ram_call17
عضو جدید
اگر به سال 22هجری بروید و در خانه پدری سربازان خلیفه اسلام(عمر)را ببینید که مردان خانه را ازدم تیغ می گذرانند و زنها و دخترها را برای فروش یا پیش کش میبرند و آنها را نجس و ولدالزنا خطاب می کنند،چه فکر می کنید؟؟
اگر به سال 11 هجری بروید و در خانه اول مظلوم عالم امیر المومنین را ببینید که نامردانی چون عمر و اطرافیانش آن را به آتش کشیده و پاره تن پیامبر را مجروح و طفلش رو شهید کردند. حالا کسانی که خود رو خلیفه میدانند رو چی میپندارید؟(بهتره از زبان خود اهل تسنن به این ماجرا بپردازیم:اگر به سال 22هجری بروید و در خانه پدری سربازان خلیفه اسلام(عمر)را ببینید که مردان خانه را ازدم تیغ می گذرانند و زنها و دخترها را برای فروش یا پیش کش میبرند و آنها را نجس و ولدالزنا خطاب می کنند،چه فکر می کنید؟؟
اگر به سال 22هجری بروید و در خانه پدری سربازان خلیفه اسلام(عمر)را ببینید که مردان خانه را ازدم تیغ می گذرانند و زنها و دخترها را برای فروش یا پیش کش میبرند و آنها را نجس و ولدالزنا خطاب می کنند،چه فکر می کنید؟؟
کیه که اعمال زشت اونا رو تایید کنه.
حالا شما که فراموش نکری میگی چیکار کنیم
سالها پیش یونانیها به سرکردگی اسکندر به ایران حمله کردند و پاسارگاد رو به اتش کشیدند. خوب الان تکلیف چیه؟چطوره روابطمون رو با یونان قطع کنیم و سفارتشان را ببندیم؟
ها؟یا اعلان جنگ بدیم؟نظرتون چیه؟
سالها پیش مغولها با وحشیگری ریختند و هزاران ایرانی را کشتند .خوب حالا چیکارشون کنیم؟
امریکاییها رو چی میگی. توی ایران قانون کاپیتولاسیون را تصویب کردند و سگ امریکایی شرف داشت به ایرانی. حق توحش میگرفتند از حاکمان بی لیاقتمان . خوب حالا شما چیکار میکنی؟
جای دوری نرو برادر من
از ماست که بر ماست.
هنوزم دوست و دشمن رو از هم تشخیص نمیدیم.
به راستی که آنها
http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon4.gif آنها تجاوز کردند،ما آسان فراموش کردیم!
اگر به سال 22هجری بروید و در خانه پدری سربازان خلیفه اسلام(عمر)را ببینید که مردان خانه را ازدم تیغ می گذرانند و زنها و دخترها را برای فروش یا پیش کش میبرند و آنها را نجس و ولدالزنا خطاب می کنند،چه فکر می کنید؟؟
در ایران چندین سلسله پادشاهی بوده و شما کدومش رو سراغ داری به ظلم ختم نشده از هخامنشی اشکانی ساسانی بگیر تا بنی عباس و... تا پهلوی و این قصه سر دراز دارد. عمر هم بین اکثر ایرانیها منفور هست و کسی هم دوستش نداره گرچه در ادبیات جانب ادب اسلامی و ایرانی رو حفظ میکنیم اما بیان کننده این نیست که اون رو دوست داریم. اگر عمر دوست بودیم چرا شیعه علی شدیم. عمر با خانواده سلطنتی چه کرد علی با خانواده سلطنتی چه کرد؟ حضرت علی به ما احترام میذاشت و ماجرای انتخاب شوهر از جانب بی بی شهربانو که قابل پیگیری در کتب تاریخی هست. تاریخ رو نگاه کنی عمر جنگ چندانی نداشت و گواه بر این بود که مردم به تنگ اومده بودن از حکومت یزدگرد. عمر نه جزء تشیع است نه جزء مردم ایران. پس این سفسطه های آبکی برای جریحه دار کردن ایرانی و منفور جلوه دادن اسلام در بین ایرانی ها بی اثر است چون فقه ما ایرانی ها بر یه اصل دیگه استوار هست.
