.::اتاق تفسير قرآن كريم (جلسات حفظ قرآن باشگاه مهندسان ايران)::.

mahsa66

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام

خسته نباشید و مرسی بابت زحماتتون

با عرض پوزش یه سوال داشتم که تا حدودی خارج از تفاسیرِ

می گم با توجه به لزوم گفتن بسم الله برای شروع امور و این که خیلی خوبه،، چرا می گفتن اگه دارید قرآن رو از وسط شروع می کنید دیگه نگین بسم الله و اعوذ بلله کافیه؟اصلا این حرف درسته؟مثلا مایی که داریم حفظ می کنیم و گاها برای مرور از ابتدای سوره شروع نمی کنیم بسم الله بگیم بهتر نیست؟!

با تشکر

سلام
در اول هر سوره ای باید "بسم الله الرحمن الرحیم" را بخوانیم چون همونطوری که قبلا بحث کردیم جزء ای از سوره است ولی اگر از وسط سوره می خواهید شروع کنید هم میتونید با "اعوذ بالله" شروع کنید.و هم با "بسم الله الرحمن الرحیم" که خیلی فضیلت و ثواب داره .
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
آیه چهارم سوره حمد ...

آیه چهارم سوره حمد ...



.
.
.

سلام!!

آیه چهارم سوره حمد ... :gol:


،



مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ( 4 )

خداوندگار روزِ پاداش و جزاست

( و به راستی که فرمانروا و مالک اصلی خداست ... )



.
.
.


اللهم عجل لولیک الفرج ... :gol:


 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
تفسير نور...سوره حمد...آيه چهارم(بخش اول)

تفسير نور...سوره حمد...آيه چهارم(بخش اول)

بسم الله الرحمن الرحيم

تفسير نور

سوره حمد

آيه چهارم(بخش اول)

مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ( 4 )


مالكيّت خداوند، حقيقى است و شامل احاطه و سلطنت است، ولى مالكيّت‏ هاى اعتبارى، از سلطه‏ ى مالك خارج مى ‏شود و تحت سلطه‏ ى واقعى او نيست. «مالك يوم الدين»

با آنكه خداوند مالك حقيقى همه چيز در همه وقت است، ولى مالكيّت او در روز قيامت و معاد جلوه‏ ى ديگرى دارد؛
* در آن روز تمام واسطه‏ ها واسباب نسبت به كفار قطع مى‏ شوند. «تقطّعت بهم الاسباب»(1)
* نسبت‏ها و خويشاوندى ‏ها نسبت به كفار از بين مى ‏رود. «فلا انساب بينهم»(2)
* براى كفار مال و ثروت و فرزندان، سودى ندارند. «لاينفع مال و لابنون»(3)
* بستگان و نزديكان نيز فايده‏اى نمى ‏رسانند. «لن تنفعكم ارحامكم»(4)
* نه زبان كفار، اجازه عذر تراشى دارد و نه فكر آنها، فرصت تدبير. تنها راه چاره لطف خداوند است كه صاحب اختيار آن روز است.

لفظ «دين» در معانى گوناگون به كار رفته است:
الف: مجموعه ‏ى قوانين آسمانى. «إنّ الدّين عنداللَّه الاسلام»(5)
ب: عمل و اطاعت. «للّه الدّين الخالص»(6)
ج: حساب و جزا. «مالك يوم الدّين»

«يوم الدّين» در قرآن به معناى روز قيامت است كه روز كيفر و پاداش مى‏ باشد. «يسئلون ايّان يوم الدّين»(7) مى ‏پرسند روز قيامت چه وقت است؟
قرآن در مقام معرّفى اين روز، مى ‏فرمايد: «ثم ما ادراك ما يوم الدّين . يوم لا تملك نفس شيئاً و الامر يومئذ للّه»(8) (اى پيامبر!) نمى ‏دانى روز دين چه روزى است؟ روزى كه هيچ كس براى كسى كارآيى ندارد وآن روز تنها حكم و فرمان با خداست.

«مالك يوم الدّين» نوعى انذار و هشدار است، ولى با قرار گرفتن در كنار آيه‏ ى «الرّحمن الرّحيم» معلوم مى‏ شود كه بشارت و انذار بايد در كنار هم باشند. نظير آيه شريفه ديگر كه مى ‏فرمايد: «نبّى‏ء عبادى انّى أنا الغفور الرّحيم . و أنّ عذابى هو العذاب الاليم»(9) به بندگانم خبر ده كه من بسيار مهربان و آمرزنده ‏ام، ولى عذاب و مجازات من نيز دردناك است. همچنين در آيه ديگر خود را چنين معرّفى مى ‏كند: «قابل التَّوب شديد العقاب»(10) خداوند پذيرنده‏ ى توبه مردمان وعقوبت كننده‏ى شديد گناهكاران است.
در اوّلين سوره‏ ى قرآن، مالكيتَ خداوند عنوان شده است، «مالكِ يوم الدّين» و در آخرين سوره، مَلِكيت او. «ملك النّاس»




1) بقره، 166.
2) مؤمنون، 101.
3) شعراء، 88.
4) ممتحنه، 3.
5) آل‏عمران، 19.
6) زمر، 3.
7) ذاريات، 12.
8) انفطار، 18 - 19.
9) حجر، 49 - 50.
10) غافر، 3.
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
با نام خدا

تفسير نور

سوره حمد

آيه چهارم(بخش دوم)



نكات


1-خداوند متعال، از جهات مختلف قابل عبادت است و ما بايد حمد و سپاس او را به جا آوريم. به خاطر كمال ذات و صفات او كه «اللّه» است، به خاطر احسان و تربيت او كه «ربّ العالمين» است و به خاطر اميد و انتظار رحم و لطف او كه «الرّحمن الرّحيم» است و به خاطر قدرت و هيبت او كه «مالك يوم الدّين» است.

2- قيامت، پرتوى از ربوبيّت اوست. «ربّ العالمين... مالك يوم الدين»

3- قيامت، جلوه‏اى از رحمت خداوند است. «الرّحمن الرّحيم مالك يوم الدين»
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
تفسير نمونه...سوره حمد...آيه چهارم(بخش اول)

تفسير نمونه...سوره حمد...آيه چهارم(بخش اول)

هو الحق

تفسير نمونه

سوره حمد

آيه چهارم
(بخش اول)


ايمان به رستاخيز دومين پايگاه
در اينجا به دومين اصل مهم اسلام يعنى قيامت و رستاخيز توجه مى كند و مى گويد: ((خداوندى كه مالك روز جزا است )) (مالك يوم الدين ).
و به اين ترتيب محور مبدء و معاد كه پايه هر گونه اصلاح اخلاقى و اجتماعى است در وجود انسان تكميل مى گردد.

جالب اينكه در اينجا تعبير به مالكيت خداوند شده است ، كه نهايت سيطره و نفوذ او را بر همه چيز و همه كس در آن روز مشخص مى كند.
بدون شك مالكيت خداوند در آن روز يك مالكيت اعتبارى ، نظير مالكيت ما نسبت به آنچه در اين جهان ملك ما است ، نمى باشد، چرا كه اين يك مالكيت قراردادى است با تشريفات و اسنادى مى آيد و با تشريفات و اسناد ديگرى از ميان مى رود، ولى مالكيت خدا نسبت به جهان هستى مالكيت حقيقى است آن پيوند و ارتباط خاص موجودات با خدا است كه اگر يك لحظه از او بريده شوند نابود مى شوند، همانگونه كه اگر رابطه لامپهاى برق با كارخانه اصلى بريده شود روشنائى در همان لحظه محو و نابود خواهد شد.

و تعبير ديگر اين مالكيت نتيجه خالقيت و ربوبيت است ، آنكس كه موجودات را آفريده و تحت حمايت خود پرورش مى دهد، و لحظه به لحظه فيض وجود و هستى به آنها مى بخشد، مالك حقيقى موجودات است . نمونه ضعيفى از مالكيت حقيقى را در خودمان نسبت به اعضا پيكرمان مى توانيم پيدا كنيم ، ما مالك چشم و گوش و قلب و اعصاب خويش هستيم ، نه به معنى مالكيت اعتبارى ، بلكه يك نوع مالكيت حقيقى كه از ارتباط و پيوند و احاطه سرچشمه مى گيرد.


اعتقاد به روز رستاخيز، و ايمان به آن دادگاه بزرگ كه همه چيز در آن بطور دقيق مورد محاسبه قرار مى گيرد اثر فوق العاده نيرومندى در كنترل انسان در برابر اعمال نادرست و ناشايست دارد، و يكى از علل جلوگيرى كردن نماز از فحشاء و منكرات همين است كه نماز انسان را هم به ياد مبدئى مى اندازد كه از همه كار او با خبر است و هم به ياد دادگاه بزرگ عدل خدا.

