آورده اند که........

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
شام گاهی مریدان خسته از مرمت جامگان و ملول از دوخت و دوز شیخ را پرسیدند: یا شیخ، چرا بر ما جامگانی به غایت استوار و محکم نمی پوشندی تا حین مکاشفه و ملازمه به راحتی ندریدندی تا محنت دوخت و دوز از سر ما نرهیدندی؟

شیخ تبسمی نمود و پاسخ داد: راه سعادت بر دریدن استوار است.

و مریدان نعره ها کشیدندی و موی همی کندندی و جامه ها بدراندندی و آنقدر گریستند تا تسمه موتورشان بسوخت!!


 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

آورده اند که:
روزی مریدی شیخ را بپرسید عاقبت اختلاس چه شد. وی اندکی تفکر نمودی , چوبی برداشتی و .........مریدان منور نمودی تا دیگر مسائل بی اهمیت را کش ندهند!!






 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده ام که:
روزی شیخ از برای مریدان اعاده ی فیض مینمود که مریدکی به شکم ور قلنبیده ی شیخ نگاهی انداختندی و پوزخندی بسی زدندی... شیخ دریافت و به مرید بفرمود: ای جوانک تو کیستی که به شکم ما نظر داری؟ پس ما نیز به پشت تو نظر همی رانیم...ای مریدان من اکنون به این جوان میگویم که کیست.. به پشت خود نظر بیفکن ببین آیا دم داری؟!!!
مریدک با شگفت بگفتا : خیر یا شیخ!!!!!!!
شیخ بگفتندی پس خودتی زیرا خر ما از کره گی دم همی نداشتندی...!!!!!!!!!
مریدان از نغز شیخ خنده ها همی راندی و نعره ها زدندی و گریبانها را چاک چاک کردندی و خواستند به بیابان رم کنند که ناگهان دیدند ایست بازرسیست
پس بیخیال شدندیدندی....!!!!
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
روزی مریدانِ شیخ وی را گفتند:

میگ میگ نامی هست که گویند سرعتش به سان رعد بوده و به طرفه العینی از نظر ناپدید گردد!

شیخ رگِ کل کل خویش را برآمده حس همی کرد و فرمود:مقداری لوبیا مهیا کنید!

سپس میگ میگ را فراخواند و گفت: پایه ای کورسی بگذاریم؟

میگ میگ پذیرفت و چون لوبیا مهیا گردید شیخ مقداری تناول نمود و هنگام استارت چنان بادی خارج نمود چونان سفینه ی شاتل

هنگام برخواست از زمین آتشها بر جای گذاشت وصدایی بس وحشتناک بیافرید و غیب شد!

همانا مریدان روایت کنند:

میگ میگ کُـــلُـــهُــــم کرک و پرش بسوخت و دیگر هرگز نتوانست شتاب گیرد و عمری با ویلچر روزگار گذرانید و هر ماه جهت درمان

سرطان ریه شیمی درمانی کردندی و سرفه نمودندی ..!
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
شیخی را گفتند چگونه است که مریدان گریزها کنندی و بر صحرا ها روندی و خود را همی جر ها دهند اما دگر باره بر شیخ ظاهر شوند ؟
شیخ اندر خشتک خود کتیبه ای بیرون آوردی و فرمود در کشفیات شیخ ابو نیوتون ابن کاشف آورده شده است که مریدان نه از بین میروندی و نه به وجود می آیندی ،
بلکه از صحرایی به صحرای دیگر و از شیخی بر شیخ دیگر همی دخول کرده وارد شوند و قابلیت ارتجاعی داشته و لحظاتی پس از هلاکت چونان ترمیناتور به حالت اول باز می گردند .
عظمت این کلام همچون صاعقه موی بر اندام مریدان سیخ نمود تا بر خود بلرزیدند و درجا خشک و سیاه بشدی و دود از جسدشان برخواست
 

