از Presentation لذت ببرید -مخصوص *.ppt -فایل تو کو... ؟؟

وضعیت
موضوع بسته شده است.

spow

اخراجی موقت
یک داستان از غفلت ما

يك تاجر آمريكايى نزديك يك روستاى مكزيكى ايستاده بود كه يك قايق كوچك ماهيگيرى از بغلش رد شد كه توش چند تا ماهى بود.

از مكزيكى پرسيد: چقدر طول كشيد كه اين چند تارو بگيرى؟

مكزيكى: مدت خيلى كمى

آمريكايى: پس چرا بيشتر صبر نكردى تا بيشتر ماهى گيرت بياد؟

مكزيكى: چون همين تعداد هم براى سير كردن خانواده‌ام كافيه

آمريكايى: اما بقيه وقتت رو چيكار ميكنى؟

مكزيكى: تا ديروقت ميخوابم , يك كم ماهيگيرى ميكنم , با بچه‌هام بازى ميكنم , با زنم خوش ميگذرونم , بعد ميرم تو دهكده میچرخم , با دوستام شروع ميكنيم به گيتار زدن و خوشگذرونى , خلاصه مشغولم با اين نوع زندگى.

آمريكايى: من توي هاروارد درس خوندم و ميتونم كمكت كنم . تو بايد بيشتر ماهيگيرى بكنى , اونوقت ميتونى با پولش يك قايق بزرگتر بخرى , و با درآمد اون چند تا قايق ديگه هم بعدا اضافه ميكنى. اونوقت يك عالمه قايق براى ماهيگيرى دارى .

مكزيكى: خب! بعدش چى؟

آمريكايى: بجاى اينكه ماهى‌هارو به واسطه بفروشى اونارو مستقيما به مشتریها ميدى و براى خودت كار و بار درست ميكنى... بعدش كارخونه راه ميندازى و به توليداتش نظارت ميكنى... اين دهكده كوچيك رو هم ترك ميكنى و ميرى مكزيكو سيتى , بعدش لوس آنجلس , و از اونجا هم نيويورك... اونجاس كه دست به كارهاى مهمتر هم ميزنى ...

مكزيكى: اما آقا! اينكار چقدر طول ميكشه؟

آمريكايى: پانزده تا بيست سال !

مكزيكى: اما بعدش چى آقا؟

آمريكايى: بهترين قسمت همينه , موقع مناسب كه گير اومد، ميرى و سهام شركتت رو به قيمت خيلى بالا ميفروشى .اينكار ميليونها دلار برات عايد داره.

مكزيكى: ميليونها دلار؟؟؟ خب بعدش چى؟

آمريكايى: اونوقت بازنشسته ميشى , ميرى به يك دهكده ساحلى كوچيك , جايى كه ميتونى تا ديروقت بخوابى , يك كم ماهيگيرى كنى , با بچه هات بازى كنى , با زنت خوش باشى , برى دهكده و تا ديروقت با دوستات گيتار بزنى و خوش بگذرونى!!!


موفق باشید
البته سواحل مکزیک ..........
 

spow

اخراجی موقت
چند لحظه بیداری

«تروريست را توصيف كنيد!»اثر برگزيده جشنواره سراسري طنز مكتوب

*اثر برگزيده بخش نثر (ويژه تروريسم) در سومين جشنواره سراسري طنز مكتوب



*ارژنگ حاتمي





خانه عمويم اينا مهمان بوديم و هوشنگ هي مي گفت بيا با هم بازي كنيم، اما از آنجا كه من دانش آموز زرنگ و حرف گوش كني هستم به جاي بازي كردن با هوشنگ، كنار مامانم كه داشت با زن عمويم صحبت مي كرد نشستم و گوشه مانتويش را كشيدم و گفتم: مامان تا فردا صبح بايد يك انشاء در مورد تروريست بنويسم ، مامان هم گفت: ذليل مرده! همش بايد وايستي آخر شب مشقاتو بنويسي؟ از صبح تا حالا داشتي دم در تيله بازي مي كردي، خوبه به خانم معلمت بگم؟!، و من هم الكي گريه كردم و از مامانم خواستم به شما نگويد كه من تيله بازي مي كردم چون شما گفته ايد اگر تيله بازي بكنيم انضباطمان را صفر مي دهيد.



