یکی از براهین خالص فلسفی که برای اثبات واجب تعالی(خداوند متعال) از آن استفاده میشود برهان صدیقین است. ویژگی براهین خالص فلسفي براي اثبات خداوند این است که اولاً؛ نیازی به مقدمات حسی وتجربی ندارند. ثانیاً؛ شبهاتي که در مورد دلایل دیگر مطرح می شود در این دسته از براهین راه ندارد و به بيان دیگردر این نوع از براهین اثبات وجود خداوند از اعتبار منطقی بیشتری برخوردار هست. ثالثاً؛ مقدمات این براهین کمابیش مورد حاجت دیگر استدلالات نیز هست؛ مثلا وقتی با برهان نظم وجود ناظم و مدبرحکیم ثابت شد، باید برای اثبات بی نیازی ذاتی و واجب الوجود بودن او از مقدماتی استفاده کرد که در براهین خالص فلسفی قرار میگیرند.
[1]
وجه تسميه اين برهان
در مورد علت نامگذاری این برهان به صدیقین، گفته میشود از آنجا که این برهان صادقتر، یقینیتر وشریفتراز برهان های دیگر است و شخص صّدیق همیشه همراه صدق و راستی است، این برهان، برهان صدیقین نام گرفته است.
[2] اصطلاح برهان صديقين را براي اولين بار ابوعلي سينا به كاربرده است. او اين اصطلاح را با استفاده از آیات قرآن کریم برای نامگذاری برهانی به کار برد که بر اساس امکان ماهوی برای اثبات وجود خداوند سازمان داده بود.
[3]
ويژگي برهان صديقين
کلمات و سخنان حكماي بزرگي چون ابن سینا ،خواجه نصیرالدین طوسی و ملاصدرا بیانگراین مطلب است که ویژگی اصلی این برهان آن است که درآن برای اثبات وجود خداوند چیزی جزحقیقت وجود واسطه قرار نمیگیرد و بدون توجه به پدیدههای عالم و افعال خدا و فقط با توجه به اصل وجود و تقسیمات آن، واجب الوجود به اثبات میرسد و پس از اثبات خداوند تعالی، از ذات الهی به صفات خدا و از طریق صفات او به افعال او استدلال میشود.
[4] در واقع برطبق قاعده "در هر برهانی باید یک چیزی رابط و حدّ وسط برای اثبات مطلوب قرار بگیرد"، متکلمان معمولا از طریق «حدوث عالم» استدلال میکنند و حدوث عالم را حد وسط برهان خود برای اثبات خداوند به عنوانِ پدیدآورنده اشیاء قرار می دهند. ارسطو و پیروان او از طریق حرکت وارد میشوند و با توجه به این که هرحرکتی نیازمند یک محرک و حرکت دهنده است و همه محرکها باید به یک محرکی که خودش دیگر دارای حرکت نباشد ختم شوند، وجود خداوند را به عنوان «محرک اول» اثبات میکنند. در همه این استدلالها عالم و مخلوقات عالم واسطه قرار داده شدهاند. در برهان صدیقین هیچ یک از این امور واسطه قرار داده نمیشود.
[5]
تقريرات برهان صديقين
1. تقرير ابوعلي سينا
تقریر بوعلي از این برهان به این صورت است که « موجود یا واجب الوجود است و یا ممکن الوجود. اگرواجب الوجود باشد، مطلوب ثابت است و اگرممکن الوجود باشد، باید منتهی به واجب الوجود شود تا دور یا تسلسل لازم نیاید.»