oneunited

عضو جدید
کاربر ممتاز
لپ تاپ را های برنت کردندی و نعره زنان فرار کردی؟؟؟؟؟؟ :biggrin::biggrin:
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:biggrin: یا شیخ احسنت بر تو... نعره ها و جامه های پاره پوره ی مریدان فدای تو...
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بزرگمردی در گذشت و مجلس ختمی برایش برپا شد. در آن زمان رسم بود که وقتی بزرگی وفات می‌یافت، عده‌ای را می‌گمارند تا آمدگان به مجلس را معرفی کند و اینان را معرف می‌گفتند. معرفان حضور هر بزرگی را پیش از ورود به مجلس با القاب گوناگونش اعلام می‌کردند. شیخ و مریدان نیز قصد مجلس ختم بزرگمرد کردند و چون به در مجلس رسیدند، معرفان جلوی در خواستند که بانگ برآورند و شیخ را معرفی کنند، اما عظمت شیخ آنها را گرفت و همه بیهوش شدندی.
مریدان که این صحنه بدیدندی جملگی خشتک ها دریده و عربده ها کشیده و چهار نعل سوی بیابان روان شدندی!!!
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
شیخ به همراه همسر چهارهزارو سیصدم خود رز خاتون جهت امر ماه قند و عسل به بلاد کفر سفر کرده و در آنجا سوار کشتی تایتانیک شدند.
ازقضا یکی از شیخان بلاد کفر در آن کشتی مشغول آموزش همدلی و احترام به حقوق دیگران به مریدانش بود و برای اینکار کف کشتی را سوراخ گردانید تا به بقیه بفهماند که این کار غلط است و ما آزاد نیستیم که هرچه خواستیم بکنیم و دیگران تاوان آن را بدهند.
کشتی در حال غرق شدند بود و مریدان یک به یک خشتک به خشتک آفرین تسلیم میکردندی و در آب خبه میگشتند.
در این حال شیخ رز خاتون را بدید که بر تکهای چوب شناور است.از خوشحالی اشک در چشمانش حدقه زد و شنا کنان به پیش رز خاتون رفت و به او گفت برای آخرین بار مرا ببوس.همین که رز خاتون خم شد تا شیخ را ببوسد شیخ چون پریان دریایی (در فیلم دزدان دریای کارائیب 4)رز خاتون را به داخل آب کشید و خود بر روی تکه چوب پرید و زندگیش را نجات داد.
مریدان چون این رندی از شیخ بدیدند پی بردند که تو این زمونه، عشق نمیمونه، عاشقیو عشق چیه وفا کدومه؟؟ (تا اخر خوانده شود،کف دو انگشتی فراموش نگردد) و عشق و عاشقی کیلویی چند است؟!!!
خشتک بدریدند و تا خلیج همیشه فارس مانند سگ شنا بکردند....
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:

شیخ را گفتند ،‌یا شیخ ابو پشم الدین چپرغوظی چگونه کشته شد؟
شیخ گفت کفار وی را گرفتند، شکنجه اش کردند و از او از ما پرسیدند...
مریدان جملهگی گفتند : یا شیخ حتماً او نگفته و به دست کفار کشته شد، آری؟
شیخ فرمود خیر تقیه نمود و آزاد شد...
باز مریدان بپرسیدند که شیخنا پس چگونه کشته شد؟
شیخ در جواب گفت: دارم می گویم دیگر، باری دیگر او را گرفتند و از او درباره ما پرسیدند ...
مریدان:هان شیخ.. پس اینگونه کشته شد..
شیخ : زقنبوت !گذارید بگویم دیگر!‌خیر اینبار نیز تقیه کرد و آزاد شد..
مریدان که گیج شده بودن پرسیدند یا شیخ پس که هلاک شد؟! این را بگو..
شیخ گفت: دیدیم زیادی تقیه می کند، با شمشیر از وسط دو نیمش کردیم!
مریدان که این را شنیدند نعره ها بس شگرف زدندی و خشتک ها دریدندی و تقیه کنان به سوی مکانی نا مشخص گریختند!
 

...scream...

عضو جدید
کاربر ممتاز
آورده اند که:

شیخ را گفتند ،‌یا شیخ ابو پشم الدین چپرغوظی چگونه کشته شد؟
شیخ گفت کفار وی را گرفتند، شکنجه اش کردند و از او از ما پرسیدند...
مریدان جملهگی گفتند : یا شیخ حتماً او نگفته و به دست کفار کشته شد، آری؟
شیخ فرمود خیر تقیه نمود و آزاد شد...
باز مریدان بپرسیدند که شیخنا پس چگونه کشته شد؟
شیخ در جواب گفت: دارم می گویم دیگر، باری دیگر او را گرفتند و از او درباره ما پرسیدند ...
مریدان:هان شیخ.. پس اینگونه کشته شد..
شیخ : زقنبوت !گذارید بگویم دیگر!‌خیر اینبار نیز تقیه کرد و آزاد شد..
مریدان که گیج شده بودن پرسیدند یا شیخ پس که هلاک شد؟! این را بگو..
شیخ گفت: دیدیم زیادی تقیه می کند، با شمشیر از وسط دو نیمش کردیم!
مریدان که این را شنیدند نعره ها بس شگرف زدندی و خشتک ها دریدندی و تقیه کنان به سوی مکانی نا مشخص گریختند!
درود همگی از جمله اهل شکرستون بر توباددددددددددددددددددددد
 