مامان كمي فكر كرد و گفت: خب، فردا بگو دفترت را فراموش كردي بياري و منهم خنديدم و گفتم: آخه خانم معلم كه گول نمي خورد، زحمت خودت زياد مي شود، چون اگر انشاء نبرم فردا ميگويد با اولياء بيايين مدرسه.



مامان هم كه مي دانستم حال و حوصله پر حرفي هاي شما را ندارد به طرف عمو ناصر و پدرم كه داشتند ميوه مي خوردند اشاره كرد و گفت: پس معطل چي هستي؟ برو از فرصت استفاده كن؛ من هم از آنجا كه شما گفته بوديد به حرف مادرتان گوش كنيد خيلي سريع به سمت ظرف ميوه اي كه كنار آنها بود يورش بردم، هنوز چهار پنج تا بيشتر گلابي نخورده بودم كه مادرم آمد و گوشم را كشيد و گفت ذليل مرده منظورم اين نبود مثل تروريست هاي امريكايي كه به ذخاير نفتي عراق حمله كردند بيايي و به ميوه هاي خونه عمويت رحم نكني! منظورم اين بود بروي از عمو و پدرت در مورد تروريست بپرسي!



وقتي پدر فهميد باز هم مي خواهم براي انشاء كمك بگيرم گفت: من از اين موضوع هاي انشاء كه خانم معلمتان به شما مي دهد سر در نمي آورم و رفت خوابيد، براي عمو ناصر توضيح دادم كه موضوع انشاي اين هفته مان اين است كه تروريست را توصيف كنيد، خنديد و گفت: خانم معلمتان خيلي خنگ است كه موضوع به اين سختي را براي بچه كلاس دوم ابتدايي انتخاب كرده است، آخه بچه دوم ابتدايي چه مي فهمد تروريست چيست؟، البته من به عمو ناصر توضيح دادم كه شما خنگ نيستيد چون شونزده بار تقلب كردم و شما دو بارش را فهميديد!



عمو ناصر گفت: تروريست ها كارهاي بد مي كنند و من يكم فكر كردم و گفتم يعني نازنين تروريست است؟، عمو ناصر اخم كرد و گفت آخه دختر كوچولوي دو ساله من مگر كار بد مي كند؟! كه من هم گفتم: بله، خودم ديدم چند شب پيش جايش را خيس كرده بود!



عمو ناصر سري تكان داد و گفت نه منظورم اين نبوده است، تروريست ها خرابكاري مي كنند، هر چند باز هم مي خواستم نازنين را مثال بزنم اما گفتم: مثل نازي؟، عمو باز هم اخم كرد و گفت: آخه آي كيو! گربه كوچولوي ناز نازي ما چه طوري مي تواند خرابكاري بكند؟ منهم جواب دادم: خودم ديدم چند بار گوشه فرش خرابكاري كرده بود و زن عمو هي به نازي فحش مي داد!



عمو كمي سر كچلش را خاراند و فكر كرد و گفت: منظورم اين نوع كاراي بد و خرابكاري كه تو فكر مي كني نيست، تروريست ها مكان ها را خراب مي كنن ... و من سريع وسط حرف عمويم پريدم و گفتم : مثل هوشنگ؟!، عمو كمي كفري شد و گفت: آخه هوشنگ كه توي مدرسه شماست، چرا اين حرف را مي زني؟! و من هم براي عمو ناصر توضيح دادم هوشنگ با دوستانش توي كلاس ها روي ميز و صندلي ها راه مي روند، و تا حالا دو تا ميز را شكسته اند و بعضي موقع ها هم هوشنگ با لگد به در كلاس ها مي زند و وقتي جاي پايش روي در مي ماند خوشحال مي شود و مي گويد مهر زدم!



