباه شده واکسنی که دیروز زدید تا 48 ساعت دیگه باعث بروز علائمی می شه که باید تحت مراقبت باشید مثل حمله های قلبی یا تنفسی"!
طرف از ترس از حال رفت و نیم ساعت بعدش با آمبولانس بردنش بیمارستان...
هنوزم
عذاب وجدان دارم!!!:D
 

SH.Aghighi

عضو جدید
کاربر ممتاز
اعتراف می کنم دوم دبیرستان که بودم بعد از پیدا کردن کارت واکسیناسیون پسر همسایمون که برای روز قبل بود زنگ زدم خونشون گفتم آقای احسان...؟17 ساله؟نام پدر....؟هستید؟
دیروز واکسن سرخک،سرخجه زدید؟
با تعجب گفت : بله!
آقا منم گفتم : "اشتباه شده واکسنی که دیروز زدید تا 48 ساعت دیگه باعث بروز علائمی می شه که باید تحت مراقبت باشید مثل حمله های قلبی یا تنفسی"!
طرف از ترس از حال رفت و نیم ساعت بعدش با آمبولانس بردنش بیمارستان...
هنوزم
عذاب وجدان دارم!!!:D

جدی میگی یا شوخیه؟!!!!
 

Z.ANSARI

کاربر فعال

Z.ANSARI

کاربر فعال
اعتراف می کنم دوم دبیرستان که بودم بعد از پیدا کردن کارت واکسیناسیون پسر همسایمون که برای روز قبل بود زنگ زدم خونشون گفتم آقای احسان...؟17 ساله؟نام پدر....؟هستید؟
دیروز واکسن سرخک،سرخجه زدید؟
با تعجب گفت : بله!
آقا منم گفتم : "اشتباه شده واکسنی که دیروز زدید تا 48 ساعت دیگه باعث بروز علائمی می شه که باید تحت مراقبت باشید مثل حمله های قلبی یا تنفسی"!
طرف از ترس از حال رفت و نیم ساعت بعدش با آمبولانس بردنش بیمارستان...
هنوزم
عذاب وجدان دارم!!!:D

اکه من اینکار رو کرده بودم تا حالا میمردم از عذاب وجدان....خیلی روحیه ی قوی دارید....
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اکه من اینکار رو کرده بودم تا حالا میمردم از عذاب وجدان....خیلی روحیه ی قوی دارید....
ممنون... اخه من ورزشکار هستم از نوع بوکسورش:D
بابا به جان خودم اولین دهه شصتی بدون غلط املایی هستید که اینجا دیدماااا...

ممنون..لطفت را میرسانه...اخه در دوران تحصیل نمره املایم از 20 کمتر نشده:biggrin:
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتراف میکنم دست بالا دست زیاد شده... ;)یه تاپیک مث اینو یه جایی دیدم.:D
 

SH.Aghighi

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان از همگی عذر میخوام ..حاله خوبی ندارم...با اجازه میرم....
شب خوبی داشته باشید.
یا حق:gol:
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی بچه بودم رفتم به اطلاعات مجتمع خریده الکی اسم خودمو گفتم پیج کنه بعد با صدای دلنشینش اسمم تو مجتع پخش شد از خوشحالی قند تو دلم آب شده بود انگار بهم تی تاب داده بودن:biggrin::D
 

ninas20

عضو جدید
اعتراف میکنم با اینکه قراره ازدواج کنم اما باز میون گریه هام اسم تورو صدا میکنمو فحشت میدم:w00::w00:
 

Z.ANSARI

کاربر فعال
ببینم این تکه کلامت است... تا کم میاری میخوای بکشی:D

من از هیچ بنی بشری تا حالا کم نیاوردم......شما که دیگه جای خود دارید......در ضمن برید خدا رو شکر کنید که عذاب وجدان نگرفتم ...... وگرنه گردنتون رو باگیوتین میزدم.....:D
در ضمن شما توی دهه60 کم آوردید نه من....مدرکش موجود.....آخرین پست مال منه.....نه شما:biggrin:
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از هیچ بنی بشری تا حالا کم نیاوردم......شما که دیگه جای خود دارید......در ضمن برید خدا رو شکر کنید که عذاب وجدان نگرفتم ...... وگرنه گردنتون رو باگیوتین میزدم.....:D
در ضمن شما توی دهه60 کم آوردید نه من....مدرکش موجود.....آخرین پست مال منه.....نه شما:biggrin:

