اطاعت از رسول خدا تا کجا؟!
یکی از مسایلی که در ذهن دینپژوهان جای میگیرد، حدود اطاعتی است که باید نسبت به پیامبر اسلام انجام شود. آیا این اطاعت کلی و مطلق است و در هر زمینه باید صورت پذیرد، یا در برخی موارد میتوان از دستورات رسول خدا روی بر تافت؟ از آنجا که برخی گویندگان در سخنرانیهای خود تلویحاً این موضوع را بررسی کردهاند، این نوشته نیز بر آن است تا در این زمینه به دفع القائات احتمالی بپردازد.
از کلام برخی گویندگان، اینگونه بر شنوندگان القا میگردد که در اسلام اطاعت بی چون و چرا وجود خارجی ندارد و این اطاعت تنها به خداوند تعلق داشته و هیچکس جز ذات ربوبی را در آن نصیبی نیست.
از آن رو که یکی از نتایج این سخن، نفی این نوع از اطاعت نسبت به رسول خدا است، بررسی قرآنی آن خالی از فایده نخواهد بود. در این نوشته دو آیه از سورهی احزاب مدنظر هستند:
1. سورهی احزاب، آیهی ششم:
النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ
(پیامبر نسبت به مؤمنین از خودشان مقدّم است.)
مفهوم «اولویّت» در این آیه میرساند که در هر جا که هر مؤمنی نسبت به خود و یا امور متعلق به خود حقی دارد، رسول خدا نسبت به آن حق اولویت دارد. بنابراین؛ مؤمنان باید خواستِ ایشان را بر خواست خود ترجیح دهند و در مواردی که ایشان حکمی دارند، آن دستور را بر میل و خواستهی خویش مقدم دارند.
اولویّت ذکرشده در این آیه، محدود به حدّی و مقیّد به قیدی نیست و از این رو، به وجوب اطاعت بی چون و چرا از پیامبر اسلام می انجامد.
2. سورهی احزاب، آیهی سی و ششم:
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یكُونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِینًا
(هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است!)
با توجه به این آیه، دانسته میشود که هیچ مرد و زن مؤمنی در صورت وجود حکمی از جانب خدا و رسول او، اختیاری از خود ندارد و باید بر اساس آن عمل کند.
تعبیر جالب توجه در این آیه، همان نفی «الخیرة من أمرهم» است که میرساند با وجود حکم خدا و رسول، مؤمنین دیگر صاحب اختیار امور خود نیستند. بلی؛ اگر حکمی از جانب خدا یا رسول بیان نشده باشد، مؤمنان مطابق اختیار شخصی خود و مبتنی بر عقل عمل خواهند کرد.
اینجا هم در عبارت «إذا قضی الله و رسوله أمراً»، کلمهی «امر» به صورت مطلق آمده است؛ یعنی مقیّد به وصفی نیست. پس شامل همهی امور میشود. چه مسایل دنیوی و چه موضوعات آخرتی. چه امور شخصی و چه کارهای اجتماعی. چه مصلحتش بر ما معلوم باشد، چه معلوم نباشد.
نکتهی دیگر، عطف کلمهی «رسول» به «الله» است. یعنی هم حکم خدا و هم حکم رسول را شامل میشود. از اینکه این دو حکم جدای از هم آورده شده و به هم عطف گردیدهاند، میتوان فهمید که علاوه بر احکام قرآن، برای فرامین پیامبر نیز شأنی مستقل توسط خود قرآن ذکر گردیده است.
در عطف، اصل این است که معطوف و معطوفٌ علیه مغایر هم باشند نه متحد با یکدیگر. بنابراین؛ درست است که ما حکم خدا را همیشه از طریق بیان رسول میفهمیم، ولی رسول خدا گاهی فقط ابلاغ احکام میکنند که این همان شأن اول ایشان است که آن را «تبلیغ» مینامیم. و گاهی نیز در مواردی که لازم میآید، خود حکم میکنند بدون آنکه آن حکم به شکلی مستقیم از جانب خدا و به وسیلهی جبرئیل بر ایشان نازل شده باشد. این همان حالت دومی است که میتوان آن را «حکم رسول» نامید و آن غیر از احکام خدا در قرآن میباشد.
آیهی مورد بحث، هم دربارهی حکم خدا و هم دربارهی حکم رسول، بیان میفرماید که با وجود هر یک از این دو، برای هیچ مرد و زن مؤمن اختیاری وجود ندارد. در غیر این صورت؛ یعنی اگر منظور از حکم رسول همان حکم خدا باشد که به وسیلهی او ابلاغ میشود، و شامل احکام رسول که مستقیماً از طرف خدا به ایشان وحی نشده، نگردد، آنگاه ذکر «و رسوله» در آیهی مورد بحث لغو و بیهوده خواهد بود. و غیر از تبلیغ این احکام شأن دیگری ندارد. و این معنی با آمدن عبارت «قضی الله» رسانده میشود و نیازی به ذکر رسول پس از الله نیست.