عمو به هوشنگ كه جلوي تلويزون داشت ميكرو بازي مي كرد نگاه كرد و سري تكان داد و گفت: تو كه نمي گذاري من حرفم تمام بشود، تروريست ها آدم مي كشند!، من هم كمي ذوق زده شدم و به عمو گفتم: آخ جان! بالاخره فهميدم، زن عمو تروريست است! عمو دستش را روي بيني اش گذاشت و گفت: هيس! ديگر اين حرف را تكرار نكن،اگر زن عمويت بشنود فكر مي كند من اين حرف را يادت داده ام آن وقت من را مي كشد!، گفتم: ديدي عمو! خودت هم گفتي، عمو با تعجب پرسيد: من چي گفتم؟!، من هم سريع جواب دادم: همين كه زن عمو شما را هي مي كشد!، آن روز هم سوار ماشين شما بودم، چند دفعه زن عمو به شما گفت كمربند ايمني را ببنديد و شما عصباني شديد و گفتيد: تو كه منو كشتي، باشه بستم!



نمي دانم چرا با شنيدن صحبت هاي من، عمو چند باري سرش رو به ديوار كوباند و بعد از كمي فكر كردن گفت: تروريست ها اون آدمهايي هستند كه كارهاي بد را يواشكي انجام ميدهند، من هم چشمهايم گرد شد و گفتم يعني عمو شما تروريست هستي؟! عمو پرسيد: من كدام كار بد را يواشكي انجام دادم؟! و منهم گفتم: جمعه هفته پيش كه زن عمو خانه نبود و شما فكر مي كردي من و هوشنگ توي اتاق خوابيديم، آمده بودم آشپزخانه آب بخورم كه ديدم شما گاز را روشن كردين و با سيخ ... به اينجاي حرف كه رسيدم عمو وسط حرفم پريد و گفت امان از دست اين سريال هاي تلويزيون، چشم و گوش بچه ها را هم باز كرده اند و بعد يك هزار توماني به من داد و گفت برو براي خودت و هوشنگ بستني بخر، انشاء نمي خواد بنويسي.



من هزار توماني را گرفتم و به عمويم گفتم بايد انشاء را بنويسم، و عمو گفت: اصلا تروريست يعني تو و خانم معلمت!



منهم پرسيدم چرا؟! و عمو گفت: تروريست ها مثل تو در كار آدم ها فضولي مي كنند و بعد مثل تو از آدمها پول مي گيرند تا هيچي نگويند!



و من پرسيدم خب خانم معلممان چرا تروريست است؟! عمو جواب داد: چون شما تروريست كوچولوها را اين شب جمعه اي به جون ما آدم بزرگ ها انداخته و آسايش ما را به هم زده است.



الان كه انشايم را وجب كردم ديدم دو وجب شده است و چون هفته پيش اصغر دو وجب انشاء نوشت و نمره اش بيست شد منهم همين جا انشايم را تمام مي كنم، با تشكر از عمو ناصر كه در نوشتن انشاء به من كمك كرد.
 

pesare irani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه داشتم قوه باصره ات رو محك ميزدم... ماشا ا... قويه چشات...
اگه خلوت بود من هم مثل تو هزارو اندي پست تو قسمت آزاد-بقول يه نفر" جايي كه دور از شان يك مهندس هست"- داشتم. و الان اينجوري باهام تا نميكردي. اونجوري تا ميكردي
تو رو خدا براي من , نوشته ات رو قرمز و درشت نكن. آخه فكر ميكنم داري به شعور اجتماعيم توهين ميكني


اون یه نفر خیلی..........:gol:

راستی قوه باصره چیه:question:


شما که لالایی بلد اید....:w47:

چه رنگ خوبه سبز خوبه


 

AminNePo

عضو جدید
کاربر ممتاز
aaaaalllllllllllllllllllllllllllllllliiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiieeeeeeeeeeeeee
 
  • Like
واکنش ها: spow

hammerzan

عضو جدید
کاربر ممتاز
موووووووووووووووووووووووو ووووووووووو

موووووووووووووووووووووووو ووووووووووو

فایل فلش از گاوهای کمیک!
 

پیوست ها

  • setup.rar
    387.1 کیلوبایت · بازدیدها: 0

spow

اخراجی موقت
فایل فلش از گاوهای کمیک!