پس منکر این هستین که اسلام به زور وارد شد،با فرض اینکه میگید کشتار و جنایت طبیعیه.فکر می کنم جنایت مسلمونا با همع فرق داره.مغول ها بیشترین خون را ریختن،اما زخم مسلمان ها از نوع دیگر بود!
ببین عرب ها مصر رو گرفتن و... (کشورهای شمال آفریقا) و اونا الان مسلمونن و عرب هستند و به زبون عربی حرف میزنن اما مردم ایران اسلام رو گرفتن اما عرب نشدن یعنی فرهنگ اسلامی وارد ایران شد اما فرهنگ عربی وارد ایران نشد و مسئله زبان عربی اما کمی متفاوت هست که زبان فرا قومیست و نه زبان قوم عرب و ما عربی رو زبانی میدونیم که خدا با اون تکلم کرده و خدا اون رو انتخاب کرده و ما به خاطر ایمان به خدا و قرآن زبان عربی رو اکرام میکنیم کما اینکه علمای صرف و نحو عربی اکثرا ایرانی بودن و مبنا هم برای نوشتن قوانین زبان عربی قرآن بوده نه فرهنگ عرب(سیبویه که قابل پیگیری در نت هست) پس عرب ها ناخواسته گوهری رو توی ایران جاگذاشتن به اسم اسلام که پیرو همین آیه ای که در امضام هست خط بطلان میکشه بر اون اعرابی که اسلام رو عربی میدونن و اون ایرانی هایی که اسلام رو مدیون ایران میدونن.
اگر به سال 11 هجری بروید و در خانه اول مظلوم عالم امیر المومنین را ببینید که نامردانی چون عمر و اطرافیانش آن را به آتش کشیده و پاره تن پیامبر را مجروح و طفلش رو شهید کردند. حالا کسانی که خود رو خلیفه میدانند رو چی میپندارید؟(بهتره از زبان خود اهل تسنن به این ماجرا بپردازیم:
[FONT="]شهادت حضرت زهرا (س) واقعيتى انكارناپذير[/FONT]
[FONT="]تاريخ و حديث اهل سنت و شيعه گواه شهادت جانكاهى است كه قافيه بزرگترين مرثيه تاريخ بشريت را مىسازد. كوشش پىگير هواداران بانيان اين مصيبت نتوانسته است آن را از آخر اين مرثيه جانگداز پاك كند. و هيهات، هيهات. از نوك قلم پوزش مىطلبم و او را به بردبارى و شكيبايى فرا مىخوانم تا شايد بتوانم فرياد تاريخ را بر اين فاجعه جانگداز به رشته تحرير درآوردم. [/FONT]
[FONT="]شهادت تنها يادگار پيامبر، «[FONT="]ام ابيها[/FONT]» [/FONT][FONT="]صحيح بخارى، ج 3، ص 83، كتاب فضائل أصحاب النّبى (ص)، ب 42، ح 232 و ب 61، مناقب فاطمة، ح 278.[/FONT][FONT="] «[FONT="]بضعة الرّسول[/FONT]» [/FONT][FONT="]همان ب 42. و سيراعلام النبلاء، ج 2، ص 123[/FONT][FONT="] و... «[FONT="]سيده نساء العالمين[/FONT]»، «[FONT="]سيدة نساء اهل الجنّة[/FONT]» و... پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجيعترين وضع، آن هم بوسيله... يعنى چه؟ [/FONT]
[FONT="]آيا ممكن است؟ اين خبر گوش هر انسان آزادهاى را مىخراشد، هر عقلى را متحيّر مىسازد، بر هر عاطفهاى سنگين مىآيد. گويا اين همان امانتى است كه بر كوهها و درياها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نياوردند. [/FONT]
[FONT="]شايد همين امر موجب گرديد تا توجيهگران تاريخ و افسانه پردازان الفت اين واقعيت مسلم تاريخى را انكار كنند. امّا چه مىشود كرد، اى كاش زبان لال مىشد، قلم مىشكست اين خبر دهشت بار را نمىشنيديم. و اى كاش آسمانها فرو مىريخت، كوهها متلاشى مىشد، جهان بپايان مىآمد و اين فاجعه رخ نمىداد. چگونه بگويم؟ به كه بگويم؟ چگونه ناله سركنم؟ چگونه فرياد كشم؟ كه اين واقعيت تلخى است كه تاريخ و حديث معتبر گواه آن است. [/FONT]
[FONT="]اين آواى شوم نه تنها از مسلّمات منابع معتبر شيعه است، بلكه معتبرترين كتابهاى اهل سنت بر اين مصيبت شاهدند. صحيح بخارى - معتبرترين كتاب، پس از قرآن در نزد اهل سنت - طليعه اين مصيبت را از قول ابن عباس در ضمن حديثى چنين توصيف مىكند «[FONT="]الرزيّة كلّ الزريّة[/FONT]» مصيبت آن مصيبتى كه بر هر مصيبتى برترى دارد، بلكه آن مصيبتى كه همه مصائب را در بر مىگيرد، زمينه سازى براى اين مصيبت عظمى بود. نسبت هذيان و... به پيامبر اكرم (ص) «[FONT="]غلبه الوجع[/FONT]» براى جلوگيرى تأكيد بيشتر بر سفارشات آن حضرت درباره شهيد اين مصيبت و... بود. و با جمله «[FONT="]عندنا كتاب اللَّه حسبنا[/FONT]» كتاب را از عترت جدا كرده و زمينه «[FONT="]الرّزيّة كلّ الرّزيّة[/FONT]» را فراهم كردند. [/FONT]
[FONT="]اينك متن حديث (ابن عباس گفت:[/FONT]
[FONT="]چون بيمارى رسول خدا (ص) شديد گرديد، فرمود: چيزى بياوريد تا بر آن براى شما نوشتهاى بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد. عمر گفت: بر پيامبر (ص) بيمارى چيره گرديده، كتاب خدا در دست ماست ما را بس است، پس اختلاف كردند وجنجال بالا گرفت. پيامبر (ص) فرمود: از نزد من بر خيزيد درگيرى در حضور من سزاوار نيست.[/FONT]
[FONT="]پس ابن عباس بيرون رفت ومى گفت: مصيبت، تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) ونوشتارش حائل گرديدند.[/FONT]
[FONT="]«عن ابن عباس قال: لمّا اشتدّ بالنّبيّ (صلى الله عليه و سلم) وجعه، قال: ائتونى بكتاب اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعده، قال عمر: انّ النّبيّ (صلى الله عليه و سلم) غلبه الوجع وعندنا كتاب اللَّه حسبنا، فاختلفوا وكثر الغلط، قال: قوموا عنّي ولاينبغي عندي التنازع، فخرج ابن عباس يقول: انّ الرزيّة كلّ الرزيّة ماحال بين رسول اللَّه (صلى الله عليه و سلم) وبين كتابه.» [/FONT]
[FONT="]صحيح بخارى، ج 1، ص 120، كتاب العلم، باب 82 كتابة العلم، حديث 112. و ج 3، ص 318، كتاب المغازى، باب 199 مرض النّبيّ (ص) و وفاته، حديث 872. و ج 4، ص 225، كتاب المرض و الطب، باب 357 قول المريض قوموا عنّى، حديث 574. و ص774، كتاب الاعتصام، باب 1191 كراهية الخلاف، حديث 2169.[/FONT]
[FONT="]شايد آنانكه كلام ابن عباس را مىشنيدند كه مىگويد: «[FONT="]الرّزيّة كلّ الرّزيّة[/FONT]» واى مصيبت جامع، حيران و آشفته خاطر بودند كه يعنى چه؟ ! ابن عباس چه مىگويد؟ ! امّا پس از چند روز انگشت شمار نسبت دهنده هذيان و ياوهگويى به پيامبر (ص) كلام ديگرى گفت: به خدا قسم خانه را با شما آتش مىزنم. اين ماجرا در منابع فراوانى از اهل سنت آمده كه فقط به چند نمونه آن اشاره مىشود.[/FONT]
[FONT="]الف: ابو بكر عبداللَّه بن محمد بن ابى شيبه، شيخ و استاد بخارى، در كتاب المصف، مىگويد: [/FONT]
[FONT="]«آنگاه كه بعد از رسولخدا (ص) براى ابوبكر بيعت مىگرفتند. على (ع) وزبير براى مشورت در اين امر نزد فاطمه (س) دختر پيامبر (ص) رفت وشد مىكردند. عمر بن خطاب با خبر گرديد وبنزد فاطمه (س) آمد وگفت: اى دختر رسول خدا (ص) ! به خدا در نزد ما كسى از پدرت محبوبتر نيست وپس از او محبوبترين تويى ! ! وبه خدا قسم اين امر مرا مانع نمىشود كه اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم كه خانه را با آنها به آتش كشند. اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه (س) بيرون شد، على (ع) و... به خانه بر گشتند. پس فاطمه (س) گفت: مىدانيد كه عمر نزد من آمد، وبه خدا قسم ياد كرده اگر شما (بدون اينكه با ابوبكر بيعت كنيد) به خانه برگرديد خانه را با شما آتش مىزند؟ وبه خدا قسم كه او به سوگندش عمل خواهد كرد »[/FONT]
[FONT="]«حين بويع لأبى بكر بعد رسول اللَّه (ص) كان عليّ والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فيشاورونها ويرجعون في أمرهم، فلمّا بلغ ذلك عمر بن خطاب، خرج حتّى دخل على فاطمة فقال: يا بنت رسول اللَّه (ص) واللَّه ما أحد أحب إلينا من أبيك وما أحد أحب إلينا بعد أبيك منك، وأيم اللَّه ما ذلك بمانعي أن اجتمع هؤلاء النفر عندك أن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت. قال: فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون انّ عمر قد جائني وقد حلف باللَّه لإن عدتم ليحرقنّ عليكم البيت، وأيم اللَّه ليمضينّ لما حلف عليه. »[/FONT]
[FONT="]كتاب المصنف، ج 7، ص 432، حديث 37045، كتاب الفتن.[/FONT]
[FONT="]ب: همين مضمون را سيوطى در مسند فاطمه، آورده است. سيوطى، مسند فاطمه، ص 36. ج:[/FONT]
[FONT="]ابن عبدالبر، در الاستيعاب، نيز اين داستان را نقل كرده است. [/FONT]
[FONT="]ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج 3، ص 975. و...:[/FONT]
[FONT="]و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه كه فرمود: آيا من نظارهگر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى؟ گفت: بلى. چنانكه بلاذرى مىگويد: « ابوبكر به على (ع) پيام فرستاد تا با وى بيعت كند امّا على نپذيرفت. پس عمر با مشعلى آمد، فاطمه (س) نا گاه عمر را با مشعل در خانهاش يافت، پس فرمود: يابن الخطّاب ! آيا من نظاره گر باشم وحال آنكه تو در خانهام را بر من به آتش مىكشى؟ ! عمر گفت: بلى. »[/FONT]
[FONT="]«انّ ابابكر ارسل الى علىٍّ يريد البيعة، فلم يبايع فجاء عمر ومعه فتيلة فتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: يابن خطاب ! أتراك محرقاً علىَّ بأبي؟ ! قال: نعم. »[/FONT]
[FONT="]بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 586.[/FONT]
[FONT="]وابوالفداء نيز مىگويد: [/FONT]
[FONT="]« سپس ابوبكر عمر بن خطاب را به سوى على وآنانكه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه (س) بيرون كند. وگفت: اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ.[/FONT]
[FONT="]پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند.[/FONT]
[FONT="]پس فاطمه (س) بر سر راهش آمد وفرمود: كجا؟ اى پسر خطاب ! آمدهاى تا كاشانه ما را به آتش كشى؟ ! گفت: بلى. يا در آنچه امت وارد شدهاند وارد شوند. »[/FONT]
[FONT="]« ثمّ انّ ابابكر بعث عمر بن خطاب الى عليٍ ومن معه ليخرجهم من بيت فاطمة (رضياللَّه عنها) وقال: ان ابى عليك فقاتلهم، فاقبل عمر بشىء من نار على ان يضرم الدار، فلقيته فاطمة (رضياللَّه عنها) وقالت: الى اين يابن الخطّاب؟ ! أجئت لتحرق دارنا؟ ! قال: نعم، او يدخلوا فيمادخل فيه الامّة. »[/FONT]
[FONT="]ابوالفداء، تاريخ ابى الفداء ج 1 ص 156. دار المعرفة، بيروت.[/FONT]
[FONT="]اين سخن و اين رفتار تفسيرى بر كلام ابن عباس «[FONT="]الرزيّة كلّ الزريّة[/FONT]» گرديد. نه، سخن ابن عباس تفسيرى به گستردگى تاريخ، بلكه به وسعت... دارد، كه در اين رزيّه و ماتم، تاريخ قصيدهاى سروده است، كه اين گفته و كرده عمر جزء اوّلين مصرعهاى آن قصيده بود. شايد ابن عباس هم از آن غزلى كه عمر سرائيد «[FONT="]غلبه الوجع[/FONT]» در ابتدا «[FONT="]الرزيّة كلّ الزريّة[/FONT]» را درك نمىكرد. و تنها پيامبر اكرم (ص) در بستر بيمارى اين غزل غم را تا به پايان خواندند، كه درد و تلخى آن، سختى بيمارى را تحت الشعاع قرار داد. از اينرو عالم بزرگ سنى شافعي جويني - استاد جمعى از علماى اهل سنت، كه يكى از شاگردانش - ذهبى - كه به شاگرديش افتخار مىكند و مىگويد:[/FONT]
[FONT="]سمعت من الإمام المحدّث الأوحد الأكمل فخرالإسلام صدرالدّين... و كان ديّناً صالحاً.[/FONT]
[FONT="]تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1505، رقم 24.[/FONT]
[FONT="]از پيامبر اكرم (ص) نقل مىكند كه فرمود:[/FONT]
[FONT="]«چون به دخترم فاطمه مىنگرم بياد مىآورم آنچه را كه بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنكه در خانهاش ذلّت وارد گرديده، از وى هتك حرمت شده، حقش غضب، و ارثش منع شده، پهلويش شكسته و جنينش سقط گرديده و او فرياد برمىآورد « يا محمداه ».... پس او اولين كسى از اهلبيتم مىباشد كه به من ملحق مىگردد، پس بر من وارد مىشود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول... ».[/FONT]
[FONT="]«..وانّي لمّا رأيتها ذكرت ما يصنع بعدي، كانّي بها وقد دخل الذّل بيتها وانتهكت حرمتها وغصبت حقّها ومنعت ارثها وكسرت جنبها واسقطت جنينها وهي تنادى: يإ؛ محمداه...فتكون اوّل من يلحقني من أهل بيتي فتقدم عليَّ محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة. »[/FONT]
[FONT="]فرائد السمطين، ج 2، ص34، 35 طبع بيروت. [/FONT]
[FONT="]هنگامى با مشعل آتش براى تسليت دختر پيامبر اكرم (ص) آمدند كه وى «به محسن» باردار بود و تهاجم به خانه و... موجب قتل محسن طفلى كه هنوز پابه دنيا ننهاده بود گرديد. چنانكه ابن ابى دارم - آنكه ذهبى وى را «[FONT="]الامام الحافظ الفاضل... كان موصوفاً بالحفظ و المعرفة[/FONT]» خوانده - جمله «[FONT="]إنّ عمر رفس فاطمة حتّى اسقطت بمحسن[/FONT] ؛ [FONT="]عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط گرديد[/FONT] ». را مورد تقرير و تأييد قرار داده، تا مورد نكوهش گروهى قرار گرفت.[/FONT]
[FONT="]«كان ابن ابى دارم مستقيم الامر عامة دهره ثم فى آخر ايامه كان اكثر ما يقرء عليه المثالب حضرته و رجل يقرء عليه ان عمر رفس فاطمة حتى اسقطت بمحسن. »[/FONT]
[FONT="]سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 578.[/FONT]
[FONT="]روشن است زنى كه در اثر تهديد به احراق بيت و آتش زدن خانهاش و سقط جنينش و... مريض گردد و مرض او در زمان كوتاهى منجر به فوت وى شود، اين فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مىگردد، و به عامل جنايت مستند مىباشد، و نيازى به دليل ديگرى ندارد. از اينرو است كه ائمه معصومين: واهلبيت رسولخدا (ص) مادر خود را شهيد مىخواندند. چنانكه حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود:[/FONT]
[FONT="]«إنّ فاطمة (س) صديقة شهيدة»[/FONT]
[FONT="]اصول كافي، ج 1، ص 381، ح 2.[/FONT]
[FONT="]با آنچه گفته شد جاى ترديدى باقى نمىماند، و شهادت دختر پيامبر (ص) براى هيچ شيعه و سنى منصف و غيرمتعصبى قابل انكار نيست. در عين حال باز هم اين قصّه بر باورهاى بسيارى سنگين مىآيد و جا دارد كه فرياد برآورند كه: آه چه مىگوئى؟ چه مىنويسى؟ ساكت باش؟ مگر ممكن است راست باشد؟ اگر راست است، پس چرا افلاك مىگردند؟ خورشيد مىتابد؟ و.... مگر خدا به پيامبرش نفرمود: «[FONT="]لولاك لما خلقت الأفلاك[/FONT]» و پيامبر اكرم (ص) درباره دخترش نفرمود: «[FONT="]فاطمة بضعة منّى؛[/FONT] [FONT="]فاطمه پارهتن من است[/FONT]»؟ [/FONT]
[FONT="]شايد بخارى به دروغ، طليعه اين غزل را سروده است «[FONT="]غلبه الوجع[/FONT]»، «[FONT="]عندنا كتاب اللَّه حسبنا[/FONT]»، «[FONT="]الرزيّة كلّ الزريّة[/FONT]»؟ مگر صحيح بخارى معتبرترين كتاب اهل سنت نيست؟ چرا اين جملات را آن قدر تكرار كرده؟ چرا وى مراسم غريبانه به خاك سپارى فاطمه را در نيمه شب دور از انظار خليفة و... ذكر كرده؟ ومى گويد:[/FONT]
[FONT="]چون فاطمه وفات كرد شوهرش علي (ع) وى را شبانه به خاك سپرد وابوبكر را خبر نكرد وخود بر او نماز گزارد.[/FONT]
[FONT="]فلمّا توفّيت دفنها زوجها عليّ ليلاً و لم يؤذن بها ابابكر و صلّى عليها...[/FONT]
[FONT="]صحيح بخارى، ج 3، ص 253، كتاب المغازى، باب 155 غزوة خيبر، حديث 704.[/FONT]
سلام دوست عزیز هز چند بقول استارتر تاپیک کپی پست هست اما خیلی چیزها رو بیادمون آورد البته ایندفعه از زبان خودشون یعنی اهل تسننامام علی علیه السلام نگهدارت که خیلی قشنگ گفتی![]()
در مورد ورود اسلام به ایران شما هم برید کتاب دکترعبدالحسین زرینکوب ، نویسنده کتاب مشهور دوقرن سکوت رو بخونید اولا که اشاره شده که آغاز این جنگ یکطرفه نبوده دوما هیچگاه اعتقادات مردم با جنگ و خونریزی عوض نمیشه اینها رو با هم قاطی نکنید ضمنا بحث اسلام و عربها جداست فک نکنم اینجا کسی از عربها خوشش بیاد ولی از اسلام چرااولاکه دراینکه اسلام به زورشمشیروارد ایران شدکه تردیدی نیست شمابریدتاریخ صدراسلام وجنگ های به وجوداومده رو بخونیدتامتوجه بشیدکه اعراب چطورایران روغارت کردند.زیبارویان عربی دراون زمان برای اینکه موهاشون پرپشت پشه ازادرارشتراستفاده می کردند! جذابیت زنانی که شامپوی ضدشوره شون شاش شترهست روتصورکنید! حالاتصورکنیداینابااومدن به ایران بادیدن زنان ایرانی چه حالی بهشون دست داد! پاک یادشون رفت که به ریسمان الهی چنگ بزنندواین حوری های دنیوی روبه کنیزی گرفتندوبه بیابان هابردند! ازاین گذشته جنایات وقتل عام هایی که دراون زمان انجام شدهم جای تامل داره.مافقط ازاسلام الله رویادگرفتیم وباهجوم اعراب فرهنگ وزبان وشئونات قومی قبیله ای این قوم بدوی واردایران شد.
امادرموردحمله ابوبکربه فاطمه زهرا ربطی به موضوع نداشت که مطرح شداماببینیدعالمان هردینی درهربرهه ای اززمان به فکرزیادکردن دارودسته خودشون هستند عالمان شیعه همینکاررومی کنندوعالمان سنی هم همینطور. من یادشرکت های هرمی می افتم که هرکسی دنبال زیادکردن دارودسته خودشه!هرکسی برای خراب کردن دیگری دست به هرکاری میزنه این موضوع هجوم به خانه فاطمه زهراهم ازاون حرفابود.دردین همیشه ماشاهدافراط گری هستیم.شمامعیارروبذارید عقلتون وبه دورازتعصبات کورمذهبی قضاوت کنید.این حادثه کجای تاریخ بوده که حضرت علی هرگزبهش اشاره نکرده؟چرادرنهج البلاغه کلامی ازاین ماجرانیست؟چراوقتی به خانه هجوم برده شد حضرت علی ازهمسرش دفاع نکرد؟ اون حضرت علی که من میشناسم شیرخداست نمیره توی سوراخ موش قایم بشه که زنش روکتک بزنند چراحضرت علی همیشه به عنوان مشاوربه عمرکمک می کرد؟چراحضرت علی اسم یکی ازفرزندانش رو عمر گذاشت؟یعنی میشه یکی همسرشماروبکشه وبعدشمااسمش روبذاریدروی فرزندتون؟چرابنی هاشم دست روی دست گذاشتندوهیچ کاری نکردند؟یعنی اوناهمینطورشاهدبودندکه چطورحضرت فاطمه روکتک می زنندوهیچ کاری نکردند؟
متاسفانه بیشتراین چرندیات از سایت ولیعصر به وجودمیاد سایتی که درساخت احادیث مدرن(!) تبحرویژه ای داره وعده ای هم الت دست بازی های سیاسی این سایت میشن.البته من کاملا درک می کنم که چرااونهادست به اینکارمی زنندچراکه درقرن 21 هم عده کثیری پیدامیشن که بدون عقل وتفکراین روایات روبه سادگی می پذیرند!
در مورد ورود اسلام به ایران شما هم برید کتاب دکترعبدالحسین زرینکوب ، نویسنده کتاب مشهور دوقرن سکوت رو بخونید اولا که اشاره شده که آغاز این جنگ یکطرفه نبوده دوما هیچگاه اعتقادات مردم با جنگ و خونریزی عوض نمیشه اینها رو با هم قاطی نکنید ضمنا بحث اسلام و عربها جداست فک نکنم اینجا کسی از عربها خوشش بیاد ولی از اسلام چرا
بهتره قضاوت رو بگذارید با خوانندگان، بهتره شما جای اونها تصمیم نگیرید ضمنا استدلالتون خیلی پوچ و ضعییفه که بخام در موردش چیزی بگم
آخه از اینجا به بعدش امام علی حرف دلشو به چاه میگفت
خوب پس برو همونجا جواب سوالاتت رو هم بگیر البته اگه دنبال جواب باشی نه بهانه جویی
ضمنا بله دیوار حاشا بلنده هرچقد میخای حاشا کن ببینم به کجا میرسی آخرش
اگر به سال 22هجری بروید و در خانه پدری سربازان خلیفه اسلام(عمر)را ببینید که مردان خانه را ازدم تیغ می گذرانند و زنها و دخترها را برای فروش یا پیش کش میبرند و آنها را نجس و ولدالزنا خطاب می کنند،چه فکر می کنید؟؟
آقای ram_call هیچ کس جنایات کسانی رو که گفتین فراموش نکرده از طرفی جنایات پیروان ادیان زرتشت، یهود و مسیح و آتش پرستان ساسانی هم همیشه در تاریخ نقش بسته. باز نگین ربط نداره که از این مربوط تر پیدا نمیشه. مگه اینکه بخواین از اساس اسلام رو زیر سوال ببرین که در اینصورت بهتره یه تاپیک بزنین تا جوابتونو بگیرین.
در ضمن هیچ موقع عمر و بقیه خلفای غیر معصوم نماینده اسلام نبوده و نیستند چون خود اونا گرفتار دنیادوستی بودن. پس اینا رو به حساب اسلام نذارین چون به قول خودتون اصلا ربط نداره.
در ضمن لطفا برای هر حرفی که می زنین منبع و سند اونو هم بگین تا ما هم مطالعه کنیم.
چرا عربی فرا قومیس مثلا؟قران جوریه که از هر کلمش ده معنی میاد عرب هام نمیفهمن.اصلا قابل استفاده نیس.گوهر اعراب فقط عقب افتادگی بوده و سال ها غارت ثروت ایرانیا.سوسمار خورهای دیروز رفتن تو کاخ های ایرانی خلیفه شدن.فکر می کنی اگر اسلام نمیومد ما الان کمبود حس می کردیم که ای وای خوش بحال عربا که اسلام دارن؟؟!!
یا همه ما جهنمی بودیم؟یا نجس بودیم؟
شما فکر میکنی اگر نمیومد مشکلات ما یه شبه حل میشد؟
کلا تریپ منابع زدنو بحث حوزوی نیستم حسش نیس،میتونی نظر بدی بگی اینا اشتباس یا دروغه.
نظر شماس که اونا رو دنیا دوس میبینین.یاران پیامبر و خلفای اسلام بودن،به شخصیت کاری نداریم.قضیه نحوه ورود اسلامه و تکلیفی که برای کفار میذاشته.بر خلاف بقیه ادیان الهی که با ریاضت کشیدن مبلغان و همدردی با مردم،ایمان آوردند،اسلام حکومت تشکیل داد و قانون کرد اسلام رو.به اضافه فروش زنهای شوهر دار رو این حساب که اینها از راه حلال محرم نیستن.
خب اینجوری که نمیشه بحث کرد شما یکسری مطالب رو میگی بدون اینکه صحت و سقمش رو اثبات کنی.منم چیز زیادی نخواستم فقط گفتم منبعتون رو بگین. الان توی هر جای دنیا یکی حرفی میزنه یا مقاله ای می نویسه ته مقاله اش یکسری از منابعی رو که مطالعه کرده ارائه میده. اگه برای حرفاتون مدرک مستدلی دارین بیارین وگرنه بحث اینجوری بی فایده است.
آره دیگه بحث بی فایدس،شما نظرتو بده دیگه بگوقبول ندارم اینا رو ،یا اثبات نشدس.
![]()
خب سوال اینجاست اگه می دونستین اینجوری بحث بی فایده است چرا تاپیک زدین؟ در ضمن شما مدرک مستدل بیارین. من و هر کسی که دنبال حقیقت باشه قبولش میکنه.
بابا معلومه 300 رو از حفظ شدی از بس نگاهش کردی!همین کار ها رو یزد گرد و کوروش و امثال اونا انجام دادند
البته برای ملتهای دیگه
قدیم اگر جنگی در می گرفت خون و خونریزی بپا میشد
در جمگ حلوا پخش نمی کنند
من از پدران بی فکر خودم تبعیت نمی کنم
من از عقل خودم تبعیت می کنم
حق با هر طرف که باشه
در ضمن من موافق کار های عمر بن الخطاب هم نیستم.
مگه پیامبر امی نبوده؟[FONT="]چون بيمارى رسول خدا (ص) شديد گرديد، فرمود: چيزى بياوريد تا بر آن براى شما نوشتهاى بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد. عمر گفت: بر پيامبر (ص) بيمارى چيره گرديده، كتاب خدا در دست ماست ما را بس است، پس اختلاف كردند وجنجال بالا گرفت. پيامبر (ص) فرمود: از نزد من بر خيزيد درگيرى در حضور من سزاوار نيست.[/FONT]
[FONT="]پس ابن عباس بيرون رفت ومى گفت: مصيبت، تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) ونوشتارش حائل گرديدند.[/FONT]
.
بابا معلومه 300 رو از حفظ شدی از بس نگاهش کردی!![]()
مگه پیامبر امی نبوده؟![]()
شما حرفی رو زدین و ادعایی رو مطرح کردین و مدرک هم نمی دین.پس نظر دادن به حرف بی سند چه فایده ای داره.ای آقا،اصلا تاپیک زدم که شما سند بیارین،سند بیارین بگین دروغه.
شما نظرتو بنویس دیگه چه گیری دادی!
![]()
شما حرفی رو زدین و ادعایی رو مطرح کردین و مدرک هم نمی دین.پس نظر دادن به حرف بی سند چه فایده ای داره.
یا حق![]()