mardin kurdi
عضو جدید
وقتی من به دنیا امدم هیچ پادشاهی دستور نداده بود که هر پسری در این روز متولد میشود کشته شود و یا یک سبد چوبی اماده نشد تا مرا توی ان بخوابانند و به اب بیاندازند . من ان نوزادی نبودم که وقتی بدنیا امدم بتوانم حرف بزنم وقتی مرا به دایه دادن شیرش بیشتر نشد و در جوانی بت بزرگ را نشکستم . پرنده ها و مورچه ها با من حرف نمیزنند . پیراهن من ساده ابی و همیشه بوی عطر نارنج میدهد ولی با این من ادم مهمی هستم . خیلی مهم . این را با اطمینان میگویم با این که معجزه ای ندارم . مهمم .با همین لباسهای ساده و همین نام معمولی .این را از انجا میگویم که افریده شده ام میتوانستم نباشم میشد که هیچ نشانی از من توی دنیا نباشد . هیچکس از خداوند نمیپرسید چرا . هیچ کس هم جای خالی من را احساس نمیکرد . اما با این حال خداوند تصمیم گرفت که مرا خود مرا بیافریند و این طور شد که مهم شدم و هر ذره کار خوبی بکنم مهم است . و هر ذره کار بدی بکنم نیز . حتی اگر در 40 سالگی به پیامبری نرسم باز مهمم .