عالی بود دوست عزیز
عالی
ممنون


:biggrin::biggrin::biggrin:
 
  • Like
واکنش ها: Hps

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز
مجموعه ای جالب از عکسهای فانتزی
حتما ببینید
موفق باشید

دانلود
 
  • Like
واکنش ها: Hps

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اون یه نفر خیلی..........:gol:

راستی قوه باصره چیه:question:


شما که لالایی بلد اید....:w47:

چه رنگ خوبه سبز خوبه
باصره به بينايي ربط داره..
من لالايي بلدم ولي فقط ميتونم بچه هارو بخوابونم
اين رنگ سازماني بيد جيگرررر... چرا بدم بياد ...
راستي سلام...
:w27:
 

Lord HellisH

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
باصره به بينايي ربط داره..
من لالايي بلدم ولي فقط ميتونم بچه هارو بخوابونم
اين رنگ سازماني بيد جيگرررر... چرا بدم بياد ...
راستي سلام...
:w27:


این باصره که بحثش پیش میاد یاد خداوند بصیر میوفتم که بر همه دنیا شاهده اما در بهشت مدتی دنبال آدم و حوا گشته تا بالاخره پشت یه بوته پیداشون کرده :biggrin:!!
 
  • Like
واکنش ها: spow

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این باصره که بحثش پیش میاد یاد خداوند بصیر میوفتم که بر همه دنیا شاهده اما در بهشت مدتی دنبال آدم و حوا گشته تا بالاخره پشت یه بوته پیداشون کرده !!

بابا آدم و ننه حوا داشتند برا آيندشون تصميم ميگرفتند...
الان كه به باصره نگاه ميكنم يجوري ميشم. بيچاره پسر ايروني حق داشت كلا پرت باشه از موضوع:biggrin::sweatdrop:
 
  • Like
واکنش ها: spow

Lord HellisH

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بابا آدم و ننه حوا داشتند برا آيندشون تصميم ميگرفتند...
الان كه به باصره نگاه ميكنم يجوري ميشم. بيچاره پسر ايروني حق داشت كلا پرت باشه از موضوع:biggrin::sweatdrop:


آره، اگه اون موقع تصمیم گیری نمیکردند الان ما نبودیم، البته فقط یه مشکل خیلی کوچولو هست به اسم آقای داروین که به کل وجود چنین اشخاصی رو کذب میدونه طبق نظریه اش


بابا، ولش کن اون بنده خدا رو، دست خودش نیست، یه جوریه!!
 

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آره، اگه اون موقع تصمیم گیری نمیکردند الان ما نبودیم، البته فقط یه مشکل خیلی کوچولو هست به اسم آقای داروین که به کل وجود چنین اشخاصی رو کذب میدونه طبق نظریه اش


بابا، ولش کن اون بنده خدا رو، دست خودش نیست، یه جوریه!!
من تعجب ميكنم كه چرا حلقه گمشده داروين يه ميمونه! فكر كنم بايد گوسفند مي بود. حالا نميدونم ها ولي مغز گوسفند ها هميشه دو سه تا كرم هست توشون. و از اين مسئله هم نميميرند. راحت زنده ميمونند...
اينجوري نگو يه جوريه. من احترام خاصي براش دارم و اينكه احساس ميكنم . ميخواد بامن سر سنگين رفتار كنه. منم نميخوام اين غرور رفتاريشو بشكنم. حالا ايني كه گفتم بين خودمون بمونه ها
 
  • Like
واکنش ها: spow

Lord HellisH

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من تعجب ميكنم كه چرا حلقه گمشده داروين يه ميمونه! فكر كنم بايد گوسفند مي بود. حالا نميدونم ها ولي مغز گوسفند ها هميشه دو سه تا كرم هست توشون. و از اين مسئله هم نميميرند. راحت زنده ميمونند...
اينجوري نگو يه جوريه. من احترام خاصي براش دارم و اينكه احساس ميكنم . ميخواد بامن سر سنگين رفتار كنه. منم نميخوام اين غرور رفتاريشو بشكنم. حالا ايني كه گفتم بين خودمون بمونه ها

والله من زیارت نکردم ایشون رو، فعلا هم اونجوری وارد نظریه اش نشدم اما در نظر دارم بعد از Dawnkins برم سراعش

گوسفندها که الان وضعشون افتضاحه، نشد ما یه گوسفند پیدا کنیم تو دل و جگرش پر کرم نباشه ... بی آبی ایران و خوشحالی عربها از آب وارداتی!