بزرگوار خیلی مخلصیم;)من نمیدونم چه اصراری داری اینقدر معروف بشی:Dهر تاپیکی میرم صحبت از شما به زبان میاد... اخه چرا از خودت تعریف میکنی... یه اسپند دود کن تا این استعداد درونی کم نیاوردنت چش نخوره:biggrin:
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتراف میکنم سال72 که حدودا 5سالم بود.یه روز که مامان و بابام سرکار بودن.رفتم کنار چراغ نفتی ببینم چطور این وسیله ما رو گرم میکنه.با استفاده از هوش و ذکاوت بالا فهمیدم که آتیش باعث گرم شدنش هس.من هم چون اتاقم بسیار سرد بود تصمیم گرفتم که با استفاده از نبوغ خودم اتاقمو گرم کنم.رفتم ۱کاغذ A4 برداشتم کردم تو چراغ نفتی تا روشن بشه و ببرم تو اتاقمو از گرماش استفاده کنم.کاغذ روشن شد.همین که شروع کردم به حرکت به طرف اتاقم کاغذ از دستم افتاد رو فرش و شروع کرد به سوختن.یادم میاد رفتم تو آشپرخونه و آب آوردم ریختم روش.گفتم الان که مامان بابا بیان کتک میخورم.یادم اومد مادربزرگم که ۱بار دستش سوخت ۱کرم مخصوص مالید به دستش.به هزار بدبختی اون کرم رو پیدا کردم و حسابی همه جا فرش که سوخته بود مالیدم تا زود خوب بشه ولی متاسفانه خوب نشد.کل فرش علاوه بر سوختگی به رنگ سفید دراومد.وقتی بابام اومد خونه به خاطر این کار فوق هوشمندانه بابام کلی بهم خندید و بدون هیچگونه خوردن کتک به آغوش خانواده بازگشتم.اون لحظه باور کنید انقد که من خوشحال بودم از کتک نخوردن، اسرا جنگ تحمیلی خوشحال نبودن از بازگشت به وطن;):D
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه بار با بچه ها بودیم یکی از دوستام رو بعد از مدت ها دیدم ، کلی ریش گذاشته بود
با خنده بهش گفتم : علی این ** بازیا چیه ؟
گفت پدرم فوت کرده
گفتم تسلیت میگم:(
 

Z.ANSARI

کاربر فعال
بزرگوار خیلی مخلصیم;)من نمیدونم چه اصراری داری اینقدر معروف بشی:Dهر تاپیکی میرم صحبت از شما به زبان میاد... اخه چرا از خودت تعریف میکنی... یه اسپند دود کن تا این استعداد درونی کم نیاوردنت چش نخوره:biggrin:

........ما بیشتر......من هیچ اسراری ولی شما خیلی اسرار داری ....... ببخشید منظورت کدوم تاپیکه.......من حقیقت رو میگم تعریف نمیکنم که.....چرا اینقدر حرس میخورید....کم آوردن که اشکالی نداره....
مامانم هر روز برام دود میکنه.....چون به اندازه کافی توی فضای حقیقی چشم میخورم.....
شمام یکم اسپند برای خودتون دود کنید که این استعداد نصفه نیمه تون از بین نره.....حیفه....!!ولی ادبیاتتون 20 بدون اغراق:biggrin:
 

Z.ANSARI

کاربر فعال
اعتراف میکنم سال72 که حدودا 5سالم بود.یه روز که مامان و بابام سرکار بودن.رفتم کنار چراغ نفتی ببینم چطور این وسیله ما رو گرم میکنه.با استفاده از هوش و ذکاوت بالا فهمیدم که آتیش باعث گرم شدنش هس.من هم چون اتاقم بسیار سرد بود تصمیم گرفتم که با استفاده از نبوغ خودم اتاقمو گرم کنم.رفتم ۱کاغذ A4 برداشتم کردم تو چراغ نفتی تا روشن بشه و ببرم تو اتاقمو از گرماش استفاده کنم.کاغذ روشن شد.همین که شروع کردم به حرکت به طرف اتاقم کاغذ از دستم افتاد رو فرش و شروع کرد به سوختن.یادم میاد رفتم تو آشپرخونه و آب آوردم ریختم روش.گفتم الان که مامان بابا بیان کتک میخورم.یادم اومد مادربزرگم که ۱بار دستش سوخت ۱کرم مخصوص مالید به دستش.به هزار بدبختی اون کرم رو پیدا کردم و حسابی همه جا فرش که سوخته بود مالیدم تا زود خوب بشه ولی متاسفانه خوب نشد.کل فرش علاوه بر سوختگی به رنگ سفید دراومد.وقتی بابام اومد خونه به خاطر این کار فوق هوشمندانه بابام کلی بهم خندید و بدون هیچگونه خوردن کتک به آغوش خانواده بازگشتم.اون لحظه باور کنید انقد که من خوشحال بودم از کتک نخوردن، اسرا جنگ تحمیلی خوشحال نبودن از بازگشت به وطن;):D

اینها اعترافند یا گندهایی که از بچگی تا حالا زدید.....بابا کتابشون کنید ...... خوب فروش میرنها.....بچه هم اینقدر شیطون:surprised::confused::eek:
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
........ما بیشتر......من هیچ اسراری ولی شما خیلی اسرار داری ....... ببخشید منظورت کدوم تاپیکه.......من حقیقت رو میگم تعریف نمیکنم که.....چرا اینقدر حرس میخورید....کم آوردن که اشکالی نداره....
مامانم هر روز برام دود میکنه.....چون به اندازه کافی توی فضای حقیقی چشم میخورم.....
شمام یکم اسپند برای خودتون دود کنید که این استعداد نصفه نیمه تون از بین نره.....حیفه....!!ولی ادبیاتتون 20 بدون اغراق:biggrin:

بزرگوار جدی باش:surprised:من نمیدونم چرا دوست داری منو به رقابت دعوت کنی:Dاخه اینم اخلاقه که داری... همش میخوای بری تو حاشیه:biggrin:
 

Similar threads

بالا