[6]
ویژگی تقریر و بیان ابن سینا از برهان صدیقین این است که علاوه براین که نیازی به بررسی صفات مخلوقات و اثبات حدوث و حرکت و دیگر صفات برای آنها ندارد، اساساً نیازی به اثبات وجود مخلوقات هم ندارد. به بیان دیگر، اثبات این برهان فقط منوط به پذیرش اصل وجودِ عینی و خارجی است که یک امر بدیهی و غیرقابل تردید وتشکیک است و فقط کسی میتواند این اصل را نپذیرد که بدیهیترین وجدانیات و معلومات حضوری خودش را هم انکار کند و مطلقا وجود هیچ موجودی حتی وجود خودش و فکرش و سخنش را هم نپذیرد. اما کسی که اصل وجود راپذیرفت، از او سئوال میشود که این وجود خارجی وعینی که پذیرفته است؛ یا واجب الوجود است و یا ممکن الوجود، و نمیتواند فرض سومی داشته باشد. در صورتی که فرض اول باشد(يعني آن وجود خارجي واجب الوجود باشد)، وجود واجب الوجود ثابت میشود. در صورت فرض دوم که وجود ممکن الوجود ثابت می شود، ناگزير باید وجود واجب الوجود هم پذیرفته شود؛ زیرا هرممکن الوجودی نیازمند به علت است تا به او وجود دهد و آن علت اگر یک ممکن الوجود دیگر باشد، او هم نیازمند علت خواهد بود و چون محال است که سلسله علتها تا بینهایت پیش رود(تسلسل درعلتها محال است) و یا این که رابطه «دور» بین آنها برقرارشود-یعنی یکی ازاین ممکن الوجودها علت دیگری باشد و آن دیگری هم علت این باشد- باید سلسله علتها از طرف شروع به علتی منتهی شود که خودش دیگر نیازمند به علت نباشد؛ یعنی واجب الوجود باشد.
[7]
2. تقرير صدرالمتألهين
همچنين تقریر و بیان دیگری از برهان صدیقین از سوی ملاصدرا بعنوان پرچمدار حکمت متعالیه ارائه شده و خود او، این برهان ر اشایسته نام «برهان صدیقین» دانسته وآن را استوارترین براهین قلمداد کرده است. ملاصدرا میگوید: «راه ها به سوی خداوند بسیار است ... اما برخی از این راهها محکمترو اشرف بوده واز ظهور بیشتری برخوردار است. و آن برهانی است که... راه صدیقین است که برهان آنها صدق محض است و از غیر ذات حق برذات حق گواه نمیآورند، بلکه از خود او بر وجودش گواه میآورند و از ذات بر صفات و از صفات بر افعال پی میبرند.... در کتاب خدا به شیوه غیرصدیقین درآیه سنریهم آیاتنا فی الافاق وفی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق
[8] وبه طریقه صدیقین درعبارت اولم یکف بربک انه علی کل شیء شهید
[9] اشاره شده است.»
[10]
تقريرهاي مختلفي از برهان صديقين ملاصدرا صورت گرفته است كه به برخي از مهمترين آنها اشاره ميكنيم. يكي از اين تقريرها بياني است كه مرحوم علامه طباطبائي در اصول فلسفه و روش رئاليسم دارد. ايشان براي اثبات خداي جهان اين گونه استدلال مي كنند كه: «واقعيت هستي بيهيچ قيد و شرط واقعيت هستي است و با هيچ قيد و شرطي لاواقعيت نميشود و چون جهان گذران و هرجزء از اجزاء جهان نفي را مي پذيرد، پس عين همان واقعيت نفيناپذير نيست، بلكه با آن واقعيت، واقعيتدار و بيآن از هستي بهرهاي نداشته و منفي است، البته نه به اين معنا كه واقعيت با اشياء يكي شود ويا درآنها نفوذ يا حلول كند و يا پارهاي از واقعيت جدا شده و به اشياء بپيوندد، بلكه مانند نور كه اجسام تاريك با وي روشن و بي وي تاريك ميباشند و در عين حال همين مثال نور در بيان مقصود خالي از قصور نيست. و به عبارت ديگر او خودش عين واقعيت است و جهان و اجزاء جهان با او واقعيتدار و بياو هيچ و پوچ ميباشد. نتيجه اين كه جهان و اجزاء جهان در استقلال وجودي خود و واقعيتداربودن خود تكيه به يك واقعيتي دارند كه عين واقعيت و به خودي خود واقعيت است.»