نه من بهش نمیگم، تو هم بهش نگو، اگه بدونه میزاره میره
 
  • Like
واکنش ها: spow

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
  • Like
واکنش ها: spow

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امروزه به مشکل هرچیزی باگش میگن :biggrin:
نه بابا ! نگو تو رو خدا!
فكر كنم باگ ما باشيم و پسر ايروني هم پك اصلاحي يا يه چيزي تو مايه هاي سرويس امنيتي هستش كه براي اصلاح ما نازل شده
 
  • Like
واکنش ها: spow

Lord HellisH

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نه بابا ! نگو تو رو خدا!
فكر كنم باگ ما باشيم و پسر ايروني هم پك اصلاحي يا يه چيزي تو مايه هاي سرويس امنيتي هستش كه براي اصلاح ما نازل شده


خیر! ما جزو بدیهیات و معلوم الحالات هستیم!

پسر ایرونی باگیست که بنا به اظهارات خالقش در نسخه جدید بسیار بهبود خواهد یافت.
 

hammerzan

عضو جدید
کاربر ممتاز
بابا تو رو خدا ببینین حرفهایی که یزنین اصلا با اسم تاپیک میخونه!؟ تا چه رصد به ...
 
  • Like
واکنش ها: spow

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
aaaaalllllllllllllllllllllllllllllllliiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiieeeeeeeeeeeeee

آرههههههههههههههههههههههههههههههههههه محشره
كاراي اسپاووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
خیر! ما جزو بدیهیات و معلوم الحالات هستیم!

پسر ایرونی باگیست که بنا به اظهارات خالقش در نسخه جدید بسیار بهبود خواهد یافت.
:sweatdrop:
 

pesare irani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:biggrin:
باصره به بينايي ربط داره..
من لالايي بلدم ولي فقط ميتونم بچه هارو بخوابونم
اين رنگ سازماني بيد جيگرررر... چرا بدم بياد ...
راستي سلام...
:w27:

چي شده! چرا از وقتي كه اواتار عوض كرديد , رو من حساب نميكني.... بابا همش شوخيه آقا اصلا من و شما شوخي رو گذاشتيم كنار..:w44: الهي من قربون اون بغض تو گلو مونده ات برم

:eek:


والا کار تو از حساب گذشته:w00:

از قدیم گفتند شوخی شوخی با.......:biggrin:

دستت درد نکننه تو رو خدا قربون برادر لرد بشو :cry:

 

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز
یه خورده هم بنزرو بشناسید تا بعدا پاورپوینت اونم تقدیم میکنم

خالق بنز از مكانيكي تا ميليونري‌








كمتر كسي را سراغ داريم كه با نام ماشين بنز آشنا نباشد و روياي داشتن آن را در سر نپروراند.

بنز اولين خودرويي است كه با سوخت بنزيني به حركت درآمد. خالقش پسري بود خلاق و بااستعداد كه در خانواده‌اي فقير به دنيا آمد. پدرش تعميركار و مكانيك موتورهاي اتومبيل بود و پسرش عاشق تحصيل و علم. كارل بنز علي‌رغم اين كه پدرش بسختي معاش زندگي‌اش را تامين مي‌كرد، توانست به همت والدينش به تحصيل ادامه دهد و قدم در دانشگاه بگذارد.

او توانست در دانشگاه در رشته پلي‌تكنيك فارغ‌التحصيل شود؛ البته در كنار درس به پدرش در تعمير اتومبيل نيز كمك مي‌كرد.

كارل اهل يكي از شهرهاي آلمان به نام كارلسروهه بود. پس از پايان تحصيلاتش، اولين تجربه كاري‌اش طراحي ساخت يك كارخانه در شهر مانهايم بود، ولي ديري نپاييد كه كارش را از دست داد و وارد شركتي ساختماني در وين شد.