تكيه بر مالكيت خداوند نسبت به روز جزا اين اثر را نيز دارد كه با اعتقاد مشركان و منكران رستاخيز به مبارزه بر مى خيزد، زيرا از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه ايمان به ((الله )) يك عقيده عمومى حتى براى مشركان عصر جاهلى بوده ، لذا هنگامى كه از آنها مى پرسيدند: آفريدگار آسمانها و زمين كيست ؟ مى گفتند: خدا! و لئن سئلتهم من خلق السماوات و الارض ليقولن الله (لقمان 25) در حالى كه آنها با گفتار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در زمينه معاد با ناباورى عجيبى روبرو مى شدند و قال الذين كفروا هل ندلكم على رجل ينبئكم اذا مزقتم كل ممزق انكم لفى خلق جديد افترى على الله كذبا ام به جنة : كافران گفتند آيا مردى را به شما معرفى بكنيم كه مى گويد هنگامى كه خاك شديد و پراكنده گشتيد، بار ديگر آفرينش جديدى خواهيد داشت ! آيا او بر خدا دروغ بسته يا ديوانه است ؟!)) (سبا آيه 8).

در حديثى از امام سجاد (عليه السلام ) مى خوانيم : هنگامى كه به آيه ((مالك يوم الدين )) مى رسيد، آنقدر آنرا تكرار مى كرد كه نزديك بود روح از بدنش پرواز كند.
كان على بن الحسين اذا قرء مالك يوم الدين يكررها حتى يكادان يموت .
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
تفسير نور...سوره حمد...آيه چهارم(بخش دوم)

تفسير نور...سوره حمد...آيه چهارم(بخش دوم)

تفسير نمونه

سوره حمد

آيه چهارم
(بخش دوم)



اما كلمه ((يوم الدين )) اين تعبير در تمام مواردى كه در قرآن استعمال شده به معنى قيامت آمده است چنانكه در قرآن در آيه 17 و 18 و 19 سوره انفطار با صراحت به اين معنى اشاره شده است (اين تعبير متجاوز از ده بار در قرآن مجيد به همين معنى آمده ).
و اينكه چرا آن روز، روز دين معرفى شده ؟ به خاطر اين است كه آن روز روز جزا است و دين در لغت به معنى جزا مى باشد، و روشنترين برنامه اى كه در قيامت اجرا مى شود همين برنامه جزا و كيفر و پاداش است ، در آن روز پرده از روى كارها كنار مى رود، و اعمال همه دقيقا مورد محاسبه قرار مى گيرد و هر كس جزاى اعمال خويش را اعم از خوب و بد مى بيند.
در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: يوم الدين ، روز حساب است .
اما طبق اين روايت ((دين )) به معنى حساب است ، شايد اين تعبير از قبيل ذكر علت و اراده معلول باشد، زيرا همى شه حساب مقدمهاى براى جزا است .
بعضى از مفسران نيز عقيده دارند كه علت نامگذارى رستاخيز به يوم الدين اين است كه در آن روز هر كسى در برابر دين و آئين خود جزا مى بيند.
ولى معنى اول (حساب و جزا) صحيحتر به نظر مى رسد.
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
تفسير نمونه...سوره حمد...آيه چهارم(بخش سوم)

تفسير نمونه...سوره حمد...آيه چهارم(بخش سوم)

تفسير نمونه

سوره حمد

آيه چهارم
(بخش سوم)



در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه مگر خداوند مالك تمام اين جهان نيست كه ما از او تعبير به مالك روز جزا مى كنيم ؟

پاسخ اين سؤ ال با توجه به يك نكته روشن مى شود و آن اينكه مالكيت خداوند گر چه شامل هر ((دو جهان )) مى باشد، اما بروز و ظهور اين مالكيت در قيامت بيشتر است ، چرا كه در آن روز همه پيوندهاى مادى و مالكيتهاى اعتبارى بريده مى شود، و هيچكس در آنجا چيزى از خود ندارد، حتى اگر شفاعتى صورت گيرد باز به فرمان خدا است ، يوم لا تملك نفس لنفس شيئا و الامر يومئذ لله روزى كه هيچكس مالك هيچ چيز براى كمك به ديگرى نيست ، و همه كارها به دست خدا است (سوره انفطار آيه 19).
به تعبير ديگر انسان در اين دنيا گاه به كمك ديگرى مى شتابد، با زبانش از او دفاع مى كند، با اموالش از او حمايت مى نمايد، با نفرات و قدرتش به كمكش برمى خيزد گاه با طرحها و نقشه هاى گوناگون ، او را زير پوشش حمايت خود قرار مى دهد.
ولى آن روز هيچيك از اين امور وجود ندارد، و به همين دليل هنگامى كه از مردم سؤ ال شود لمن الملك اليوم حكومت امروز از آن كيست ؟! مى گويند: لله الواحد القهار: براى خداوند يگانه پيروز است !)) (سوره مؤ من آيه 16).
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
آیه پنجم سوره حمد ...

آیه پنجم سوره حمد ...


.
.
.







إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ( 4 )

بار الـها ، تنها تو را مى پرستيم و در آن ، تنها از تو يارى مى جوييم

( چه کسی قابل پرستش هست و تنها یاری کننده ما کیست ؟! )




.
.
.


اللهم عجل لولیک الفرج ... :gol:


 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
... ؟!

... ؟!



.
.
.


(( یــک هفته گذشته اما ... ))
:(:razz:

،


در نگاه نخست :


«ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین»


یعنی تو را پرستش می کنیم وبس

و

غیر تو را سزاوار پرستش نمی دانیم

و در حوایج و مهمّات ، از تو یاری می جوییم و از تو استعانت می خواهیم و تو را در هر دو جهان، یکی می دانیم

و

در هر دو سرا از تو توفیق می خواهیم

و به عبودیّت تو تقرّب به حضرت تو می نماییم و در عبادت و استعانت ، تو را شریک نمی گیریم

و بی سابقه خدمتی شایسته و وسیله کردارِ بایسته،

این همه لطف و مدد و رحمت و عنایت از تو می بینیم ...



 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
تفسير نور . . آيه 5 سوره حمد(بخش اول)

تفسير نور . . آيه 5 سوره حمد(بخش اول)



.
.
.


(( یــک هفته گذشته اما ... ))
:(:razz:

،


در نگاه نخست :


«ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین»


یعنی تو را پرستش می کنیم وبس

و

غیر تو را سزاوار پرستش نمی دانیم

و در حوایج و مهمّات ، از تو یاری می جوییم و از تو استعانت می خواهیم و تو را در هر دو جهان، یکی می دانیم

و

در هر دو سرا از تو توفیق می خواهیم

و به عبودیّت تو تقرّب به حضرت تو می نماییم و در عبادت و استعانت ، تو را شریک نمی گیریم

و بی سابقه خدمتی شایسته و وسیله کردارِ بایسته،

این همه لطف و مدد و رحمت و عنایت از تو می بینیم ...



بسم رب المهدي

سلام به همگي دوستان

بابت تاخيردر به روز كردن تاپيك متاسفم

جناب سبط الشيخ هم متاسفانه مقداري سرشون شلوغه و نتونستن تشريف بيارن

ان شاءاله تا هر زمان كه سعادت حضور داشته باشيم تاپيك رو پيش ببريم


تفسير نور
.
.
آيه 5 سوره حمد(بخش اول)
.

.
«ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین»
.
.

انسان بايد به حكم عقل، بندگى خداوند را بپذيرد. ما انسان‏ها عاشق كمال هستيم و نيازمند رشد و تربيت، و خداوند نيز جامع تمام كمالات و ربّ همه‏ ى هستى است. اگر به مهر و محبّت نيازمنديم او رحمان و رحيم است و اگر از آينده دور نگرانيم، او صاحب اختيار و مالك آن روز است. پس چرا به سوى ديگران برويم؟! عقل حكم مى ‏كند كه تنها بايد او را پرستيد و از او كمك خواست. نه بنده هوى و هوس خود بود و نه بنده زر و زور ديگران.

در نماز، گويا شخص نمازگزار به نمايندگى از تمام خداپرستان مى ‏گويد: خ
دايا! نه فقط من كه همه‏ ى ما بنده توايم، ونه تنها من كه همه‏ ى ما محتاج و نيازمند لطف توايم.

خدايا! من كسى جز تو را ندارم
«ايّاك» ولى تو غير مرا فراوان دارى و همه هستى عبد و بنده ‏ى تو هستند. «ان كلّ من فى السموات و الارض الاّ اتى الرّحمن عبداً»(1) در آسمان‏ها و زمين هيچ چيزى نيست مگر اين كه بنده و فرمان بردار خداوند رحمان هستند.
جمله
«نعبد» هم اشاره به اين دارد كه نماز به جماعت خوانده شود و هم بيانگر اين است كه مسلمانان همگى برادر و در يك خط هستند.
مراحل پرواز معنوى، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس دعا. بنابراين اوّل سوره‏ ى حمد ثناست، آيه‏ ى
«ايّاك نعبد» ارتباط و آيات بعد، دعا مى‏ باشد.
گفتگو با محبوب واقعى شيرين است، شايد به خاطر همين كلمه
«ايّاك» تكرار شد.




1) مريم، 93.
 