[11]
استاد مطهری درشرح کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» علامه طباطبایی، برهان صدیقین ملاصدرا را با توجه به مطلب مرحوم علامه به شکل ديگري تقریرکردهاند که خلاصه آن این گونه است:
1. اصالت وجود و اعتباری و مجازی بودن ماهیتها؛ یعنی آنچه تحقق دارد حقیقت وجود است.
2. وحدت وجود، به این معنا که حقیقت وجود قابل کثرت تباینی نیست و اگراختلافی را می پذیرد این اختلاف، تشکیکی و مراتبی است. یعنی این اختلاف یا مربوط به شدت و ضعف و کمال و نقص وجود است و یا مربوط به امتدادات و اتصالات. به هرحال کثرت موجود دروجود کثرت همراه با وحدت است.
3. حقیقت وجود، عدم را نمیپذیرد؛ یعنی هرگز موجود از این جهت که موجود است، معدوم نمیشود و معدوم از این جهت که معدوم است، موجود نمیشود. در واقع عدم یک امرنسبی است.
4. حقیقت وجود با قطع نظر از هر حیث و جهتی که به آن ضمیمه گردد، مساوی است باکمال، اطلاق، غنا، شدت، فعلیت، عظمت، جلال، لاحدی و نوریّت. اما نقص، تقید، فقر، ضعف، امکان، کوچکی، محدویت وتعین نیستیها هستند و یک موجود از آن جهت متصف به این صفات میگردد که وجودی محدود و توأم با نیستی است. همه این صفات از حقیقت وجود نفی و سلب میشود.
5. راه یافتن عدم و شؤون آن مانند نقص وضعف و محدویت و غیره، همه ناشی ازمعلولیت است. یعنی اگروجودی معلول باشد و در مرتبهای متأخر از علت خودش قرار بگیرد، طبعا دارای مرتبهای از نقص و ضعف و محدودیت است، زیرا معلول عین ربط و تعلق و اضافه به علت است و هرگز نمیتواند هم رتبه علت خود باشد.
اکنون می گوییم حقیقت هستی موجود است یعنی عین موجودیت است و عدم برآن محال است و در حقیقت داشتن و موجودیت خود مشروط به هیچ شرطی و مقید به هیچ قیدی نیست؛ یعنی با وجوب ذاتی ازلی و با کمال و عظمت و شدت و فعلیت مساوی است.
نتیجه می گیریم که حقیقت هستی در ذات خود و با قطع نظر از هر تعینی که از خارج به آن ملحق شود، مساوی است با ذات لایزال حق تعالی. از سوی دیگر با دیده حسی و علمی که به جهان مینگریم، جهان را گذران و پذیرنده عدم می بینیم. با وجوداتی برخورد میکنیم که دارای مکانهای مختلف هستند و گاهی هستند و گاهی نیستند. ناچار حکم میکنیم که جهان عین همان واقعیتِ نفی ناپذیر نیست بلکه به واسطه آن واقعیت، واقعیت دارشده است. یعنی حکم میکنیم که جهان عین حقیقت هستی نیست و بلکه معلول و اثر حقیقت هستی است. پس این برهان در مرحله اول ما را به وجود خدا میرساند وبعد از آن از طریق مطالعات حسی و علمی به وجود موجودات ممکن و محدود و مقید که آثار و تجلیات خداوند هستند، رهنمون میشویم.
[12]
استاد جوادي آملي نيز برهان صديقين ملاصدرا را اين گونه تقرير ميكند:
1) طبق اصالت وجود، هستي اصيل است.
2)هستي واحد است نه متباين.
3)وحدت هستي وحدت تشكيكي است نه وحدت شخصي.
