اسلام کامل ترین و بهترین دین

احمد45

عضو جدید
به گزارش شیعه آنلاین، در سال‌های اخیر پیروان ادیان و فرقه‌های مختلف ضاله و منحرف از جمله مسیحیت، بهائیت، وهابیت، زرتشت، شیطان پرستی و غیره و نیز برخی فرقه‌های عرفانی‌های کاذب، برای جذب هر چه بیشتر اعضای جدید و منحرف کردن افکار شیعیان به ویژه جوانان، بر فعالیت‌های تبلیغاتی خود در کشورمان افزوده‌اند.

هر گروه از پیروان این ادیان و فرقه‌های انحرافی، از سبک خاصی برای فریب جوانان استفاده می‌ کنند. برای نمونه مسیحیان همزمان با توزیع رایگان کتاب انجیل و تکیه بر مسأله صلح دوستی و مهر و محبت، بر تبلیغات خود افزوده‌اند. پیروان فرقه بهائیت نیز از روش‌های گوناگون به ویژه تکیه بر روش‌ها و جذابیت‌های جنسی استفاده می‌کنند. اما وهابیت که حامی اصلی آن دولت سعودی است، با تکیه بر پول نفت شاهزادگان وهابی آل سعود، تلاش می‌کنند با پرداخت کمک‌های نقدی و غیرنقدی به خانواده‌های فقیر شهرها و روستاهای مرزی و جنوبی کشور، آنان را فریب داده و با اندیشه‌های انحرافی خود همسو کنند. پیروان فرقه‌های عرفانی کاذب نیز با برگزاری جلسات خانگی، تلاش می‌کنند بر جوانان تأثیر بگذارند. اما شیطان پرست ‌ها بیشتر از طریق نمادهای خود که به نظر می‌رسد برای برخی جوانان جذابیت خاصی دارد، تلاش کرده‌اند برای خود جای پایی باز کنند.

در این میان پیروان فرقه های زرتشت و بهائیت علاوه بر استفاده از روش های تبلغاتی رو در رو، از روش ارسال ایمیل برای ترویج افکار خود نیز استفاده می کنند. پیروان این دو فرقه با استفاده از آزاد بودن فضای مجازی، به افراد مختلف ایمیل های تبلیغاتی ارسال می کنند و در آن به تبلیغ اندیشه و عقاید خود می پردازند. متأسفانه کنترل اینگونه تبلیغات، به دلیل مجازی بودن آن، کمی دشوار به نظر می رسد.

گفتنی است پیروان این دو فرقه، از طریق این ایمیل ها، علاوه بر تبلیغ افکار و عقاید خود، به جعل احادیث و روایت های اسلامی و شیعی می پردازند و همچنین دین مبین اسلام را به انحاء مختلف مورد تمسخر قرار می دهند تا شاید بتوانند از شأن دین اسلامی بکاهند. در برخی از این ایمیل های وقیحانه، علیه مقدسات اسلامی و به خصوص ائمه معصومین (ع) فحاشی می شود
 

احمد45

عضو جدید
چرا اسلام كاملترين و بهترين دين خداوند است ؟
پاسخ : الف ) كامل بودن :
دين كامل و تمام ، يعنى مجموعه اى از قوانين الهى براى بشر تا روز قيامت كه : 1 . انسان را به هدف نهايى برساند ; 2 به خارج از خودش (ساير مكاتب ) احتياج نداشته باشد .
اديان الهى ، بنا به نياز امت ها و تناسب محيط زندگانى با هم مختلف بوده ، هر دينى تكميل شده دين قبلى است و چون اسلام ، آخرين دين الهى است ، تمام نيازمندى هاى بشر را براى هدايت و سعادت دارد .
بشر در دوران زندگى خود يك رشته نيازمندى هاى اصيل و ثابتى دارد و نيز در ميان شئون زندگى بشر ، مانند قوانين طبيعت ، واقعيت هايى هست كه گذشتِ زمان از اصالت آن ها نمى كاهد ; زيرا واقعيت ، هميشه واقعيت است . اساس دين اسلام بر اين حقايق نهاده شده و قوانين آن بر پايه احتياجات تكوينى و فطرى انسانى مستقر گرديده است . بعضى از اين قوانين ثابت است و برخى ديگر نيز متغير و بنابه مصلحت روز از احكام كلى دين استنباط مى شود ، در نتيجه ، چون تمامى نيازمندى هاى بشر براى هدايت و سعادت ، در دين اسلام وجود دارد ، مى توان گفت كه دينِ اسلام دين كاملى است .

