اشعار و نوشته هاي عاشقانه

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست دارم زیر بارون قدم بزنم .

چون هیچکس اشکامو نمی بینه .
 

Mahka

عضو جدید
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]چون تو آغوش گشودی چو پروانه شدم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] آن زمان مست می، واله و دیوانه شدم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]سوختم در طلب شمع وجودت هر دم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] آن قدر آه کشیدم که دلسوخته آن مه جانانه شدم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دور آن شعله عاشق کش رعنا گشتم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] در میانه چو رسیدم، بی نیاز از مي و پیمانه شدم[/FONT]
 

pashe_naz2001

عضو جدید
:gol: کاش گنج قارون همه
عشق پاکی بود وبس
تا که این دنیای زشت با نگاه پاکشان
یک دمی زیبا شود
و همه عاشق دلان
مرگشان زیبا شود
کاش...:gol:
 

yekta

عضو جدید
چه فایده داره وقتی هیشکی منو دوست نداره بهم امتیاز نمیده؟
 

yekta

عضو جدید
تا شقايق هست , زندگی بايد کرد . . . . .

وقتي شقايق مرد ، گلهاي باغ همه ماتم گرفتند و از جويبار خواستند براي گريستن ، به آنها چند قطره آب قرض دهد .

جويبار آهي كشيد و گفت : آن قدر شقايق را دوست داشتم كه اگر تمام آبهاي من به اشك تبديل شود و آنها را براي مرگ شقايق بريزم ، باز هم كم است .

گلها گفتند : راست مي گويي ،
چگونه ممكن بود با آن همه زيبايي ، شقايق را دوست نداشت ؟

جويبار پرسيد : مگر شقايق زيبا بود؟

گلها گفتند : شقايق غالباً خم مي شد و صورت زيباي خود را در آب شفاف تو مي ديد ، پس تو بايد بهتر از هر كس بداني كه شقايق چقدر زيبا بود .

گفت : من شقايق را براي اين دوست مي داشتم چون وقتي خم مي شد و به من نگاه جويبار مي كرد ، من ميتوانستم زيبايي خود را در چشمان او تماشا كنم .
تا شقايق هست.....

مهتاب غمگين بود.
مي گفت زندگي را دوست ندارد.
ستاره ها دور او چرخيدند تا بخندد ولي او مي گريست.
كهكشان او را تاب داد و آسمان برايش شعر خواند. ولي مهتاب هنوز هم غمگين بود.
دريا و جنگل برايش دست زدند و قصه گفتند ولي فايده اي نداشت.
گل سرخ كوچك لبخند زد و گفت: «تا شقايق هست، زندگي بايد كرد.» مهتاب اشك هايش را پاك كرد و خنديد. آسمان و كهكشان هم خنديدند .
زندگي خالي نيست :
مهرباني هست , سيب هست , ايمان هست .
آري
تا شقايق هست , زندگي بايد كرد.
در دل من چيزي است , مثل يك بيشه نور, مثل خواب دم صبح
و چنان بي تابم , كه دلم مي خواهد
بدوم تا ته دشت , بروم تا سر كوه .
دورها آوايي است , كه مرا مي خواند
 

yekta

عضو جدید
شقايق گفت:با خنده نه بيمارم، نه تبدارم اگر سرخم چنان آتش حديث ديگري دارم
گلي بودم به صحرايي نه با اين رنگ و زيبايي نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شيدايي يکي از روزهايي که زمين تبدار و سوزان بود و صحرا در عطش مي سوخت تمام غنچه ها تشنه ومن بي تاب و خشکيده تنم در آتشي مي سوخت
ز ره آمد يکي خسته به پايش خار بنشسته و عشق از چهره اش پيداي پيدا بود ز آنچه زير لب مي گفت : شنيدم سخت شيدا بود نمي دانم چه بيماري به جان دلبرش افتاده بود- اما طبيبان گفته بودندش اگر يک شاخه گل آرد ازآن نوعي که من بودم بگيرند ريشه اش را و بسوزانند شود مرهم براي دلبرش آندم شفا يابد
چنانچه با خودش مي گفت بسي کوه و بيابان را بسي صحراي سوزان را به دنبال گلش بوده و يک دم هم نياسوده که افتاد چشم او ناگه به روي من بدون لحظه اي ترديد شتابان شد به سوي من به آساني مرا با ريشه از خاکم جداکرد و به ره افتاد
و او مي رفت و من در دست او بودم و او هرلحظه سر را رو به بالاها تشکر از خدا مي کرد پس از چندي هوا چون کوره آتش زمين مي سوخت و ديگر داشت در دستش تمام ريشه ام مي سوخت به لب هايي که تاول داشت گفت:اما چه بايد کرد؟ در اين صحرا که آبي نيست به جانم هيچ تابي نيست اگر گل ريشه اش سوزد که واي بر من براي دلبرم هرگز دوايي نيست واز اين گل که جايي نيست ؛ خودش هم تشنه بود اما!! نمي فهميد حالش را چنان مي رفت و من در دست او بودم وحالا من تمام هست او بودم دلم مي سوخت اما راه پايان کو ؟ نه حتي آب، نسيمي در بيابان کو ؟ و ديگر داشت در دستش تمام جان من مي سوخت که ناگه
روي زانوهاي خود خم شد دگر از صبر اوکم شد دلش لبريز ماتم شد کمي انديشه کرد- آنگه مرا در گوشه اي از آن بيابان کاشت نشست و سينه را با سنگ خارايي زهم بشکافت زهم بشکافت اما ! آه صداي قلب او گويي جهان را زيرو رو مي کرد زمين و آسمان را پشت و رو مي کرد و هر چيزي که هرجا بود با غم رو به رو مي کرد نمي دانم چه مي گويم ؟ به جاي آب، خونش را به من مي داد و بر لب هاي او فرياد بمان اي گل که تو تاج سرم هستي دواي دلبرم هستي بمان اي گل ومن ماندم نشان عشق و شيدايي و با اين رنگ و زيبايي

و نام من شقايق شد
گل هميشه عاشق شد
 

yekta

عضو جدید
اگه روزي من مردم و من رو دوست داشتي هر پنج شنبه به مزارم بيا گل سرخي بر روي قبرم بگذار تا هميشه ان گل سرخي که به تو داده بودم را بياد بياورم ولي...... اگه تو مردي من فقط يک بار به مزارت ميام و ان دسته گل سفيد مريم رو که با خون خودم سرخ خواهم کرد رو برات هديه ميارم و عاشقانه در کنارت جون ميدم تا بدوني که هيچ وقت تنها نيستي
 

ساغر777

عضو جدید
:gol: :gol: اي شب ازروياي تو رنگين شده
سينه ازعطرتوسنگين شده
اي به روي من گسترده خويش
شادي ام بخشيده ازاندوه بيش
همچوباراني كه شويدجسم خاك
هستي ام زآلودگي ها كرده پاك

اي تپش هاي تن سوزان من
آتشي در سايه مژگان من
اي زگندم زارهاسرشارتر
اي ززرين شاخه ها پربارتر
اي در بگشوده بر خورشيدها
درهجوم ظلمت ترديدها
باتوام ديگر زدردي بيم نيست
هست اگر جز درد خوشبتي ام نيست:gol: :gol:
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
بي گمان آن شب كه دنيا آمدم، آسمان هم مثل من افسرده بود
ماه آذر، اوج ياس و تيرگي، گل نبود و برگ هم پ‍ژمرده بود
چشم هاي پر ز اشكم را ببين، شايد آن شب آسمان هم ميگريست
قلب غمگين هميشه خسته ام،وارث دلتنگي و افسردگي است
خوب ميدانم كه روز مرگ من،باز ابر آسمان خواهد گريست
ساكت و خاموش
 

ساغر777

عضو جدید
امشب از آسمان ديده تو
روي شعرم ستاره مي بارد
در سكوت سپيد كاغذها
پنجه هايم جرقه مي كارد

شعر ديوانه تب آلودم
شرمگين ازشيار خواهش ها
پيكرش را دوباره مي سوزد
عطش جاودان آتش ها

آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست
 

maxer

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عشق
علاقه ز عشق است و عشق از خداست........ هوا و هوس جمله از عشق جداست
اگر عاشقی صبر را پیشه کن........ بدین راه چو پایمرد باشی رواست
گهی عاشقی گه ز عشق فارغی .........چو اینگونه است ذات تو بینواست
بدان جان من عشق از حق بود......... چو از حق جدائی حیاتت فناست
زر و زیور و مال دنیا دنیست.......... اگر عاشق باشد جهان با صفاست
ز لیلی و مجنون و رامین و ویس......... همه عشقشان از عطای خداست
چو دانستی معنی عشق چیست......... به تاریخ چون عشق آدم حواست
ز عشق نان خشک بر ما بریان بود ..........محبت که نیست زندگی پرجفاست
خداوند قلب را بهر عشق آفرید........... چو خالی از آن است دیگ سیاست
چو ((نادر)) بود عاشق با وفا ..........ز زاری اگر ناتوان شد سزاست
ره عشق باشد رهی پر خطر.......... زهی رهروش لایق مرحباست

شاعر: محمدعلی نوروزی(نادر بختیاری)​
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
آرزوهاتو يه جا يادداشت کن و يکی يکی به خدا بگو. خدا يادش نميره،ولی تو يادت ميره که چيزی که امروز داری، آرزوي ديروزت بود.​
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
لحظات شادی خدا را ستايش کن. لحظات سختی خدا را جستجو کن. لحظات آرامش خدا را مناجات کن. لحظات درد آور به خدا اعتماد کتی.تو کوله بارت عشق مي زيرم که بگذری،قلب ميزرم که جا بدی، اشک ميدم که همراهيت کنه و مرگ که بدونی برميگردی پيشم...​
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر سخته گله آرزوهاتو تو باغ ديگری ببيني و هزار بار تو خودت بشکني و زيره لب بگی:گله من باغچه نو مبارک
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما زمان زيادی را صرف ميکنيم تا کسی را براي دوست داشتن پيدا کنيم،يا خطاي کسانی را که دوست داريم بگيريم،اما چه خوب ميشد اگر اين زمان را براي بيشتر محبت کردن صرف ميکرديم​
 

behalone.bjk

عضو جدید
و آنگاه که آرام چشم باز کردم خودم را تنها یافتم.
تمام عمرم شد سایش غرور و نیاز
به کدام راه روانم
آیا امیدی مانده
باید به سفر تن داد
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترانه اي روي زمين افتاده بود.
قناري كوچكي آن را برداشت ودر گلوي نازك خود ريخت.
ترانه آب شد.با اودر آميخت.
ترانه آب شد.ترانه خون شد.ترانه نفس شد وزندگي.
قناري ترانه را سر داد.
ترانه از گلوي قناري به اوج رسيد
ترانه معنا يافت.ترانه جان گرفت.قناري نيز؛
و همه دانستند كه ازاين پس
ترانه، بودن است.
ترانه ،هستي است.
ترانه جان ،قناري است
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا زهم بگريزيم، راهمان كه يكى ست
سكوتمان، غممان، اشك و آه ِمان كه يكى ست
چرا زهم بگريزيم دست كم يك عمر
مسير ميكده و خانقاه مان كه يكى ست
اگر سپيدى روزى تو، من سياهى شب
هنوز گردش خورشيد و ماه مان كه يكى ست
تو از سلاله ى ليلى من از تبار جنون
اگر نه مثل هم ايم، اشتباه مان كه يكى ست
من و تو هر دو به ديوار و مرز معترض ايم
چرا دو توده ى آتش، گناه مان كه يكى ست
اگرچه رابطه هامان كمى كدر شده است
چه باك، حرف و حديث نگاه مان كه يكى ست

 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويى
چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزويى؟!

به كسى جمال خود را ننموده‏يى و بينم
همه جا به هر زبانى، بود از تو گفت و گويى!

غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم
تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از ميانه، گويى!

به ره تو بس كه نالم، ز غم تو بس كه مويم
شده‏ام ز ناله، نالى، شده‏ام ز مويه، مويى

همه خوشدل اين كه مطرب بزند به تار، چنگى
من از آن خوشم كه چنگى بزنم به تار مويى!