4)هستي بسيط است وكثرتش به وحدت برمي گردد؛ يعني تمام مابه الامتيازها به عين هستي برميگردد.
نتيجه اين كه؛ هستي هر موجودي كه در خارج است، يا واجب است و يا وابسته و متكي به واجب. اگر آن موجود هستي محض و اعلي المراتب بود و هيچ نقصي در وي راه نداشت؛ يعني به غير متكي نبود، پس واجب است و اگر هستي محض نبود و ناقص بود، پس ذاتا به هستي محض تكيه ميكند.
[13]
به اعتقاد استاد مصباح يزدي متين ترين تقرير براي برهان ملاصدرا همان تقرير خود ملاصدرا است كه بيان آن از سه مقدمه تشکیل مي شود:
1. وجود امری اصیل و در مقابل آن، ماهیت امری اعتباری است .
2. وجود دارای مراتب مختلف است و بین مراتب آن رابطه علت و معلولی برقرار است به گونه ای که وجود معلول، استقلالی از وجود علت هستی بخش خود ندارد و کاملا وابسته به علت خود است.
3. ملاک نیازمندی معلول به علت، همان وابستگی وتعلقِ وجودِ معلول به علت است. به عبارت دیگر، ضعف مرتبه وجودی معلول از مرتبه وجودی علت است و از طرفي هم، تا زماني كه کمترین ضعفی در موجودی وجود داشته باشد، ضرورتاً معلول و نیازمند به موجود عالیتری خواهد بود و هیچ گونه استقلالی ازآن موجود عالی نخواهد داشت.
با توجه به این مقدمات می توان برهان ملاصدرا را این گونه بیان کرد که همه مراتب وجود، به استثناء عالیترین مرتبه آن که دارای کمال نامتناهی و بی نیازی و استقلال مطلق میباشد، عین ربط و وابستگی است و اگر آن مرتبه اعلی تحقق نمی یافت، سایرمراتب هم تحقق پیدا نمی کردند زیرا لازمه فرضِ تحققِ سایر مراتب، بدون تحقق عالیترین مرتبه وجود، این است که مراتب مزبور مستقل و بینیاز از آن باشند در حالی که حیثیت وجودی آنها عین ربط، فقر، نیازمندی و وابستگی است.
ویژگی اصلی برهان ملاصدرا این است که برخلاف برهان ابن سینا در این برهان نیازی به باطل کردن دور وتسلسل نیست و از سوی دیگر به کمک این برهان نه تنها وحدت، بلکه سایر صفات کمالیه خدای متعال نیز ثابت میشود.
[14]
[1] . مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه ، ج 2، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی(شرکت چاپ ونشربین الملل) ، 1378، ص367.
[2] . برنجکار، رضا، آشنایی باعلوم اسلامی (کلام،فلسفه،عرفان) ، تهران ، سمت، 1378، ص124.
[3] . جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، قم ، اسراء ، 1375، ص211.
[4] . آشنایی با علوم اسلامی ، ص124- 125.
[5] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار ، ج6، تهران ، صدرا ، 1373 ، ص982-983.
[6] . طباطبایی، محمد حسین، نهایة الحکمة، قم ، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم(موسسه نشراسلامی)، 1417ق، ص330.
[7] . آموزش فلسفه ، ص370-371.
[8] . فصلت : 53.
[9] . فصلت : 53.
[10] . ملاصدرا، الحکمة المتعالیة قی الاسفار العقلیة الاربعة ، ج 6، بیروت، داراحیا التراث العربی، 1423ق، ص14-15.
[11] . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج6، ص982- 983.
[12] . مجموعه آثار، ج6، ص 988- 990.
[13] . شيرواني، علي، ترجمه وشرح نهايه الحكمه، ج3، قم، بوستان كتاب،1386، ص209-210(به نقل از شرح حكمت متعاليه ، بخش1ازج6،ص126).
[14] . آموزش فلسفه ، ص371-372