آخرین ویرایش:

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
تفسير نور . . سوره حمد (آيه 5) . . بخش دوم

تفسير نور . . سوره حمد (آيه 5) . . بخش دوم

تفسير نور
.
.
سوره حمد (آيه 5)
.
.
بخش دوم
.
.
1- ابتدا بايد بندگى خدا كرد، آنگاه از او حاجت خواست.
«نعبد، نستعين»

2- بندگى، تنها در برابر خداوند رواست نه ديگران.
«ايّاك نعبد»

3- گر چه عبادت از ماست، ولى در عبادت كردن نيز نيازمند كمك او هستيم.
«ايّاك نعبد و ايّاك نستعين»(1)

4-
«ايّاك نعبد و ايّاك نستعين» يعنى نه جبر است و نه تفويض. چون مى ‏گوييم: «نعبد» پس داراى اختيار هستيم و نه مجبور. وچون مى‏ گوييم: «نستعين» پس نياز به او داريم و امور به ما تفويض نشده است.

5 - شناخت خداوند و صفات او، مقدمّه دست‏يابى به توحيد و يكتاپرستى است.
«ربّ العالمين، الرّحمن الرّحيم، مالك يوم الدّين، ايّاك نعبد»

6- از آداب دعا و پرستش اين است كه انسان خودرا مطرح نكند و خود را در حضور خداوند احساس كند.
«ايّاك نعبد...»

7- توجّه به معاد، يكى از انگيزه‏ هاى عبادت است.
«مالك يوم الدّين ايّاك نعبد»




1) و ما كنا لنهتدى لولا ان هدانا اللَّه» اگر هدايت الهى نبود ما هدايت نمى ‏يافتيم. اعراف، 43.
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
تفسير نمونه
.
.
آيه پنجم از سوره حمد
.
.
بخش اول

اينجا سر آغازى است براى نيازهاى بنده و تقاضاهاى او از خدا، و در حقيقت لحن سخن از اينجا عوض مى شود، زيرا آيات قبل حمد و ثناى پروردگار و اظهار ايمان به ذات پاك او و اعتراف به روز قيامت بود.

اما از اينجا گوئى بنده با اين پايه محكم عقيدتى و معرفت و شناخت پروردگار خود را در حضور او، و در برابر ذات پاكش مى بيند، او را مخاطب ساخته نخست از عبوديت خويش ‍ در برابر او، و سپس از امدادها و كمكهاى او سخن مى گويد:
((تنها ترا مى پرستم و تنها از تو يارى مى جويم )) (اياك نعبد و اياك نستعين ).


به تعبير ديگر: هنگامى كه مفاهيم آيات گذشته در جان انسان جاى گيرد، و اعماق وجودش به نور الله پرورش دهنده جهانيان روشن مى شود، و رحمت عام و خاص او و مالكيتش ‍ در روز جزا را درك مى كند، انسان به صورت يك فرد كامل از نظر عقيده در مى آيد، اين عقيده عميق توحيدى نخستين ثمره اش از يكسو بنده خالص خدا بودن ، و از بندگى بتها و جباران و شهوات در آمدن ، و از سوى ديگر دست استمداد به ذات پاك او دراز كردن است .

در واقع آيات گذشته سخن از توحيد ذات و صفات مى گفت و در اينجا سخن از توحيد عبادت ، و توحيد افعال است .
توحيد عبادت آنست كه هيچكس و هيچ چيز را شايسته پرستش جز ذات خدا ندانيم تنها به فرمان او گردن نهيم ، تنها قوانين او را به رسميت بشناسيم و از هر نوع بندگى و تسليم در برابر غير ذات پاك او بپرهيزيم .

توحيد افعال آنست كه تنها مؤ ثر حقيقى را در عالم او بدانيم
(لا مؤ ثر فى الوجود الا الله ) نه اينكه عالم اسباب را انكار كنيم و به دنبال سبب نرويم بلكه معتقد باشيم كه هر سببى هر تاءثيرى دارد، آن هم به فرمان خدا است ، او است كه به آتش سوزندگى ، و به خورشيد روشنائى و به آب حياتبخشى داده است .

ثمره اين عقيده آنست كه انسان تنها متكى به الله خواهد بود، تنها قدرت و عظمت را مربوط به او مى داند، و غير او در نظرش فانى ، زوال پذير، و فاقد قدرت مى باشد.

تنها ذات الله قابل اعتماد و ستايش است ، و لياقت اين دارد كه انسان او را تكيه گاه خود در همه چيز قرار دهد.

اين تفكر و اعتقاد انسانرا از همه كس و همه موجودات بريده و تنها به خدا پيوند مى دهد، حتى اگر به دنبال عالم اسباب مى رود نيز به فرمان او است يعنى در لابلاى اسباب ، قدرت خدا را كه مسبب الاسباب است مشاهده مى كند.
اين عقيده آن قدر روح انسانرا وسيع و افق فكر او را بالا مى برد كه به بى نهايت و ابديت مى پيوندد و از محيط هاى محدود آزاد و رها مى سازد.

 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
تفسير نمونه
.
.
آيه پنجم از سوره حمد
.
.
بخش دوم




نكته ها

1-نقطه اتكاء فقط او است
طبق آنچه در ادبيات عرب خوانده ايم هنگامى كه مفعول بر فاعل مقدم شود، معنى
حصر از آن استفاده مى گردد، و در اينجا مقدم شدن كلمه اياك بر نعبد و نستعين دليل بر انحصار است و نتيجه آن همان توحيد عبادت و توحيد افعالى است كه در بالا بيان كرديم .

حتى در عبوديت و بندگى خود نيز احتياج به كمك او داريم ، و در اين راه نيز بايد از او استعانت جست ، مبادا گرفتار انحراف و عجب و ريا و امورى مانند اينها بشويم كه عبوديت ما را پاك در هم مى ريزد.

به تعبير ديگر در جمله اول كه مى گوئيم تنها تو را مى پرستيم كمى بوى استقلال دارد، بلافاصله با جمله اياك نستعين آنرا اصلاح مى كنيم و آن حالت بين الامرين (نه جبر و نه تفويض ) را در عبارت خود مجسم مى سازيم و الگوئى خواهد بود براى همه كارهاى ما.

2- ذكر صيغه جمع در نعبد و نستعين
و همچنين آيات بعد كه همه به صورت جمع است نشان مى دهد كه اساس عبادت مخصوصا نماز بر پايه جمع و جماعت است ، حتى به هنگامى كه بنده در برابر خدا به راز و نياز بر مى خيزد بايد خود را ميان جمع و جماعت ببيند، تا چه رسد به ساير كارهاى زندگيش .

به اين ترتيب هر گونه فردگرائى، و تكروى، انزواطلبى و مانند اينها مفاهيمى مردود از نظر قرآن و اسلام شناخته مى شود .
مخصوصا نماز، از اذان و اقامه كه دعوت به اجتماع براى نماز است گرفته (حى على الصلوة بشتاب به سوى نماز ...) تا سوره حمد كه آغازگر نماز است ، السلام عليكم كه پايان آن است همه دليل بر اين است كه اين عبادت در اصل جنبه اجتماعى دارد، يعنى بايد به صورت جماعت انجام شود، درست است كه نماز فرادى نيز در اسلام صحيح است اما عبادت فردى جنبه فرعى و درجه دوم را دارد.

3- در برخورد نيروها از او كمك مى گيريم
بشر در اين جهان با نيروهاى مختلفى روبرو است ، هم از نظر نيروهاى طبيعى ، و هم از نظر نيروهاى درون ذاتى خود. براى اينكه بتواند در برابر عوامل مخرب و ويرانگر و منحرف
كننده ، مقاومت كند احتياج به يار و مدد كارى دارد، اينجا است كه خود را در زير چتر حمايت پروردگار قرار مى دهد، همه روز از خواب بر مى خيزد، و با تكرار جمله اياك نعبد و اياك نستعين اعتراف به عبوديت پروردگار كرده و از ذات پاك او براى پيروزى در اين مبارزه بزرگ كمك مى گيرد، و شامگاهان نيز با تكرار همين جمله سر به بستر مى نهد، با ياد او بر مى خيزد و با ياد و استمداد از وجود او بخواب مى رود و خوشا به حال كسى كه به چنين مرحله اى از ايمان برسد، در برابر هيچ گردنكشى و زورمندى سر تعظيم فرود نمى آورد، در مقابل جاذبه ماديات خود را نمى بازد، همچون پيامبر اسلام مى گويد: ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين : نماز و عبادتم ، مرگ و حياتم همه از آن خداوند است كه پروردگار جهانيان است (انعام 162).
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
تفسير عرفاني خواجه عبدالله انصاري
.
.
آيه 4 از سوره حمد
.
.