memmar

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرررررررررررسسسسسسسسسی عالللللللیییییی.............
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام بر شیخ باشگاه مهندسان ......
خیلی عالیییییییییییییییییییییییییییه . تشکر . ;)
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
شیخ را گفتند ، خزانه خانقه خالیست ، کرامتی باید ! ،
پس بفرمود : زین پس هر یک از مریدان را همسری نو بودی ، سکه ای از نقره ، به قصد تهنیت از شیخ گرفتی ،....
پس مریدان را این کرامت سخت خوش آمدی و یکایک بگرفتی چهار زوجه به دائم ، و بیشمار به موقت ....
پس عنقریب گرانی نشیمنگاه مریدان را آزردی ، چنانچه یکایک به قصد طلاق زوجه به شیخ هجوم آوردی ،
پس شیخ ما فرمود ، زین پس به قصد جاری شدن خطبه طلاق ، مریدان سکه ای از زر بدادی ، چندانکه خزانه در کوتاه زمانی لبریز شدی از سکه زرین به نیکی .....
پس بدینسان مریدان از کرامات شیخ ما قوزپیچ گشتی و یه یک گریبان به سختی چاک دادندی و چها نعل سوی بیابان شدندی!!!
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
شیخ شبی جعبه جادو (تلویزیون) رؤیت همی کرد و موسیقی زنده بدید که در آن سازها در زیر میز پنهان همی کردند.

مریدان جملگی گفتند : یا شیخ چرا سازها را نشان همی ندهند ؟

فرمود : از آنجا که مردم با رویت سازها به غسل واجب روی آورند.!!

پس مریدان از درایت شیخ بسی نعره زدند و خشتک دریدند! !

دگر بار پرسیدند : یا شیخ ، موسیقی بدون ساز به چه ماند ؟

فرمود: به عروس بی جهاز ، به کباب بی پیاز .

پس مریدان فغان و نعره زدند و سخت گریستند و خشتک به خشتک آفرین تسلیم کردندی!!!
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
شیخ را گفتند : مریدان پیر و فرتوت بودی و جملگی را بند تنبانها فرسودی ، کرامتی باید ، تا نسل شیخ منقرض نگشتی ! ...
پس فرمود ، زین پس به هر نو رسیده از تبار مریدان ، سکه ای از زر ناب به قصد شادباش بدادی ، چندانکه زادن افزون گشتی ، همچون خط تولید تویوتا ،....
پس پرسیدند ، تویوتا چه بودی ، فرمود نیک ندانم چیست ، لیک پدری را مانند بودی در آخرالزمان ، که به هر شامگاه آدینه ، فرزندی بیاوردی ، دو قلو !!!!....
پس جملگی چنان در ازدیاد نسل کوشیدی ، که عنقریب به گرانی شیر خشک ، مریدان را نشیمن گاه مندرس گشتی !!
و جملگی مریدان را دربدر بیابان نمودی!
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اندکه:
شیخ را پرسیدند ، بیش از همه چه سوزاند ؟ ، فرمود آتش جهنم !!
پس پرسیدند ، پس از آن چه باشد ، فرمود بنزین ، .....
پس چون مریدان خرفهم نگشتی بفرمود : چون خریدی در موتور بسوختی ، پس دود آن حلق و ریه سوزاندی ، و چون وجه آن بدادی ، جایی را سوزاندی که نتوانم گفت ، به حکم حیا .....
پس مریدان جملگی خشتک دارانیده و نعره زنان -جیغ کشان سر در بیابان نهادی ، و چون برگشتی ، از کرامات شیخ ، چونان ژله فرانسوی سخت به خود لرزیدی ......به نیکی !
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
روزی شیخ بر مراسم عزای ابوی احدی از مریدان شدندی.
جمله مریدان به ایشان باز همی گفتندی که وی را ملاطفت کنندی.
شیخ مرید را باز خواندندی که روح الله داداشی با آن جلال و عظمت نستوه به دیار حق شتابندی،هيتلر با آن جبروت دست به خودكشي زدندي،بروس لي با آن همه زور كشته شدندي.
مريد بگفت:خب كه چه؟و شيخ بازگفت كه:ابوی تو که تپه ي گهي بيش نبودندی!
مریدان چون پاسخ بشنیدند جملگی نعره کنان ره به سوی بیابان گرفتندی و تا مدت ها ناپدید گشتندی.
 

*سهیلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
آورده اند که:
روزی شیخ بر مراسم عزای ابوی احدی از مریدان شدندی.
جمله مریدان به ایشان باز همی گفتندی که وی را ملاطفت کنندی.
شیخ مرید را باز خواندندی که روح الله داداشی با آن جلال و عظمت نستوه به دیار حق شتابندی،هيتلر با آن جبروت دست به خودكشي زدندي،بروس لي با آن همه زور كشته شدندي.
مريد بگفت:خب كه چه؟و شيخ بازگفت كه:ابوی تو که تپه ي گهي بيش نبودندی!
مریدان چون پاسخ بشنیدند جملگی نعره کنان ره به سوی بیابان گرفتندی و تا مدت ها ناپدید گشتندی.
tashakoram tamoome......merc:biggrin::biggrin::biggrin:
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
مریدی ترسان و لرزان نزد شیخ برفت و عرضه داشت شیخنا ! ، حقیر را دریاب که کابوسی بیامد مرا بس عجیب
پس شیخ نوازش فرمودی ورا ، پس فرمود خوابت برگو تا تعبیر نمایم مر تو را ! ......
عرضه کرد : عمر شیخ به غایت دراز باد ، در خواب بدیدم سه غول دهشتناک به من حمله بنمودی ، هر یک از دو دیگر فربه تر ، از چنگ هرکدام که رهیدم به دام دو دیگر فتادم .....
پس شیخ ما ساعتها به فکر فرو برفتی و در بحر مکاشفت ها غرق همی وآنگاه بفرمود :
آن سه غول قبض آب و برق و گازت باشند که در خواب هم رهایت همی نکنند....
پس مریدان گریبانها دریدی ، و چنان نعره برآوردی از اعماق خود که تنبانها جملگی از دست برفتی از کرامات شیخ ما !
 

S H i M A

کاربر فعال تالار شیمی
کاربر ممتاز


گویند شیخی در حال موعظه با مریدان خوبش بود...

ناگاه یکی از مریدان دست خود را بالا برده، شیخ فرمود:

سوالی داشتی؟؟؟

.

.

.

.

مرید گفت: پـَـَـ نــه پـَـَــ ! آی لاو یو پی ام سی!


مریدان خنده ها بکردند و نعره ها بزدند!!
:D
















 

شهرام 59

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای شیخ از این دیار همی رد می شدمی دیدم رتبه اعتباری تاپیک بس افت نمودندی و این پست جهت بالا اوردن تاپیک زندندی و هیچ قصدی نداشتمی و حال نعره کنان سر به بیابان نهادمی
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اندکه:
شیخ در جیب مراقبت رفت و مدهوش شد.
مریدان ساکت بودند.!!!
شیخ در هوا به پرواز آمد.
مریدان ساکت بودندیکی دوتاشان پلک زدند.!!
شیخ بر آب راه رفت.
مریدان ساکت بودند.
شیخ( با حال عصبانیت) از کوه شتر درآورد، کف جفت دست هاش را نورانی کرد، یک قبرستان را زنده کرد!!!
اما مریدان همچنان ساکت بودند.!!!
شیخ که قدری عصبی گشته بود از مریدان پرسید” این چه حالت باشد؟چه مرگتان شده؟”
مریدان همصدا نعره همی زدند که : “تولـــــــــــد، تولـــــــــــــد، تولدت مبارک، مبااااارک، مبااااااااارک، تولدت مبارک”
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

آورده اند که:
مریدی از مریدان شیخ خوابی بس عجیب دید بدین مضمون که:
تعداد بی شماری خر پیر لنگ و لوک از 7 اسب تازی تند رو سبقت گرفتند .
شیخ را پرسید تعبیرش چیست ؟
فرمود :
7 روز وفور سرعت اینترنت در پیش داریم
پس از آن قحطی اینترنت خواهد بود
باید در دوران وفور دانلود کنیم و برای دوران قحطی پس انداز نمایی!!
و جمله مریدان تا این سخن بشنیدند نعره ها همی زدند و خشتک بدست راهی منزل و کافی نت ها شدند از برای دانلود!!
 

Similar threads

بالا