پس منظور آیه با توجه به عطف «رسول» بر «الله»، این است که:
ما کان لمومن و لامومنة اذا قضی الله امراً ان یکون لهم الخیرة من امرهم
ما کان لمومن و لامومنة اذا قضی رسول الله امراً ان یکون لهم الخیرة من امرهم
خلاصه اینکه؛ این آیه هم لزوم اطاعت کلی و مطلق از خدا، و هم وجوب اطاعت کلی و بی چون و چرا از رسول او را به اثبات میرساند.
در این زمینه آیات دیگری نیز در قرآن دیده میشوند. و از آنجا که بنای این نوشته بر اختصار است، تنها به ذکر آنها پرداخته شده و نتیجه گیری به خوانندگان گرامی واگذار میگردد:
o سورهی حشر، آیهی هفتم:
مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
(آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید)
o سورهی نساء، آیهی پنجاه و نهم:
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَیرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا
(ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [= اوصیای پیامبر] را! و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.)
o سورهی نساء، آیهی شصت و پنجم:
فَلَا وَرَبِّكَ لَا یؤْمِنُونَ حَتَّى یحَكِّمُوكَ فِیمَا شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لَا یجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیتَ وَیسَلِّمُوا تَسْلِیمًا (به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند؛ و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند؛ و کاملا تسلیم باشند.)
اکنون که حدود اطاعت از رسول خدا با توجه به این بحث قرآنی معلوم گردید، سخن را با کلامی از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به پایان میبریم :
قال الله سبحانه: « فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ ...»، فردّه الی الله ان نحکم بکتابه، و ردّه الی الرسول ان ناخذ بسنته»
همانا خدای سبحان گفته است: «اگر در چیزی خصومت کردید، آن را به خدا و رسول باز گردانید.»، پس بازگرداندن آن به خدا این است که کتاب او را به داوری بپذیریم؛ و بازگرداندن به رسول این است که سنت او را بگیریم.

یکی از مسایلی که در ذهن دینپژوهان جای میگیرد، حدود اطاعتی است که باید نسبت به پیامبر اسلام انجام شود. آیا این اطاعت کلی و مطلق است و در هر زمینه باید صورت پذیرد، یا در برخی موارد میتوان از دستورات رسول خدا روی بر تافت؟ از آنجا که برخی گویندگان در سخنرانیهای خود تلویحاً این موضوع را بررسی کردهاند، این نوشته نیز بر آن است تا در این زمینه به دفع القائات احتمالی بپردازد.
از کلام برخی گویندگان، اینگونه بر شنوندگان القا میگردد که در اسلام اطاعت بی چون و چرا وجود خارجی ندارد و این اطاعت تنها به خداوند تعلق داشته و هیچکس جز ذات ربوبی را در آن نصیبی نیست.
از آن رو که یکی از نتایج این سخن، نفی این نوع از اطاعت نسبت به رسول خدا است، بررسی قرآنی آن خالی از فایده نخواهد بود. در این نوشته دو آیه از سورهی احزاب مدنظر هستند:
1. سورهی احزاب، آیهی ششم:
النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ
(پیامبر نسبت به مؤمنین از خودشان مقدّم است.)
مفهوم «اولویّت» در این آیه میرساند که در هر جا که هر مؤمنی نسبت به خود و یا امور متعلق به خود حقی دارد، رسول خدا نسبت به آن حق اولویت دارد. بنابراین؛ مؤمنان باید خواستِ ایشان را بر خواست خود ترجیح دهند و در مواردی که ایشان حکمی دارند، آن دستور را بر میل و خواستهی خویش مقدم دارند.
اولویّت ذکرشده در این آیه، محدود به حدّی و مقیّد به قیدی نیست و از این رو، به وجوب اطاعت بی چون و چرا از پیامبر اسلام می انجامد.
2. سورهی احزاب، آیهی سی و ششم:
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یكُونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِینًا
(هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است!)
با توجه به این آیه، دانسته میشود که هیچ مرد و زن مؤمنی در صورت وجود حکمی از جانب خدا و رسول او، اختیاری از خود ندارد و باید بر اساس آن عمل کند.
تعبیر جالب توجه در این آیه، همان نفی «الخیرة من أمرهم» است که میرساند با وجود حکم خدا و رسول، مؤمنین دیگر صاحب اختیار امور خود نیستند. بلی؛ اگر حکمی از جانب خدا یا رسول بیان نشده باشد، مؤمنان مطابق اختیار شخصی خود و مبتنی بر عقل عمل خواهند کرد.
اینجا هم در عبارت «إذا قضی الله و رسوله أمراً»، کلمهی «امر» به صورت مطلق آمده است؛ یعنی مقیّد به وصفی نیست. پس شامل همهی امور میشود. چه مسایل دنیوی و چه موضوعات آخرتی. چه امور شخصی و چه کارهای اجتماعی. چه مصلحتش بر ما معلوم باشد، چه معلوم نباشد.
نکتهی دیگر، عطف کلمهی «رسول» به «الله» است. یعنی هم حکم خدا و هم حکم رسول را شامل میشود. از اینکه این دو حکم جدای از هم آورده شده و به هم عطف گردیدهاند، میتوان فهمید که علاوه بر احکام قرآن، برای فرامین پیامبر نیز شأنی مستقل توسط خود قرآن ذکر گردیده است.

در عطف، اصل این است که معطوف و معطوفٌ علیه مغایر هم باشند نه متحد با یکدیگر. بنابراین؛ درست است که ما حکم خدا را همیشه از طریق بیان رسول میفهمیم، ولی رسول خدا گاهی فقط ابلاغ احکام میکنند که این همان شأن اول ایشان است که آن را «تبلیغ» مینامیم. و گاهی نیز در مواردی که لازم میآید، خود حکم میکنند بدون آنکه آن حکم به شکلی مستقیم از جانب خدا و به وسیلهی جبرئیل بر ایشان نازل شده باشد. این همان حالت دومی است که میتوان آن را «حکم رسول» نامید و آن غیر از احکام خدا در قرآن میباشد.
آیهی مورد بحث، هم دربارهی حکم خدا و هم دربارهی حکم رسول، بیان میفرماید که با وجود هر یک از این دو، برای هیچ مرد و زن مؤمن اختیاری وجود ندارد. در غیر این صورت؛ یعنی اگر منظور از حکم رسول همان حکم خدا باشد که به وسیلهی او ابلاغ میشود، و شامل احکام رسول که مستقیماً از طرف خدا به ایشان وحی نشده، نگردد، آنگاه ذکر «و رسوله» در آیهی مورد بحث لغو و بیهوده خواهد بود. و غیر از تبلیغ این احکام شأن دیگری ندارد. و این معنی با آمدن عبارت «قضی الله» رسانده میشود و نیازی به ذکر رسول پس از الله نیست.
پس منظور آیه با توجه به عطف «رسول» بر «الله»، این است که:
ما کان لمومن و لامومنة اذا قضی الله امراً ان یکون لهم الخیرة من امرهم
ما کان لمومن و لامومنة اذا قضی رسول الله امراً ان یکون لهم الخیرة من امرهم
خلاصه اینکه؛ این آیه هم لزوم اطاعت کلی و مطلق از خدا، و هم وجوب اطاعت کلی و بی چون و چرا از رسول او را به اثبات میرساند.
در این زمینه آیات دیگری نیز در قرآن دیده میشوند. و از آنجا که بنای این نوشته بر اختصار است، تنها به ذکر آنها پرداخته شده و نتیجه گیری به خوانندگان گرامی واگذار میگردد:
o سورهی حشر، آیهی هفتم:
مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
(آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید)
o سورهی نساء، آیهی پنجاه و نهم:
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَیرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا
(ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [= اوصیای پیامبر] را! و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.)
o سورهی نساء، آیهی شصت و پنجم:
فَلَا وَرَبِّكَ لَا یؤْمِنُونَ حَتَّى یحَكِّمُوكَ فِیمَا شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لَا یجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیتَ وَیسَلِّمُوا تَسْلِیمًا (به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند؛ و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند؛ و کاملا تسلیم باشند.)
اکنون که حدود اطاعت از رسول خدا با توجه به این بحث قرآنی معلوم گردید، سخن را با کلامی از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به پایان میبریم :
قال الله سبحانه: « فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ ...»، فردّه الی الله ان نحکم بکتابه، و ردّه الی الرسول ان ناخذ بسنته»
همانا خدای سبحان گفته است: «اگر در چیزی خصومت کردید، آن را به خدا و رسول باز گردانید.»، پس بازگرداندن آن به خدا این است که کتاب او را به داوری بپذیریم؛ و بازگرداندن به رسول این است که سنت او را بگیریم.