مالك يوم الدين

اشارت است به دوام ملك احديت و بقاء جبروت الاهيت،‌هر ملكي روزي به آخر رسد و زوال پذيرد ولي ملك خداوند بر دوام است كه هرگز به سر نيايد و زوال نپذيرد، در هر دو جهان هيچ چيز و هيچ كس از ملك او بيرن نيست و كسي را چون ملك وي ملك نه! امروز رب العالمين است و فردا مالك يوم الدين- در دو جهان ملك خدا راست بي شريك و بي انباز، بي حاجت و بي نياز! پس اختيار بنده از كجا است؟و آنرا كه اختيار نيست حكم نيست.

دين در اينجا به معني شمار است و پاداش، مي گويد مالك و متولي حساب بندگان منم،‌تا كسي را بر عيبهاي آنان وقوف نيفتد كه شرمسار شوند؟هر چند حساب كردن نشانه قهر است امام پرده از روي كار برنگرفتن عين كرم است، خداوند خواهد تا كرم نمايد پس از آنكه قهر راند!اين است سنت خداي عزوجل كه هر جا ضربت قهر زند مرهم كرم برنهد!

پير طريقت گويد: فردا در موقف حساب اگر مرا نوائي بود و سخن را جائي بود گويم: بارخدا از همه چيز كه دارم در يكي نگاه كن، نخست در سجودي كه هرگز جز تو كسي را از دل نخواست ،‌دوم تصديقي كه هرچه گفتي گفتم راست،‌سوم چون نسيم كرمت برخاست، دل و جان من جز تو را نخواست!
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
تفسير عرفاني خواجه عبدالله انصاري . . آيه 5 از سوره حمد

تفسير عرفاني خواجه عبدالله انصاري . . آيه 5 از سوره حمد

تفسير عرفاني خواجه عبدالله انصاري
.
.
آيه 5 از سوره حمد
.
.

اياك نعبد و اياك نستعين


اشاره به دور كن عظيم آراستن دين است كه مدار روش دين داران به اين دو ركن است: نخست آراستن نفس به عبادت بي ريا و طاعت بي نفاق و ديگري پيراستن و پاك نگاه داشتن نفس از شرك و فساد و تكيه نكردن بر حول و قوت خود،‌آراستن نفس اشارت است به آنچه مي بايد كرد در شرع و پيراستن اشارت است به آنچه مي نبايد كرد در شرع. اياك نعبد:توحيد محض است كه خداوندي را خداي يگانه سزاوار، چه او معبود بي همتا و يگانه يكتاست. و اياك نستعين اشارت است به معرفت عارفان و اصل اين معرفت آنست كه حق جل جلاله را به هستي و يكتائي بشناسي، سپس به توانائي و دانائي، كه توحيد بناي اسلام است و معرفت بناي ايمان، راه شناسي نخستين به ديدن تدبير صانع و ديگري به ديدار حكمت اوست؟

پيرطريقت گفت: ازاينجاست كه عارف، طلب از يافتن يافت نه يافتن از طلب، و سبب از معني يافت نه معني از سبب، مطيع طاعت از اخلاص يافت نه اخلاص از طاعت، گناه كار را گناه از عذاب رسيد نه عذاب از گناه!
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
بسم الله الرحمن الرحيم
.
.
سوره حمد
.
.
اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ ( 6 )

ما را به راه راست هدايت فرما

.
.
( و جدا مهمترین درخواست ما بندگان باید از خدا چی باشه ؟! )


 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
تفسير نور . . سوره حمد. . . آيه 6 ... اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ(بخش اول)

تفسير نور . . سوره حمد. . . آيه 6 ... اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ(بخش اول)

تفسير نور
.
.
سوره حمد.
.
.
آيه 6
.
اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ(بخش اول)


در قرآن مجيد دو نوع هدايت مطرح شده است:

الف: هدايت تكوينى، نظير هدايت زنبور عسل كه چگونه از شهد گلها بمكد و چگونه كندو بسازد. و يا هدايت و راهنمايى پرندگان در مهاجرت‏هاى زمستانى و تابستانى. آنجا كه قرآن مى‏ فرمايد: «ربّنا الّذى اعطى كلّ شى‏ء خلقه ثم هدى»(1) بيانگر اين نوع از هدايت است.

ب: هدايت تشريعى كه همان فرستادن انبياى الهى و كتب آسمانى براى هدايت بشر است.
كلمه‏ ى «صراط»(2) بيش از چهل مرتبه در قرآن آمده است. انتخاب راه و خط فكرى صحيح، نشانه‏ ى شخصيت انسان است.

راههاى غير الهى متعدّدى در برابر انسان قرار دارد كه او بايد يكى را انتخاب كند:
* راه خواسته‏ ها و توقعات‏ خود.
* راه انتظارات وهوس ‏هاى مردم.
* راه وسوسه‏ هاى شيطان.
* راه طاغوت‏ها.
* راه نياكان و پيشينيان.
* راه خدا و اولياى خدا.


انسان مؤمن، راه خداوند واولياى او را انتخاب مى‏ كند كه بر ديگر راه ها امتيازاتى دارد:
الف: راه الهى ثابت است، بر خلاف راه‏هاى طاغوت‏ها و هوس‏هاى مردم و هوس‏هاى شخصى كه هر روز تغيير مى ‏كنند.
ب: يك راه بيشتر نيست، در حالى كه راه‏هاى ديگر متعدّد و پراكنده‏اند.
ج: در پيمودن آن، انسان به مسير و مقصد مطمئن است.
د: در پيمودن آن، شكست و باخت وجود ندارد.

راه مستقيم، راه خداست. «انّ ربّى على صراطٍ مستقيم»(3)
* راه مستقيم، راه انبياست. «انّك لَمِن المرسلين على صراطٍ مستقيم»(4)
* راه مستقيم، راه بندگى خداست. «و أنِ اعبدونى هذا صراط مستقيم»(5)
* راه مستقيم، توكّل وتكيه بر خداست. «مَن يعتصم باللّه فقد هُدىَ الى صراط مستقيم»(6)
* راه مستقيم، يكتاپرستى و تنها يارى خواستن از اوست.(7)
* راه مستقيم، كتاب خداوند است.(8)
* راه مستقيم، راه فطرت سالم است.(9)

انسان، هم در انتخاب راه مستقيم و هم در تداوم آن بايد از خدا كمك بگيرد. مانند لامپى كه روشنى خود را هر لحظه از نيروگاه مى‏ گيرد. «اهدنا الصّراط المستقيم»

در راه مستقيم بودن، تنها خواسته ‏اى است كه هر مسلمان، در هر نماز از خداوند طلب مى‏ كند، حتّى رسول ‏اللَّه (‏صلى الله عليه وآله) و ائمّه اطهار(عليهم السلام) از خداوند ثابت ماندن در راه مستقيم را مى ‏خواهند.

انسان بايد همواره، در هر نوع از كارهاى خويش، اعم از انتخاب شغل، دوست، رشته‏ى تحصيلى وهمسر، راه مستقيم را از خداوند بخواهد. زيرا چه بسا در عقايد، صحيح فكر كند، ولى در عمل دچار لغزش شود و يا بالعكس. پس هر لحظه، خواستن راه مستقيم از خدا، ضرورى است.

راه مستقيم مراتب و مراحلى دارد. حتّى كسانى كه در راه حقّ هستند، مانند اولياى خداوند، لازم است براى ماندن در راه و زيادشدن نورِ هدايت، دعا كنند. «والّذين اهتدوا زادَهم هُدى»(10)

راه مستقيم، همان راه ميانه و وسط است كه حضرت على ‏عليه السلام مى‏ فرمايد: «اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطى‏ هى ‏الجادّة»(11) انحراف به چپ و راست گمراهى و راه وسط، جاده‏ ى هدايت است.

راه مستقيم يعنى ميانه روى واعتدال واحتراز از هر نوع افراط وتفريط، چه در عقيده و چه در عمل. يكى در عقايد از راه خارج مى‏ شود وديگرى در عمل و اخلاق. يكى همه كارها را به خدا نسبت مى‏ دهد، گويا انسان هيچ نقشى در سرنوشت خويش ندارد. و ديگرى خود را همه كاره و فعّال‏ مايشاء دانسته و دست خدا را بسته مى ‏داند. يكى رهبران آسمانى را همچون مردمان عادى و گاهى ساحر و مجنون معرّفى مى‏ كند و ديگرى آن بزرگواران را در حدّ خدا مى ‏پندارد.
يكى زيارت امامان معصوم و شهدا را بدعت مى ‏داند و ديگرى حتّى به درخت و ديوار، متوسل شده و ريسمان مى ‏بندد. يكى اقتصاد را زير بنا مى ‏داند و ديگرى، دنيا و امورات آن را ناديده مى ‏انگارد.
در عمل نيز يكى غيرت نابجا دارد و ديگرى همسرش را بى حجاب به كوچه و بازار مى ‏فرستد. يكى بخل مى‏ ورزد و ديگرى بى‏ حساب سخاوت به خرج مى ‏دهد. يكى از خلق جدا مى‏ شود و ديگرى حقّ را فداى خلق مى ‏كند.