چه شود كه راه يابد سوى آب، تشنه كامى؟
چه شود كه كام جويد ز لب تو، كامجويى؟

شود اين كه از ترحّم، دمى اى سحاب رحمت!
من خشك لب هم آخر ز تو تَر كنم گلويى؟!

بشكست اگر دل من، به فداى چشم مستت!
سر خُمّ مى سلامت، شكند اگر سبويى

همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه، بنشين كنار جويى!

نه به باغ ره دهندم، كه گلى به كام بويم
نه دماغ اين كه از گل شنوم به كام، بويى

ز چه شيخ پاكدامن، سوى مسجدم بخواند؟!
رخ شيخ و سجده‏گاهى، سر ما و خاك كويى

بنموده تيره روزم، ستم سياه چشمى
بنموده مو سپيدم، صنم سپيدرويى!

نظرى به سوىِ (رضوانىِ) دردمند مسكين
كه به جز درت، اميدش نبود به هيچ سويى‏
 

melika

عضو جدید
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
نخواست او به من خسته بیگمان برسد

شکنجه بیشتر از اینکه پیش چشم خودت
کسی که مال تو باشد به دیگران برسد

گلایه ای نکنی بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد

رها کنی برود از دلت جدا باشد
به او که دوست ترش داشته به آن برسد

خدا کند که...نه نفرین نمیکنم نکند
به او که عاشق او بوده ام زیان برسد

فقط خدا کند این عشق از سرم برود
خدا کند که زود آن زمان برسد

رها کنم بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه جهان برسد.
 

zoha

کاربر فعال
شاید حرف های من آرایه ها اصطلاحات حرف های عاشقونه رو نداشته باشه ولی حرفای دلم
دلم گرفته یه مدتی
نمی تونم با کسی صحبت کنم
می دونین چه حالی داره اشک های عزیز ترین تون رو ببینین و ندونین چه شه؟
ندونین باید چی کار کنین؟؟
گاهی وقتا فکر می کنم نکنه ...
گاهی وقتام می گم نه...
گاهیم حس می کنم ...
یعنی انقدر بد بودم که بهم نمی گه کجای دنیاش آسمونش می باره!
کجای دل مهربونش درد میکنه؟
آخ خدایا
خودت می دونی پس تنهاش نذار.

حالم بده.برای عزیزم دعا کنید
خوشحالم باهاتون حرف زدم.
 

melika

عضو جدید
ضحی جان
تو میدانی و همه میدانند
مهربانی که پایان بگیرد
آرامش رخت میبندد
وبدون آرامش همه ی دنیا خواهد بارید.
پس آرام بمان تا عزیزت آرامش را احساس کند.
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش ترا غمی بود،غم دوری از من.و آنگاه غم با تو نبودنم در غمه بي من بودنت در هم مياميختند تا آرامشی چون باهم بودن نسيبمان ميگشت
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنیاهیچ بهانه ای برای دوست داشتنش نداشت اماتوآن بهانه رادادی
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگي رويا نيست زندگي زيباييست مي توان ازميان فاصله ها را برداشت دل من با دل تو هردوبيزازازاين فاصله هاست
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل من يه روز به دريا زد و رفت /خنده اي به رسم دنيا زد و رفت /زنده ها خيلي براش كهنه بودن /خودشو تو مرده ها جا زد و رفت /يهويي خسته شد و تنك غروب /سنك توي شيشه ي فردا زد و رفت/طفلكي تازكي آدم شده بود /به سرش هواي حوا زد و رفت
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق يک چتر بارانی است براي دونفر زمانی که حتی يک قطره باران هم نمي بارد
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر وقت دلتنگت مي شم ميام پشت دره قلبت هی در مي زنم.پس هر وقت قلبت مي زنه بدون دلم برت تنگ شده
 

PATRIOT

عضو جدید
کاربر ممتاز
احساس خوبيست وقتی بدونی که يکی دوست داره،يکی دل تنگته،يه کسی بهت نياز داره،ولی احساسه خوبتريه وقتي که بدونی يکسی فراموشت نکرده!
 

Similar threads

بالا