او سپس در سال 1871 تصميم گرفت در شركتي كه متعلق به خودش است، كار كند. به همين خاطر با يك مكانيك به نام آگوست ريتر، اولين شركت خود را در مانهايم آلمان تاسيس كرد، ولي نتوانست به همكاري با شريكش ادامه دهد. او تصميم گرفت با كمك نامزدش، برتا ريگر، موانع موجود بر سر راه خود را بردارد. برتا جهيزيه‌اش را فروخت و به او در خريد سهام ريتر كمك كرد. آنها يك سال بعد با هم ازدواج كردند و صاحب 5 فرزند به نام‌هاي ايگن، ريچارد، كلارا، تايلد و آلن شدند.



كارل بنز اگرچه در ابتدا در تجارت موفقيتي به دست نياورد و شانس به او روي خوشي نشان نداد؛ اما با تلاش بي‌وقفه توانست چند امتياز مهم براي توليد و تكميل موتورهاي دوزمانه دريافت كند. او تا زماني كه به استانداردهاي موردنظرش نمي‌رسيد، دست از كار نمي‌كشيد.



وي با كمك مخترعان و همكاران جديدش و با پشتيباني مالي يك بانك در مانهايم، يك شركت سهامي را تاسيس كرد. 50 درصد سهام اين شركت در اختيار كارل بود، ولي به عنوان يك عضو هيات‌مديره و سهامدار از حق اظهارنظر كمتري نسبت به ديگران برخوردار بود؛ چراكه همكاران و ديگر سهامداران شركت درصدد بودند به نوعي نفوذ خود را در شركت افزايش دهند و اين رفتارها و در نهايت برخوردها سبب شد كه كارل بنز پس از يك سال شركت را ترك كند.

در همان سال بنز يك پشتيبان مالي ديگر به نام فردريك ويلهم ايلينگر در ماكس رز پيدا كرد. فردريك يك فروشگاه دوچرخه‌فروشي داشت و بنز متوجه علاقه زياد او به وسايل موتوري شد و در همان زمان بود كه بنز با كمك فردريك و يك شركت ديگر، شركت خود را به نام بنز راه‌اندازي كرد.



آنها توانستند نيروي كار شركت خود را به 25‌نفر افزايش دهند. آنها تا جايي پيشرفت كردند كه ديگر قادر بودند امتياز توليد موتورهاي بنزي خود را به ديگران واگذار كنند. بعد از اين بود كه بنز تصميم گرفت تمام وقتش را صرف توسعه موتورهاي اتومبيل كند. سرانجام او موتورهاي چهارزمانه بنزيني خود را روي كالسكه‌اي نصب كرد و در سال 1886 بود كه توانست از اولين خودروي بنزيني خود بهره‌برداري كند و آن را به نمايش عمومي بگذارد.



تا سال 1887 او 3 مدل از اين نوع خودروها را طراحي كرد. بنز، مدل اول را در سال 1906 به موزه آلمان اهداء كرد. مدل دوم را چندين بار طراحي و بازسازي كرد و مدل سوم هم داراي چرخ‌هاي چوبي بود كه همسرش، برتا براي اولين بار با اين خودرو به مسافرت طولاني رفت. در سال 1886 بنز توانست به مرحله‌اي از موفقيت برسد كه توليداتش ديگر جوابگوي تقاضاي مردم نبود، در نتيجه تصميم گرفت كارخانه خود را توسعه دهد.

بتدريج «بنز» در امر خودروسازي پيشتاز شد و در سال 1899 به يك شركت سهامي بزرگ تبديل شد. به طوري كه در آن زمان سالانه 572 دستگاه خودرو توليد مي‌كرد.





دوران پس از موفقيت‌





در سال 1903 كارل از كارهاي فني كناره گرفت تا به عنوان ناظر هيات مديره به كار خود ادامه دهد. اين اقدام او به دنبال مشاجره‌اي بود كه با مديرعامل داشت. اما 3 سال بعد به اين نتيجه رسيد كه شركتي به نام خودش يعني «كارل بنز» در ليرنبورگ آلمان تاسيس كند. سهامداران اين شركت خودش و پسرانش بودند. آنها در ابتدا تمام تلاش‌شان را بر اين گذاشتند كه خودروهايي با موتور بخار توليد كنند. ولي زمان در حال تغيير بود و تقاضا براي اين موتورها كاهش يافت، بنابراين او مجبور شد خط‌مشي خود را تغيير دهد. در سال 1912 «بنز» شركت را به عنوان يك شريك ترك كرد و پسرانش را تنها گذاشت و شركت بسرعت پيشرفت كرد و شعبه‌هايي در بازارهاي مختلف ايجاد كرد.



