آورده اند که........

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به شیخ کرد و گفت:
خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.
شیخ سرش را با حرکت اسلو موشن به طرف دانشمندنمود و گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟
دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟
شیخ با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!!
و اینگونه بود که دانشمند هم خشتک خود وارهاند و تا آفاق تخته گاز رفت!!
 

شهرام 59

عضو جدید
کاربر ممتاز
اورده اند که روزی شیخمان با مدیر تالارشان همی کل کل نمودندی و خود را به اخراج شدن نزدیک کردندی
ولی مریدی از مریدان جان بر کف پا در میانی کرده و شفاعت شیخ را کرده و او را از این مهلکه نجات دادندی چو شیخ و دگر مریدان این حالت بدیدند همگی گریبان دریده و خشتک به دست نالارن و زاران به سوی بیابان ها همی روانه گشتندی.
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
روزی یکی از مریدان از شیخ پرسید یا شیخ حکمت دل چیست؟
شیخ هنوز به سخن درنیامده بود که یکی از مریدان نعره زد و راه بیابان در پیش گرفت.
شیخ برآشفت و فریاد زد که خیره سر! من که هنوز سخنی نگفته‌ام
مرید فریاد برآورد که یا شیخ مگر می‌شود که تو چیزی بگویی و ما از خود بیخود نشویم.
ناگاه شیخ و مریدان همگی از این سخن در حیرت افتاده و نعره برآورده و راه بیابان در پیش گرفتند.
 

شهرام 59

عضو جدید
کاربر ممتاز
آورده اند که:
روزی یکی از مریدان از شیخ پرسید یا شیخ حکمت دل چیست؟
شیخ هنوز به سخن درنیامده بود که یکی از مریدان نعره زد و راه بیابان در پیش گرفت.
شیخ برآشفت و فریاد زد که خیره سر! من که هنوز سخنی نگفته‌ام
مرید فریاد برآورد که یا شیخ مگر می‌شود که تو چیزی بگویی و ما از خود بیخود نشویم.
ناگاه شیخ و مریدان همگی از این سخن در حیرت افتاده و نعره برآورده و راه بیابان در پیش گرفتند.

reiran.com1411851722.gifreiran.com1411851722.gifreiran.com1411851722.gif
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که روزی شیخ و مریدان در مکتب عمارت بودندی و شیخ که مشغول تفحص بود سر بلند کرد و با تبسمی بر لب گفت:"یا مریدان می دانید گواراترین شرب و نوشیدنی دنیا چیست؟"
مریدی گفت: عرق ؟
- نه!
مریدی دیگر گفت: ساندیس؟
- نه! ساندیس سیاسی است شیلتر می شویم ها !
مریدی بگفت: آب حیات؟
- نه ! همین است که پخمه ای! آب حیاط(!) که آب چاه است و فقط به درد مستراح می خورد. یک دفعه از آن نخوری ها! که دیده ام مریدان در آن می شاشیده بوده اندی(ماضی بعید نقلی استمراری!)
مریدان جملگی گفتند یا شیخ پس چیست؟
شیخ گفت: کاپوچینو داغ با یک قاشق شکر!
مریدی بگفت یا شیخ! اینکه هیچ حکمت و نکته ی ظریفی نداشت!
شیخ گفت: اتفاقا میزان شکر آن نکته ی خیلی ظریفی است!
مریدان نعره زدندی و....( ادامه ی ماجرا که قبلا بارها گفته ام!)
 

شهرام 59

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا سخنان شیخ به صفحه دوم رفته؟

رتبه اعتباری تاپیک شیخ نباید هیچگاه نزول کند
 

arch_archi

عضو جدید
کاربر ممتاز
مریدی ترسان نزد شیخ برفت و عرض بکرد: یا شیخ خوابی دیدم بس عجیب ، خواب دیدم گدای سر چهار راه از من کمک قبول نکردی و بگفت که تو تحریمی.
شیخ فرمود : کمی دیر خواب دیدی. گامبیا و امبیا و سنگال نیز ایران تحریم بکرده اند.
حیرانم ازاین عجایب تودرتو***دگران را برق بگیرد مارا جرقه ی پتو!
و مریدان همی گریستند.
 

arch_archi

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma _yuid=yui_3_1_1_2_1327523029374167]روزی یکی از مریدان شیخ را پرسید [/FONT]
یا شیخ! شما چگونه طی الارض می نمایید؟
شیخ فرمود: "میگ میگ …!" و در دور دست ها ناپدید گردید

...مریدان تا این صحنه را بدیدند جامه ها پاره کردندی و نعره ها سر دادندی

 

hmdjml

مدیر تالار مهندسی نفت
مدیر تالار
[FONT=Tahoma _yuid=yui_3_1_1_2_1327523029374167]روزی یکی از مریدان شیخ را پرسید [/FONT]
یا شیخ! شما چگونه طی الارض می نمایید؟
شیخ فرمود: "میگ میگ …!" و در دور دست ها ناپدید گردید

...مریدان تا این صحنه را بدیدند جامه ها پاره کردندی و نعره ها سر دادندی


شیخ تو را ببخشد که حکایاتش را کپی کرده و بدون خواندن تاپیک در اینجا میگذاری
 

shila_kt

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی یکی از مریدان شیخ را پرسید
یا شیخ! شما چگونه طی الارض می نمایید؟
شیخ فرمود: "میگ میگ …!" و در دور دست ها ناپدید گردید

...مریدان تا این صحنه را بدیدند جامه ها پاره کردندی و نعره ها سر دادندی

..................:w15:
 

hmdjml

مدیر تالار مهندسی نفت
مدیر تالار
قابل توجه کلیه ی مریدان خشتک به دست:
جهت رفاه حال مریدان پس از موعظه های شیخ الشیوخ اتوبوس جهت سر گذاشتن به صحرا همه روزه ساعت ۱۰ صبح موجود است.
همچنین یک هتل ۲۵ ستاره در مرکز کویر لوت زده اند شبی یک خشتک میباشد. به شیخ چیزی نگید خبر نداره.
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا شیخنا ! در خم کدامین کوی جا مانده ای پیدایت نیست ؟
 

candyjoon

عضو جدید
یا شیخ کجا بودندی؟ نکنه سر به جیب مراقبت فرو برده ای و همان جا غرق شدندی؟ به فکر ما مریدان خشتک به دست نیستندی؟
 

شهرام 59

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای شیخ تو را چه شده که این همه کم پیدا شده و خود را از دید مریدان پنهان می نمایی نکنه غیبت کوکب کرده ای:دی
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز

روزی شیخ به همراه چند تن از مریدان مایه دارش حوالی بلوار اندرزگو مشغول دور
دور بود.
تیپ خفن شیخ باعث جلب توجه نسوان حاضر در محفل دور دور شده بود.
به ناگه شیخ که کمی آب انگور نوش جان کرده بود و بالا بود چشم مبارکش به حوری
ظریف اندامی افتاد.
پس شیخ شیشه برقی اتومبیل مرید را پایین داد و چشمکی همچین تو دل برو به دختر
همی زد و دخترک خنده ملیحی به شیخ نثاره کرد!
در کمال نا باوری شیخ از دادن نمره تلفن خویش اجتناب نمود!
مریدان خشتک بر کف ماندند که یا شیخنا کار را آن کرد که تمام کرد!
چه حکمتی در ندادن نمره تلفن بود؟ شیخ پاسخ داد همانا دختران آهن پرستند.
او از برای ماشین مرید بر ما خنده زد که اگر فردا با پیکان خودمان او را بیرون
ببریم تازه هویت واقعیش معلوم میشود!
مریدان چو این سخن شنیدند. به ترتیب حروف الفبا از ماشین پیاده شده دست بر سر
زنان و کلاغ پر کنان تا اتوبان صدر رفته از خروجی اول وارد خیابان شریعتی شدند
و از پل رومی دوباره به قیطریه رسیند و در این حلقه تا ابد باقی ماندند!!
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
جمعی از دانشجویان رو به شیخ کردندی و حکمتی خواستندی!

شیخ تفقدی به خشتک خویش بزد و آنگاه بفرمود: بسان فلاحی و گاوی و مزرعه ای!
و چون داشجویان را بسان همان گاو، مبهوت و لب و لوچه آویزان یافت،
در حالتی که از خشتکهای آنان دودی به هوابرخاستن آغاز میداشت بفرمود:
رنجه ي تدبر و تعقل در حکمت این کلام بر خویش مدهید که حکمت بر شما عیان همی سازم
پس جمله آهی از سر آسودگی کشیدند و fan های خشتکهارا روی high performance تنظیم نموده، به استماع بنشستند!
شیخ بفرمود: آری، مزرعه را بنگرید که شخم را گاو زند و رنجه ي را او برد و آزار را او بیند و بر این طریقت اوست که در صفحه است و اما در آخر از زمین آنچه بروید که اذن فلاح است و گاو را اراده ای در تغییر آن نیست.
شما بسان آن گاوید و درس و امتحان، مزرعه است و فلاح، همان استاد شماست که اذن او غالب است و هرآنچه خواهد آن شود و شما باز درس خوانید و باز بسان آن گاو، تن در راه شخم زدن زمینی بفرسایید که محصول آن از پیش برشما معلوم است!!
نیمی از آنان درحین درفشانی شیخ، با فریاد و نعره جان بی قدر خویش را تسلیم ملک الموت نمودند و الباقی نعره زنان و خاک افشان به سمت بیابان برون شدند!!

 

hmdjml

مدیر تالار مهندسی نفت
مدیر تالار
روحم شاد یادم گرامی که من با حکایت اخیر شیخ از فرط گرما به پلاسما تبدیل گشتندی
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
شیخ را سودای شهرداری بر سر نهاد و از برای اینکار به رئیس بلدیه انتخاب کردید!!! و به شیخ شهردار معروف گردید.القصه:
آن شیخ الشیوخ الکبیر، آن شهردار دائم الگیر، آن داننده نیمه پنهان، آن ‏معوض جداول خیابان، آن شهردار با لیاقت،
آن تشویقی دهنده با عنایت ، آن سوخته ذغال ‏اشتیاق، آن دوخته منقل احتراق، آن آکل ماست و پنیر، آن نماد سرعتگیر،
صاحب کرامات خاص بود و در سرازیری دنده اشخلاص بود و کثیرالحمام و ‏دائم الوسواس بود.
نقل است شیخ چون بر بلدیه قدم نهاد و بانگ برآورد که فردا چنان کنم و فردای فردایش باز همان و از پس فردایش باز همان و همان!
پیری سخنش بشنید و نجوای مکاشفت بانگ برآورد : شیخنا ، مر مرا ملتفت بفرما کین فردا چه کنی و فردای فردایش چه کنی و از پس فردایش چه ؟!
شیخ دستی بر جبین کشید و تنبانی تکان داد و بگفتا که :
فردا مرا بر زمین و فردای فردایش بر آسمان و از پس فردایش به هرسو بنگری بینی!
امروزش برفت و فردایش رسید و چون بر زمین نظاره میدوختی خیابانهای افتضاح بجستی
وفردای فردایش بر آسمان برگ درختان آفت زده و غبار خاک های طرق آسفالت نشده بدیدی
و چون از پس فردایش رسید بر سر زبان مردم یگانه شیخ به لعن وی نظاره گر بودی!
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی مریدی نزد شیخ العجبآمد و پرسید: یا شیخ چه کنیم که سال 2012 نزدیک است، عنقریب است که همگی نابود شویم! شیخ لختی بیندیشید و با لبخندی بر لب گفت هیچ بیم به خود راه مده که ما هنوز در سال 1390 زندگی میکنیم!
نقل است که آن مرید به مدت دو سال به طور متوالی عـــربده میزد:D:D
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
شیخ و مريدان در بیابان ،عربی را سوار بر شتر بدیدند ، شیخ جهت اسکل نمودن وی از او پرسید: آیا این شتر است؟



مرد عرب کمی سرخ و کبود شد و در جا در گذشت!



جمله همه مریدان واله و حیران گشتندی و از شیخ علت را جویا شدندی.


شیخ فرمود: همانا جهت تلفظ " پ نه پ" بر خود فشار آورد و هلاک شد:D
 

(✿◠‿◠) Darya

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزي سوسن (همسر شيخ) به اتاق اعتکاف شيخ وارد شدند و شيخ را خونين و مالين در حال ناله ديدند. شيخ در همان حال با زاري فرمودند: صد دفعه گفتم شبهاي معراج اين پنکه سقفي لعنتي رو روشن نکنين!
 

شهرام 59

عضو جدید
کاربر ممتاز
.سلام سعید جان خیلی مخلصیم درسته یه مدته کمتر همو می بینیم ولی ما دوست داریم سالاربه یادتم هستیم در تک تک لحاظاتی که توی این سایت میاییم
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
روزی مریدان نزد شیخ برفتند و از او بپرسیدند : یا شیخ! شیلترینگ بدتر است یا کم بودن پهنای باند !؟
شیخ نگاه معنی‌داری به آنها کرد و فرمود : هیچکدام! چیزی در اینترنت هست که از هر دوی اینها بدتر و اعصاب خردکن‌تر است!
مریدان با حیرت به شیخ نگریستند و فرمودند: یا شیخ! از شیلترینگ بدتر چیست؟
شیخ فرمود : مشاهده این لینک تنها برای افراد ثبت‌نام کرده امکان پذیر است .. برای ثبت‌نام اینجا کلیک کنید!
بعد از این سخن مریدان نعـره‌ها زدند و خشتک ها دریدند و لپ‌تاپ‌های خود را به زمین کوبیدند و به بيابان ها گريختند !!
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
آورده اند که:
روزی مریدان نزد شیخ برفتند و از او بپرسیدند : یا شیخ! شیلترینگ بدتر است یا کم بودن پهنای باند !؟
شیخ نگاه معنی‌داری به آنها کرد و فرمود : هیچکدام! چیزی در اینترنت هست که از هر دوی اینها بدتر و اعصاب خردکن‌تر است!
مریدان با حیرت به شیخ نگریستند و فرمودند: یا شیخ! از شیلترینگ بدتر چیست؟
شیخ فرمود : مشاهده این لینک تنها برای افراد ثبت‌نام کرده امکان پذیر است .. برای ثبت‌نام اینجا کلیک کنید!
بعد از این سخن مریدان نعـره‌ها زدند و خشتک ها دریدند و لپ‌تاپ‌های خود را به زمین کوبیدند و به بيابان ها گريختند !!

واقعا این هم یه مصیبت مدل جدیده

من نمیدونم از عضویت رایگان ما و تلف شدن وقتمون و حفظ کردن هزارتا پسورد چه خیری به اینا میرسه ؟!
 

fifa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اندر احوالات شیخ و مریدان، دم عید

اندر احوالات شیخ و مریدان، دم عید

بی وفایی عیدانه

پول با ما بی وفایی میکند
بی سبب از ما جدایی میکند
عید در پیش است و جفت بی وفا
قهر و ناز و دلربایی میکند
از یکم قهر است تا روز سی ام
در سر برج آشنایی میکند
پیش مامش میرود او دم به دم
مادرش او را هوایی میکند
عیدی من سی هزاری بیش نیست
صد هزاری او گدایی میکند
من ندانم فرق عیدی با عزا
تا عیالم پر جفایی میکند

و شیخ و مریدان از دست عیالهاشان نعره ها زدندی و خشتکها چاک کردندی و آواره کوه و بیابان شدندی.

:cry:
:cry::cry::cry::cry:
 
آخرین ویرایش:

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
روزی شیخ سخت مشغول کشیدن پرتره ای از مریدی کریه المنظر بر سبک رنگ و روغن بودندی.
ساعتها گذشت و مرید از شدت پا درد به خشتک خود میپیچیدندی و شیخ هنوز طرحی در خور استعداد خود نتوانستندی ارائه کنندی.
مرید نیز که مانند مجسمه خشک شده بودندی با صدایی لرزان گفت یا شیخ خشتک جد و آبائمان بفدایت خشتک ما را بسیار فشار آمده است دچار عارضه خشتک درد مزمن گشته ایم. لااقل گوشه ای از اثر را به ما نشان دهید بلکه همی آرام گیریم.
شیخ گفت خاموش که تا آن اثر پایان نگیرد کسی را اجازه دیدن اثر نباشدی.
هممچنان گذشت و گذشت و مریدان دیگر هم دست به خشتک منتظر اتمام آن اثر هنری خشتک شماری میکردند.
نا گاه شیخ فریاد برآردندی که همانا اثر بپایان رسیدندی و آماده پرده برداری شده باشندی.
ناگاه لحظه ای که اثر نمایان گردید جمله مریدان مثال اسب شیهه کشیدند که یا شیخ این چه باشد به خشتکمان قسم که بعمر خود چنین چیز درهم و ناگواری ندیده ایم به هر جنبده ای شبیه باشد جز سوژه ، ذهن ما را یارای درک کردن چنین صحنه ها نباشدی.
شیخ بفرمود همانا برای اولین بار در تاریخ سورئالیسم در نقاشی را بر شما نمایان کردمی تا باشد که خشتک بدرانید و هنر ما به عالم بنمایانید.
مریدان پس از شنیدن سخن شیخ نعره ها زدند و خشتک یکدیگر دریدند و سر به بیابانها نهادند. و تا به امروز این هنر مدیون شیخنا باشدی.
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آورده اند که:
شیخ با جمعی از مریدان د ر راه همی شدند و به دشتی رسیدند بس دلنشین و زیبا!
که مناظری داشت بس شگرف از گل و بلبل و درخت و علف و ...
به ناگاه چشم شیخ به گاوی که مشغول چریدن بود افتاد و سخت گریست!!
مریدان که خاطر شیخ را مشوش دیدند خشتک به هوا کرده و بنای زاری سردادند که یا شیخ این چه حالت است شما را؟
شیخ فرمود: به این زبان بسته می نگرم و می گریم که این از بدو امر شاخ بر سر نداشت لیکن از
بس دیدآدم ها در شیرش آب میریزند از تعجب شاخ در آورد!
و مریدان با شنیدن این حکمت در دم جان به خشتک آفرین تسلیم نموده و بیابان را در حسرت خویش نهادند!!!
 

Similar threads

بالا