اينگونه رفتار وكردارها، انحراف از مسير مستقيم هدايت است. خداوند دين پا برجا واستوار خود را، راه مستقيم معرّفى مى‏ كند.(12) در روايات آمده است كه امامان معصوم ‏عليهم السلام مى ‏فرمودند: راه مستقيم، ما هستيم.(13) يعنى نمونه‏ ى عينى و عملى راه مستقيم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در راه، رهبران آسمانى هستند. آنها در دستورات خود درباره ‏ى تمام مسائل زندگى از قبيل كار، تفريح، تحصيل، تغذيه، انفاق، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و ... ، نظر داده و ما را به اعتدال و ميانه ‏روى سفارش كرده ‏اند.(14) جالب آنكه ابليس در همين صراطِ مستقيم به كمين مى‏ نشيند.(15)


1) طه، 50.
2) صراط» در قيامت نام پلى است بر روى دوزخ كه همه‏ى مردم بايد از روى آن عبور كنند.
3) هود، 56.
4) يس، 3 - 4.
5) يس، 61.
6) آل‏عمران، 101.
7) بنا بر اينكه الف و لام در «الصراط» اشاره به همان راه يكتاپرستى در آيه قبل باشد.
8) بنابر روايتى در تفسير مجمع‏البيان، ج‏1، ص 58.
9) بنابر روايتى از امام صادق‏عليه السلام در تفسير صافى، ج‏1، ص 86.
10) كسى كه مى‏گويد «الحمدللَّه ربّ العالمين الرّحمن الرّحيم...» مراحلى از هدايت را پشت سر گذارده است، بنابراين درخواست او، هدايت به مرحله بالاترى است.
11) بحار، ج 87، ص‏3.
12) قل انّنى هَدانى ربّى الى صراط مستقيم» انعام، 161.
13) تفسير نورالثقلين، ج‏1 ص‏20.
14) در اين باره مى‏توان به كتاب اصول كافى، باب الاقتصاد فى العبادات مراجعه نمود.
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
تفسير نور . . سوره حمد. . . آيه 6 ... اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ(بخش دوم)

تفسير نور . . سوره حمد. . . آيه 6 ... اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ(بخش دوم)

تفسير نور
.
.
سوره حمد.
.
.
آيه 6
.
اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ(بخش دوم)


در قرآن و روايات، نمونه‏ هاى زيادى آمده كه در آنها به جنبه‏ ى اعتدال، تأكيد و از افراط و تفريط نهى شده است. به موارد ذيل توجّه كنيد:
* «كلوا و اشربوا و لاتسرفوا»(16) بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد.
* «لا تَجعل يدك مَغلولةً الى عُنقك و لاتبسُطها كلّ البَسط»(17) در انفاق، نه دست بر گردن قفل كن - دست‏ بسته باش - و نه چنان گشاده دستى كن كه خود محتاج شوى.
* «الّذين اذا أنفقوا لم‏يسرفوا و لم‏يقتروا و كان بين ذلك قواماً»(18) مومنان، به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بخل، بلكه ميانه‏رو هستند.
* «لا تجهر بصلاتك و لاتخافت بها وابتغ بين ذلك سبيلاً»(19) نماز را نه بلند بخوان ونه آهسته، بلكه با صداى معتدل بخوان.
* نسبت به والدين احسان كن؛ «و بالوالدين احساناً»(20) امّا اگر تو را از راه خدا بازداشتند، اطاعت از آنها لازم نيست. «ان جاهداك على ان‏تشرك بى... فلاتطعهما»(21)
* پيامبر هم رسالت عمومى دارد؛ «و كان رسولاً نبيّاً»(22) و هم خانواده خويش را دعوت مى ‏كند. «و كان يأمر أهله بالصّلاة»(23)
* اسلام هم نماز را سفارش مى ‏كند كه ارتباط با خالق است؛ «اقيموا الصّلاة» و هم زكات را توصيه مى‏كند كه ارتباط با مردم است. «اتوا الزكاة»(24)
* نه محبت‏ها شما را از گواهى حقّ منحرف سازد؛ «شهداء لِلّه و لو على انفسكم»(25) و نه دشمنى ‏ها شما را از عدالت دور كند. «و لا يَجرِمنّكم شَنئان قوم»(26)
* مؤمنان هم دافعه دارند؛ «أشداء على الكفار» و هم جاذبه دارند. «رحماء بينهم»(27)
* هم ايمان و باور قلبى لازم است؛ «امنوا» و هم عمل صالح. «عملوا الصالحات»(28)
* هم اشك و دعا و درخواست پيروزى از خدا لازم است؛ «ربّنا افرغ علينا صبراً»(29) و هم صبورى وپايدارى در سختى ‏ها. «عشرون صابرون يغلبوا مأتين»(30) شب عاشورا امام حسين‏ عليه السلام هم مناجات مى‏ كرد و هم شمشير تيز مى‏ كرد.
* روز عرفه و شب عيد قربان، زائر خانه‏ ى خدا دعا مى‏ خواند و روز عيد بايد در قربانگاه با خون آشنا شود.
* اسلام مالكيّت را مى ‏پذيرد، «الناس مسلّطون على اموالهم»(31) ولى اجازه ضرر زدن به ديگرى را نمى ‏دهد و آن را محدود مى‏ سازد. «لا ضَرر و لا ضِرار»(32)
آرى، اسلام دين يك بعدى نيست كه تنها به جنبه‏اى توجّه كند و جوانب ديگر را فراموش كند، بلكه در هر كارى اعتدال وميانه ‏روى وراه مستقيم را سفارش مى‏ كند.


نكات

1- همه‏ ى هستى، در مسيرى كه خداوند اراده كرده در حركتند. خدايا! ما را نيز در راهى كه خود دوست دارى قرار بده. «اهدنا الصراط المستقيم»
2- درخواست هدايت به راه مستقيم، مهم‏ترين خواسته‏ ى يكتاپرستان است. «ايّاك نعبد... اهدنا الصراط المستقيم»
3- براى دست‏يابى به راه مستقيم، بايد دعا نمود. «اهدنا الصراط المستقيم»
4- ابتدا ستايش، آنگاه استمداد و دعا. «الحمدللَّه... اهدنا»
5 - بهترين نمونه استعانت از خدا، درخواست راه مستقيم است. «ايّاك نستعين ...اهدنا الصّراط المستقيم»

__________________________

15) شيطان به خدا گفت: «لاقعدنّ لهم صراطك المستقيم» اعراف، 16.
16) اعراف، 31.
17) اسراء، 29.
18) فرقان، 67.
19) اسراء، 110.
20) بقره، 83.
21) لقمان، 15.
22) مريم، 51.
23) مريم، 15.
24) بقره، 43.
25) نساء، 135.
26) مائده، 8.
27) فتح، 9.
28) بقره، 25.
29) بقره، 250.
30) انفال، 65.
31) بحار، ج‏2، ص 272.
32) كافى، ج‏5، ص 28.
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
آیه هفتم سوره حمد ...

آیه هفتم سوره حمد ...



.
.
.





صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ ( 7 )

راه کسانى که به آنان نعمت دادى ، همانان که نه به بيراهه رفته اند و به خشم تو گرفتار شده اند و نه گم گشتگانند که راه درست نشناخته اند

( و بیائیم بدانیم مشخصات راه مستقیمی که خدا فرموده است چیست ...؟! )



.
.
.


اللهم عجل لولیک الفرج ... :gol:
 

mahsa66

عضو جدید
کاربر ممتاز
ِبسْمِ اللهِ الرَحمنِ الرَحیم
.
تفسیر نمونه
.
آیه 7 سوره حمد
.
بخش اول

دو خط انحرافى !

اين آيه در حقيقت تفسير روشنى است براى ((صراط مستقيم )) كه در آيه قبل خوانديم ، مى گويد: مرا به راه كسانى هدايت فرما كه آنان را مشمول انواع نعمتهاى خود قرار دادى (نعمت هدايت ، نعمت توفيق ، نعمت رهبرى مردان حق و نعمت علم و عمل و جهاد و شهادت ) نه آنها كه بر اثر اعمال زشت ، و انحراف عقيده غضب تو دامنگيرشان شد و نه آنها كه جاده حق را رها كرده و در بيراهه ها گمراه و سرگردان شده (صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين ).در حقيقت چون ما آشنائى كامل به راه و رسم هدايت نداريم ، خدا به ما دستور مى دهد كه در اين آيه طريق و خط پيامبران و نيكوكاران و آنها كه مشمول نعمت و الطاف او شده اند را بخواهيم .و نيز به ما هشدار مى دهد كه در برابر شما همى شه دو خط انحرافى قرار دارد، خط ((مغضوب عليهم )) و خط((ضالين )) كه به زودى به تفسير اين دو آشنا خواهيم شد.
 

mahsa66

عضو جدید
کاربر ممتاز
تفسیر نمونه
.
.
آیه 7 سوره حمد
.
.
بخش دوم
.
.
1- الذين انعمت عليهم كيانند ؟
سوره نساء آيه 69 اين گروه راتفسير كرده است : و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم منالنبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا:
((كسانى كه دستورات خدا و پيامبر را اطاعت كنند، خدا آنها را باكسانى قرار مى دهد كه مشمول نعمت خود ساخته ، از پيامبران و رهبران صادق و راستين وجانبازان و شهيدان راه خدا و افراد صالح ، و اينان رفيقان خوبى هستند))

همانگونه كه ملاحظه مى كنيم اين آيه افراد مورد نعمت خدا راچهار گروه معرفى مى كند : پيامبران ، صديقين ، شهداء، و صالحين .
اين مراحل چهارگانه شايد اشاره به اين معنى باشد كه براى ساختن يك جامعهانسانى سالم و مترقى و مؤ من ، نخست بايد رهبران حق و انبياء وارد ميدان شوند
.
وبه دنبال آنها مبلغان صديق و راستگو كه گفتار و كردارشان با يكديگر هماهنگ است ، تااهداف پيامبران را از اين طريق در همه جا گسترش دهند
.
به دنبال اين دورانسازندگى فكرى ، طبيعتا عناصر آلوده و آنها كه مانع راه حقند سر بر دارند، جمعى بايددر مقابل آنها قيام كنند و عده اى شهيد شوند و با خون پاكشان درخت توحيد آبيارىگردد
.
در مرحله چهارم محصول اين كوششها و تلاشها به وجود آمدن صالحان استاجتماعى پاك و شايسته و آكنده از معنويت
.
بنابراين ما در سوره حمد در شبانه روزپى در پى از خدا مى خواهيم كه در خط اين چهار گروه قرار گيريم ، خط انبياء خطصديقين ، خط شهدا و صالحين و روشن
است كه در هر مقطع زمانى بايد در يكى از اين خطوط، انجام وظيفهكنيم و رسالت خويش را ادا نمائيم
.

2 - ((مغضوب عليهم )) و ((ضالين )) كيانند؟

جدا كردن اين دو از هم در آيات فوق نشان مى دهد كه هر كدام اشاره به گروه مشخصى است .
در اينكه فرق ميان اين دو چيست سه تفسير وجود دارد:

1- از موارد استعمال اين دو كلمه در قرآن مجيد چنين استفاده مى شود كه ((مغضوب عليهم )) مرحله اى سختتر و بدتر از ضالين است ، و به تعبير ديگر ضالين گمراهان عادى هستند، و مغضوب عليهم ، گمراهان لجوج و يا منافق ، و به همين دليل در بسيارى از موارد، غضب و لعن خداوند در مورد آنها ذكر شده .
در آيه 106 سوره نحل مى خوانيم و لكن من شرح بالكفر صدرا فعليهم غضب من الله : ((آنهائى كه سينه خود را براى كفر گسترده ساختند غضب پروردگار بر آنها است )).
و در آيه 6 سوره فتح آمده است ، و يعذب المنافقين و المنافقات و المشركين و المشركات الظانين بالله ظن السوء عليهم دائرة السوء و غضب الله عليهم و لعنهم و اعدلهم جهنم : ((خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك و آنها را كه درباره خدا گمان بد مى برند مورد غضب خويش قرار مى دهد، و آنها را لعن مى كند، و از رحمت خويش دور مى سازد، و جهنم را براى آنان آماده ساخته است .
به هر حال مغضوب عليهم آنها هستند كه علاوه بر كفر، راه لجاجت و عناد و دشمنى با حق را مى پيمايند و حتى از اذيت و آزار رهبران الهى و پيامبران در صورت امكان فروگذار نمى كنند آيه 112 سوره آل عمران مى گويد: و بائوا بغضب من الله ... ذلك بانهم كانوايكفرون بايات الله و يقتلون الانبياء بغير حق ذلك بماعصوا و كانوا يعتدون : ((غضب خداوند شامل حال آنها (يهود) شد چرا كه به خدا كفر مى ورزيدند و پيامبران الهى را به ناحق مى كشتند)).

2- جمعى از مفسران عقيده دارند كه مراد از ((ضالين )) منحرفين نصارى و منظور از ((مغضوب عليهم )) منحرفان يهودند.
اين برداشت به خاطر موضعگيريهاى خاص اين دو گروه در برابر دعوت اسلام مى باشد، زيرا همانگونه كه قرآن هم صريحا در آيات مختلف بازگو مى كند، منحرفان يهود، كينه و عداوت خاصى نسبت به دعوت اسلام نشان مى دادند، هر چند در آغاز، دانشمندان آنها از مبشران اسلام بودند، اما چيزى نگذشت كه به جهاتى كه اينجا جاى شرح آن نيست از جمله به خطر افتادن منافع ماديشان سرسختترين دشمن شدند، و از هر گونه كار شكنى در پيشرفت اسلام و مسلمين فروگذار نكردند (همانگونه كه امروز نيز موضع گروه صهيونيست در برابر اسلام و مسلمانان همين است ).
و با اين حال تعبير از آنها به ((مغضوب عليهم )) بسيار صحيح به نظر مى رسد ولى بايد توجه داشت كه اين تعبير در حقيقت از قبيل تطبيق كلى بر فرد است ، نه انحصار مفهوم مغضوب عليهم در اين دسته از يهود.
اما منحرفان از نصارى كه موضعشان در برابر اسلام تا اين حد سرسختانه نبود، تنها در شناخت آئين حق گرفتار گمراهى شده بودند، از آنها تعبير به ضالين شده كه آن هم از قبيل تطبيق كلى بر فرد است .
در احاديث اسلامى نيز كرارا مغضوب عليهم به يهود و ضالين به منحرفان نصارى تفسير شده است و نكته اش همانست كه در بالا اشاره شد.
3- اين احتمال نيز وجود دارد كه ضالين به گمراهانى اشاره مى كند كه اصرارى بر گمراه ساختن ديگران ندارند در حالى كه ((مغضوب عليهم )) كسانى
هستند كه هم گمراهند و هم گمراه گر، و با تمام قوا مى كوشند ديگران را همرنگ خود سازند!.
شاهد اين معنى آياتى است كه سخن از كسانى مى گويد كه مانع هدايت ديگران به راه راست بودند و به عنوان ((يصدون عن سبيل الله )) از آنها ياد شده در آيه 16 سوره شورى مى خوانيم : و الذين يحاجون فى الله من بعد ما استجيب له حجتهم داحضة عند ربهم و عليهم غضب و لهم عذاب شديد: ((آنها كه بعد از پذيرش دعوت اسلام از ناحيه مؤ منان ، در برابر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به مخاصمه و بحثهاى انحرافى بر مى خيزند، حجت و دليلشان در پيشگاه خدا باطل و بى اساس است و غضب خدا بر آنها است و عذاب شديد در انتظارشان خواهد بود.
اما با اين همه چنين به نظر مى رسد كه جامعترين اين تفاسير همان تفسير اول است تفسيرى كه بقيه تفسيرها در آن جمع است و در حقيقت مصداقى از مصاديق آن محسوب مى شود بنابر اين دليلى ندارد كه ما مفهوم وسيع آيه را محدود كنيم .
 

nafis...

مدیر بازنشسته
صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ

تفسیر نور(آیه 7 سوره حمد)

نكته ها

اين آيه راه مستقيم را، راه كسانى معرّفى مى كند كه مورد نعمت الهى واقع شده اند وعبارتند از: انبيا، صدّيقين، شهدا وصالحين. توجّه به راه اين بزرگواران و آرزوى پيمودن آن وتلقين اين آرزو به خود، ما را از خطر كجروى وقرار گرفتن در خطوط انحرافى باز مى دارد.
بعد از اين درخواست، از خداوند تقاضا دارد كه او را در مسير غضب شدگان وگمراهان قرار ندهد. زيرا بنى اسرائيل نيز به گفته قرآن، مورد نعمت قرار گرفتند، ولى در اثر ناسپاسى ولجاجت گرفتار غضب شدند.
مراد از نعمت در انعمتَ عليهم، نعمتِ هدايت است. زيرا در آيه ى قبل سخن از هدايت بود. علاوه بر آنكه نعمت هاى مادى را كفّار ومنحرفين وديگران نيز دارند.هدايت شدگان نيز مورد خطرند و بايد دائماً از خدا بخواهيم كه مسير ما، به غضب و گمراهى كشيده نشود.

مغضوبين در قرآن
در قرآن، افرادى همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّت هايى همچون قوم عاد، ثمود و بنى اسرائيل، به عنوان غضب شدگان معرّفى شده اند. ما در هر نماز، از خداوند مى خواهيم كه مانند غضب شدگان نباشيم. يعنى نه اهل تحريف آيات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ، و همچنين از گمراهان نباشيم، آنان كه حقّ را رها كرده و به سراغ باطل مى روند و در دين و باور خود غلوّ و افراط كرده و يا از هوى و هوس خود و يا ديگران پيروى مى كنند.

ضالّين در قرآن
در قرآن افرادى به عنوان گمراه معرّفى شده اند، از جمله: كسانى كه ايمان خود را به كفر تبديل كردند، مشركان، كفار، عصيان گران، مسلمانانى كه كفّار را سرپرست و دوست خود گرفتند، كسانى كه مردم را از راه خدا باز مى دارند، كسانى كه به خدا يا رسول خدا توهين مى كنند، آنان كه حقّ را كتمان مى كنند و كسانى كه از رحمت خدا مأيوسند.در قرآن نام برخى به عنوان گمراه كننده آمده است، از قبيل: ابليس، فرعون، سامرى، دوست بد، رؤسا ونياكان منحرف.گمراهان خود بستر وزمينه ى انحراف را فراهم و گمراه كنندگان از اين بسترها و شرايط آماده، استفاده مى كنند. بسترهاى انحراف در قرآن عبارتند از: هوسها، بت ها، گناهان ، پذيرش ولايت باطل، جهل و نادانى.
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
تفسیر المیزان ( سوره حمد آیات 6 و 7 ) ...

تفسیر المیزان ( سوره حمد آیات 6 و 7 ) ...



.
.
.


سلام!!

با توجه به اهمیت آیات 6 و 7 و اینکه این دو آیه کامل کننده هم دیگه هستن بصورت مشترک تفاسیر بیان میشوند !!:gol:


( بیشتر تفاسیر در خصوص صراط مستقیم بیان شده است ... )​
 
آخرین ویرایش:

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
تفسیر المیزان ( سوره حمد آیات 6 و 7 ) ...

تفسیر المیزان ( سوره حمد آیات 6 و 7 ) ...


.
.
.


چند مقدمه براى توضيح و تفسير (اهدنا الصراط المستقيم ) :

توضيح و تفسير آيه مورد بحث محتاج بچند مقدمه است :

مقدمه اول :

اينكه خداى سبحان در كلام مجيدش براى نوع بشر و بلكه براى تمامى مخلوقات خود راهى معرفى كرده ، كه از آن راه بسوى پروردگارشان سير مى كنند و در خصوص انسان فرموده :

(يا ايها الانسان ، انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه )،

(هان اى آدمى ، بدرست ى كه تو بسوى پروردگارت تلاش مى كنى ، و اين تلاش تو - چه كفر باشد و چه ايمان - بالاخره بديدار او منتهى ميشود)

و درباره عموم موجودات فرموده :

(و اليه المصير بازگشت بسوى او است )

و نيز فرموده :

(الا الى اللّه تصير الامور)

( آگاه باش كه همه امور بسوى او برمى گردد) و آياتى ديگر كه بوضوح دلالت دارند بر اينكه تمامى موجودات راهى براى خود دارند،

و همه راههاشان بسوى او منتهى ميشود ...:gol:
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
تفسیر المیزان ( سوره حمد آیات 6 و 7 ) ...

تفسیر المیزان ( سوره حمد آیات 6 و 7 ) ...


.
.
.


معنى صراط ... :

بيان (اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم )

معناى كلمه (هدايت ) از بيانيكه در ذيل (صراط) از نظر خواننده مى گذرد معلوم ميشود!!

،

و اما صراط، اين كلمه در لغت به معناى طريق و سبيل نزديك بهمند، و اما از نظر عرف و اصطلاح قرآن كريم ، بايد بدانيم كه خدايتعالى صراط را وصف استقامت توصيف كرده!!

و آنگاه بيان كرده كه اين صراط مستقيم را كسانى مى پيمايند كه خدا بر آنان انعام فرموده!!

و صراطى كه چنين وصفى و چنين شانى دارد، مورد درخواست عبادت كار، قرار گرفته ، و نتيجه و غايت عبادت او واقع شده ،

و

بعبارت ديگر، بنده عبادت كار از خدايش درخواست مى كند كه عبادت خالصش در چنين صراطى قرار گيرد ...
 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز

.
.
.



صراط مستقيم صراطى است كه هيچ يك از ضلالت ، شرك و ظلم در آن راه ندارد ... :



ما معنى این را میدانیم :

كه صراط مستقيم كه صراط غير گمراهان است

صراطى است كه بهيچ وجه شرك و ظلم در آن راه ندارد، همچنانكه ضلالتى در آن راه نمى يابد، نه ضلالت در باطن ، و قلب ، از قبيل كفر و خاطرات ناشايست ،

كه خدا از آن راضى نيست ، و نه در ظاهر اعضاء و اركان بدن ، چون معصيت و يا قصور در اطاعت ، كه هيچيك از اينها در آن صراط يافت نمى شود،

و

اين همانا حق توحيد علمى و عملى است

و

توحيد هم همين دو مرحله را دارد، ديگر شق سومى برايش نيست ،

و

بفرموده قرآن ، بعد از حق غير از ضلالت چه مى تواند باشد؟

آيه : (82 - سوره انعام )، كه چند سطر قبل گذشت ، نيز بر همين معنا منطبق است ، كه در آن امنيت در طريق را اثبات نموده

باهتداء تام و تمام وعده مى دهد، البته اينكه گفتيم وعده ميدهد، بر اساس آن نظريه ادبى است ، كه مى گويند اسم فاعل حقيقت در آينده است ، (دقت بفرمائيد) اين يك صفت بود از صف ات صراط مستقيم ...



،



خداوند سنت و طريقه مستقيم خود را دائمى و غيرقابل تخلف و تغيير معرفى مى كند ...


اصحاب صراط مستقيم مقامى عالى تر از مؤ منين دارند!!


 
آخرین ویرایش:

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
تفسیر المیزان ( سوره حمد آیات 6 و 7 ) ...

تفسیر المیزان ( سوره حمد آیات 6 و 7 ) ...


.
.
.


موارد استعمال صراط و سبيل در قرآن و فرق آن دو :


اينكه خداوند در كلام مجيدش مكرر نام صراط و سبيل را برده ، و آنها را صراط و سبيل هاى خود خوانده ، با اين تفاوت كه بجز يك صراط مستقيم بخود نسبت نداده ، ولى سبيل هاى چندى را بخود نسبت داده ،

پس معلوم مى شود:

ميان خدا و بندگان چند سبيل و يك صراط مستقيم بر قرار است

مثلا درباره سبيل فرموده : (و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا)، و كسانى كه در راه ما جهاد كنند، ما بسوى سبيل هاى خود هدايتشان مى كنيم )،

ولى هر جا صحبت از صراط مستقيم به ميان آمده ، آنرا يكى دانسته است !!

از طرف ديگر جز در آيه مورد بحث كه صراط مستقيم را به بعضى از بندگان نسبت داده ، در هيچ مورد صراط مستقيم را بكسى از خلايق نسبت نداده

بخلاف سبيل ، كه آنرا در چند جا بچند طائفه از خلقش نسبت داده ، يكجا آنرا برسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم نسبت داده ،

و فرموده : (قل هذه سبيلى ، ادعوا الى اللّه على بصيره ، بگو اين سبيل من است ، كه مردم را با بصيرت بسوى خدا دعوت كنم )

جاى ديگر آنرا به توبه كاران نسبت داده ، و فرموده : (سبيل من اناب الى ، راه آنكس كه بدرگاه من رجوع كند)، و در سوره نساء آيه (115) آنرا به مؤ منين نسبت داده ، و فرموده : (سبيل المؤ منين ).


،


از اينجا معلوم ميشود كه سبيل غير از صراط مستقيم است ، چون سبيل متعدد است ، و باختلاف احوال رهروان راه عبادت مختلف ميشود

بخلاف صراط مستقيم ، كه يكى است ، كه در مثل بزرگراهى است كه همه راههاى فرعى بدان منتهى ميشود،

همچنانكه آيه :

(قد جاء كم من اللّه نور و كتاب مبين ، يهدى به اللّه من اتبع رضوانه ، سبل السلام ، و يخرجهم من الظلمات الى النور باذنه ، و يهديهم الى صراط مستقيم ،)

(از ناحيه خدا بسوى شما نورى و كتابى روشن آمد، كه خدا بوسيله آن هر كس كه در پى خوشنودى او باشد به سبيل هاى سلامت راه نمائى نموده

و باذن خود از ظلمت ها بسوى نور بيرون مى كند، و بسوى صراط مستقيمشان هدايت مى فرمايد)

بآن اشاره دارد، چون سبيل را متعدد و بسيار قلمداد نموده ، صراط را واحد دانسته است !!

حال يا اين است كه صراط مستقيم همه آن سبيل ها است ، و يا اين استكه آن سبيل ها همانطور كه گفتيم راه هاى فرعى است ،

كه بعد از اتصالشان بيكديگر بصورت صراط مستقيم و شاه راه در مى آيند ...

 

V A H ! D

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع ,
کاربر ممتاز
آیات 1 و 2 سوره بقره ( صورت و معنی آیات ... )

آیات 1 و 2 سوره بقره ( صورت و معنی آیات ... )




.
.
.



ِبسْمِ اللهِ الرَحمنِ الرَحیم


الم ( 1 )
الف . لام . میم ...


ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَفِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ ( 2 )

در [وحى بودن و حقّانيّت] اين كتابِ [با عظمت] هيچ شكى نيست ؛ سراسرش براى پرهيزكارانْ هدايت است ...


 
آخرین ویرایش:

mahsa66

عضو جدید
کاربر ممتاز
تفسیر نمونه آیه 1 و 2 بقره

تفسیر نمونه آیه 1 و 2 بقره

بسم الله الرحمن الرحیم


تفسیر نمونه
.
.
آیه 1 و 2 سوره بقره
.
.
بخش اول
.
.


تحقيق درباره حروف مقطعه قرآن
در آغاز بيست و نه سوره از سورههاى قرآن با حروف مقطعه برخورد مى كنيم و چنانكه از نامش پيدا است اين حروف حروفى بريده از هم به نظر مى رسد، و كلمه مفهومى را ظاهر نمى سازد.
حروف مقطعه قرآن همیشه جزء كلمات اسرار آميز قرآن محسوب مى شده ، و مفسران براى آن تفسيرهاى متعددى ذكر كرده اند، و با گذشت زمان و تحقيقات جديد دانشمندان تفسيرهاى تازهاى براى آن پيدا مى شود.
جالب اينكه در هيچ يك از تواريخ نديده ايم كه عرب جاهلى و مشركان وجود حروف مقطعه را در آغاز بسيارى از سوره هاى قرآن بر پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) خرده بگيرند، و آن را وسيله اى براى استهزاء و سخره قراردهند، و اين خود مى رساند كه گويا آنها نيز از اسرار وجود حروف مقطعه كاملا بي خبرنبوده اند.
به هر حال از ميان اين تفاسير چند تفسير است كه از همه مهمتر ومعتبرتر به نظر مى رسد، و هماهنگ با آخرين تحقيقاتى است كه در اين زمينه به عمل آمده ، و ما اين چند تفسير را به تدريج در آغاز اين سوره و سوره آل عمران و سوره اعراف به خواست خدا بيان خواهيم كرد، اكنون به مهمترين آنها در اينجا مى پردازيم :
اين حروف اشاره به اين است كه اين كتاب آسمانى با آن عظمت و اهميتى كه تمام سخنوران عرب و غير عرب را متحير ساخته و دانشمندان را از معارضه با آن عاجزنموده است ، از نمونه همين حروفى است كه در اختيار همگان قرار دارد در عين اينكه قرآن از همان حروف الف باء و كلمات معمولى تركيب يافته به قدرى كلمات آن موزون است و معانى بزرگى در بر دارد، كه در اعماق دل و جان انسان نفوذ مى كند، روح را مملو از اعجاب و تحسين مى سازد، و افكار و عقول را در برابر خود وادار به تعظيم مى نمايد، جمله بنديهاى مرتب و كلمات آن در بلندترين پايه قرار گرفته و معانى بلند رادر قالب زيباترين الفاظ مى ريزدكه همانند و نظير ندارد.
فصاحت و بلاغت قرآن بركسى پوشيده نيست ، اين گفته صرف ادعا نمى باشد زيرا آفريدگار جهان همان كسى كه اين كتاب را بر پيامبر نازل كرده همه انسانها را دعوت به مقابله به مثل نموده است و ازآنها خواسته كه همانند آن يا لااقل يك سوره مثل آنرا بياورند، او دعوت نموده است كه عموم جهانيان (جن و انس ) با همكارى و هم فكرى اگر مى توانند مانند آنرا بياورنداما همه عاجز و ناتوان ماندند، و اين نشان مى دهد كه مولود فكر آدمى نيست .
درست همانطور كه خداوند بزرگ از خاك ، موجوداتى همچون انسان باآن ساختمان شگفت انگيز، و انواع پرندگان زيبا، و جانداران متنوع و گياهان وگلهاى رنگارنگ ، مى آفريند و ما از آن كاسه و كوزه و مانند آن مى سازيم ، همچنين خداوند از حروف الفبا و كلمات معمولى ، مطالب و معانى بلند را در قالب الفاظ زيبا وكلمات موزون ريخته و اسلوب خاصى در آن بكار برده كه همه انگشت حيرت به دندان گرفته اند، آرى همين حروف در اختيار انسانها نيز هست ولى توانائى ندارند كه تركيبها وجمله بنديهائى بسان قرآن ابداع كنند.
عصر طلائى ادبيات عرب
جالب توجه اينكه : عصر جاهليت يك عصر طلائى از نظر ادبيات بود همان اعراب باديه نشين ، همان پا برهنه ها و نيمه وحشيها با تمام محروميتهاى اقتصادى و اجتماعى دلهائى سرشار از ذوق ادبى و سخن سنجى داشتند، به طورى كه امروز، اشعارى كه يادگار آن دوران طلائى است ، از اصيلترين وپرمايه ترين اشعار عرب محسوب مى شود، و ذخائر گرانبهائى براى علاقمندان ادبيات عربى اصيل است ، اين خود بهترين دليل براى نبوغ ادبى و ذوق سخن پرورى اعراب در آن دوران مى باشد.
عربها در زمان جاهليت يك بازار بزرگ سال به نام (بازار عكاظ) داشتند كه در عين حال يك مجمع مهم ادبى و كنگره سياسى و قضائى نيز محسوب مى باشد.
در اين بازار علاوه برفعاليتهاى اقتصادى عاليترين نمونه هاى نظم و نثر عربى از طرف شعراء و سخنسرايان توانا، در اين كنگره بزرگ عرضه مى گرديد، و بهترين آنها به عنوان(شعر سال)انتخاب مى شد كه هفت قطعه (يا ده قطعه ) آن به نام (سبعه) يا (عشره معلقه) معروف است ، و البته موفقيت دراين مسابقه بزرگ ادبى افتخار بزرگى براى سراينده آن شعر و قبيله اش بود.
در چنان عصرى قرآن آنها را دعوت به مقابله به مثل كرد و همه ازآوردن مانند آن اظهار عجز كردند، و در برابر آن زانو زدند (شرح بيشتر در زمينه تحدى قرآن و ناتوان ماندن از آوردن مثل آن را ذيل آيه 23 همين سوره خواهيدخواند)
شاهد گويا
گواه زنده اين تفسير براى حروف مقطعه حديثى است كه از على بن الحسين(عليهم االسلام ) امام سجاد (عليه السلام ) رسيده است آنجا كه مى فرمايد: قريش و يهود به قرآن نسبت ناروا دادند گفتند: قرآن سحر است ، آن را خودش ساخته و به خدا نسبت داده است ، خداوند به آنها اعلام فرمود..الم ، ذلك الكتاب: يعنى اى محمد كتابى كه بر تو فرو فرستاديم از همين حروف مقطعة( الف لام م) و مانند آن است كه همان حروف الفباى شما است .
شاهد ديگر: حديثى است كه از امام على ابن موسى الرضا (عليهم السلام ) رسيده است آنجا كه مى فرمايد :خداوند بزرگ قرآن را نازل فرمود با همين حروفى كه جميع عرب با آن تكلم مى كنند، سپس فرمود: بگو اگر انس و جن با هم همكارى كنند كه مثل قرآن را بياورند توانائى بر آن را ندارند.


نكته ديگرى كه اين نظريه را درباره معنى حروف مقطعه قرآن تائيد مى كند اين است كه در 24 مورد از آغاز سوره هائى كه با اين حروف شروع شده است بلافاصله سخن از قرآن و عظمت آن به ميان آمده ، اين خود نشان مى دهد كه ارتباطی ميان اين دو (حروف مقطعه و عظمت قرآن ) موجود است .
بعد از بيان حروف مقطعه قرآن اشاره به عظمت اين كتاب آسمانى كرده مى گويد: اين همان كتاب با عظمت است كه هيچگونه ترديد در آن وجود ندار( ذلك الكتاب لا ريب فيه.)
اين تعبير ممكن است اشاره به آن باشد كه خداوند به پيامبر خويش وعده داده كتابى براى راهنمائى انسانها بر او نازل كند كه براى همه حق طلبان مايه هدايت و براى حقيقت جويان جاى ترديد در آن نباشد، و اكنون به وعده خود وفا كرده است .
اما اينكه مى گويد هيچگونه شك و ترديد در آن وجود ندارد اين يك ادعا نيست بلكه منظور اين است كه محتواى قرآن آنچنان است كه خود شهادت بر حقانيت خويش مى دهد، وهمچون طبله عطار است خاموش و هنرنماى و به تعبير ديگر: آنچنان آثار صدق و عظمت وانسجام و استحكام و عمقمعانى و شيرينى

و فصاحت لغات و تعبيرات در آن نمايان است كه هر گونه وسوسه و شكرا از خود دور مى كند، و مصداق آنجا كه عيان است چه حاجت به بيان است مى باشد.
جالب اينكه گذشت زمان نه تنها طراوت آن را نمى كاهد، بلكه با پيشرفت علوم و برداشته شدن پرده از روى اسرار كائنات حقائق قرآن روشنتر مى گردد، و هر قدر علم به سوى تكامل پيش مى رود درخشش اين آيات بيشتر مى شود.

 
بالا