براي مثال در انگليس خودروهاي توليدي اين شركت به خاطر كيفيت بالايي كه داشتند به عنوان تاكسي به كار گرفته شدند و هر روز بر محبوبيت آنها افزوده مي‌شد. در سال 1923 كارل آخرين خودروهاي توليدي خود را ساخت. اين خودرو 8 و ديگري 25 اسب بخار قدرت توليد مي‌كرد. هر دوي اينها را بنز براي استفاده شخصي خودش نگه داشت و از آنها لذت برد و هرگز آنها را نفروخت و اين خودروها اكنون در موزه نگهداري مي‌شوند.



انتخاب نام مرسدس‌



مرسدس نام يك دختر اسپانيايي است و نام دختر اميل يكينگ، تاجر بزرگ اتريشي است و كارل نام او را روي محصول خود گذاشت. پدر اين دختر نماينده فروش محصولات بنز بود.



كارل بنز در چهارم آوريل 1929 در منزلش واقع در ليدنبورگ درگذشت و امروزه خانه‌اش به عنوان دفتر مركزي مرسدس بنز استفاده مي‌شود.



اگرچه خودش چندان از ثروتش بهره‌مند نشد، اما امروزه كارخانجات بنز زيباترين و بهترين اتومبيل‌ها را به بازار عرضه مي‌كنند و سبب افتخار بازماندگان كارل مي‌شوند.



درآمد بنز



گروه خودروسازي مرسدس متشكل از برندهاي مرسدس بنز، ماي‌باخ، اسمارت، مرسدس بنز AMG و مرسدس بنز مك لارن است. اين گروه در سال 2004 بيش از يك ميليون و 226 هزار و 800 دستگاه از خودروهاي خود را به فروش رساند. به دليل برخي از مسائل زيست محيطي، فروش برند مرسدس بنز در سال 2003 دو درصد كاهش داشت و اين در حالي است كه فروش بخش اسمارت اين گروه به دليل معرفي مدل جديد 22 درصد افزايش داشته است.

درآمد گروه مرسدس در سال 2004 به 6/49 ميليارد يورو رسيد.



گروه مرسدس سعي كرده است به منظور سودآوري بيشتر، عمده تمركز خود را متوجه مسائل مربوط به كيفيت، راندمان و قدرت محصولات خود كند.



كيفيت يكي از مهم‌ترين خصيصه‌هاي برند مرسدس بنز است. آنها در طول روند توليد بارها خودرو را مورد آزمايش قرار مي‌دهند و پس از آن نيز سعي مي‌كنند با ارتباط با فروشندگان و مشتريان از كيفيت و چگونگي محصول خود پس از توليد اطلاع حاصل كنند.



فروش 2004 گروه مرسدس در بازارهاي توسعه يافته متفاوت بوده است. به عنوان مثال در اروپاي غربي 3 درصد كاهش و در اسپانيا 10‌درصد افزايش داشت و در بازار چين با 6 درصد افزايش به 9800 دستگاه رسيد.
 

spow

اخراجی موقت
سلام دوستان عزیز
اینو بخونید
یه چند وقتیه سرم خیلی شلوغه از اخر برج باز با پاورپوینتهای توپی در خدمتتون هستم
ممنون