آيه شريفه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى ; (مائدة ، 3) امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم.» ، به اين معناست كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) با استفاده از نيروى وحى ، آخرين مرحله كمال را با تمام شرايط و خصوصيات در اختيار بشرِ حق جو قرار داده و موانع كار را نيز از سر راه آن ها برداشته ، به طورى كه ديگر هيچ نقصى تا قيامت براى راهنمايى انسان باقى نمانده است : «وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلَ لِكَلِمَـتِهِ ; (انعام ، 115) و كلام پروردگار تو ، با صدق و عدل به حد تمام رسيد ; هيچ كس نمى تواند كلمات او را دگرگون سازد .»•

ب ) همگانى بودن دين اسلام :

برخى از دلايل همگانى بودن دين اسلام عبارتند از:

1 . دين اسلام بر اساس فطرت انسان ها پايه گذارى شده و چون فطرت در همه انسان ها مشترك است ، پس اسلام همگانى است ; چنان كه قرآن كريم مى فرمايد: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ.. . ; (روم ، 30) پس روى خود را متوجه آيين پروردگار كن ! اين فطرتى است كه خداوند انسان ها را بر آن آفريده ; دگرگونى در آفرينش الهى نيست .» نتيجه ، اين كه دين همگانى است .
2 . دين كه همان مجموعه آيات الهى در قرآن است ، به «نور» (مائده ، 15) ، «كتاب مبين » (حجر ، 1) و «برهان » (نساء ، 174) تعبير شده است . اين نور براى همه افراد بشر لازم و مفيد است ; پس دين اسلام همگانى است ; چنان كه خداوند مى فرمايد «وَ مَا هِىَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْبَشَرِ» (مدثر ، 31) ; «وَ مَا هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِّلْعَــلَمِينَ ; (قلم ، 52) و اختصاصى به عصرى خاص و يا نژادى ويژه ندارد» ; «وَ مَآ أَرْسَلْنَـكَ إِلاَّ كَآفَّةً لِّلنَّاسِ» . (سبأ ، 28)
3 . قلمرو انذار پيامبر نيز همه افراد بشرند: «تَبَارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَــلَمِينَ نَذِيرًا ; (فرقان ، 1) زوال ناپذير و پر بركت است كسى كه قرآن را بر بنده اش نازل كرد تا بيم دهنده جهانيان باشد» ; «نذيراً للبشر ; نذير براى بشر است .» (مدثر ، 36)
4 . دعوت و ترغيب دين از همه انسان ها به تدبّر و تفكر ، شاهد ديگرى بر جهانى بودن آن است : «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ ; (محمّد ، 24) چرا در قرآن تدبّر نمى كنيد» .
5 . تَحدّى قرآن تا قيامت و اعتراف جهانيان به عجز از آفريدن اثرى همانند آن ، دليل ديگر بر جهانى بودن دين است .
6 . اهداف دين (تزكيه ، تعليم ، حكمت و تربيت ) براى هدايتِ همگان است ; هر چند افراد لايق از آن سود مى برند: «الـم * ذَ لِكَ الْـكِتَـبُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ; (بقره ، 1 ـ 2) (بزرگ است خداوندى كه اين كتاب عظيم را از حروف ساده الفبا به وجود آورد) آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد و مايه هدايت پرهيزكاران است .»

و.. . .•

1 . ر .ك : الميزان ، ترجمه حجتى كرمانى ، ج 5 ، ص 278 ـ 283 ، نشر فرهنگى رجاء .
2 . ر .ك : تسنيم ، آية الله جوادى آملى ، ج 1 ، ص 31 ـ 41 ، مركز نشر اِسراء .

پرسش2: آيا درباره برترى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) غير از مسأله خاتميت، دليل ديگرى از قرآن داريم؟
پاسخ: بى ترديد پيامبران الهى در يك سطح نيستند و برخى بر ديگرى برترى دارند. «تِلكَ الرُّسُلُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلى بَعض; (بقره،253) برخى از پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم...»; «...وَ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْض...;(اسراء،55)...و در حقيقت، بعضى از پيامبران را بر بعضى برترى بخشيديم...» و از پيامبران، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) از همه برتر است. در حديثى پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم)مى فرمايد: خداوند 124 هزار پيامبر آفريد كه من از همه آنان گرامى تر هستم در عين حال فخر و مباهاتى نمى كنم.•

دلايل فراوانى بر اين برترى هست كه به برخى اشاره مى شود:

1. خاتميت; پيامبر اسلام خاتم پيامبران است. «مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَد مِّن رِّجَالِكُمْ وَ لَـكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ...;(احزاب،40) محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست. ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است...»
2. شاهد بر همه پيامبران; هر پيامبرى در قيامت گواه امت خويش است، ولى پيامبر اسلام گواه بر همه پيامبران خواهد بود. «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةِم بِشَهِيد وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَـؤُلاَءِ شَهِيدًا ;(نساء،41) پس چگونه است ]حال شان[ آن گاه كه از امّتى گواهى آوريم، و تو را بر آنان گواه آوريم؟»
3. رحمت بر جهانيان; پيامبر اسلام رحمت براى همه جهانيان است. «وَ مَآ أَرْسَلْنَـكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِّلْعَــلَمِينَ ;(انبياء،107) و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم.»
4. بالا بودن درجات; برخى از مفسران گفته اند در آيه «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْض مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَـت...;(بقره،253) مراد از «رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَـت; درجات بعضى از آنان را بالا برد» پيامبر اكرم است.•

1. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 11، ص 30.
2. ر.ك: الميزان، علامه طباطبايى، ج 2، ص 309، دفتر انتشارات اسلامى، قم .

پرسش 3 : چند دليل براى خاتميت پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) بيان كنيد .
پاسخ : براى خاتميت نبوت دلايل عقلى و نقلى وجود دارد . محور دلايل عقلى بر اين است كه چرا نبوت ، با پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)خاتمه يافت ؟ در پاسخ پرسش 2 به آن اشاره خواهيم كرد .

دلايل نقلى :

آيات :

1 . «مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَد مِّن رِّجَالِكُمْ وَ لَـكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَىْء عَلِيمًا ; (احزاب ، 40) محمّد ، پدر هيچ يك از مردان شما نبود ، ولى رسول خدا و خاتم و آخرين پيامبران است و خداوند بر هر چيز آگاه است .»
اين آيه شريفه به خاتميت نبوت تصريح دارد .
2 . «وَأُوحِىَ إِلَىَّ هَـذَا الْقُرْءَانُ لاُِنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ ; (انعام ، 19) اين قرآن بر من وحى شده تا شما و تمام كسانى را كه اين قرآن به آن ها مى رسد ، انذار كنم .» از آمدن ضمير «كم » كه براى مخاطبان و جمله «و من بلغ » كه شامل غايبان است (يعنى تا قيامت ) فهميده مى شود كه قرآن ، عمومى ، ابدى و جهانى است و ديگر وحى نازل نخواهد شد . لازمه انقطاع وحى ، (به اين شكل ) ختم نبوت است . آيات ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارد .•

روايات :

1 . امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد : «خداوند متعال ، محمد(صلى الله عليه وآله) را مبعوث گردانيد ; پس به او سلسله پيامبران را ختم نمود و بعد از او پيامبرى نيست ; و بر آن جناب كتابى نازل فرمود ; پس به آن كتاب ، كتب را ختم فرمود ; پس كتابى بعد از كتاب آن حضرت نيست .»•
2 . پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) در حديث معروف و متواتر منزلت ، خطاب به حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد :
«آيا راضى نيستى كه نسبت به من ، همانند هارون نسبت به موسى باشى ، جز اين كه پيامبرى بعد از من نخواهد بود ؟»•
3 . حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد : «خداوند ، پيامبر را پس از دوران فترت ، بعد از پيامبران گذشته فرستاد ، .. . و به وسيله او سلسله نبوت را تكميل كرده ، وحى را با او ختم نمود .»•

اين احاديث و روايات فراوان ديگرى با پيامى روشن به خاتميت نبوتِ پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) تصريح كرده است .

1 . الميزان ، علامه طباطبايى(رحمه الله) ، ترجمه موسوى همدانى ، ج 7 ، ص 58 ـ 59 ،
2 . وسايل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 18 ، ص 147 ، ح 62 ، مكتبة الاسلامية .
3. بحارالانوار ، علامه مجلسى(رحمه الله) ، ج 21 ، ص 208 .
4 . نهج البلاغه ، سيد رضى(رحمه الله) ، شرح شيخ محمّد عبده ، ص 307 ، دارالبلاغه ،

پرسش 5 : آيا دليلى در قرآن وجود دارد كه ثابت كند ، ادعاى قرآن در خاتميت صحيح است ; يعنى اين ادعاى قرآن از خود قرآن دليلى هم دارد ؟ با همه رشد افكار بشرى آيا باز هم قرآن جوابگو مى باشد ؟
پاسخ : دلايل نقلى بر خاتميت در قرآن و روايات بسيار است . يك دسته آيات دلالت مى كند كه هدف همه اديان واحد بوده كه با گذشت زمان كامل شده است : «وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلَ لِكَلِمَـتِهِ... ; (انعام ، 115) و سخن پروردگارت به راستى و داد ، سرانجام گرفته است و هيچ تغييردهنده اى براى كلمات او نيست .. .» .

دسته ديگر آيات ، مربوط به خاتميت نبوت و وحى است : «.. .وَ لَـكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ... ; (احزاب ، 40) .. . ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است .. .» .
اگر فلسفه تجديد نبوت هاى «تبليغى » و «تشريعى » سابق مشخص گردد ، مسئله خاتميت ، روشن و شفاف مى شود .

برخى از علل تجديد نبوت ها عبارتند از :

1 . عدم رشد و بلوغ فكرى مردم و قادر نبودن آن ها به حفظ كتاب آسمانى ; به همين خاطر اين كتب در معرض تحريف قرار گرفت ; ولى در زمان نزول قرآن كه مقارن با پشت سرگذاشتن دوران كودكى بشر است ، اين مشكل از بين رفت و از آن جا كه قرآن بر خلاف ساير كتب آسمانى ، خود معجزه است و حفظ آن از سوى خداوند ضمانت شده است ، از تحريف مصون است .
2 . در دوره هاى پيش ، بشر به واسطه عدم بلوغ فكرى قادر نبود يك نقشه كلى براى مسير خود دريافت كند ; به همين جهت لازم بود منزل به منزل كسانى او را راهنمايى كنند ; ولى اين قدرت و بلوغ در دوره نزول قرآن حاصل گرديد و باعث منتفى شدن يكى ديگر از علل تجديد نبوت شد .
3 . غالب پيامبران ، تبليغى بودند ، بعد از ختم نبوت ، مأموريت تبليغ به عهده امام معصوم و علماى صالح گذاشته شد و لزومى براى تجديد نبوت نبود .
4 . بشر با دريافت كليات وحى كه قرآن به او داده است ، از نظر رشد فكرى به جايى رسيده كه مى تواند در پرتو اجتهاد ، كليات وحى را تفسير و توجيه نمايد و در شرايط مختلفِ مكانى و متغيّر زمانى هر موردى را به اصل مربوط ارجاع دهد . و.. . .

پس معناى ختم نبوت ، اين است كه نيازِ به وحىِ جديد و تجديد نبوت رفع شده است ; ولى نياز به دين و تعليمات الهى هميشگى است ؛ كه اين مهم را دانشمندان دينى از طريق اجتهاد و استنباط انجام مى دهند و نيز با كمى دقت روشن خواهد شد كه قرآن به عنوان مجموعه دين ، جواب گوى همه نيازهاى بشر ـ با همه رشد و بلوغى كه دارد ـ خواهد بود ; چون اولا : مصادر تشريع ، غنى ، وسيع و از نوعى انعطاف بهره مند است : «وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَج ; (حج ، 78) .. . و در دين بر شما سختى قرار نداده است .. .» . ثانياً : اسلام به واقعيات توجه دارد ; نه به صورت و شكل . اسلام ، به وسايل خاص يك عصر نظر ندارد ; بلكه روش و بيان كليات متناسب با واقعيات را مطرح مى كند : مثلا در افزايش دادن قدرت نظامى مسلمانان مى فرمايد : «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّة... ; (انفال ، 60) و هرچه در توان داريد بسيج كنيد.. .» كه اين اصل كلى ، همه اعصار را پوشش مى دهد .

در ديگر موارد نيز چنين است . بنابراين ، اسلام شريعتى كامل ، جامع و جاويدان است . براى رويدادها و مسائل متناسب هر زمان ، قوانين و اصول كلى دارد و راه به كارگيرى آن ها را اجتهاد مى داند . راه اجتهاد هميشگى است و پاسخ گوى نيازمندى هاى بشر ، متناسب با رشد افكار او در همه زمان هاست .•
_ ر .ك : وحى و نبوت ، استاد شهيد مطهرى(رحمه الله) ، ج 3 ، ص 40 ـ 44 ، انتشارات
لترين و بهترين دين خداوند است
 

احمد45

عضو جدید
نقدهای کلی بر ایین زرتشت

نقدهای کلی بر ایین زرتشت

ايرانيان قبل از زرتشت ديني داشتند كه از آن تعبير به آيين مجوس مي‌شد و بعدها شخصي به نام «زرتشت» در ميان مجوس قيام كرده و به اصلاح آيين مجوس پرداخت مؤلف تاج العروس مي‌گويد: «مجوس بر وزن صبور مردي بود با گوش‌هاي كوچك كه براي ملت مجوس ديني وضع كرد و مردم را به آن فرا خواند. به طوري كه بعضي‌ها گمان كرده‌‌اند آن «زردشت» فارسي نيست زيرا زردشت بعد از ابراهيم بوده در صورتي كه مجوس دين قديم است و زردشت بعدها آن را تجديد كرده و تغييراتي داده است»[1] طبق بيان فوق زردشت مصلحي بوده كه در ميان مجوس ظهور كرده و آيين زردشت در طول آيين مجوس و از شاخه‌هاي آن است كه با گذشت زمان گسترش يافته و جايگزين و تنها قرائت از دين مجوس شده است و امروزه از آن تعبير به دين زردشتي مي‌شود اين دين سرنوشتي پر فراز و نشيب دارد و چون زماني به شدت مورد حمايت حكومت ساساني بود گسترش فراواني يافت اما بعد از سقوط اين دولت و ورود اسلام به ناگهان فرو ريخت و آثار كتبي و ماندگار چنداني از خود به جا نگذاشت و آنچه از اين آيين به جا مانده بسيار پراكنده و مبهم و گاهي نامفهوم است با اين همه مي‌توان انتقادهاي كلي بر اين آيين را در موارد زير خلاصه كرد.

1 . انحراف از توحيد:

هر چند آيين زرتشت را مي‌توان اصالتاً ديني توحيدي ناميد اما گويا بعد از مرگ زرتشت دو گانه‌پرستي بر اين آيين غلبه كرد و «انديشة توحيد كه زردشت تعليم مي‌داد نيز دست‌خوش تغييراتي گرديد».[2] و دو عنصر اهورامزدا و اهريمن، در اين آيين نمايان شد كه هر كدام به نوعي دعوي خالقيت داشتند. با استقلالي كه اهريمن در مقابل اهورامزدا داشت لفظ دوگانه‌پرستي شايسته مؤمنين زرتشت مي‌شد. زرتشتيان گمان مي‌كردند با استناد بدي‌ها و شرور به اهريمن به تنزيه و تقديس اهورامزدا پرداخته‌اند ولي نمي‌دانستند كه اين اعتقاد آنان را به شرك نزديك مي‌كند. گذشته از انتقادها و ايرادات فلسفي بر وجود دو خالق مستقل تفكيك بين مخلوقات اين دو خالق نيز چندان ممكن نيست و شروري را كه عدم مطلق يا عدم نسبي هستند نمي‌توان مخلوق دانست در واقع آيين زردشت با اين ثنويت كه دچار آن شده در تبيين و توضيح مبدأ عالم دچار مغلطه شده و نمي‌تواند تبييني روشن از آغاز جهان و انسان داشته باشند و به سؤال از كجا آمده‌ايم پاسخ روشن و مستدل بدهد.

2 . تقديس آتش

يكي از نشانه‌هاي زرتشتيان تقديس آتش است و در ايران قبل از اسلام آتشكده‌هاي فراواني وجود داشت كه آثار برخي از آنان تاكنون نيز باقي مانده است هر چند زرتشتيان وجوهي را براي تقديس آتش ذكر مي‌كنند ولي دليلي عقلي و فلسفي براي اين تقديس وجود ندارد و اين افراط غيرعقلاني در تقديس آتش باعث شده كه عده‌اي آنان را آتش‌پرست بنامند.[3]

3 . ازدواج با محارم

يكي ديگر از خصوصياتي كه در بيشتر كتابها به زرتشتيان نسبت داده شده، ازدواج با محارم (يعني خواهر، مادر و دختر) است و در تاريخ نيز به اين امر اشاره شده است كه برخي از پادشاهان و بزرگان زرتشتي با محارم خود ازدواج كرده‌اند.
«در كتاب ارداي ويرافنامه كه آن را به «نيك شاپور» از دانشمندان زمان خسرو اول نوشين‌روان نسبت داده‌اند و شرحي از معراج روح است چنين آمده است كه در آسمان دوم روان‌هاي كساني را ديده است كه «خويتك دس» (ازدواج با محارم) كرده بودند و تا جاويدان آمرزيده شده بودند و در دورترين جاهاي دوزخ، روان زني را گرفتار عذاب جاوداني ديده زيرا كه «خويتك دس» را بهم زده است...».[4]
هرچند اين عمل يعني ازدواج با محارم در اصل دين مجوس و آيين اصلاحي زرتشت وجود نداشت، ولي بعدها به اسم دين چنان شهرت يافته كه آن را جزو اركان آيين زرتشت به حساب آورده‌اند چنان كه يعقوبي مي‌گويد: «ايرانيان با مادران و خواهران و دختران خود ازدواج مي‌كردند و اين كار را نوعي صله رحم و عبادت مي‌دانستند».[5]

4 . دفن نكردن مردگان

زرتشتيان به جاودانگي روح عقيده دارند آنان مي‌گويند: روان پس از ترك جسم تا روز رستاخيز در عالم برزخ مي‌ماند، هم‌چنين آنان به صراط، ميزان اعمال، بهشت و دوزخ معتقدند.[6] با اين همه مانند مؤمنين به ساير اديان الهي مردگان خود را دفن نمي‌كنند، بلكه اجساد مردگان خويش را در درون دخمه يا برج خاموشان قرار مي‌دهند، تا خوراك پرندگان گوشت‌خوار شوند.[7] اين عمل كه يكي از نشانه‌هاي بارز زرتشتيان است به دليل افراط در تقديس خاك و آب و آتش، به وجود آمده است آنان به گمان اين كه دفن مردگان موجب آلودگي خاك مي‌شود از دفن آنها خودداري مي‌كنند و بر ناكارآمدي دين خود در ارايه برنامه صحيح زندگاني، صحّه مي‌گذارند.

5 . حمايت از نظام طبقاتي:

يكي ديگر از مشخصات آيين زرتشتي حمايت از نظام طبقاتي مي‌باشد. در دوره ساسانيان كه دين زرتشتي دين رسمي و مورد حمايت دولت بود، مردم به طبقات مختلفي تقسيم شده بودند كه هيچ يك نمي‌توانست از طبقه خود به طبقه بالاتر برود. و اصول و نظامات طبقاتي به شديدترين وجهي در آن اجرا مي‌شد. مسعودي در مروج‌الذهب مي‌نويسد: «اردشير بن بابك سرسلسلة ساسانيان مردم را هفت طبقه قرار داد».[8] و البته اين قانون اجتماعي از سوي متوليان دين زرتشت يعني موبدان به شدت حمايت مي‌شد و حتي در مورد آتشكده‌ها هم مورد اجرا گذاشته مي‌شد و آتشكده‌اي به شاهان و شاهزادگان اختصاص داده مي‌شد و آتشكده ديگر براي موبدان تعيين مي‌گشت و آن ديگري به مردم عادي اختصاص مي‌يافت و بدين ترتيب نظام طبقاتي حتي در مسائل مذهبي هم رعايت مي‌شد. و همه اينها ريشه در نژادپرستي و به تعبيري خون‌پرستي داشت زيرا زرتشتيان دوره ساساني اهميت زيادي به پاكي خون خاندان‌ها مي‌دادند.[9]

6 . غيرعقلايي بودن احكام عملي آيين زرتشت:

دركتاب اوستا كه كتاب ديني زرتشتيان به شمار مي‌آيد احكامي بيان شده كه نه تنها غيرعقلايي است بلكه گاهي انجام دادن آنها محال است و امكان وقوعي ندارد. به طور مثال درباره زني كه بچه مرده‌ به دنيا بياورد چنين حكم داده شده كه آن زن بايد به نقطه‌اي دوردست برده شده و دور از آب و آتش نگهداري شود و تنها بعد از خوردن چندين جام «گُميز» (پيشاب گاو نر) آميخته با خاكستر مي‌تواند شير بنوشد ولي باز حق نوشيدن آب را تا چندين روز ندارد.[10]
هم‌چنين در ونديداد آمده است اگر كسي سگ آبي را بكشد بايد «ده هزار تازيانه با اسپهه ـ اشترا، ده هزار تازيانه با سرو شوچرن بدو بزنند و بايد اَشَوَنانه و پرهيزگارانه ده هزار بسته هيزم سخت و خشك و پاك را چون تاواني به روان سگ آبي به آتش اهورامزادا بياورد...» و البته حكم به اين جا ختم نمي‌شود بلكه بايد ده ‌هزار مار، ده‌ هزار سنگ پشت، ده‌ هزار قورباغه، ده هزار مورچه، ده هزار كرم خاكي، ده هزار مگس و... را بكشد و خانه و زميني را به روان سگ آبي داده هيجده استبل ويران شده را بازسازي و هيجده سگ را از ناپاكي‌ها پاك كرده، هيجده مرد را طعام دهد و ...[11] تا گناه او بخشيده شود.
با توجه به مطالبي كه در بخش اعتقادي در مورد دوگانه‌پرستي دين زرتشت گفته شد و هم‌چنين احكام عملي از قبيل ازدواج با محارم و كفاره‌هاي سنگين غير عقلايي مي‌توان با جزم گفت كه دين زرتشت نمي‌تواند مؤمنين به خود را از حيث اعتقادي و رفتاري سعادتمند سازد و برنامه زندگاني‌آنها باشد و انسان را به سعادت دنيوي و اخروي برساند.
منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . خدمات متقابل اسلام و ايران، شهيد مطهري (مجموعه آثار، ج 14).
2 . تاريخ جامع اديان، جان بي ناس.
3 . آشنايي با اديان بزرگ، حسين توفيقي.

امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود:
قدريه مجوس اين امت هستند و آنها كساني هستند كه مي‌خواهند خداوند را به عدلش توصيف كنند ولي او را از قدرت و حكومتش خارج مي‌كنند.

پی نوشتها:
========
[1] . سيد محمد مرتضي حسيني، تاج‌العروس، ج 16، ص 495، تحقيق محمد الطناحي (دارالهدايه، 139 ق)
[2] . بي‌ناس، جان،تاريخ جامع اديان، ص 468، ترجمه علي اصغر حكمت، (.انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1370)
[3] . مطهري، مرتضي، مجموعه‌آثار، ج 14، ص 219، (خدمات متقابل اسلام و ايران)، انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1419 ق.
[4] . همان، ص 260.
[5] . تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 152، به نقل از مجموعه آثار، ج 14، ص 262، شهيد مرتضي مطهري.
[6] . توفيقي، حسين، آشنايي با اديان، ص 66، انتشارات سمت، چاپ اول، 1379.
[7] . بي ناس. جان، تاريخ جامع اديان، ص 482، ترجمه علي اصغر حكمت، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1370.
[8] . مروج الذهب، ج 1، ص 152، به نقل از مجموعه آثار، ج 14، ص 249، استاد شهيد مطهري.
[9] . ر.ك: مجموعه آثار، ج 14، ص 251.
[10] . ر.ك: دستخواه، جليل، اوستا، ج 2، ص 715 و 716، فرگرد پنجم ص 46 و 57، انتشارات مرواريد، چاپ اول، 1370.
[11] . اوستا، ج 2، ص 822 ونديداد فرگرد چهارم.
 
بالا