لاینل واترمن داستان آهنگری را می‌گوید که پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال‌ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگی‌اش چیزی درست به نظر نمی‌آمد. حتی مشکلاتش مدام بیش‌تر می‌شد.
یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: «واقعا عجیب است. درست بعد از این که تصمیم گرفته‌ای مرد خداترسی بشوی، زندگی‌ات بدتر شده، نمی‌خواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام تلاش‌هایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده».
آهنگر بلافاصله پاسخ نداد: او هم بارها همین فکر را کرده بود و نمی‌فهمید چه بر سر زندگی‌اش آمده.
اما نمی‌خواست دوستش را بی‌پاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن و سرانجام پاسخی را که می‌خواست یافت. این پاسخ آهنگر بود:
«در این کارگاه، فولاد خام برایم می‌آورند و باید از آن شمشیر بسازم. می‌دانی چه طور این کار را می‌کنم؟ اول تکه‌ی فولاد را به اندازه‌ی جهنم حرارت می‌دهم تا سرخ شود. بعد با بی‌رحمی، سنگین‌ترین پتک را بر می‌دارم و پشت سر هم به آن ضربه می‌زنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که می‌خواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو می‌کنم، و تمام این کارگاه را بخار آب می‌گیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله می‌کند و رنج می‌برد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم. یک بار کافی نیست».
آهنگر مدتی سکوت کرد، سیگاری روشن کرد و ادامه داد:
«گاهی فولادی که به دستم می‌رسد، نمی‌تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سر، تمامش را ترک می‌اندازد. می‌دانم که این فولاد، هرگز تیغه‌ی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد».
باز مکث کرد و بعد ادامه داد:
«می‌دانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو می‌برد. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفته‌ام، و گاهی به شدت احساس سرما می‌کنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج می‌برد. اما تنها چیزی که می‌خواهم، این است : «خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی را که تو می‌خواهی، به خود بگیرم. با هر روشی که می‌پسندی، ادامه بده، هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز مرا به کوه فولادهای بی فایده پرتاب نکن».
 

spow

اخراجی موقت
خب اینم قصه اخر شبمون
موفق باشید

نها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، او با بيقراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقيانوس چشم می‌دوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمی‌آمد. سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلك بسازد تا از خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد، روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود، بدترين چيز ممكن رخ داده بود، او عصباني و اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟»
صبح روز بعد او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسيد: «چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم!»
آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی كه بنظر می‌رسد كارها به خوبی پيش نمی‌روند، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم زيرا خدا در كار زندگی ماست، حتی در ميان درد و رنج.
دفعه آينده كه كلبه شما در حال سوختن است به ياد آورید كه آن شايد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.
 

spow

اخراجی موقت
تقدیم به لرد عزیز

تقدیم به لرد عزیز

سلام دوستان عزیز :gol:
قصه پرواز همیشه شنیدنی بوده چه انسان همیشه دنبال نداشته هایش است :smile::que::confused:
و چه چیزی شیرین تر از پرواز که در اوج باشی ودنیا زیر پای تو :biggrin::biggrin:
با اجازه دوستان این فایل رو با تمام احساس تقدیم میکنم به دوستی که ندیدمش ولی شناختم چه انکه فاصله ها نزدیکند
کم با هم بودیم ولی زیاد با هم اخت شدیم
دوستی که من هرچند از لحاظ سنی از او بزرگتر بودم ولی دل بزرگ او درس بزرگتری برای من بود
تقدیم به:gol: مهران:gol: عزیز یا همان Lord HellisH :gol::gol::gol:
که امروز با ما خداحافظی کرد
ولی ردپایت گم نمیشود ای دوست....

پرواز کنیم از این قفس خود ساخته
موفق باشید ;)
 
آخرین ویرایش:

hammerzan

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان عزیز :gol:
قصه پرواز همیشه شنیدنی بوده چه انسان همیشه دنبال نداشته هایش است :smile::que::confused:
و چه چیزی شیرین تر از پرواز که در اوج باشی ودنیا زیر پای تو :biggrin::biggrin:
با اجازه دوستان این فایل رو با تمام احساس تقدیم میکنم به دوستی که ندیدمش ولی شناختم چه انکه فاصله ها نزدیکند
کم با هم بودیم ولی زیاد با هم اخت شدیم
دوستی که من هرچند از لحاظ سنی از او بزرگتر بودم ولی دل بزرگ او درس بزرگتری برای من بود
تقدیم به:gol: مهران:gol: عزیز یا همان Lord HellisH :gol::gol::gol:
که امروز با ما خداحافظی کرد
ولی ردپایت گم نمیشود ای دوست....

پرواز کنیم از این قفس خود ساخته
موفق باشید ;)
واقعا فوق العاده بود!!!
ارزش این فایلی که دوست من گذاشتی خیلی خیلی بالاتر از اون چیزی که با گزینه تشکر بشه قدردانی کرد!!!
واعا ممنون!!!
 

pesare shad

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا