[ آموزشی ] کانسپت چیست؟!

khiabanian

عضو جدید
کانسپت: (تلاقی ذهن و کالبد)

کانسپت: (تلاقی ذهن و کالبد)

معماری از دو گونه بیان برخوردار است:

ذهن و کالبد و یا به عبارت دیگر کلام و تصویر. هر کدام از این دو نوع بیان با ویژگی­ها و ابزاری که در اختیار دارند مسیری مشخص را در تکامل و تعالی گستره معماری چه در قالب شخصیت یک معمار و چه در زیر ساخت­های فکری جامعه می­پیمایند، دچار تغییر و دگرگونی می­شوند، بر همدیگر پیشی می­گیرند و نهایتا در یک قالب معماری تجسم می­یابند­. هماهنگی و تعامل بین ذهن و دست یک معماری مقوله­ای بس مهم و تعیین کننده در کیفیت معماری است. یک معمار، انسانی متفکر است که تلاش می­کند یافته­های ذهنی خود را در دنیای بیرون بنا به اهدافی مشخص نمایش دهد. معماری رشته­ای صرفا تئوریک یا صرفا عملی نیست و نمی­توان تفکیکی بین این دو قائل شد. متاسفانه آنگونه که در جامعه امروز معماری کشورمان شاهد آن هستیم، مفاهیم نظری و تئوریک تنها به مباحث دانشگاهی و تزهای دکترا محدود گشته و در دنیای حرفه­ای تنها کالبد و مقوله ساخت معماری مورد توجه است.
اما آنچه که تار و پود یک معماری درست را فراهم می­آورد از تعامل این دو باید بگذرد. نادیده گرفتن یا رجحان یکی بر دیگری در سال­های اخیر، پدیده­ای ناقص و مشکل­ساز را در ر زمینه معماری و شهرسازی جامعه به­وجود آورده­است. چه بسا غفلت­هایی که در دو دهه گذشته در همراهی و هماهنگی بین این دو موضوع انجام شده و شهرهای کنونی ما به حضوری از هزاران آشوب و فراموشی فرمی و فضایی در داخل و خارج بناها تبدیل گشته­اند که پیآمدهای ناگوار روحی و اجتماعی را از نوع رفتار و روابط شهروندان گرفته تا لکه­دار نمودن وجه معماری گذشته ایران را سبب شده است.
شناسایی و تبیین مسیر «ذهن» و «کالبد» و تعیین نقطه تقاطع این دو، از مهم­ترین مراحل فرایند طراحی است که مفهومی به نام کانسپت را دربر می­گیرد. کانسپت مرحله­ای است از طراحی که از زمینه­ای مجازی و از چالش­های هزار توی ذهن انسان برخاسته و درگذر از محدودیت­ها، خواسته­های دنیای واقعی، تجسم ایده­ها را به همراه دارد.
به عبارتی دیگر، کانسپت تجسمی است از تفکرات حاصل از ادراکات و یافته­های ذهن خلاق معمار که سعی دارد تا عناصر و ویژگی­های مختلفی از نیازها و پتانسیل­های پروژه را در یک کل مشخص بیان کند. عبور از مقوله ذهنی و مجرد به پدیده­ای عینی، لحظه­ای جادویی است که سرنوشت یک پروژه در مراحل مختلف طراحی و ساخت، رقم می­زند.
نگاه معماران به کانسپت و نقش و موقعیت آن در روند طراحی مختلف بوده و در دوران گوناگون تغییر یافته­است. کانسپت به عنوان نقطه عطفی از فرآیند طراحی معماری است که در سراسر عمر اثر معماری همراه آن بوده و عناصر مختلف طراحی را در یک کل منسجم، گرد هم می­آورد و معماران را قادر می­سازد که با هدایت منابع و توانایی­های خود، آن را در طراحی جنبه های مهم یک پروژه به کار گیرد.
البته امکان تعدد ایده­های مختلف را نیز باید در نظر داشت و اینکه یک ایده ثابت می­تواند در قالب­ها و فرم­های متفاوت مطرح شده و به طراح این امکان را بدهد که چندین کانسپت مکمل یا مستقل را در اختیار داشته باشد. به عنوان مثال، نحوه برخورد هر معماری با طبیعت و ایده­هایی که در ذهن وی از جریان آب گرفته تا الگوهایی از پرواز پرندگان، شکل می­گیرند با هم متفاوت و دارای بیانی مستقلند.
منابع الهام هنرمندان، چگونگی پرورش و تولید ایده و کانسپت، گاها مشخصه­ای شخصی و فردی است و نمی­توان روند مشخصی را برای آن تدوین کرد اما آنچه مسلم است، هر هنرمندی نیازمند بهانه و موقعیت و ابزاری است که بتواند ذهنیات خود را مجسم سازد. همچون احجام و فرم­های طبیعی و مصنوعی که بتوانند ایده­ها و افکار او را در دنیای فیزیکی بازنمایی کنند. از و ترکیبات رنگی موندریان گرفته تا پرواز پرندگان - نسبت به شرایط و خواسته های پروژه - به عنوان واسطه ای بین ذهن و کالبد می توانند عمل کنند.


منبع: خلاقیت در فرایند طراحی معماری 1، علی خیابانیان
 

Sima_7

عضو جدید
من رشته ی دوره کاردانیم شهرسازی بود و الان ترم 3 کارشناسی معماریم.منم با مفهوم کانسپت مشکل داشتم اما چیزی ک تا الان دستگیرم شده کانسپت یه طرح خامه که تو ذهن معمار شکل میگیره و با پرورش اون ب طرح نهایی میرسه و به معمار کمک میکنه که بتونه تناسبات ایده ش رو ببینه تا در صورت لزوم تغییرش بده
 

esmikhani.m

عضو جدید
کاملا موافقم .
منم همینطور.....
کانسپت به نظر من یه فریبه برای مشغول کردن اذهان مخاطب برای ماسمالیزیشن برای اشتباهاته کار.
معماری به معماری نیاز داره بیان احساست نه کانسپت .وقتی معماری کردی میبینی که کارت روح پیدا میکنه این بعد میشه شیخ لطف ا...
تا حالا دقت کردید که اون مسجد به خاطر حضوع و حشوع یه پله نسبت به محور عقب نشسته و عالی قاپو چون یک بنای حکومتیه یه پله جلو نشسته
 

archi_arch

مدیر بازنشسته
منم همینطور.....
کانسپت به نظر من یه فریبه برای مشغول کردن اذهان مخاطب برای ماسمالیزیشن برای اشتباهاته کار.
معماری به معماری نیاز داره بیان احساست نه کانسپت .وقتی معماری کردی میبینی که کارت روح پیدا میکنه این بعد میشه شیخ لطف ا...
تا حالا دقت کردید که اون مسجد به خاطر حضوع و حشوع یه پله نسبت به محور عقب نشسته و عالی قاپو چون یک بنای حکومتیه یه پله جلو نشسته
خب این همون کانسپتش بوده!
کانسپت همیشه یه فرم و شکل نیست! گاهی میتونه یه سازه جدید، یه فضا و یه احساس خاص باشه.
 

مژه

عضو جدید
درسته کانسپت میتونه نظر و حس معمار به چیزی باشه مثلا بقول دبیر ما کانسپت فرودگاه میتونه پرواز باشه.
همیشه فرودگاه مارو یاد هواپیما و هواپیما مارو یاد پرواز میندازه
از اونجایی که کانسپت فرودگاه پروازه ایده ای که میتونیم واسه پرواز به کا ببریم میتونه یه پرنده باشه
همیشه پریدن پرنده ها مارو یاد پریدن یا پرواز هواپیما میندازه.
کانسپت به این معناست که ما هر نظر خاص خودمون نسبت به اون موضوع نشون بدیم
مثلا کانسپت کودک میتونه رشد باشه
یا که کانسپت خونه که محل آرامش و امنیت یا همون 4دیواری خودمونه میتونه حلزون باشه که واسه خودش یه مکان امن در اختیار داره و محل آرامششه که کسی نمیتونه به حریم خصوصیش تجاوز کنه
همون ویژگی هایی که یه خونه داره رو حلزون هم داره.
 
آخرین ویرایش:

soroush89

متخصص Photoshop
کاربر ممتاز
تعریف معماری:
"بیان ایده ها و ارزش ها به وسیله منظومه ای از عناصر بصری."

تعریف کانسپت:
"تجسد تصویر در ذهن."

این تعاریف توسط فلاسفه غرب ارائه شده و از هر جهت کامله اما برداشته ما از اون چیزی که این دو کلمه "کانسپت و معماری" رو به به هم ربط می ده مهمه. بعضی از معمارها معاصر تعریف جدیدی ازش ارائه دادن. (مثل آقای پیرداوری) ایشون تو کتاب "معماری فرم" تعریف جالبی از کانسپت دادن که به نظر من به درد دانشجوهای معماری میخوره به نظر ایشون "فرم محیط مورد نیاز" کانسپت در معماری رو تشریح می کنه. این تعریف در نوع خودش بی نظیره چون اساساً با آموخته های ما در مورد کانسپت متناقضه. معمولاً وقتی صحبت از کانسپت می شه ذهن اکثر ما (به توجه به اون چیزی که تو دانشگاه یاد گرفتیم.) به سمت فلسفه می ره. اما آقای پیرداوری با اون مقدمه جنجالی تو کتاب "معماری فرم" همه این نظریه های فضایی رو زیر سوال برده. حرفشم اینه به کانسپت کاربردی نگاه بشه و این موضوع تو اتوهائی که زده کاملاً ملموسه. خوشحالم که بالاخره یکی پیدا شد یه حرف حساب زد. پیشنهاد می کنم این کتاب رو حتماً مطالعه کنید.
 

mohamadsaid

عضو جدید
یک مثال برای تعریف کانسپت
زیبایی هواپیما به فرم و حجم آن نیست بلکه به پرواز آن است

پس یک بنا نه فقط باید حجمی زیبا داشته باشه بلکه باید یک تعریف زیبا از کاربری خود داشته باشد
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
بحث من رو لفظ کانسپت رو به کار بردن و غافل بودن از ماهیت اصلی اونه.
کانسپت یه واژه غربیه که کل عملکردش هم تحت تاثیر معماری غربیها قرار گرفته.
ما به جای تقلید از غربی ها تو به کار بردن کانسپت به گذشته خودمون چرا رجوع نکنیم؟اینکه یه ساختمون شکل یه پرنده باشه چه سودی داره؟
به جاش اصول قدیم معماری خودمون مثل درونگرایی ؛ خود بسندگی و ... رو چرا رعایت نکنیم؟معماری غربیها با زندگی خودشون سازگاره نه با زندگی ما.
این برمیگرده به همون سبک مسخره بین الملل که درست کردن و کلا میخوان همه چی مال خودشون باشه و ما سراغ کارای اونا بریم حتی وقتی که کاریا خودمون از اونا بهتره

منم اوال مثل شما فكر ميكرىم كانسپت یه واژه غریبه و متعلق به غربیهاست که چند سال اخیر در معماری رواج پیدا کرده ...
ولی چند وقته به واسطه مقاله ایی که داریم راجع به کانسپت می نویسیم فهمیدم ما خودمون تو معماری ایران قدیم هم کانسپت داشتیم ...
این نوشته خانم شاهچراغی رو بخونید تا بیشتر متوجه بشید ...
http://ashahcheraghi.persianblog.ir/post/20
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
من فکر میکنم واژه کانسپت به اشتباه برای همه ما تعریف شده باشه ...
کانسپت فقط مربوط به حجم بنا نیست ....
کانسپت در کل روند طراحی از ابتدا تا اخرش مطرح میشه و باید پاسخگوی نیازهای پروژه باشه ...
توصیه میکنم کتاب مرجع کانسپت نوشته ادورارد رایت رو حتما بخونید ...
 

Hojjat.66

عضو جدید
کانسپت از روش های ایجاد فرم یک بنا است .

روش اون بدی سام می باشد.

کانسپت معمولا از یک شی گرفته میشه در ابتدا.
ولی تیجه نهایی هیچ وقت شبیه شکل مورد نظر نخاهد بود چون تغییر زیادی روش انجام میشه .. ( چون در غییر اینصورت به طرف نماد گرایی می رود که زمانش گذشته )
 

shoaee.r

عضو جدید
به نظر من کانسپت شروع ایده ی طراحیه . ایده ی اولیه به زبان فرم و فضا . نه واسه توجیه طرح و نه فقط در حد حرف . با نظر nino هم موافقم ، این تفکر که ما از فرم های طبیعت عینا الهام بگیریم اساسا اشتباهه. اساس کار معماری خلاقیته و ممکنه که طراحی با یه ایده ی خیلی ساده شروع بشه و در عین حال زبان ساده ی فرم و فضا به یه طرح بسیار غنی تبدیل بشه.
 

مهدی کوچولو

عضو جدید
کانسپت یعنی ذهنیتی که در مورد طرحت داری---بدون در نظر گرفتن شرایط--یا اینکه شرایط رو کمتر در نظر بگیری--ولی وقتی پای شرایط سایت و اقلیم پیش بیاد تو بر اساس اونا تو کانسپت تغییراتی میدی--اون کانسپته تغییر پیدا کرده میشه یه ایده...
 

z.2011s

عضو جدید
تا جایی که از حرفای اساتید فهمیدم کانسپت به ایده یا طرحی گفته میشه که از بیوگرافی اون محل یا مربوط به استفاده ای که از اون محل قراره بشه میگن یعنی فضا طرح از مکان و هدف طرح الهام گرفته باشه
 

memar4

عضو جدید
یک مثال برای تعریف کانسپت
زیبایی هواپیما به فرم و حجم آن نیست بلکه به پرواز آن است

پس یک بنا نه فقط باید حجمی زیبا داشته باشه بلکه باید یک تعریف زیبا از کاربری خود داشته باشد


کاملاً با مثالی که زدید موافقم....کانسپت یعنی یک تعریف درست از بنا(البته نه فقط کاربریش)
 

manouchehri

عضو جدید
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

کانسپت همان رویای خلاقانه است
 

ماندگاران

عضو جدید
سلام
در مورد کالاتروا اول بگم که کاراش کلا برداشته نه کانسپت و اینکه اگر اون مثلا اگر از یک پرنده برداشت میکنه و میسازه اصلا قشنگ نیست چون خدا

خییییییییییییییییییلی خیلی قشنگ تر از اونو ساخته!
اما کانسپت:به نظر من هرچی که بتونه جرقه یه فکر نو و یا یه خلاقیتو تو ذهن بزنه اسمش کانسپته!

این جرقه میتونه یه کتاب باشه
طرح دانشگاه من جرقه شو چند جمله فوق العاده از کتاب دکتر شریعتی زد
خیلی کار دوستاشتنی شد به نظر خودم!
یه مثل دیدن یک فیلم-موسیقی.............
 

ماندگاران

عضو جدید
در مورد کانسپت سینما و کلا در مورد کانسپت باید چیزایی رو دید که دیگران نمیبینن!منظورم از دیدین فقط استفاده از قوه بصریمون نیست!کلی دارم میگم.
میتونه تاریخه پیدایش سینما!
روش های اولیه نشان دادن فیلم!
وقتی دارید فیلم نگاه میکنید در طی فیلم یه تجربه های مجازی رو کسب میکنید!پس بهتره دیگران هم با دیدن بنایی رو که شما طراحی میکنید یه تجربه های مجازی رو بدست بیارن!
این نظره من بود امیدوارم براتون مفید باشه!!!!!!!!!!!;)
 

mahsa.mahsa

عضو جدید
کاربر ممتاز
از کانسپت تا طرح

از کانسپت تا طرح

اسکیس اولیه یا کانسپت
scheme.jpg http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=144068&d=1364824372

موقعیت قرار گیری

http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=144069&d=1364824420general-view.jpg

پرسپکتیوی از ورودی
http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=144070&d=1364824621front eleve.jpg

پلان های مدرسه

entrance floor.jpglower floor.jpg
http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=144071&d=1364824823
http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=144072&d=1364824854

http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=144075&d=1364824997upper floor.jpg

راهروی اصلی
http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=144077&d=1364825125entrance-hall.jpg

سالن چند منظوره
http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=144079&d=1364825433many child.jpg

دیاگرام
http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=144087&d=1364826404diagram (1).gif
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

M I N A

دستیار مدیر مهندسی معماری
کاربر ممتاز
کانسپت معماری چیست ؟

کانسپت معماری چیست ؟

با تعريف ساده مي توان گفت کانسپت ها ايده هايي (Ideas) هستند که عناصر گوناگوني در يک جا گرد هم ميآورند. اين عناصر گوناگون ، در متن اين نوشتار؛ تفکرات ، تصورات و مشاهدات هستند. در معماري کانسپت ، مسيري است که طي آن نيازهاي فيزيکي ، شرايط محيطي و باورها به هم مي پيوندند و به اين ترتيب کانسپت ها بخش مهمي از روند طراحي معماري را شکل مي دهند.

اين بحث دريي تعيين جايگاه کانسپت در طراحي معماري به تعريف انواع پنجگانه کانسپت مي پردازد که عبارتند از :

قياسي
استعاري
ذاتي
پاسخ مستقيم (حل مشکل)
آرماني

کانسپت ها:


هميشه کانسپت ها توسط معماران پديد نمي آيند. شايد بهترين نمونه اين موضوع پاسخ لوکوربوزيه به کانسپت مورد نظر کارفرما در ساختمان کارگاه هاي چوب در مرکز هنرهاي بصري در دانشگاه هاروارد باشد. اين مرکز يک بخش دانشجويي است که نه تنها براي دانشجويان رشته هاي هنري بلکه براي سايرين هم قابل استفاده است. کانسپت مورد نظر مسولان دانشگاه اينچنين که اگر دانشجويان بيشتري از فعاليت هاي مرکز با خبر باشند و بتوانند جريان کار و زندگي درون آن را مشاهده کنند آنگاه شرکت و حضور آنها در کارگاه ها متحمل تر خواهد بود و لوکورنوريه کانسپت را به اجرا در آورد : به اين صورت او از درون مسير عبور پياده موجود در سايت رمپي طراحي کرد که مانند تونلي از درون ساختمان عبور مي کرد. و امکان مشاهده بسياري از استوديوها و کارگاه ها را فراهم مي آورد.

شش واژه اي که مي آيد مترادف هايي براي جست جوي کانسپت هستند که توسط بسياري از معماران بيان مي شود:

-1انديشه هاي معمارانه

2- نگاره ها

3- ايده هاي فراسازمانده ،

4- سارتي

5- ايکمن

6- مترجمان بي واسطه يا از اين قبيل انديشه هاي معمارانه معطوف به يک ويژگي (فن – معمارانه) خاص هستند مانند نور آفتاب ، فضا ، ترتيب فضاها ، همبستگي فرم ساده و يا نحوه قرار گيري در منظري بخصوص که هر کدام مي توانند بر روند طراحي بنا تاثير گذار باشند.

به اين صورت که اين ويژگي آرکيتکتونيکي پايه اخذ تصميمات در طراحي خواهد بود. يک نگاره ، يک الگو يا ايده همين است که در طول طراحي پروژه تکرار مي شود. در سطح پايين مي تواند يک نقش هندسي به خصوص باشد که در سرتاسر يک طرح مشاهده مي شود. همچنين اين نگاره مي تواند سطوح بالاتري هم داشته باشد. در کتابي به نام نگاره نور (light id theme) که در باره هاگري هنري کيمبل است ، لويي کان تغييرات آفتاب را در فصول مختلف و همچنين در طول يک روز واحد را عاملي بسيار با اهميت در راستاي تکميلي يک اثر شايسته مي داند. در طراحي اين گالري کان تلاش کرده تا اين کيفيت متغير آفتاب را به درون بنا بکشاند.

ايده هاي فراسازمانده مربوط به ترکيب بندي هندسي و سلسله مراتب کلي بخش هاي مختلف پروژه مي باشد. طراحي شهري و طراحي محيط هاي دانشگاهي مثالهاي شفاف و واضحي هستند که در آنها ابتدا يک الگو کلي نظم دهنده ايجاد شده و به تدريج تکميل مي شود. يک ايده فراسازمانده به قسمت هاي مختلف تا جايي که نظام کلي باشند اجازه تنوع و تغير خواهد داد. طرح تامس جفرسون براي دانشگاه ويرجيينا يک نمونه خوب براي اين مطلب است.

هدف ايده فراسازمانده در اينجا اين بوده که با ايجاد سازه اي کافي امکاني به وجود آيد که در آن هر يک از بخش ها ضمن آنکه خصوصيات شخصي دارند همانطورهم مانع کل باشند. در طرح جفرسون اين مساله کاملا به اجرا در آمده به صورتي که اگر چه يک نظام کلي مشهود است اما هر يک از بنا ها هويت مخصوص خود را دارا هستند.

در پروژه هاي يزرگ گاهي طراحي مسيرهاي عبور (سيرکولاسيون) در جاي ايده فراسازمانده قرار مي گيرند. براي مثال در پروژه موزه هوا و فضاي واشنگتن – اثر هلموت ، اوباتا کاسابوم – ايجاد و توسعه فضاها در اطراف مسيرهاي عبور انتخاب هوشمندانه طراحان بوده و چرا که اين کار آنها باعث شده تعداد بازديد کنندگان از حداکثر پيش بيني شده هم فراتر رود.

در قرن نوزدهم ميلادي در مدرسه بوزار فرانسه روش آموزش متفاوتي شکل گرفت که اسکيس (esquisse) و طرح خام (parti) از فرآورده هاي مفهومي و گرافيکي آن هستند در اين روش دانشجويان بايد توانايي ارائه مفهومي (Conceptual) خود را به سطوح بالا ارتقاء مي دادند. از آنها خواسته مي شد تا ابتدا کانسپت و طرح اوليه را در چند ساعت ابتدايي کاربردي پروژه مشخص کنند و تا انتها به اين طرح وفادار بمانند. ادوارد ب=لاربي بارنز براي توصيف رابطه کانسپت و دياگرام اوليه با پروژه کامل شده و اين که اين کانسپت و دياگرام بايد ساده شده آن پروژه باشند از اصطلاح برگردان مترجمان بي واسطه (Literal translation) بهره گرفت. به عقيده بارنز کانسپت يک پروژه بايد حتي با يک طراحي ساده روي يک دستمال کاغذي هم قابل بيان و ارائه باشد. به شکلي که اين دياگرام اوليه به وضوح شفافيت ساختمان تمام شده روي همان دستمال کاغذي مشاهده کرد. به گفته او : يک بنا مي بايد داراي طرحي قوي و معمارانه – نه مجسمه شکل يا نقاشي وار – باشد طرحي که مرتبط با فعاليت درون ساختمان باشد ..................هر وقتي از يک معمار سوال مي شود که روي چگونه ساختماني کار مي کني؟ او بايد بتواند به سرعت طرحي ذهني يا دياگرامي از ايده معمارانه خود ارائه کند.

کانسپت ها و طراحي معماري

شکل گيري کانسپت پديده اي خود به خودي نيست بلکه نيازمند تلاشي متمرکز براي گرد آوري و ترکيب مسائل مختلف است. گردآوري اين مسايل کاري هوشمندانه است کاري به عقيده بسياري از طراحان ، معماران ، منتقدان نويسندگان هنرمندان متشکل از 10 درصد الهام و استعداد و 90 درصد پشتکار و سخت کوشي است. شکل دهي کانسپت براي بسياري کاري نا آشنا است. همچنين دانشجويان اندازه فراگيري و درک ساير مباحث طراحي در اين مورد با سختي مواجه اند. در زمينه تقويت مهارت کانسپت سازي سه مانع اصلي وجود دارند. اولين مانع مربوط به چگونگي برقراري ارتباط . دومين مانع مربوط به کمبود تجربه و سومين مانع مربوط برقراري سلسله مراتب هستند.

اولين مشکلي که يک دانشجو با آن مواجه مي شود برقراري ارتباط است. نکته جالب در اين رابطه اين است سخت ترين کار اين اين نيست که چگونه کانسپت خود را به ديگران معرفي کنيم بلکه چگونه بايد آن را براي خود تشريح کنيم. به همين خاطر طراحان مي آموزند ، تا قبل از تشريح ايده هاي خود براي ديگران نوعي ديالوگ به عنوان مترعه در ذهن خود برقرار سازند ، مشکل ديگر برقراري ارتباط گرافيکي است متاسفانه بسياري دانشجويان در ترسيم و طراحي ايده مورد نظر خود اکراه دارند. در معماري هر آنچه که قرار است ساخته شود مي بايست ابتدا ترسيم گردد . پروسه ترسيم و طراحي بايد در مراحل ابتدايي کارآغاز شود تا طرح پيشنهادي و کانسپت آن بتوانند دائما نقد و اصلاح شوند.

لويي کان نوشته اي اين نکته را ياد آور مي شود که مشکل برقراري ارتباط بين يک ساختمان منسجم در ذهن و طراحي هاي اوليه بين همه دانشجويان عموميت دارد:
روزي دانشجويي جوان نزد من آمد تا سوالي بپرسد. او گفت در ذهن خود فضاهايي پر جذبه را تجسم کرده . فضاهايي که جريان وار بر مي خيزند و شکل مي گيرند. بدون آغاز و بدون پايان . از جنس ماده يکپارچه بدون بست و اتصال و به رنگ هاي سفيد و طلايي . و پرسيد چگونه است که وقتي اولين خط را بر روي کاغذ قرار مي دهد روياي او شروع به رنگ باختن مي کند؟ اين پرسش خوبي است ... پرسشي است در باب پيمايش پذيرها و پيمايش ناپذيرها .. براي بيان ديده در معماري و موسيقي مي بايست از ابزارها و امکانات قابل سنجش بهره گرفت. اولين خطي که بر روي کاغذ کشيده مي شود خود ميزاني است از آنچه نمي توان به طور کامل آن را بيان کرد.

زمينه دوم مشکلات و موانع هم در مواقع توسعه يافته همان قسمت اول است. کانسپت ها شکل است خصوصا اگر موضوعي تازه و ناشناخته در معماري باشند. از آنجايي که بسياري از ساختمان شکل دادن هاي ساخته شده از کانسپت بي بهره اند و ازآنجايي که اکثر منتقدان و معماران از نوشتن درباره آنها خودداري مي کنند. اين مساله که طراحان پويا کانسپت و درک جايگاه آنها در ساختمان ها نداشته باشند امري نسبتا بديهي به نظر مي رسد. به طور خاص علاقه اي به سومين زمينه مشکلات را مي توان به مسائل مربوط به برقراري سلسله مراتب متناسب دانست. دانشجويان پويا بسيار با اين گونه مسائل دست به گريبان هستند. که به علت کمبود تجربه به سختي مي توانند درباره شايستگي کانسپت قضاوتي صحيح داشته باشند. حال اينکه معمار مي تواند قضاوتي با تامل داشته باشد. به طور کلي درک روابط موجود بين ايده ها و تصورات و کانسپت ها کمکي شايان در زمينه عبور از اين سه دسته مانع خواهد کرد.

ايده ها:

ايده ها تفکراتي معين و غير چناليزوازانه هستند که از مشاهدات مدارک و انديشه براي ما حاصل مي شوند. در معماري ايده ها شامل مسائل مختلفي مي شوند مانند چگونگي جهت گيري ساختمان ها، جانمايي يک آشپزخانه در يک واحد ، روش هاي بهره گيري از جريان طبيعي هوا ، ارزش انرژي و حفظ و صرفه جويي در آن ، اهميت مصالح ، دوام ، تعامل بين اجسام مناسبترين راه هاي برقراري ترتيب فضايي و يا چيزهاي از اين قبيل . بنابراين ساختمان و طراحي آن شامل بسياري تصميمات کوچک است و طبيعتا کسب مهارت و ارتقا آن در جهت توليد ايده ها و کانسپت هايي که توانايي پاسخگويي به اين گستره وسيع از امور را داشته باشد از اهميت بسزايي برخوردار است.

فرانک لويدرايت نمونه خوبي از معماراني است همواره ايده هاي زيادي براي اجراي کارها داشته اند. جان استوارت در کتابي تحت عنوان خانه ها اوسانيان اثر رايت (Wrights usonion House) 35 ايده رايت در باب طراحي و ساخت منازل مسکوني کوچک را نقل کرده است. به همين ترتيب کريستوفر الکسندر و همکارانش در کتاب رمان الگوها (Apatten Language) بيش از 1000 ايده مختلف در باره رفتار و واکنش انسان ها نسبت به محيط هاي مختلف را در چهارچوب الگويي ذکر کرده اند. اين ها (ايده هاي رايت و الکسندر) در مجموع در حکم چيزي مانند کتاب مقدس ايده ها براي طراحان ساختمان هستند. البته چه نظريات رايت و چه الگوهاي الکسندر هيچ کدام حالت به هم پيوسته اي ندارند. مثلا اگر چه همه ايده هاي رايت را به وضوح مي توان در کارهاي تکميل شده او مشاهده کرد اما او آنها را به صورت جملات و کلمات مستقل از هم ارائه کرده و برقراري ارتباط مفهومي بين آنها بر عهده شخص طراح ، سازنده است.

تصورات : تصورات تنها شباهت زيادي با ايده ها دارند به جز اينکه تصورات قطعيت ندارند به طور پيش فرض تصورات در مقايسه با ايده ها از اساس و تکامل و اغلب اهميت کمتري برخوردارند.
ممکن است تصور شود که تصورات نمي توانند نقشي در شکل دادن کانسپت ها داشته باشند. اين نتيجه گيري درستي نيست. در علم سينکتيک يا همان تجربه و تحليل مسائل علمي اصلي اساسي به نام توليد اتفاقي ايده ها وجود دارد که بر اين اساس هنگام تحليل مسائل که به طريق از راه هاي موجود قابل حل نيستند ، هر ايده يا تصور تازه مي تواند سبب گشايش شود. بخش کوچکتري از افراد اين توانايي را دارند تا با استفاده از سينکتيک و يا ساير روش هاي توليد انديشه به ارائه ايده هاي متنوع براي مسائل بپردازند. ايده هايي که اگر چه ظاهرا بي معني و بي ارتباط و گاهي موهومي به نظر آيند ولي در واقع مرحله آغازين اهميت روند تحليل مسائل را مي سازند. در معماري هم گاهي عناصر يک کانسپت ايده آل را به هيچ عنوان نمي توان در يک جا جمع کرد. در اين صورت شايد استفاده از تصورات براي رسيدن به کانسپت به عنوان تکنيکي اساسي براي شکل دادن کانسپت و البته در نتيجه عدم تجربه کافي در طراحي و کانسپت سازي – ضروري باشد. دانشجويان مي توانند هنگامي که قصد شکل دادن کانسپي را دارند ابتدا تصورات خود را شکل دهند.

کانسپت ها و ايده ها:

کانسپت ها از اين نظر که تفکراتي حاصل از ادراک ما هستند تشابه زيادي با ايده ها دارند. با اين تفاوت که کانسپت ها داراي يک ويژگي خاص خود هستند. و آن اين که اين تفکرات معطوف به راه هاي گرد آوري چند عنصر و ويژگي در يک کل دارد هستند. در معماري کانسپت همچنين تعيين کننده چگونگي تاثير گذاري جنبه هاي مختلف نيازمندي هاي بنا بر طراحي و ساخت آن از طريق اجتماع در يک انديشه خاص است و کانسپت در معماري موضوعي هدفمند است . نتيجه تلاش متمرکز و خلاقانه در يکپارچه کردن عناصري به ظاهر نا متشابه.

اروسارينن و ادوارد لترتبي بارنز دو معمار آمريکايي هستند که همواره با کانسپت ها در ارتباط بوده اند. سارنين چنين پيشنهاد مي کند :

هويت يا بيان تنها زماني قابل انتقال مي شود که کل بنا به صورت يک تعبيه جامع درآيد. مانند هر اثر هنري يک کانسپت ساده و قوي بايد بر کل کار غالب باشد و تمام اجزا مي بايست به شکل فعال بخشي از اين حالت کلي باشد. اين مساله در مورد و اساسي ترين و ابتدايي ترين عناصر مانند پلان يا سيستم سازه گرفته تا متاخرترين آنها مانند رنگ ديوارهاي داخلي يا دستگيره هاي در صادق است. به عقيده من اين هدف يعني بوجود آمدن اين تعبير جامع والاترين و مشکل ترين اهداف است و البته بايد بيش از هر چيز ما را به خود مشغول دارد.

بارنز هم ديدگاهي مشابه ارائه مي دهد:

در هر پروژه اي فرديتي ذاتي نهفته است و در حالت ايده آل يک تفکر قدرتمند مرکزي ساير فعاليت ها را ايتا يا روان اين تفکرات در ارتباط با انسان در فضا است.

سناريوهاي کانسپچوال ( مفهومي )

با توجه به اينکه هر نوع بنايي مي تواند صدها نياز خاص خود داشته باشد که اين تازه غير از نيازها و اهدافي است که شخص معماربر آن مي افزايد. دستيابي به کانسپت واحد که همه اين عناصر را به هم همبسته سازد امري بلند همتا و البته بلند پروازانه است. معماران درمقالات و نوشته هايي مربوط به کانسپت هاي طراحي خود مساله گره زدن فاکتورها و تفکرات مهم و تاثير گذار در طراحی های مربوط به هم را در نوعي اشيا يا سناريئي کوتاه مطرح مي کنند.

وقتي هدف از ايجاد يک کانسپت فوق در پروژه ترکيب اعضا مختلف در يک کل واحد باشد ، يک معمار مي تواند در نهايت پروژه خود رابه صورت ترکيبي از چندين کانسپت را مربوط به اعضاي مختلف سند اين نوع بينش در طراحي را افزايش (incremental) مي نامند. ديدگاه افزايشي عبارت است از پرداختن به هر بخش به صورت مجزا با توجه به نياز آن و به تلاشي براي يافتن يک کانسپت کلي.
بخش ديدگر ديدگاه متوجه معمار و توجه او به گستردگي محتواي کانسپت است.

مارتين اگر چه به خاطر علاقه وافرش به حضور کانسپت مشهور است. اما همواره فقط به شکلي کلي در باره کانسپت ساختمان هايش صحبت کرده. براي مثال در اظهار نظر در مورد ساختمان مرکزي شرکت جان ديگر اگر چه حکمت انديشه هاي نهفته در پروژه را ارئه مي کند اما نتواند کمکي به پاسخ دادن ديگران سوالات اساسي معماري بلند سوالاتي از قبيل اين که ساختمان چند پاره شده يا اينکه چرا ساختمان در دو سوي يک گودال قرار گرفته؟

مارتين اغلب فقط براي يک يا دو جنبه کار کانسپت ارائه مي کند و ساخت و رشد ساير جنبه ها را به شرايط وا مي گذارد. ديدگاه دستيابي به يک کانسپت کلي همچنين تشابه زيادي به روش خلق اسکيس اوليه و وفاداري به آن تا انتها که در بوجود آمدن دارد.

کانسيچوال به مضمون کانسپت وسعت بيشتري مي دهد و موارد بيشتري را در آن ميگنجاند و در نهايت تصاوير بيشتری از پروژه پيش چشم مي نهد.................. سناريوي کانسيچوال مي تواند مشخص کند که چگونه تمام ايده هاي با اهميتي که ممکن به طور جداگانه بيان کردند. مي توانند به شکل مفصل تري به رشته تحرير درآيند. متني که در ادعه مي آيند از سناريوهاي طولاني تري انتخاب شده اند. که به وسيله معماراني با سبک هاي مختلف و با گرايش مشابه به کانسپت نوشته شده اند.

فرانک لويد رايت مي گويد:


چرا نمي توان معبدي ساخت - حساس تر از احساس – و نه فقط براي خود که براي انسان ، متناسب کاربري هاي او ، به عنوان جايي براي آشنايي و براي اينکه انسان به خاطر خدايش هم که شرط به خدا بنگرد يک ملاقات خانه و جايي براي اوقات خويش ، فضايي زيبا متناسب اين منظور آفريد و با همين حس آن را آراست. ساختماني طبيعي براي انسان طبيعي ...
چنين فضايي شبي در ذهن شروع به شکل گيري مي کند ، و در آن هنگام بايد به ايناي ايده هاي معمارانه گام نهد و مهم ترين اين است که فضايي چنين با شکوه را در ذهن حفظ کنيم و بگذاريم تا خود فضا کل عمارت را شکل دهد ، بگذاريم فضاي درون ، معماري بيرون باشد.

کوين روش مي گويد:

ما سعي داريم نوعي حس ارتباط بيافزينيم ... در موسسه اي که مساله هدف مشترک اهميت بسزايي دارد. عده اي از مردم ساعت ها کار خود را وقف هدف مي کنند .... بگذاريد بگوييم آنها مشغول فراهم کردن شرايطي بهتر براي دنيايي که در آن زندگي مي کنند هستند . در موسسه فورد آنها خود بخشي از يک دستگاه هستند. دستگاهي معقول که در صورت هدايت صحيح مي تواند باعث پيشرفت و ترقي بسياري از مناطق شود. پس بايد فرض کنيم با مردمي متعهد سر و کار داريم که مسير خود را رها کرده اند تا به اين سازمان بپيوندند و اين فقط يک مشعل ديگر براي آنها نيست.
اکنون ما 300 نفر با چنين هدف مشترکي داريم. در چنين جامعه اي اين حقيقتا مهم است که هر کس از ديگري با خبر باشد و اين آنها را در مقصود مشترکشان ياري خواهد داد.

ما خانه اي براي آنهايي مي سازيم و يکي از اهداف اصلي ارتقا حس ارتباط است و با اين طرح آغاز مي کنيم که اين خانه تنها يک ساختمان اداري ساده نيست بلکه موجودي کاملا متفاوت است.

ادوارد لارابي بارنز مي گويد :

ما تلاش مي کنيم معماري بسازيم که با هنر رقابت نکنند و بتوانيم اولويت ها را در جاي صحيح خود بگذاريم. ما مي خواهيم که بازديد کننده نقاشي را در فضا مجسمه ها را در مقابل آسمان و حس دائمي را به خاطر بسپارد. اين حس جريان بيش از فرم اهميت دارد. ترتيب قرار گيري فضاها بايد هدايت کننده باشد. و همواره حس ظريفي از آگاهي نسبت به مقصد وجود داشته باشد. مانند يک رودخانه ، همزمان معماري بايد نسبتا کم حادثه و خروشان باشد.

يک سناريوي کانسپچوال مانند نمونه هايي که ذکر شد محصول يک پروسه تکاملي است. پروسه اي که از دل مراحل رشد و کانسپت ها خود اغلب حاصل از جرقه هايي در تفکر وبينش هستند .
ازاصلاح و ابهام زدايي مختلفي عبور کرده. اگر چه ممکن است قسمت هاي مختلف سناريواز قبيل شرط باشند اما سناريو از تفکرات و انديشه هاي حاصل شده در طول روند طراحي هم براي همبسته کردن هر چه بيشتر آن ها استفاه مي کند.

يک مثال عملي براي تکميل افزايشي سناريوها پروسه طراحي شارت است. شارت ( در مدارس معماري) به معني تلاشي در آخرين لحظات براي به انجام رساندن کارهاست. اين اصطلاح از لفظي فرانسوي به معني گاري يا چرخ دستي گرفته شده ، و اشاره به گاري ها يا چرخ دستي هايي دارد که دانشجويان قرن 19 معماري در فرانسه براي حمل طرح هاي خود به محلي که همه براي ارزش يابي کارها در آن جمع مي شوند ، از آنها استفاده مي کردند طرح هاي آنان اغلب در طول همين مسير و روي همين چرخ دستي ها به اتمام مي رسيد. شارت همچنين روشي است که کارفرمايان از آن براي مشارکت دادن افراد و يا سازمان ها هاي مختلف در روند برنامه ريزي و طراحي پروژه استفاده مي کنند.

يک شارت گروهي يعني يک دوره کاري فشرده که ارائه واصل اخذ و تصميمات را محدود به فرصتي چند روزه مي کند. گروه هاي مختلفي با طرز تفکرهاي متفاوت و اغلب در حالتي رقابتي با هم در شکل دادن ايده و کانسپت يک پروژه شرکت دارند. نقش يک طراح حرفه اي هماهنگ کردن و تقويت همکاري اين شرکت کنندگان است. در طول چنين دوره اي او ابتدا ايده هاي مقدماتي هر يک از اين بخش هاي شرکت کننده را دريافت مي کند و سپس مبحث را به سمت تبيين مسائل مبهم و اساسي هدايت مي کند. و در نهايت مساله اولويت بندی را مشخص مي کند. يک رهبري موثر به برطرف کردن تضادها و ناهماهنگي هاي موجود کمک و گروه کاري را به سمت سازماني و اتخاذ تصميمات راهنمايي مي کند.

سلسله مراتب کانسپت

درک رابطه تقدم و تاخري موجود بين تصور ، ايده ، کانسپت و سناريوي کانسپچوال در واقع سرآغاز روند دستيابي به کانسپتي مناسب براي يک بنا است . اين رابطه به اين صورت ترتيب داده مي شود : تصور – ايده – کانسپت – سناريوي کانسپچوال . که بر اساس الگوي افزايش پيچيدگي ، متناسب بودن و عمق فکري است. در مراحل ابتدايي پروژه همواره فرصت براي متصور شدن ايده ها وجود دارد خصوصا اگر ذهن توانايي و تمايل پذيرش تفکرات خلاقانه غير عادي و پر تخيل را که مي توانند راه حل و گره گشاي بسياري از نيازها باشند ، داشته باشد . پس از اين ، معماران زماني که بيشتر با پروژه آشنايي و از مسائل آن آگاهي پيدا مي کنند کم کم برخي از تصورات و ايده ها را با اهميت تر و مناسب تر از بقيه تشخيص مي دهند. سر انجام شباهت ها و جذابيت هاي بالقوه و دسته بندي ايده ها شکل مي گيرند و بر پايه اين ملاحظات مسير قطعي انجام گرفتن فعاليت ها در آينده مشخص خواهد شد.

مينيات و انتقاد از خود :

مساله بر گزيدن فرمي مناسب براي يک کانسپت در مقايسه با نقدي که خود کانسپت در طول شکل گيري آن انجام مي پذيرد. در سطح پايين تري از اهميت قرار مي گيرد. در چنين ديالوگي انتقادي مهم ترين سوال مي تواند چنين باشد که آيا اين ايده ، مناسب چنين پروژه اي هست؟ در نهايت خود کانسپت و راهکاري که ارائه خواهد کرد بايد متناسب با نيازهاي پروژه و آميخته با فعاليت هاي بنا باشد.

در پرسش از مناسب بودن مورد جالب ديگری هم وجود د ارد و آن اين که آيا اساسا نيازي به کانسپت ها براي همه انواع ساختمان ها هستند؟ آيا آنها فقط براي بخشي از بنا ها مناسب اند؟ در بحث ها و اظهار نظر هايي که معماران و منتقدين ارائه داده اند اين مساله که آيا همه بناها از نظر کالبدي وتندیس گونگي داراي اهميت هستند يا خير. و اين که ساختمان هايي بايد برجسته تر و چه ساختمان هايي بايد در پس زمينه قرار گيرند. مورد بررسي قرار گرفته. جورج بيرد - معماري در شهر تورنتو – اين گونه پاسخ مي دهد : کانسپت ها در ساختمان هاي کم اهميت تر به اندازه ساختمان هاي برجسته مهم هستند. او بر روي پروژه هاي ساده اي را دارد که درآنها رسيدن به کانسپتي مناسب به منظور ايجاد فشردگي و نظم کافي براي ساختن يک معماري خوب امري حياتي بوده ، براي مثال در يکي از پروژه هايش الحاق فضايي جديد به يک خانه کوچک بوده کانسپت او حفظ گرمي نزديکي فاز موجود بوسيله تقويت حس مسيحيت طرح پيشنهادي اش بود.

انواع پنجگانه کانسپت:


1- به طور کلي پنج نوع کانسپت وجود دارند :

کانسپت هاي قياسي (نگاه به ديگر چيزها)

استعاري ( نگاه به انتزاعات)

جوهري essences ( نگاه به ماوراي نيازهاي برنامه)

برنامه اي ( نگاه به نيازها و اهداف خواسته شده)

ايده آل گرا ( نگاه به ارزش هاي مطلق)

کانسپت قياسي (Avalogies)

از پنج گونه ذکر شده مقايسه احتمالا متداول ترين راه شکل دادن کانسپت ها ست. مقايسه روابط عيني موجود بين اشيا را آشکار مي کند. اگر موضوعي حضور تمام ويژگي هاي مورد نظر را در خودش داشته باشد آنگاه مي تواند به عنوان الگويي براي طراحي پروژه در نظر گرفته شود. تا قبل از ظهور مکتب مدرن معماران تصور مي کردند که همه شاه کارهاي معماري در شهر بوجود آمده اند. و وظيفه معمار در اين ميان اين بود که در يابد کدام بناي قديمي مي تواند الگويي مناسب براي پروژه در حال طراحي باشد. زماني اصلي ترين الگوي قابل قبول براي کليسا ها و کالج ها و دانشگاه ها گوتيک ، براي بانک ها ، دوريک يوناني و براي ساختمان هاي مقر حکومت سنت پيتر در نظر گرفته مي شود.

نمونه هاي برخي از اين مقايسه ها بيش از بقيه يافت مي شوند. يکي از رایج ترين آنها الگوي خيابان روستايي يا همان گذري سر پوشيده در ميان مغازه ها است. مانند گالريا در طراحي خوابگاه دانشگاه آلبرتا در ادمونتون است. در اين جا واحد هاي دانشجويان مجرد و دانشجويان مزدوج در کنار هم قرار داده شده اند. آپارتمان ها در امتداد يک گذر داخلي با سقفي مخفي وار که نور را فراهم مي کند قرار گرفتند. در طراحي پروژه صحت و نحوه انجام گيري اين مقايسه مورد توجه معماران قرار داشته است و در اين رابطه در برخي از موارد بهينه سازي هم انجام داده اند که نمونه آن استفاده از پنجره هاي تانل داري است که به درون گذر باز مي شوند. آنها در مراحل ابتدايي کار دريافتند که ديد پرسپکتيوي امتداد گذر فاقد زندگي و رنگارنگي نمونه هايي است که قبلا بررسي کرده اند. چيزي که در تصاوير به جاي مانده اند بندهاي آويز لباس هاي رنگارنگ در ذهن آنها وجود داشت ولي طرحشان فاقد آن بود.

به منظور بازنمائي اين پويايي بصري آنها پنجره هاي مخصوصي مشرف به گذر طراحي کردند. پنجره هايي که در آنجا پانل هايي مسلب و رنگارنگ و نه شيدکوست بودند و وقتي گشوده مي شوند علاوه بر جريان هواي اضافي براي داخل نمايي از جريان حرکت و فعاليت در گذر را هم مورد نظر معماران را بوجود آورده. يک نمونه ديگر پروژه تري تاپس (Tree-tops) اثر ديويد گلسر از مارکيس ، ستولر ، گلسر در کاروليناي جنوبي است. در اين پروژه سيستم راهرو ها و پل هاي ارتباطي اي که در ساختمان انبارها در ساواناي جورجيا وجود دارد به عنوان الگوي مناسب حل کردن بسياري از مسائل مربوط به جانمايي و سيرکولاسيون انتخاب شده با وجود اين که سايت پروژه بر خلاف ساختمان انبارها تخت و کاربري آن مسکوني است سيستم راهرو ها به خوبي جوابگو هستند.

اين چنين سنجش ها يا مقايساتي مي توانند فقط با توجه يک ساختمان خاص صورت نگيرند. لويي کان در مورد کانسپت طراحي اش در ساختمان تحقيقات پزشکي دانشگاه پنسيلواينا اظهار مي کند که در چند مورد مختلف از مقايسه ها استفاده کرده است. او توضيح مي دهد که تحقق برقراري ارتباط و مشارکت فکري از نيازهاي اساسي به شمار مي رود ، بنابراين اولين مرکز تحقيقاتي را با جايي براي گردهمايي ملاقات و آگاهي از فعاليت هاي يکديگر مقايسه کرد . اين کانسپت او مشابهت بسياري با روش ساختمان موسسه فورد دارد. کان همچنين با مشاهده وضعيت محققين پزشکي در محوطه دانشگاه پنسيلواينا که همواره به شکلي نا مناسب در سرتاسر محوطه پراکنده بودند ، کانسپت دوم خود را حول تصوير شخصيتي اين افراد شکل داد.

او تفکرات خلاقانه و فعاليت هاي اين افراد در آزمايشگاه ها يشان را با کار هنرمندان در استوديو هايشان مورد مقايس قرار داد او مي گويد:

در کار ساختمان تحقيقات پزشکي من در دانشگاه پنسيلواينا اين واقعيت که آزمايشگاه هاي علمي در اصل بسيار مشابه استوديو هاي هنري هستند را مي توان مشاهده کرد .... اين طرح با ملاحظاتي که در مورد فضاهاي خاص و خدمات مربوط به آنها دارد بيانگر شخصيت واقعي يک آزمايشگاه تحقيقاتي است.

اگر چه کان توانستند کانسپتي مبتکرانه را از طريق انجام مقايسه اي صحيح بدست آورد و برخي حتي اين ساختمان را بنايي با اهميت در دهه 60 مي دانند اما در عمل کاربران آن با مشکلات زيادي روبرو شده اند.

يوناس سالک براي احداث ساختماني تحقيقاتي به نام خود نمونه هاي ساخته شده اين بنا را در سراسر آمريکا مورد مطالعه قرار داد. او از ساختمان تحقيقات پزشکي دانشگاه پنسليواينا در زمان فعاليت روزانه بازديد به عمل آورد و با کاربران آن به گفتگو پرداخت و از مشکلات آن آگاه شد. علي رغم نکات منفي اش اين ساختمان تنها موردي بود که در آن سعي شده بود تا مسائل فلسفي خلاقيت و آفرينش هم مورد توجه قرار گيرد و سرانجام لويي کان براي طراحي موسسه تحقيقاتي سالک در سان ديگو برگزيده شد.

استعارات و تشبيهات (کانسپت هاي استعاري) (Metaphores and Similes)

استعارات ، مانند مقايسه ها ، به آشکار کردن روابط بين اشيا مي پردازند. با اين تفاوت که اين روابط بيشتر انتزاعي هستند تا عيني در واقع تشبيهات ، استعاراتي هستند که از واژه هايي چون مانند و همانند براي بيان اين روابط استفاده مي کند. تشبيهات و استعارات تشخيص امکان ارتباط ميان الگوهاست مقايسه ها روابط عيني را مد نظر قرار دارند.
چارلرمور در بحثي اظهار مي کند که او علاقه دارد ساختمان ها مانند ژئود (Geode) باشد و اين تشبيه خود را در سناريويي چنين بسط مي دهد:
در سيحونز آليز ايالات جورجيا آپارتمان هاي ساحلي بيانگر چنين تصويري (ژئود مانند) هستند. در بيرون عظيم الجثه اما در درون مجموعه اي ديوارهاي رنگي و تزيين شده شاد است که فضايي دروني را احاطه کرده اند.

ژئود نمونه يک استعاره کانسچپوال است که نشان مي دهد چگونه يک ساختمان مي تواند همزمان دو تصوير داشته باشد. يک ساختمان مي تواند در نماي بيرون مناسب با ويژگي هاي محيط همسايگي اش و در درون تصويري متفاوت مثلا مفرح يا دراماتيک به اقتضاي کاربري اش داشته باشد. مثال هاي ديگري از اين دست را مي توان در کتاب در مرح معماري نوشته آقاي جيوپونتي پيدا کرد. تعريف آواز معماري خود يک تشبيه است: معماري مانند يک کريستال است از ديگر استعارات تشبيه هاي جالب توجه در اين کتاب مي توان : اوبلسيک يک راز است فواره يک نغمه است ، در يک دعوت است ، کولوناد يک همصدايي است ، يا خانه يک رويا است ، اشاره کرد

جوهري (کانسپت هاي جوهري) Essences

جوهره ها در واقع چکيده و متمرکز شده جنبه هاي مختلف مسايل پيچيده هستند و باز تابنده انديشه هاي دروني اين جنبه ها هستند. استنفورد اندرسون درباره علاقه لويي کان به جان مايه ها و استفاده او از استعارات چنين مي نويسد :

کان علاقه مند به فرم ها و هستي اشيا است. به جوهره آنها و عناصر و بيانگري آنها ، او مي گويد من همواره به طبيعت پديده ها فکر کنم و به ظهور و تبديل آنها به نهايتشان ......... هر ساختماني در واقع پاسخي است به آنچه برايش انديشيده شده و فضاي آن مشخص کننده جايگاه انسان هاست.

اولين وظيفه هر معمار اين است که برنامه اي راکه دريافت مي کند و برگردان فضايي آنها را ارائه بدهد و به اين ترتيب لابي يعني فضايي براي ورود، راهرو يعني يک گالري و بودجه يعني اقتصاد.
طراحان براي جستجو ي جوهره پروژه و بيان آن در قالب کانسپت روش هاي بسياري دارند. اين جستجو در واقع تلاشي براي رسيدن به ايده هايي است که قسمت هاي مختلف يک کانسپت پروژه را به هم مي پيوندد و به عقيده کان ديده گاه هايي که طراح را قادر مي سازد بر شرايط موجود مسلط شود و آنچه را که بايد به سرانجام برساند. يک راه عملکردي (پراگماتيک) عبارت است از بررسي برنامه و مشخص کردن سلسله مراتب موجود با اين فرض که اصلي ترين مساله (جوهره) آن است که در اين سلسله مراتب در جاي نخست باشد. در نهايت نتيجه چنين بررسي اي مي تواند در غالب تحليلي از برنامه و يا يک دياگرام گرافيکي ارائه شود.

تاکيد زياد بر اين جان مايه ها و ريشه هاي اصلي بر خلاف يک نگرش فلسفي ديگر درباره خلاقيت در معماري است که اتفاقا در قرن بيست هم طرفداران زيادي داشت. اين نگرش بر پايه اين عقيده قرار گرفته که هر معمار بايد با خلاقيت و ذهنيت خاص خود به آفرينش بپردازد .کساني چون فرانک لويد رايت يا اروسارنين و والتر گروپيوس ( از موسسين با وهاوس) از حاميان اين فلسفه بوده اند. گرايش عمومي به استفاده از منابع و نمونه هاي معماري پيشين – چه تاريخي و چه متاخر – به جاي نمونه هاي بومي هم عصر از زمان ظهور لويي کان در دهه 60 به عنوان يک طراح فرم ها مجددا مورد توجه قرار گرفت . او صريحا معماري روم باستان و آثار لوکوربوزيه را منابع اصلي الهام خويش بر شمرد.

اگر چه او هيچ وقت درباره معاصرينش به صراحت سخني نگفته بود اما در زماني که مشغول طراحي ساختمان کتابخانه آکادمي ارکستر بود از کتابخانه طراحي شده بوسيله هيواستابينز در دانشکده پزشکي هاروارد با عنوان کتابخانه اي بسيار خوب ياد کرد. با مقايسه بين پلان ها و فضاهاي داخلي ميتوان شباهت هاي زيادي بين آن دو را ديد. نمونه ديگر جستجو براي کانسپت هاي جوهره گرا را مي توان آثار جان پورتمن مشاهده کرد. معروفترين کارهاي او هتل هايي با فضاهاي دراماتيک و مربع هستند. در کانسپت کارهاي او تصاوير ذهني و علاقه هاي او توجه به کاربردهاي بنا و هر کجا که ممکن بوده طراحي که ممکن بوده طراحي شهري اي متناسب با شهر موجود را مشاهده کرد. لابي هاي چند طبقه هتل هاي او – خصوصا در هتل هايت در سان فرانسيسکو – در اصل امکاني عمومي هستند که هم متعلق به خود هتل و هم متعلق به شهر هستند. درک بالاي پورتمن از آنچه که مي تواند توجه مردم را جلب نمايد و آنها را به وجود بياورد ، را در جزئيات کار او ديد.

لارس لروپ روش عملکرد ديگري ارائه مي کند. روش او در واقع ترکيبي از کانسپت مقايسه اي و جوهره اي است. هنگامي که او صورت مساله طراحي جديدي را دريافت مي کند ابتدا چند نمونه مشهور را که خصوصيات موجود در آنها مشابه جنبه هاي مختلف صورت مساله ي خودش است را مشخص مي کند و عکسهايي از اين نمونه ها که هر کدام حداقل يکي از ويژگي هاي مورد نظر او را در خود دارند انتخاب مي کند. سپس او در چند مرحله به تحليل اين تصاوير مي پردازد. سخت او از روي هر تصوير مجددا طراحي مي کند و به ويرايش آن ها مي پردازد تا ويژگي مد نظرش را برجسته سازد. اين ويژگي ها به تدريج به صورت فرضياتي ذهني اي درمي آيند که هر کدام در حکم يک درس طراحي هستند. اين فرضيات به هم افزوده مي شوند تا در نهايت مجموعه آن ها هدايت کننده طرح پيشنهادي او باشند.

سمبل ها زير مجموعه اي از جوهره ها هستند . سمبل ها بيانگر اين مطلب هستند که جان مايه ها مي توانند فرم ها و تصاوير قابل درک براي عموم تجسم يابند. با اين حال چرا بايد کسي تلاش کند تا طرح يک ساختمان رابراي سمبل سازي – که شايد نه چندان مهم هم باشد – مورد استفاده قرار دهد؟ پاسخ اين است که سمبل ها در تصاويري هستند که پاسخ هایي براي انگيزه هاي بصري ايجاد مي کنند. بنابراين همواره در ارتباط با انتظاراتي هستند که از بنا مي رود. يک ساختمان مي تواند همزمان مکاني براي انجام يک فعاليت و سمبلي براي آن باشد.

پاسخ مستقيم و حل مساله (کانسپت هاي برنامه اي) Programmatic

همه کانسپتهای تصويرگر در جوهره نماد فعاليت درون ساختمان نيستند . کانسپت ها مي توانند حول مسائل عملکردي تري شکل بگيرند . در حالي که توانايي حل صورت مساله هاي کار فرما مايه مباهات بسياري از معماران است. اما درحقيقت عده کمي هستند که مي توانند نگرشي عملکردي همراه با خلاقيت به حل اين صورت مساله داشته باشند و اکثرا هنگام ارائه راه حل هاي خلاقانه به مسائل ابتدايي کارکرد بی توجهي مي کنند.

جيواوباتا بحث پيرامون طرح پيشنهادي اش براي موزه هوا فضا در واشنگتن بر اهميت داشتن اين مطلب که در پروژه هاي عظیم حل کردن کدام مساله اساسي تر است تاکيد مي کند. اهميت اين مساله زماني دو چندان مي شود که فاکتور اقتصادي پروژه حساس افزايش هزينه ها در اثر تورم وجود داشته باشد.
صورت مساله اصلي در موزه هوا فضا سير کولاسيون چگونگي هدايت جمعيتي بزرگ است و کانسپت ارائه شده عبارت است از يک گذر دو طبقه که تعدادي فضاي بسته نمايشگاهي را به هم مرتبط مي کند . همچنين سه سالن چند طبقه براي نمايش جاذبه هاي اصلي موزه طول مسير قرارداده شده اند. بازديد کنندگان موزه در مورد ترتيب بازديد خود داراي حق انتخاب هستند و البته علت اين است که مجموعه موجود در موزه بزرگ تر ازچيزي است که بتوان يکباره همه آن را مورد بازديد قرار داد. پس از ارزيابي الگوي سيرکولاسيون موجود که بازديدکنندگان را به جاي جاي موزه هدايت مي کند مشخص می شود که در سال اول موزه دو برابر مقدار پيش بيني شده بازديد کننده داشت. بدون اين طرح سيرکولاسيون ساختمان قطعا کارايي موجودش را نمي داشت و احتمالا ميليون ها بازديد کننده را ناميد مي کرد.

ايده آل ها (کانسپت هاي ايده آل گرا)


بر خلاف انواع قبلي کانسپت ها که در آنها معمار مي بايست به درون پروژه وسا يت پروژه هاي مشابه بنگرد تا کانسپت مناسب را پيدا کند ، در اين نوع خود معمار مفهومي جديد را به درون پروژه مي برد. اگر اين کانسپت او انتخاب صحيحي باشد به خاطر تنوعش مورد تعيين قرار مي گيرد و اگر اين چنين نباشد به خاطر اين پيش فرض غلط صلاحيت و شايستگي او زير سوال خواهد رفت. ايده آل ها در واقع نماينده نهايت اهداف و روياهاي يک معمار هستند.

براي مثال کانسپت ايده آل يک معمار مي تواند در رابطه با مصرف بهينه انرژي در ساختمان باشد که در اين صورت موارد زير را در ساختمان اجرا کرد : دسته بندي فضاها ، با توجه به نياز فضاها به گرما ، عدم طراحي پنجره در قسمت پشتي ساختمان که مي توان آن را به سمت خودش بتدهاي سرد قرار داد:

زاويه دار کردن سطوح نصب به منظور نصب کولکتورها و طراحي براي خود کفايي کل سيستم.

نمونه تاثير ايده آل ها بر شکل گيري کانسپت را مي توان در کارميس وندرروهه مشاهده کرد. کانسپت ايده آل ميس براي ساختمان عبارت است از فضايي بزرگ ، باز و جدا نشده که او آن را فضاي جهاني خواند و اين فکر را براي هر پروژه اي که طراحي مي کرد صحيح مي دانست. چنين فضايي براي بناهايي چون اتحاديه هاي دانشجويي ، کتابخانه ها ، ساختمان هاي آموزشي بسيار مناسب بودن ايده آل هاي مي توانند تاثير مثبت زيادي داشته باشند و اگر معماران در پروژه ها به آنها رجوع نکنند و از آنها در شکل دادن کانسپت ها بهره نگيرند. در واقع کار را سخت تر کرده اند. تجارب قبل آنها و مهارت هاي ذهني نشان – پروژه جديد – کمکي نخواهد کرد و همکاري را مي بايد از مرحله طراحي هاي بسيار ابتدايي آغاز و اين نه به نفع کارفرما و نه به نفع معمار خواهد بود. معماراني که اين توانايي و انعطاف پذيري را داند که دو پروژه هاي مختلف با ايده آل هاي متفاوتي کار کنند در ارائه خدمات به کارفرما ي خود داراي برتري هستند.

چکيده بحث :

تصورات ، ايده ها ، کانسپت ها ، و سناريوهاي کانسپچوال در مجموع زنجيره اي را مي سازند که مي تواند يکي از مباني مهم در طراحي معماري باشد. کانسپت ها عناصر مختلف طراحي را در يک کل منسجم گرد هم مي آورند و معماران را قادر مي سازند که با هدايت منابع و توانايي هاي خود آنها را در طراحي جنبه هاي مهم يک پروژه به کار گيرد. سناريوهاي کانسپچوال خود مجموعه اي از چند کانسپت قابل قبول هستند که مي توانند براي تشريح و ارائه نظرات بين معمار با کارفرما و همچنين معمار با خودش به کار گرفته شوند. شايستگي و مناسب بودن يک کانسپت در عوامل اساسي به شمار مي آيد. بدون وجود پروسه در طراحي نقد آن ممکن است . به طور کلي پنج کانسپت وجود دارد : مقايسه ( يا روابط عيني) – استعاره ( يا روابط انتزاعي) – جوهره ( يا جنبه هاي ذاتي) – برنامه اي ( يا پاسخ عملکردي) – ايده آل (يا ارزش هاي خارجي)

مهم ترين نکته اي که بايد بدانيم اين است که جستجو براي کانسپت هاي مناسب و به کارگيري آنها در طراحي معماري همواره به خلق معماري اي خوبي کمک خواهد کرد.
منبع : architecture.com
 

hadi1525

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بررسی روند آفرینش وخلق یک اثر در معماری

بررسی روند آفرینش وخلق یک اثر در معماری

شرایط و امكانات مناسب و كارایی بالا در هر جامعه ای تضمین كننده سلامت فكری و عملی آن بوده و در عین حال می تواند به صورت خودكار نیروهای جدیدی را در خود پرورش دهد؛ در چنین بستری پویا، می توانیم شاهد شکل گیری ایده ها و اندیشه هایی نو باشیم كه حركتی رو به رشد و سازنده رابرای فردایی بهتر پی ریزی می كنند. حال عملکرد یک معمار به عنوان خالق در فضایی این چنینی که در هر ثانیه آن ذهن، درگیر و پاسخگوی بسیاری از مسائل است چه می تواند باشد؟ و چه نوع ارتباطی با جهان هستی و چه رویه ای را در آفرینش می تواند پیش رو گیرد؟
در این مجال کوتاه سعی بر این است که عملکرد یک معمار را در تعامل با چرخه هستی با بحث گذاشته و کلیتی نمودار گونه از روند آفرینشی وی داشته باشیم. معمار
معمار با در دست داشتن آنچه که از جهان معنا و گستره هستی یافته است با نظم دهی به ابزارهای تخصصی خویش، حرکتی را به سوی معماری آغاز می کند. اندیشه ها و ارزشهای رایج در جامعه، که می تواند با موضوع آفرینش او مرتبط باشد را روی میز کار خود جمع آوری کرده، با تجزیه و تحلیل آنها و تبیین ایده اصلی شروع به خلق فضایی سه بعدی و بصری می کند. مبانی نظری و پشتوانه فکری معماران از دیرباز نقشی حساس و تعیین کننده درشکل گیری و نوع روند حرکتی پروژه، برعهده داشته است. به گونه ای که معماران موفق، در زمینه های مختلف، فنی و هنری به مطالعه و تجربه پرداخته و با تاکیدی خاص بر شعاع آگاهی معمار و نوع سازماندهی ذهنی او در ابعاد و شرایط مختلف، شخصیتی چند بعدی از خود ارایه داده اند، بطوریکه همگی در ساختار فکری معمار دخیلند و در مجموعه ای از گزینه های یاد شده، تشکیل کلیتی را می دهند که در عین راهگشا بودن وتجویز ابزارهای مناسب بر مضمون هویتی معماری می افزاید. نمودی که می تواند مخاطب را برانگیخته و تداعی دوباره و نو تر از آنچه که دیده است را به وجود آورد.

گسترش ذهن هنرمند و شکل گیری اندیشه:
داشتن استقلال ذهنی، عدم وابستگی به هر سبک و شیوه هنری و در عین حال دست یافتن به نحوه کارکرد ذهن مهم ترین شاخص های خلاقیت و نبوغ هر هنرمندی به شمار می آیند. نباید ذهن را به هر الگو و اصولی که از طرف اشخاص و مکاتب مختلف مطرح می شود آلوده کرد. چنین مباحثی نیازمند تحلیلند و استنتاجی درست از روند فکری و عملی، که در غیر اینصورت محدودیتی مضاعف را در کنار مشغله های رایج هر جامعه ای در مقابله با هنرمند به ذهن اعمال کرده و از او خواهیم خواست که بدان شیوه خاص بیندیشد. پس می توان نتیجه گرفت که ذهن در ماهیت درونی خویش خواهان آزادی است و باید با ابزار و داده هایی که در اختیارمان می گذارد با آن روبرو شده و به تعاملی پویا دست یابیم که بتواند در مقابله با اندیشه های جدید، در عین حفظ اصول کلی خویش، تحلیل مناسبی را ارایه دهد. حرکتی از درون به بیرون که حاکمیت هر اصول و عقیده ای را بر ذهن رد می کند. هر هنرمندی دارای شیوه خاصی برای طراحی است و از عناصر و اتفاقات گوناگونی در طبیعت الهام می گیرد. هر چقدر که به طبیعت نزدیک تر شده و بکارت فرمی و معنایی آن را لمس می کند، قوه شناخت و تحلیل ذهن تقویت شده و به سطوح بالاتری از آگاهی دست می یابد.
اندیشه، چه بر مبنای قاعده ها یا راه و روش های شناخته شده، پویایی خود را بر چهره برونی پیکره معماری متظاهر می کند، چه بر مبنای ابداع هایی که در لحظه های متفاوت، گسسته از یکدیگرند و در طول مسیرهای بهره برداری و زندگی با یکدیگر پیوند می یابند، دریافت می شود ... ، می تواند مکان ها یا فرصت هایی را برای آدمیان ایجاد کند. پایه معرفتی و مبانی نظری هر حرفه ای نیاز به ساختار اولیه قوی دارد، که می تواند نمودی از کارکردها و تجربه های عملی و ذهنی بشر در طول تاریخ باشد. این مبانی بر هنرمند بودن و بر باورهای فردی معماران به خصوص با تاکیدی خاص در مورد معماری «خوب» و «درست»، نشان دهنده نوع جهان بینی و نحوه تفکر آنان است؛ تفکری که متشکل از مجموعه اطلاعاتی که از جهان هستی در ذهن ایشان نقش بسته است و در صورت بالفعل شدن با استفاده از ابزاری نمایشی سه بعدی، متشکل از مجموعه روابطی که ما را به عینیت نزدیک می کنند، می توانند بیانی از وجوه مختلف یک کالبد معماری را برای ما ایجاد کنند و در عین حال چنین اندیشه کاملی، در تعاملاتی که با چرخه هستی برقرار کرده است پویایی خویش را حفظ کرده و همیشه در حال نو شدن است.



کانسپت:
ایده هایی که در چنین بستری که از ذهن زمینه سازی و خلق می شوند، هنرمند را بر آن می دارند که تجسمی هر چند کمرنگ را در دنیای بیرون به منصه ظهور برساند؛ چنین تجسمی کانسپت یک پروژه محسوب می شود که با استفاده از ابزار و اشکال مختلف، چه به گونه ای دوبعدی در قالب اتودهای سریع و یا ماکت هایی حجمی و ترسیمات کامپیوتری می توان نمایش داد. البته امکان تعدد ایده های مختلف را نیز باید در نظر داشت و اینکه یک ایده ثابت می تواند در قالب ها و فرم های متفاوت مطرح شود. به عنوان مثال، نحوه برخورد هر معماری با طبیعت و ایده هایی که در ذهن وی از جریان آب گرفته تا الگوهایی از پرواز پرندگان، شکل می گیرند یکسره با هم متفاوت و دارای بیانی مستقل هستند.
ساختار:
کانسپت خلق شده برای یک پروژه معماری، ساختاری کلی را برای طراحی موضوع مورد نظر به وجود می آورد. ساختاری که به واسطه آن به خطوط و سطوحی دست می یابیم که شمایی از کلیت فرمی، فضایی و حال و هوای پروژه را مشخص کرده و واسطه ای است بین زبان انتزاعی کانسپت به وجود آمده با کالبد واقعی معماری. اگر بتوان گستره ذهن را بخش بندی کرد می توان چنین نتیجه گرفت که در مراحل اولیه خلق یک اثر لایه هایی از ذهن فعالیت می کنند که بیشتر جنبه شهودی داشته و رفته رفته که به عینیت اثر هنری نزدیک می شویم و فکر و منطق جای پای بیشتری می یابد، چنانکه در معماری نیز لایه های ثانویه تاثیر گذار بر روی یک پروژه، بر خلاف مراحل اولیه که حالتی شهودی و انتزاعی داشت، جنبه فکری و تجربی به خود می گیرند. تلاش کانسپت در جهت تجسم بخشی به ذهنیت و فکر معمار است و در عوض ساختاری که القا می کند سعی دارد الگوها و یا چهارچوبی فیزیکی و نه صرفا فکری را برای طراح به وجود آورد. در این بین ذهن هنرمند در کنار رابطه عمودی که با مراحل مختلف از روند طراحی یاد شده دارد به هر کدام از این مراحل تبدیل و تغییر، نظارت کرده و در کنار انجام اصلاحات مورد نیاز تا آخرین لحظه خلق کامل اثر معمار را همراهی می کند.
لازم به ذکر است که دیاگرام مورد نظر در چهارچوبی عقلانی ترسیم شده و تنها بازگو کننده یک شمای کلی از روندی است که یک هنرمند در مقام خلق کننده آنرا طی می کند و چه بسا در شرایطی خاص، جوابگو و یا قابلیت توجیه را نداشته باشد؛ لذا در تکمیل بحث و خلا ءهای موجود باید به این نقطه اشاره کرد که تمامی مراحل ذکر شده در وحدتی و ادغامی سخت به سر می برند که حتی در مواردی قادر به تفکیک و بررسی تاثیر جز به جز آنها نیستیم، چه بسا در مواردی از کار معماران، شاهد تلفیق و یا حذف ونه ای از این عناصر هستیم. به عنوان مثال در هر مرحله ای می توان بروز ایده ای جدید را حتی در نهایی ترین مرحله ساخت نیز مشاهده کرد،

اسکیس های مفهومی:
تسلط بر ذهن و کنترل رابطه بین لایه های یاد شده، تحریک ذهن و افزایش درجه خلاقیت هنرمند از یک طرف و کم کردن فاصله ذهن تا واقعیت، دو مقوله ای است که باید بیشتر بدان پرداخت. با کم کردن فاصله بین ذهن و دست معمار به سبب درک سریع و انتقال یافته ها بر روی کاغذ می تواند بسیار راه گشا باشد. مشکلی که در بیشتر طراحان دیده می شود عدم کنترل ذهن و تجسم به موقع یافته های ذهنی است، به گونه ای که گسستی بین اندیشه معمار و اثر خلق شده دیده می شود و کانسپت اصلی پروژه چیزی متفاوت از اثر خلق شده است و نمی توان روند مشخصی را برای شکل گیری پروژه مورد نظر قائل شد. معزلی که اکنون در بسیاری از دانشکده های و دنیای حرفه ای معماری با آن روبرو هستیم و شاید نقطه شروعی باشد، در توجیه عدم وجود هویت مشخص و پویا در معماری معاصر ایران.
یکی از مواردی که زیر بنای فکری ایشان را تقویت کرده و به سوی مفاهیم جدیدی هدایت می کند اسکیس هایی هستند که به دور از هر گونه تعقلی، در راستای معرفت حسی و ساختار ذهنی شخص در ارتباط با دنیای بیرون ترسیم می شوند. طراحی سریع، از ایده ای که به ذهنشان خطور می کند بهانه ایست بر بکارت فرم ها و نقش هایی که شکل می گیرند و در مراحل بعدی است که لایه های فکری و تجربی هنرمند، وارد عمل شده و اسکیس ای ساده را به طرحی معمارانه تبدیل می کنند. ایده های مختلفی که به مرور زمان به ذهن خطور می کنند فضای الهام گونه ای را پدید می آورند و معمار را بر می انگیزند، همچون شاعری که در چالش با هستی در لحظه ای خاص و بسیار کوتاه سعی در ثبت مفاهیمی دارد که در حالت عادی متوجه آنها نبوده است. اتفاقی غیر منتظره که دارای معانی عمیقی بوده و دریچه های جدیدی در ذهن یک معمار باز می گشاید. معمار نیز به مانند مراقبه کننده ای منتظر فرا رسیدن آن لحظه خاص بوده و با تذهیب و ترغیب اندیشه و احساس خویش می تواند به ادراکی والا، دست یابد.
تعدد اسکیس های مفهومی که در هر برخوردی با عناصر و اندیشه های مختلف انجام می گیرند، در دست یابی به چنین ادراکی بسیار راهگشا است. کشف و شهودی معمارانه که اتفاقات و نوآوری های خاصی را در بین صفحات کاغذ، قلم و رنگ جستجو می کند و یا تجسمی حجمی در قالب ماکت، تجسمی سه بعدی و به خصوص قابل لمس، با ارتباط گیریی بالا برای خالق اثر و مخاطب به وجود می آورد. طراحی صرف و استفاده از ابزار و تکنیک های راندو، تنها وجهه ای خلاصه و عینی از محیط را القا می کنند که به شناسایی آن فضای خاص می انجامد نه خود معمار و نه ذهنیت خاص او. دغدغه اصلی یک معمار خلقتی است که در ابعاد و بستر های مختلف جوابگو باشد. چنین عملی زیر بنای فکری و ذهنی دقیقی را طلب می کند که به طور همزمان قدرت سازماندهی مفاهیم فضایی خاص پروژه، نیازمندی های طرح، دریافت های مختلف از آنالیز سایت، دیاگرام و عملکردهای پروژه، راهکارهای پیشنهادی و غیره را داشته باشد. اسکیس ها و ماکت های مفهومی که در راستای زندگی معمارانه شخص اتفاق می افتد و نه به خاطر پروژه ای خاص، مجموعه ای عظیم از یافته های خود را کنار هم قرار داده و ظرفیت پردازشی ذهن را بالا می برد تا جوابگوی موارد ذکر شده باشد.
معمار در لحظه ای چه قلم بدست باشد و چه در خواب، ذهن به فعالیت خویش ادامه داده و یافته های خود را برای مرحله ظهور و حتی حضوری استعاره گون آماده می کند و با انعطعاف پذیری بالا، جوابگوی پروژه هایی با موضوعات مختلف خواهد بود؛ چرا که شخص بر ساختار کلی از فضا، نشات گرفته از ماهیت درونی معماری تسلط یافته و می تواند آن را در قالب های مختلفی از مکان، زمان و موضوعات مختلف معنی کرده که این خود راهی است به سوی بی زمانی در معماری. این موضوع به دو معناست و در رابطه معمار و اثر معماری تعریف می شود.
در وهله اول ما با معماری مواجه هستیم که در وراء زمان و مکانمندی پروژه طراحی می کند و نه تنها موضوعات و شرایط خاص پروژه تفکرات وی را تحت الشعاع قرار نمی دهد بلکه توانایی برخورد با هر نوع پروژه ای را بدلیل تسلط بر ماهیت فضا و نحوه تغییر و تسلط بر آن را داراست. آفریده های چنین معماری به سبب نشات گرفتن از چنین مفهومی عمیق، اندیشه ای واحد و در عین حال قابل تعریف و استناد در دوره های مختلف تاریخی خواهد داشت.
در تحلیل آثار شاخص معماری با نمونه هایی از سبک ها و دوره های مختلف و مقایسه آنها به وحدتی معمارانه در درون مایه اثر پی می بریم؛ به گونه ای که اکثر آثار در شاخصه های مهم و تعیین کننده فضای معماری مشترکند و از تناسبات گرفته و نحوه ارتباط احجام و سطوح به گونه ای است که گویی هر کدام از این معماری ها استادی مشترک دارند. البته در سبک های مختلف به سبب اندیشه و اهدافی که طراح به دنبال آن است کیفیت فرم ها و فضای خلق شده باطبع متفاوت خواهد بود ولی مسلم آنست که ما تعریفی واحد از ماهیت معماری داریم و به معماران و طراحانی که در آن دست می برند تغییر یافته، سعی می کند با اندیشه اعمال شده کنار بیاید و حتی در دست استادان فن خود را به آنان واگذارد.

نتیجه گیری:
تقویت ذهن و گشودن دریجه های تخیل یک هنرمند امری است بسیار مهم و نمی توان یک معمار و یا هنرمندی را در خارج از چهارچوب ایده و خلاقیت تعریف کرد. مفاهیمی که به گونه ای استعاری و تمثیلی در یک فضای ذهنی شکل می گیرند نیازمند زمینه ای برای پرورش و توسعه اند و باید با ابزار مشخص هر حرفه ای در دنیای خارج تجسم یابند. تحلیلی دوباره بر روی نمونه کارهای انجام شده و انعکاس دوباره آن در ذهن، حرکتی دو سویه را تداعی می کند که در مسیری افقی دارای رفت و برگشتی عمودی است و همین امر در کنار عمق دهی به ساختار عملی ذهن، ایده های پخته ای را ارایه کرده و سطح تفکر معماری شخص را بالا می برد.
پی نوشت: فلامکی، م، ریشه ها و گرایش های نظری معماری، نشر فضا، 1381
هفته نامه هنر و معماری نقش نو – شماره
برداشت از سایت
میان گستره می باشد.
 

mars

کاربر بیش فعال
طراحی مفهومی یا کانسپت در معماری چیست؟

طراحی مفهومی یا کانسپت در معماری چیست؟

اه موفقیت ، قوی شدن تکنیک معماری است،ما غالبا آنقدر به کانسپت طرح یا عملکرد یا سایر مسایل فکر می کنیم که در بخش تکنیک معماری ضعیف می مانیم . تکنیک چیست؟ توانایی تشخیص تعادل فرم،ترکیب فرم ها ،کار با سیستم های مختلف فرمی ( کم کردن از یک حجم ، زیاد کردن به یک حجم، ترکیب احجام) .ببخشید ولی معماران بدون توجه به این اصل خیلی خیلی خیلی مهم از دانشکده فارغ التحصیل می شوند...


از آنجا که کل مطلب نوشته شده پاسخ به یک پرسش است ” کسی میداند کانسپت چیست” به همین خاطر، متن به صورت پرسش و پاسخ تنظیم شده که البته پاسخها از دید نویسنده است. طبیعتا به این پرسشها میتوان پاسخهایی دیگر هم داد ولی طرح رک و راست این مطالب به خاطر عبور از بحث انتقادی و رسیدن به بحثهای راه حلی است.

۱- کانسپت چیست؟

۲- طرح معماری چگونه شکل می گیرد؟

۳- از کجا شروع کنم (همیشه برای شروع طراحی با مشکل مواجه هستم)

۴- پیچیدگی و تضاد نهفته در مبحث طراحی معماری از کجا ناشی میشود؟

۵- آیا من به عنوان یک دانشجوی معماری باید سبک خود را داشته باشم؟

۶- ذوق و قریحه و استعداد در طراحی مفهومی ندارم چه کار کنم ؟

۷- اگر خیلی از کانسپت ها یک جرقه هستند ،چگونه میزان آن را تقویت کنم ؟

۸- بود و نبود کانسپت چه تاثیری بر بحث خلاقیت در معماری دارد؟

۹- چگونه تشخیص بدم که کانسپت درستی دارم یا مسیر اشتباهی را طی میکنم؟

و در برنامه آینده (ببخشید ، مطلب آینده) :

۱۰- یک معمار حرفه ای که مدافع بحث کانسپت است مثل میرمیران ، چگونه طراحی میکرد ؟ از کجا شروع می کرد؟ چگونه طرح را به اتمام می رساند ؟

قبل از ورود به پاسخها ، از دوستان میخوام که در ذهن خود پاسخی به پرسشها بدند ، بعد وارد مطالب بشند و طبیعتا بازخورد این مطالب برای بنده مهم هست بنابراین با هر بخش که موافق نیستید و نظر دیگری دارید، حتما آنرا بیان کنید و اگر در این زمینه مطلبی دارید آنرا برای ما ارسال کنید تا همینجا انتشار بدیم و بتونیم مقایسه ای داشته باشیم. ضمنا در تنظیم این مطالب از ترجمه مقاله کانسپت استفاده شده و نیز نیم نگاهی داشتم به ماهنامه شماره ۵۴ و ۵۵ معماری و شهرسازی که در آن معماران بزرگ ما گفته اند که چطور طراحی میکنند.


۱- کانسپت چیست؟


کانسپت چکیده مفهوم و اندیشه نهفته در طرح معماری است این مفهوم می تواند:

قیاسی باشد (analogies) ، که به معنی الگو گیری از ویژگیهایی که برای طرح مفیدند ، مثل الگو گیری از روابط معماری گذشته برای یک طرح یا مقیاس قرار دادن کار هنرمندان در استودیو برای طراحی یک ساختمان آزمایشگاه ( لویی کان – ساختمان تحقیقات پزشکی دانشگاه پنسیلوانیا)

استعاری و تشبیهی باشد ( metaphors and similes) مثلا استفاده از یک عنصر معماری برای به یاد آوردن یک مساله خاص ، (استعاره در ادبیات را ببینید) و یا به صورتی که عنصری را بتوانیم به موضوعی تشبیه کنیم مثل قاب سازی به دعوت. ( استعاره در معماری را از اینجا بخوانید چیزی دستگیرتون شد به من هم بگید)

جوهری باشد ( essences) توجه به جوهره درونی فضای معماری مثلا طراحی یک فضا با حس روحانی و تفکر برانگیز ( در مقاله مرجع از فضاهای لابی هتل اثر جان پورتمن مثال زده شده)

برنامه ای باشد (programmatic ) که در آن توجه به حل مسئله عملکردی و برنامه طرح در درجه اول قرار دارد. مثل خیلی از کارهای معماری مدرن.

ایده آل گرایانه باشد ، که ایده آلهای معمار در آن اولویت می یابد. مثلا توجه به معماری سبز و بهینه سازی مصرف انرژی. یا ایده آل گرایی میس واندر روهه در اغلب طرح هایش که برنامه طرح را تحت الشعاع قرار میداد.

و من اضافه می کنم کانسپت یا مفهوم نهفته در یک طرح ورای همه این تعاریف وقتی برای شما روشن میشود که بگویید : “ایده من در این طرح این است که …” یعنی تفکری که از آن به بعد طرح و برنامه معماری شکل داده میشود. منتها لازم است به نکته ظریفی اشاره شود ، اینکه داشتن کانسپت به معنی درستی آن کانسپت نیست ، در این راه ، بی راهه ها زیادند مثلا ایده کرم خاکی یک بی راهه است.


۲- طرح معماری چگونه شکل می گیرد؟


هیچ راه حل جامع و مانعی برای طراحی معماری وجود ندارد ، یعنی قرصی نیست که شما بخورید و از فردا زاها حدید یا نورمن فاستر یا کالاتراوا یا ریچارد میر یا مهدی مطلق … منتها شکل گیری طرح معماری به صورت سیستماتیک در چند مرحله صورت می گیرد از این مراحل می تواند یک بخش ضعیف تر و یک بخش قوی تر باشد ولی کلیت مطلب در مراحل زیر قابل خلاصه شدن است : ( شرح مفصل را در فرایند تولید در شرکت های معماری بخوانید)
شناخت و تحلیل برنامه طرح ( برنامه ریزی فیزیکی ، خواسته های کارفرما، ضوابط )
شناخت بستر طرح ( تحلیل زمین ،آب و هوا ،شیب،همسایگی،…)
شناخت نمونه های مشابه ( معماران موفق این مساله را چطور حل کرده اند)
شکل گیری طرح اولیه ( توصیه من این است که حل مناسب برنامه طرح در اواولیت شما و کانسپت شما باشد ، کرم خاکی را فراموش کنید) ولی همه کانسپتهای گفته شده هم اگر با شناخت صحیح استفاده شوند ، میتوانند خمیر مایه طرح معماری باشند. شما یک فضای خوب خلق کنید ، استفاده کننده و بازدید کننده را تحت تاثیر قرار بدید ، کسی هرگز کرم خاکی را نخواهد دید ولی با خلق یک فضای معماری مثل کلیسای آب آندو ، شما بر روح فرد اثر میگذارید ، این مهم است.
بازگشت به برنامه طرح ( حل دقیق برنامه ریزی فیزیکی ، فضای معماری …)
مذاکره با سازه ،برق و مکانیک ( مهم است که پس از تصویب طرح شما توسط کارفرما ، ملاحظات این بخشها طرح را دستخوش تغییری نامناسب نکند)
ارائه طرح ، اگر مسابقه و یا طرح دانشجویی است رنگ و لعاب و اگر در دنیای حرفه ای هستید ، آلبوم نقشه های مرحله اول


۳- از کجا شروع کنم (همیشه برای شروع طراحی با مشکل مواجه هستم و این مساله وقت زیادی را از من میگیرد)


راه موفقیت ، قوی شدن تکنیک معماری است،ما غالبا آنقدر به کانسپت طرح یا عملکرد یا سایر مسایل فکر می کنیم که در بخش تکنیک معماری ضعیف می مانیم . تکنیک چیست؟ توانایی تشخیص تعادل فرم،ترکیب فرم ها ،کار با سیستم های مختلف فرمی ( کم کردن از یک حجم ، زیاد کردن به یک حجم، ترکیب احجام) .ببخشید ولی معماران بدون توجه به این اصل خیلی خیلی خیلی مهم از دانشکده فارغ التحصیل می شوند : کارها را ببینید ،آنها را تجزیه ( به اجزاء ،کف،سقف،دیوار و… توجه کنید حتی دیکانستراکشنها هم قابل تجزیه اند ) و تحلیل کنید اگر یک استاد بزرک مثل مرتضی میرغلامی این کار را انجام دهد که عالیست ،اگر نه با مطالعه توضیح خود معماران می توان به درک صحیح رسید :در این بخش معماری کاملا مشابه شطرنج است .”شما باید به درک پوزیسیونی بالایی برسید” هر چه در این زمینه بگوییم ،کم گفتیم و این فقط با تمرین ممکن است. (خواستید بگید درک پوزیسیونی را کامل تشریح کنم)

برای درک بهتر ، ببینید تکنیک یک معمار در معماری مثل تکنیک یک نقاش در نقاشی و شاعر در شعر گفتن است ، شما در هر سبکی که کار میکنید ، باید با تکنیکهای اولیه معماری آشنا باشید، فضای معماری را بشناسید و … نقاش در هر سبکی که کار میکند ، در زمان دانشجویی یا کار آموزی تکنیکهای مختلفی فرا میگیرد ، جای این مطلب در دانشکده های معماری کمی کمرنگ است و هر روز کمرنگتر هم میشود ، عملا وقتی دانشجوی معماری شروع به طراحی میکند … بگذریم هرچه شما بیشتر کار ببینید ، کار تحلیل کنید، فضاها را در پلان با عکس های کتاب مطابقت بدید و درک خود را از معماری بالا ببرید ، از طرح ها اتود بزنید و دست خود را قوی و ذهن خود را آماده نگهدارید، راحت تر و سریعتر طراحی میکنید.






۴- پیچیدگی و تضاد نهفته در مبحث طراحی معماری از کجا ناشی میشود؟


پیچیدگی و تضادی که در معماری با آن درگیر هستیم حاصل دوگانه بودن معماری است :معماری گیلگمش هنرهاست نیمی هنر و نیمی فن . نیمه هنری برای ما در مرحله اول تاریک و مبهم است و در جستجوی آن به نیمه فنی و تکنیکی آن هم نمی رسیم بخش تکنیکی معماری در این نوشته تکنیک های اجرایی و مانند آن نیست (هرچند آن هم خود مقوله ای است) بلکه تکنیک های دوگانه شناخت احجام و درک سه بعدی فضا و پیاده کردن اندیشه از ذهن به کاغذ (و یا کامپیوتر) و توانایی رسیدن به فرم هایی متعادل و قوی است .یکی از تمرین ها به عنوان مثال دیدن یک طرح متوسط و برخورد تحلیلی با آن است:به نظر شما چه کار کنیم که این حجم “بهتر”شود؟ و تمرین دیگر تمرین حل عملکرد است . بسیاری از دانشجویان معماری از حل کردن عملکرد یک رستوران هم عاجزند و در جستجوی قله های رفیع کانسپت وقت خود را تلف می کنند.


۵- آیا من به عنوان یک دانشجوی معماری باید سبک خود را داشته باشم؟


باید بدانیم این مساله که دانشجویان به دمبال یافتن سبک خود هستند امری اشتباه است . دانشگاه توان یاددهی امور اجرایی و حرفه ای معماری را ندارد بنابراین توان استادان و دانشجویان باید به روی تکنیک معماری متمرکز باشد و تلاش اجباری برای رسیدن به کانسپت می تواند به سال آخر موکول شود. مثالی می زنم :

نقاشی توانایی کار با رنگ روغن و آبرنگ و… را ندارد،نمی تواند از چهره ترسیم صحیحی داشته باشد با تکنیک های فن نقاشی ناآشناست و در پی سبک نقاشی و مفهوم برای تابلو تمرین خود است !

دانشجوی موسیقی را در نظر بگیرید که نسبت به سبک های موسیقی نا آشناست ،آهنگهای مهم جدید و قدیم را به خوبی گوش نداده و تحلیل نکرده است ،با تکنیک های آهنگ سازی آشنا نیست و نت ها را هم به زور می شناسد . آیا او می تواند آهنگی “با مفاهیم عمیق” بنویسد؟ آیا او می تواند برای درس آهنگسازی ۲ خود نگران کانسپت باشد؟ ابتدا و تا مدتها باید تکنیک را فرا گرفت.






۶- ذوق و قریحه و استعداد در طراحی مفهومی ندارم چه کار کنم ؟


در خصوص نقش ذوق و قریحه اولیه ،طبیعی است که برخی از ما ذهن هنرمندانه تری دارند و شاید مفاهیم بلندتری را در کار خود بگنجانند ولی این شامل یک شکل از کانسپت می شود. مثلا کانسپت جرج پمپیدو،استفاده از تناقض معماری های تک و معماری بستر قدیمی طرح است .این کانسپت نه خیلی شاعرانه است و نه به قریحه ذاتی برمی گردد ولی طرح اپرای سیدنی طرحی است که مثل یک جرقه در یک لحظه به ذهن معمار راه یافته است.


۷- اگر خیلی از کانسپت ها یک جرقه هستند ،چگونه میزان آن را تقویت کنم ؟


ما همیشه وقت زیادی نداریم که برای خوردن جرقه یک کانسپت با مفهومی عمیق در طرح خود منتظر بمانیم ،بنابراین باید راهی برای باز کردن مسیر “نسیمی که از عالم بالا می وزد” وجود داشته باشد.

بله این راه وجود دارد ولی راه ساده ای نیست.این راه با ورزش دادن ذهن آماده می شود.ما تمام تکنیک ها را فرا گرفته ایم ولی هنوز در ارائه طرحی با مفهومی درونی عاجزیم.

دو نکته را باید بدانیم: اول اینکه کانسپت لزوما مساله ای عجیب و غریب و یک شعر الهام شده نیست .همیشه ما کلیسای نور تادو آندو یا کلیسای رونشان لوکوربوزیه را طراحی نمی کنیم . کانسپت می تواند “یک ترکیب خوب حجمی” به همراه فضاهای تامل برانگیز معمارانه باشد مثل کارهای ریچارد میر.

ثانیا همیشه لازم نیست طرح ما دارای کانسپت خاص درونی باشد.رسیدن به عملکرد بهینه اولین انتظاری است که از یک معمار می رود.

و همچنین هماهنگی با بستر و پاسخدهی به عملکرد با یک حجم پخته معماری خود می تواند دستمایه ای باشد بری طرح های گاها شاعرانه ای که در ابتدا خود شما هم فکر آن را نمی کردید.


۸- بود و نبود کانسپت چه تاثیری بر بحث خلاقیت در معماری دارد؟


موضوع خلاقیت در معماری جدا از داشتن یا نداشتن مفهوم درونی است .ارائه طرح خلاقانه معمولا از یک ذهن آماده و ورزیده بر می آید.

وقتی که معماری از سر ذوق گاهی شعر می خواند، قطعات نابی از موسیقی را می شنود، فیلم های هنری با مفاهیم عمیق دورنی می بیند و هر روزه یا هر هفته برنامه ای برای مطالعه و نقد و دیدن آثار ارزشمند معماری و شناخت معماران دارد .از نمونه های اجرا شده خوب یا بد آثار معماری ماهانه بازدید می کند،او ذهنی آماده برای یک اثر خلاقانه معماری دارد ،این اثر می تواند از یک مفهوم درونی عمیق شکل گرفته باشد و یا حتی طرحی باشد که فرم آن صرفا خلاقانه،جدید و نوآورانه است ،برخورد جدیدی با فضای معماری کرده یا با حرکتی فرمال ،بازدید کننده طرح را شگفت زده کرده است.

آثار خلاقانه او می تواند فاقد کانسپت های مفهومی درونی و صرفا پاسخی مناسب به بستر طرح باشد هرچند او می تواند رسیدن به این پاسخ را هدف اولیه خود و کانسپت نهفته در طرح بداند.


۹- چگونه تشخیص بدم که کانسپت درستی دارم یا مسیر اشتباهی را طی میکنم؟


موضوع اینکه یک کانسپت ، مثلا کانسپت حجمی قوری برای طرح یک قهوه خانه یا اردک برای فروشگاه ماکیان (اثر رابرت ونتوری برنده جایزه پریتزکر –شرمنده کمال یوسف پور گرامی) کاری اشتباه است یا حرکت کرم خاکی موضوعی بی ربط است ، صرفا با مطالعه معماری ، و به صورت کم کم حاصل میشود ، معماری که به زور یک خط مقاله را میخواند و از کارهای معماری فقط عکسها را میبیند، چگونه این قوه تشخیص را خواهد یافت ؟

بحث دهم : میرمیران گفته است که چگونه طراحی میکند. این برای کسانی که به دمبال طراحی مفهومی هستند ، یک راه طی شده است ، راهی که این معمار بزرگ در طول حیات خود … بگذریم. در روزهای آینده متن این مقال ارزشمند برای علاقمندان آماده خواهد شد.

سخن آخر اینکه بحث کانسپت ، یک بحث عمیق و طولانی است ، من از دیدگاه خود به آن پرداختم ، در دانشکده های معماری ، اساتیدی که خود گاها از درک صحیح این مساله ناتوانند، توانایی روشن کردن راه را برای دانشجو ندارند و دانشجوی سرگردان در پی خرید کانسپت است. با این حال ، به هیچ وجه از نظر من اعتراض دانشجویان پذیرفته نیست. دانشجویان باید با مطالعه عمیق کتابهایی مفید و عالی مثل از زمان و معماری منوچهر مزینی ، زیبایی شناسی یورگ گروتر ، بوطیقای معماری ترجمه احمد رضا آی و کتابهایی که اخیرا ترجمه شده از کارهای معماران و … از هر دانشگاه و با هر امکاناتی که هستند سطح خود را بالا ببرند، مقالات را از دریای بیکران اینترنت دانلود کنید پرینت بگیرید و مطالعه کنید … و این را به خاطر داشته باشید که اولین وظیفه هر معمار این است که برنامه ای را دریافت کند و برگردان فضایی آنرا ارائه دهد
 

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
کانسپت در معماری

کانسپت در معماری

تعریف کانسپت

با تعریف ساده می توان گفت کانسپت ها ایده هایی (Ideas) هستند که عناصر گوناگونی در یک جا گرد هم میآورند. این عناصر گوناگون ، در متن این نوشتار؛ تفکرات ، تصورات و مشاهدات هستند. در معماری کانسپت ، مسیری است که طی آن نیازهای فیزیکی ، شرایط محیطی و باورها به هم می پیوندند و به این ترتیب کانسپت ها بخش مهمی از روند طراحی معماری را شکل می دهند. این بحث ذریی تعیین جایگاه کانسپت در طراحی معماری به تعریف انواع پنجگانه کانسپت می پردازد که عبارتند از :
- قیاسی
- استعاری
- ذاتی
- پاسخ مستقیم (حل مشکل)
- آرمانی

کانسپت

همیشه کانسپت ها توسط معماران پدید نمی آیند. شاید بهترین نمونه این موضوع پاسخ لوکورنوریه به کانسپت مورد نظر کارفرما در ساختمان کارگاه های چوب در مرکز هنرهای بصری در دانشگاه هاروارد باشد. این مرکز یک بخش دانشجویی است که نه تنها برای دانشجویان رشته های هنری بلکه برای سایرین هم قابل استفاده است. کانسپت مورد نظر مسولان دانشگاه اینچنین که اگر دانشجویان بیشتری از فعالیت های مرکز با خبر باشند و بتوانند جریان کار و زندگی درون آن را مشاهده کنند آنگاه شرکت و حضور آنها در کارگاه ها متحمل تر خواهد بود و لوکورنوریه کانسپت را به اجرا در آورد : به این صورت او از درون مسیر عبور پیاده موجود در سایت رمپی طراحی کرد که مانند تونلی از درون ساختمان عبور می کرد. و امکان مشاهده بسیاری از استودیوها و کارگاه ها را فراهم می آورد .
شش واژه ای که دترپی می آید مترادف هایی برای جست جوی کانسپت هستند که توسط بسیاری از معماران بیان می شود: اندیشه های- معمارانه - نگاره ها - ایده های فراسازمانده - سارتی - ایکمن - مترجمان بی واسطه یا ازاین قبیل اندیشه های معمارانه معطوف به یک ویژگی (فن – معمارانه) خاص هستند مانند نور آفتاب ، فضا ، ترتیب فضاها ، همبستگی فرم ساده و یا نحوه قرار گیری در منظری بخصوص که هر کدام می توانند بر روند طراحی بنا تاثیر گذار باشند. به این صورت که این ویژگی آرکیتکتونیکی پایه اخذ تصمیمات در طراحی خواهد بود. یک نگاره ، یک الگو یا ایده همین است که در طول طراحی پروژه تکرار می شود. در سطح پایین می تواند یک نقش هندسی به خصوص باشد که در سرتاسر یک طرح مشاهده می شود. همچنین این نگاره می تواند سطوح بالاتری هم داشته باشد. در کتابی به نام نگاره نور (light id theme) که در باره هاگری هنری کیمبل است ، لویی کان تغییرات آفتاب را در فصول مختلف و همچنین در طول یک روز واحد را عاملی بسیار با اهمیت در راستای تکمیلی یک اثر شایسته می داند. در طراحی این گالری کان تلاش کرده تا این کیفیت متغیر آفتاب را به درون بنا بکشاند. ایده های فراسازمانده مربوط به ترکیب بندی هندسی و سلسله مراتب کلی بخش های مختلف پروژه می باشد. طراحی شهری و طراحی محیط های دانشگاهی مثالهای شفاف و واضحی هستند که در آنها ابتدا یک الگو کلی نظم دهنده ایجاد شده و به تدریج تکمیل می شود. یک ایده فراسازمانده به قسمت های مختلف تا جایی که نظام کلی باشند اجازه تنوع و تغیر خواهد داد. طرح تامس جفرسون برای دانشگاه ویرجیینا یک نمونه خوب برای این مطلب است. هدف ایده فراسازمانده در اینجا این بوده که با ایجاد سازه ای کافی امکانی به وجود آید که در آن هر یک از بخش ها ضمن آنکه خصوصیات شخصی دارند همانطورهم مانع کل باشند. در طرح جفرسون این مساله کاملا به اجرا در آمده به صورتی که اگر چه یک نظام کلی مشهود است اما هر یک از بنا ها هویت مخصوص خود را دارا هستند. در پروژه های یزرگ گاهی طراحی مسیرهای عبور (سیرکولاسیون) در جای ایده فراسازمانده قرار می گیرند. برای مثال در پروژه نوره هوا و فضای واشنگتن – اثر هلموت ، اوباتا کاسابوم – ایجاد و توسعه فضاها در اطراف مسیرهای عبور انتخاب هوشمندانه طراحان بوده و چرا که این کار آنها باعث شده تعداد بازدید کنندگان از حداکثر پیش بینی شده هم فراتر رود. در قرن نوزدهم میلادی در مدرسه نورآر فرانسه روش آموزش متفاوتی شکل گرفت که اسکیس (esquisse) و طرح خام (parti) از فرآورده های مفهومی و گرافیکی آن هستند در این روش دانشجویان باید توانایی ارائه مفهومی (Conceptual) خود را به سطوح بالا ارتقاء می دادند. از آنها خواسته می شد تا ابتدا کانسپت و طرح اولیه را در چند ساعت ابتدایی کاربردی پروژه مشخص کنند و تا انتها به این طرح وفادار بمانند. ادوارد لاربی بارنز برای توصیف رابطه کانسپت و دیاگرام اولیه با پروژه کامل شده و این که این کانسپت و دیاگرام باید ساده شده آن پروژه باشند از اصطلاح برگردان مترجمان بی واسطه (Literal translation) بهره گرفت. به عقیده بارنز کانسپت یک پروژه باید حتی با یک طراحی ساده روی یک دستمال کاغذی هم قابل بیان و ارائه باشد. به شکلی که این دیاگرام اولیه به وضوح شفافیت ساختمان تمام شده روی همان دستمال کاغذی مشاهده کرد.

به گفته او : یک بنا می باید دارای طرحی قوی و معمارانه – نه مجسمه شکل یا نقاشی وار – باشد طرحی که مرتبط با فعالیت درون ساختمان باشد

هر وقتی از یک معمار سوال می شود که روی چگونه ساختمانی کار می کنی؟ او باید بتواند به سرعت طرحی ذهنی یا دیاگرامی از ایده معمارانه خود ارائه کند
. کانسپت ها و طراحی معماری شکل گیری کانسپت پدیده ای خود به خودی نیست بلکه نیازمند تلاشی متمرکز برای گرد آوری و ترکیب مسائل مختلف است. گردآوری این مسایل کاری هوشمندانه است کاری به عقیده بسیاری از طراحان ، معماران ، منتقدان نویسندگان هنرمندان متشکل از ۱۰ درصد الهام و استعداد و ۹۰ درصد پشتکار و سخت کوشی است. شکل دهی کانسپت برای بسیاری کاری نا آشنا است. همچنین دانشجویان اندازه فراگیری و درک سایر مباحث طراحی در این مورد با سختی مواجه اند.

در زمینه تقویت مهارت کانسپت سازی سه مانع اصلی وجود دارند. اولین مانع مربوط به چگونگی برقراری ارتباط . دومین مانع مربوط به کمبود تجربه و سومین مانع مربوط برقراری سلسله مراتب هستند. اولین مشکلی که یک دانشجو با آن مواجه می شود برقراری ارتباط است. نکته جالب در این رابطه این است یخت ترین کار این این نیست که چگوننه کانسپت خود را به دیگران معرفی کنیم بلکه چگونه باید آن را برای خود تشریح کنیم. به همین خاطر طراحان می آموزند ، تا قبل از تشریح ایده های خود برای دیگران نوعی دیالوگ به عنوان مترعه در ذهن خود برقرار سازند ، مشکل دیگر برقراری ارتباط گرافیکی است متاسفانه بسیاری دانشجویان در ترسیم و طراحی ایده مورد نظر خود اکراه دارند. در معماری هر آنچه که قرار است ساخته شود می بایست ابتدا ترسیم گردد .

پروسه ترسیم و طراحی باید در مراحل ابتدایی کارآغاز شود تا طرح پیشنهادی و کانسپت آن بتوانند دائما نقد و اصلاح شوند. لویی کان نوشته ای این نکته را یاد آور می شود که مشکل برقراری ارتباط بین یک ساختمان منسجم در ذهن و طراحی های اولیه بین همه دانشجویان عمومیت دارد: روزی دانشجویی جوان نزد من آمد تا سوالی بپرسد. او گفت در ذهن خود فضاهایی پر جذبه را تجسم کرده . فضاهایی که جریان وار بر می خیزند و شکل می گیرند. بدون آغاز و بدون پایان . از جنس ماده یکپارچه بدون بست و اتصال و به رنگ های سفید و طلایی . و پرسید چگونه است که وقتی اولین خط را بر روی کاغذ قرار می دهد رویای او شروع به رنگ باختن می کند؟ این پرسش خوبی است … پرسشی است در باب پیمایش پذیرها و پیمایش ناپذیرها .. برای بیان دیده در معماری و موسیقی می بایست از ابزارها و امکانات قابل سنجش بهره گرفت. اولین خطی که بر روی کاغذ کشیده می شود خود میزانی است از آنچه نمی توان به طور کامل آن را بیان کرد. زمینه دوم مشکلات و موانع هم در مواقع توسعه یافته همان قسمت اول است. کانسپت ها شکل است خصوصا اگر موضوعی تازه و ناشناخته در معماری باشند. از آنجایی که بسیاری از ساختمان شکل دادن های ساخته شده از کانسپت بی بهره اند و ازآنجایی که اکثر منتقدان و معماران از نوشتن درباره آنها خودداری می کنند. این مساله که طراحان پویا کانسپت و درک جایگاه آنها در ساختمان ها نداشته باشند امری نسبتا بدیهی به نظر می رسد. به طور خاص علاقه ای به سومین زمینه مشکلات را می توان به مسائل مربوط به برقراری سلسله مراتب متناسب دانست. دانشجویان پویا بسیار با این گونه مسائل دست به گریبان هستند. که به علت کمبود تجربه به سختی می توانند درباره شایستگی کانسپت قضاوتی صحیح داشته باشند.

حال اینکه معمار می تواند قضاوتی با تامل داشته باشد. به طور کلی درک روابط موجود بین ایده ها و تصورات و کانسپت ها کمکی شایان در زمینه عبور از این سه دسته مانع خواهد کرد. ایده ها: ایده ها تفکراتی معین و غیر چنالیزوازانه هستند که از مشاهدات مدارک و اندیشه برای ما حاصل می شوند. در معماری ایده های شامل مسائل مختلفی می شوند مانند چگونگی جهت گیری ساختمان ها، جانمایی یک آشپزخانه در یک واحد ، روش های بهره گیری از جریان طبیعی هوا ، ارزش انرژی و حفظ و صرفه جویی در آن ، اهمیت مصالح ، دوام ، تعامل بین اجسام مناسبترین راه های برقراری ترتیب فضایی و یا چیزهای از این قبیل .

بنابراین ساختمان و طراحی آن شامل بسیاری تصمیمات کوچک است و طبیعتا کسب مهارت و ارتقا آن در جهت تولید ایده ها و کانسپت هایی که توانایی پاسخگویی به این گستره وسیع از امور را داشته باشد از اهمیت بسزایی برخوردار است. فرانک لویرایت نمونه خوبی از معمارانی است همواره ایده های زیادی برای اجرای کارها داشته اند. جان استوارت در کتابی تحت عنوان خانه ها اوسانیان اثر رایت (Wrights usonion House) 35 ایده رایت در باب طراحی و ساخت منازل مسکونی کوچک را نقل کرده است. به همین ترتیب کریستوفر الکسندر و همکارانش در کتاب رمان الگوها (Apatten Language) بیش از ۱۰۰۰ ایده مختلف در باره رفتار و واکنش انسان ها نسبت به محیط های مختلف را در چهارچوب الگویی ذکر کرده اند. این ها (ایده های رایت و الکسندر) در مجموع در حکم چیزی مانند کتاب مقدس ایده ها برای طراحان ساختمان هستند. البته چه نظریات رایت و چه الگوهای الکسندر هیچ کدام حالت به هم پیوسته ای ندارند. مثلا اگر چه همه ایده های رایت را به وضوح می توان در کارهایت کمیل شده او مشاهده کرد اما او آنها را به صورت جملات و کلمات مستقل از هم ارائه کرده و برقراری ارتباط مفهومی بین آنها بر عهده شخص طراح ، سازنده است.

تصورات

تصورات تنها به زیادی با ایده ها دارند به جز اینکه تصورات قطعیت ندارند به طور پیش فرض تصورات مقایسه با ایده ها از اساس و تکامل و اغلب اهمیت کمتری برخوردارند. ممکن است تصور شود که تصورات نمی توانند نقشی در شکل دادن کانسپت ها داشته باشند. این نتیجه گیری درستی نیست.در علم سینکتیک یا همان تجربه و تحلیل مسائل علمی اصلی اساسی به نام تولید اتفاقی ایده ها وجود دارد که بر این اساس هنگام تحلیل مسائل که به طریق از راه های موجود قابل حل نیستند ، هر ایده یا تصور تازه می تواند سبب گشایش شود. بخش کوچکتری از افراد این توانایی را دارند تا با استفاده از سینکتیک و یا سایر روش های تولید اندیشه به ارائه ایده های متنوع برای مسائل بپردازند.ایده هایی که اگر چه ظاهرا بی معنی و بی ارتباط و گاهی موهومی به نظر آیند ولی در واقع مرحله آغازین اهمیت روند تحلیل مسائل را می سازند. در معماری هم گاهی عناصر یک کانسپت ایده آل را به هیچ عنوان نمی توان در یک جا جمع کرد. در این صورت شاید استفاده از تصورات برای رسیدن به کانسپت به عنوان تکنیکی اساسی برای شکل دادن کانسپت و البته در نتیجه عدم تجربه کافی در طراحی و کانسپت سازی – ضروری باشد. دانشجویان می توانند هنگامی که قصد شکل دادن کانسپی را دارند ابتدا تصورات خود را شکل دهند.

کانسپت ها و ایده ها

کانسپت ها از این نظر که تفکراتی حاصل از ادراک ما هستند تشابه زیادی با ایده ها دارند. با این تفاوت که کانسپت ها دارای یک ویژگی خاص خود هستند. و آن این که این تفکرات معطوف به راه های گرد آوری چند عتصر و ویژگی در یک کل دارد هستند. در معماری کانسپت همچنین تعیین کننده چگونگی تاثیر گذاری جنبه های مختلف نیازمندی های بنا بر طراحی و ساخت آن از طریق اجتماع در یک اندیشه خاص است و کانسپت در معماری موضوعی هدفمند است . نتیجه تلاش متمرکز و خلاقانه در یکپارچه کردن عناصری به ظاهر نا متشابه.

اروسارینن و ادوارد لترتبی بارنز دو معمار آمریکایی هستند که همواره با کانسپت ها در ارتباط بوده اند. سارنین چنین پیشنهاد می کند : هویت یا بیان تنها زمانی قابل انتقال می شود که کل بنا به صورت یک تعبیه جامع درآید. مانند هر اثر هنری یک کانسپت ساده و قوی باید بر کل کار غالب باشد و تمام اجزا می بایست به شکل فعال بخشی از این حالت کلی باشد. این مساله در مورد و اساسی ترین و ابتدایی ترین عناصر مانند پلان یا سیستم سازه گرفت تا متاخرترین آنها مانند رنگ دیوارهای داخلی یا دستگیره های در صادق است. به عقیده من این هدف یعنی بوجود آمدن این تعبیر جامع والاترین و مشکل ترین اهداف است و البته باید بیش از هر چیز ما را به خود مشغول دارد.

بارنز هم دیدگاهی مشابه ارائه می دهد: در هر پروژه ای فردیتی ذاتی نهفته است و در حالت ایده آل یک تفکر قدرتمند مرکزی سایر فعالیت ها را ایتا یا روان این تفکرات در ارتباط با انسان در فضا است. سناریوهای کانسپچوال ( مفهومی ) با توجه به اینکه هر نوع بنایی می تواند صدها نیاز خاص خود داشته باشد که این تازه غیر از نیازها و اهدافی است که شخص معماربر آن می افزاید. دستیابی به کانسپت واحد که همه این عناصر را به هم همبسته سازد امری بلند همتا و البته بلند پروازانه است
. معماران درمقالات و نوشته هایی مربوط به کانسپت های طراحی خود مساله گره زدن فاکتورهای و تفکرات مهم و تاثیر گذار در طراح به هم را در نوعی اشیا یا سناریئی کوتاه مطرح می کنند. وقتی هدف از ایجاد یک کانسپت فوق در پروژه ترکیب اعضا مختلف در یک کل واحد باشد ، یک معمار می تواند در نهایت پروژه خود را صورت ترکیبی از چندین کانسپت را مربوط به اعضای مختلف سند این نوع بینش در طراحی را افزایش (incremental) می نامند. در دیدگاه افزایشی عبارت است از پرداختن به هر بخش به صورت مجزا با توجه به نیاز آن و به تلاشی برای یافتن یک کانسپت کلی. بخش دیدگر دیدگاه متوجه معمار و توجه او به گستردگی محتوای کانسپت است.

مارتین اگر چه به خاطر علاقه وافرش به حضور کانسپت مشهور است. اما همواره فقط به شکلی کلی در باره کانسپت ساختمان هایش صحبت کرده. برای مثال در اطهار نظر در مورد ساختمان مرکزی شرکت جان دیگر اگر چه حکمت اندیشه های نهفته در پروژه را ارئه می کند اما نتواند کمکی به پاسخ دادن دیگران سوالات اساسی معماری بلند سوالاتی از قبیل این که ساختمان چند پاره شده یا اینکه چرا ساختمان در دو سوی یک گودال قرار گرفته؟ مارتین اغلب فقط برای یک یا دو جنبه کار کانسپت ارائه می کند و ساخت و رشد سایر جنبه ها را به شرایط وا می گذارد. دیدگاه دستیابی به یک کانسپت کلی همچنین متشابه زیادی به روش مخلق اسکیس اولیه و وفاداری به آن تا انتها که در بوجود آمد دارد. کانسیچوال مضمون کانسپت وسعت بیشتری می دهد و موارد بیشتری را در آن میگنجاند و در نهایت تصاویر بیشترب از پروژه پیش چشم می نهد .

سناریوی کانسیچوال می تواند مشخص کند که چگونه تمام ایده های با اهمیتی که ممکن به طور جداگانه بیان کردند. می توانند به شکل مفصل تری به رشته تحریر درآیند. متنی که در ادعه می آیند از سناریوهای طولانی تری انتخاب شده اند. که به وسیله معمارانی با سبک های مختلف و با گرایش مشابه به کانسپت نوشته شده اند.

فرانک لوید رایت می گوید: چرا نمی توان معبدی ساخت – حساس تر از احساس – و نه فقط برای خود که برای انسان ، متناسب کاربری های او ، به عنوان جایی برای آشنایی و برای اینکه انسان به خاطر خدایش هم که شرط به خدا بنگرد یک ملاقات خانه و جایی برای اوقات خویش فضایی زیبا متناسب این منظور آفرید و با همین حس آن را آراست. ساختمانی طبیعی برای انسان طبیعی … چنین فضایی شی در ذهن شروع به شکل گیری می کند ، و در آن هنگام باید به اینای ایده های معمارانه گام نهد و مهم ترین این است که فضایی چنین با شکوه را در ذهن حفظ کنیم و بگذاریم تا خود فضا کل عمارت را شکل دهد ، بگذاریم فضای درون معماری بیرون باشد.

کوین روش می گوید: ما سعی داریم نوعی حس ارتباط بیافزینیم … در موسسه ای که مساله هدف مشترک اهمیت بسزایی دارد. عده ای از مردم ساعت ها کار خود را وقف هدف می کنند
…. بگذارید بگوییم آنها مشغول فراهم کردن شرایطی بهتر برای دنیایی که در آن زندگی می کنند هستند . در موسسه فورد آنها خود بخشی از یک دستگاه هستند. دستگاهی معقول که در صورت هدایت صحیح می تواند باعث پیشرفت ترقی بسیاری از مناطق شود. پس باید فرض کنیم با مردمی متعهد سر و کار داریم که مسیر خود را رها کرده اند تا به این سازمان بپیوندند و این فقط یک مشعل دیگر برای آنها نیست. اکنون ما ۳۰۰ نفر با چنین هدف مشترکید داریم. در چنین جامعه ای این حقیقتا مهم است که هر کس از دیگری با خبر باشد و این آنها را در مقصود مشترکشان یاری خواهد داد. ما خانه ای برای آنهایی می سازیم و یکی از اهداف اصلی ارتقا حس ارتباط است و با این طرح آغاز می کنیم که این خانه تنها یک ساختمان اداری ساده نیست بلکه موجودی کاملا متفاوت است.

ادوارد لارابی بارنز می گوید : ما تلاش می کنیم معماری بسازیم که با هنر رقابت نکنند و بتوانیم اولویت ها را در جای صحیح خود بگذاریم. ما می خواهیم که بازدید کننده نقاشی را در فضا مجسمه ها را در مقابل آسمان و حس دائمی را به خاطر بسپارد. این حس جریان بیش از فرم اهمیت دارد. ترتیب قرار گیری فضاها باید هدایت کننده باشد. و همواره حس ظریفی از آگاهی نسبت به مقصد وجود داشته باشد. مانند یک رودخانه ، همزمان معماری باید نسبتا کم حادثه و بخاشان باشد. یک یناریوی کانپیچوال مانند نمونه هایی که ذکر شد محصول یک پروسه تکاملی است.

پروسه ای که از دل مراحل رشد و کانسپت ها خود اغلب حاصل از جرقه هایی در تفکر بینش هستند . اصلاح و ابهام زدایی مختلفی عبور کرده. اگر چه ممکن است قسمت های مختلف سناریواز قبیل شرط باشند اما سناریو از تفکرات و اندیشه های حاصل شده در طول روند طراحی هم برای همب سته کردن هر چه بیشتر آن ها استفاه می کند.

یک مثال عملی برای تکمیل افزایشی سناریوها پروسه طراحی شارت است. شارت ( در مدارس معماری) به معنی تلاشی در آخرین لحظات برای به انجام رساندن کارهاست. این اصطلاح از لفظی فرانسوی به معنی گاری یا چرخ دستی گرفته شده ، و اشاره به گاری ها یا چرخ دستی هایی دارد که دانشجویان قرن ۱۹ معماری در فرانسه برای حمل طرح های خود به محلی که همه بای ارزش یابی کارها در آن جمع می شوند ، از آنها استفاده می کردند طرح های آنان اغلب در طول همین مسیر و روی همین چرخ دستی ها به اتمام می رسید. شارت همچنین روشی است که کارفرمایان از آن برای مشارکت دادن افراد و یا سازمان ها های مختلف در روند برنامه ریزی و طراحی پروژه استفاده می کنند. یک شارت گروهی یعنی یک دوره کاری فشرده که ارائه واصل اخذ و تصمیمات را محدود به فرصتی چند روزه می کند. گروه های مختلفی با طرز تفکرهای متفاوت و اغلب در حالتی رقابتی با هم در شکل دادن ایده و کانسپت یک پروژه شرکت دارند. نقش یک طراح حرفه ای هماهنگ کردن و تقویت همکاری این شرکت کنندگان است. در طول چنین دوره ای او ابتدا ایده های مقدماتی هر یک از این بخش های شرکت کننده را دریافت می کند و سپس مبحث را به سمت تبیین مسائل مبهم و اساسی هدایت می کند. و در نهایت مساله اولویت بدنی را مشخص می کند. یک رهبری موثر به برطرف کردن تضادها و ناهماهنگی های موجود کمک و گروه کاری را به نسبت سازمانی و اتخاذ تصمیمات راهنمایی می کند. سلسله مراتب کانسپت درک رابطه تقدم و تاخری موجود بین تصور ، ایده ، کانسپت و سناریوی کانسپچوال در واقع سرآغاز روند دستیابی به کانسپتی مناسب برای یک بنا است . این رابطه به این صورت ترتیب داده می شود :
تصور

ایده

کانسپت

سازیوی کانپچوال
که بر اساس الگوی افزایش پیچیدگی ، متناسب بودن و عمق فکری است. در مراحل ابتدایی پروژه همواره فرصت برای متصور شدن ایده ها وجود دارد خصوصا اگر ذهن توانایی و تمایل پذیرش تفکرات خلاقانه غیر عادی و پر تخیل را که می توانند. راه حل و گره گشای بسیاری از نیازها باشند ، داشته باشد . پس از این ، معماران زمانی که بیشتر با پروژه آشنایی و از مسائل آن آگاهی پیدا می کنند کم کم برخی از تصورات و ایده ها را با اهمیت تر و مناسب تر از بقیه تشخیص می دهند.

سر انجام شباهت ها و جذابیت های بالقوه و دسته بندی ایده ها شکل می گیرند و بر پایه این ملاحظات مسیر قطعی انجام گرفتن فعالیت ها در آینده مشخص خواهد شد.

مینیات و انتقاد از خود

مساله بر گزیدن فرمی مناسب برای یک کانسپت در مقایسه با نقدی که خود کانسپت در طول شکل گیری آن انجام می پذیرد. در سطح پایین تری از اهمیت قرار می گیرد. در چنین دیالوگی انتقادی مهم ترین سوال می تواند چنین باشد که آیا این ایده مناسب چنین پروژه ای هست؟ در نهایت خود کانسپت و راهکاری که ارائه خواهد کرد باید متناسب با نیازهای پروژه و آمیخته با فعالیت های بنا باشد. در پرسش از مناسب بودن مورد جالب دیگیر هم وجود د ارد و آن این که آیا اساسا نیازی به کانسپت ها برای همه انواع ساختمان ها هستند؟ آیا آنها فقط برای بخشی از بنا ها مناسب اند؟ در بحث ها و اظهار نظر هایی که معماران و منتقدین ارائه داده اند این مساله که آیا همه بناها از نظر کالبدی و تندیس گونگی دارای اهمیت هستند یا خیر. و این که ساختمان هایی باید برجسته تر و چه ساختمان هایی باید در پس زمینه قرار گیرند. مورد بررسی قرار گرفته.

جورج بیردمعماری در شهر تورنتو – این گونه پاسخ می دهد : کانسپت ها در ساختمان های کم اهمیت تر اندازه ساختمان های برجسته مهم هستند. او بر روی پروژه های ساده ای را دارد که درآنها رسیدن به کانسپتی مناسب به منظور ایجاد فشردگی و نظم کافی برای ساختن یک معماری خوب امری حیاتی بوده ، برای مثال در یکی از پروژه هایش الحاق فضایی جدید به یک خانه کوچک بوده کانسپت او حفظ گرمی نزدیکی فاز موجود بوسیله تقویت حس مسیحیت طرح پیشنهادی اش بود.

انواع پنجگانه کانسپت


به طور کلی پنج نوع کانسپت وجود دارند :

-
کانسپت های قیاسی (نگاه به دیگر چیزها)
- استعاری ( نگاه به انتزاعات) جوهری essences (نگاه به ماورای نیازهای برنامه)

- برنامه ای ( نگاه به نیازها و اهداف خواسته شده) - ایده آل گرا ( نگاه به ارزش های مطلق) - کانسپت قیاسی (Avalogies)
از پنج گونه ذکر شده مقایسه احتمالا متداول ترین راه شکل دادن کانسپت ها ست. مقایسه روابط عینی موجود بین اشیا را آشکار می کند. اگر موضوعی حضور تمام ویژگی های مورد نظر را در خودش داشته باشد آنگاه می تواند به عنوان الگویی برای طراحی پروژه در نظر گرفته شود. تا قبل از ظهور مکتب مدرن چه معماران و چه اممکان تصور می کردند که همه شاه کارهای معماری در شهر بوجود آمده اند.

وظیفه معمار در این میان این بود که در یابد کدام بنای قدیمی می تواند الگویی مناسب برای پروژه در حال طراحی باشد. زمانی اصلی ترین الگوی قابل قبول برای کلیسا ها و کالج ها و دانشگاه ها گوتیک ، برای بانک ها ، دوریک یونانی و برای ساختمان های مقر حکومت سنت پیتر در نظر گرفته می شود. نمونه های برخی از این مقایسه ها بیش از بقیه یافت می شوند
. یکی از راج ترین آنها الگوی خیابان روستایی یا همان گذری سر پوشیده در میان مغازه ها است. مانند گالریا در طراحی خوابگاه دانشگاه آلبرتا در ادمونتون است. در این جا واحد های دانشجویان مجرد و دانشجویان مزدوج در کنار هم قرار داده شده اند. آپارتمان ها در امتداد یک گذر داخلی با سقفی مخفی وار که نور را فراهم می کند قرار گرفتند. در طراحی پروژه صحت و نحوه انجام گیری این مقایسه مورد توجه معماران قرار داشته است و در این رابطه در برخی از موارد بهینه سازی هم انجام داده اند که نمونه آن استفاده از پنجره های تانل داری است که به درون گذر باز می شوند.

آنها در مراحل ابتدایی کار دریافتند که دید پرسپکتیوی امتداد گذر فاقد زندگی و رنگارنگی نمونه هایی است که قبلا بررسی کرده اند. چیزی که در تصاویر به جای مانده اند بندهای آویز لباس های رنگارنگ در ذهن آنها وجود داشت ولی طرحشان فاقد آن بود. به منظور بازنمائی این پویایی بصری آنها پنجره های مخصوصی مشرف به گذر طراحی کردند. پنجره هایی که در آنجا پانل هایی مسلب و رنگارنگ و نه شیدکوست بودند و وقتی گشوده می شوند علاوه بر جریان هوای اضافی برای داخل نمایی از جریان حرکت و فعالیت در گذر را هم مورد نظر معماران را بوجود آورده.

یک نمونه دیگر پروژه تری تاپس
(Tree-tops) اثر دیوید گلسر از مارکیس ، ستولر ، گلسر در کارولینای جنوبی است. در این پروژه سیستم راهرو ها و پل های ارتباطی ای که در ساختمان انبارها در ساوانای جورجیا وجود دارد به عنوان الگوی مناسب حل کردن بسیاری از مسائل مربوط به جانمایی و سیرکولاسیون انتخاب شده با وجود این که سایت پروژه بر خلاف ساختمان انبارها تخت و کاربری آن مسکونی است سیستم راهرو ها به خوبی جوابگو هستند.

این چنین سنجش ها یا مقایساتی می توانند فقط با توجه یک ساختمان خاص صوت نگیرند.

لویی کان در مورد کانسپت طراحی اش در ساختمان تحقیقات پزشکی دانشگاه پنسیلواینا اظهار می کند که در چند مودر مختلف از مقایسه ها استفاده کرده است. او توضیح می دهد که محققین برقراری ارتباط و مشارکت فکری از نیازهای اساسی به شمار می رود ، بنابراین اولین مرکز تحقیقاتی را با جایی برای گردهمایی ملاقات و آگاهی از فعالیت های یکدیگر مقایسه کرد . این کانسپت او مشابهت بسیاری با روش ساختمان موسسه فورد دارد.

کان همچنین با مشاهده وضعیت محققین پزشکی در محوطه دانشگاه پنسیلواینا که همواره به شکلی نا مناسب در سرتاسر محوطه پراکنده بودند ، کانسپت دوم خود را حول تصویر شخصیتی این افراد شکل داد. او تفکرات خلاقانه و فعالیت های این افراد در آزمایشگاه ها یشان را با کار هنرمندان در استودیو هایشان مورد مقایس قرار داد او می گوید: در کار ساختمان تحقیقات پزشکی من در دانشگاه پنسیلواینا این واقعیت که آزمایشگاه های علمی در اصل بسیار مشابه استودیو های هنری هستند را می توان مشاهده کرد …. این طرح با ملاحظاتی که در مورد فضاهای خاص و خدمات مربوط به آنها دارد بیانگر شخصیت واقی یک آزمایشگاه تحقیقاتی است.

اگر چه کان توانستند کانسپتی مبتکرانه را از طریق انجام مقایسه ای صحیح بدست آورد و برخی حتی این ساختمان را بنایی با اهمیت در دهه ۶۰ می دانند اما در عمل کاربران آن با مشکلات زیادی روبرو شده اند. یوناس سالک برای احداث ساختمانی تحقیقاتی به نام خود نمونه های ساخته شده این بنا را در سراسر آمریکا مورد مطالعه قرار داد. او از ساختمان تحقیقات پزشکی دانشگاه پنسلیواینا در زمان فعالیت روزانه بازدید به عمل آورد و با کاربران آن به گفتگو پرداخت و از مشکلات آن آگاه شد. علی رغم نکات منفی اش این ساختمان تنها موردی بود که در آن سعی شده بود تا مسائل فلسفی خلاقیت و آفرینش هم مورد توجه قرار گیرد و سرانجام لویی کان برای طراحی موسسه تحقیقاتی سالک در سان دیگو برگزیده شد. استعارات و تشبیهات (کانسپت های استعاری) (Metaphores and Similes) استعارات ، مانند مقایسه ها ، به آشکار کردن روابط بین اشیا می پردازند. با این تفاوت که این روابط بیشتر انتزاعی هستند تا عینی در واقع تشبیهات ، استعاراتی هستند که از واژه هایی چون مانند و همانند برای بیان این روابط استفاده می کند. تشبیهات و استعارات تشخیص امکان ارتباط میان الگوهاست مقایسه ها روابط عینی را مد نظر قرار دارند.

چارلرمور در بحثی اذهار می کند که او علاقه دارد ساختمان ها مانند ژئود (Geode) باشد و این تشبیه خود را در سناریویی چنین بست می دهد: در سیحونز آلیز ایالات جورجیا آپارتمان های ساحلی بیانگر چنین تصویری (ژئود مانند) هستند. در بیرون عظیم الجثه اما در درون مجموعه ای دیوارهای رنگی و تزیین شده شاد است که فضایی درونی را احاطه کرده اند. ژئود نمونه یک استعاره کاسچپوال است که نشان می دهد چگونه یک ساختمان می تواند همزمان دو تصویر داشته باشد. یک ساختمان می تواند در نمای بیرون مناسب با ویژگی های محیط همسایگی اش و در درون تصویری متفاوت مثلا مفرح یا دراماتیک به اقتضای کاربری اش داشته باشد. مثال های دیگری از این دست را می توان در کتاب در مرح معماری نوشته آقای جیوپونتی پیدا کرد.

تعریف آواز معماری خود یک تشبیه است: معماری مانند یک کریستال است از دیگر استعارات تشبیه های جالب توجه در این کتاب می توان : اوبلسیک یک راز است فواره یک نغمه است ، در یک دعوت است ، کولوناد یک همصدایی است ، یا خانه یک رویا است ، اشاره کرد جوهری (کانسپت های جوهری) Essences جوهره ها در واقع چکیده و متمرکز شده جنبه های مختلف مسایل پیچیده هستند و باز تابنده اندیشه های درونی این جنبه ها هستند.

استنفورد اندرسون درباره علاقه لویی کان به جان مایه ها و استفاده او از استعارات چنین می نویسد : کان علاقه مند به فرم ها و هستی اشیا است
. به جوهره آنها و عناصر و بیانگری آنها ، او می گوید من همواره به طبیعت پدیده ها فکر کنم و به ظهور و تبدیل آنها به نهایتشان .

هر ساختمانی در واقع پاسخی است به آنچه برایش اندیشیده شده و فضای آن مشخص کننده جایگاه انسان هاست. اولین وظیفه هر معمار این است که برنامه ای را دریافت میی کند و برگردان فضایی آنها را ارائه دهد و به این ترتیب لابی یعنی فضایی برای ورود راهرو یعنی یک گالری و بودجه یعنی اقتصاد. طراحان برای جستجو ی جوهره پروژه و بیان آن در قالب کانسپت روش های بسیاری دارند. این جستجو در واقع تلاشی برای رسیدن به ایده هایی است که قسمت های مختلف یک کانسپتپروژه را به هم می پیوندد و به عقیده کان دیده هایی که طراح را قادر می سازد بر شرایط موجود مسلط شود و آنچه را که باید به سرانجام برساند.

یک راه عملکردی (پراگماتیک) عبارت است از بررسی برنامه و مشخص کردن سلسله مراتب موجود با این فرض که اصلی ترین مساله (جوهره) آن است که در این سلسله مراتب در جای نخست باشد. در نهایت نتیجه چنین بررسی ای می تواند در غالب تحلیلی از برنامه و یا یک دیاگرام گرافیکی ارائه شود. تاکید زیاد بر این جان مایه ها و ریشه های اصلی بر خلاف یک نگرش فلسفی دیگر درباره خلاقیت در معماری است که اتفاقا در قرن بیست هم طرفداران زیادی داشت.

این نگرش بر پایه این عقیده قرار گرفته که هر معمار باید با خلاقیت و ذهنیت خاص خود به آفرینش بپردازد . کسانی چون فرانک لوید رایت یا اروسارنین و والتر گروپیوس ( از موسسین با وهاوس) از حامیان این فلسفه بوده اند. گرایش عمومی به استفاده از منابع و نمونه های معماری پیشین – چه تاریخی و چه متاخر – به جای نمونه های بومی هم عصر از زمان ظهور لویی کان در دهه ۶۰ به عنوان یک طراح فرم ها مجددا مورد توجه قرار گرفت . او صریحا معماری روم باستان و آثار لوکوربوزیه را منابع اصلی الهام خویش بر شمرد. اگر چه او هیچ وقت درباره معاصرینش به صراحت سخنی نگفته بود اما در زمانی که مشغول طراحی ساختمان کتابخانه آکادمی ارکستر بود از کتابخانه طراحی شده بوسیله هیواستابینز در دانشکده پزشکی هاروارد با عنوان کتابخانه ای بسیار خوب یاد کرد. با مقایسه بین پلان ها و فضاهای داخلی میتوان شباهت های زیادی بین آن دو را دید.

نمونه دیگر جستجو برای کانسپت های جوهره گرا را می توان آثار جان پورتمن مشاهده کرد. معروفترین کارهای او هتل هایی با فضاهای دراماتیک و مربع هستند. در کانسپت کارهای او تصاویر ذهنی و علاقه های او توجه به کاربردهای بنا و هر کجا که ممکن بوده طراحی که ممکن بوده طراحی شهری ای متناسب با شهر موجود را مشاهده کرد. لابی های چند طبقه هتل های او – خصوصا در هتل هایت در سان فرانسیسکو – در اصل امکانی عمومی هستند که هم متعلق به خود هتل و هم متعلق به شهر هستند. درک بالای پورتمن از آنچه که می تواند توجه مردم را جلب نماید و آنها را به وجود بیاورد ، را در جزئیات کار او دید.

لارس لروپ روش عملکرد دیگری ارائه می کند. روش او در واقع ترکیبی از کانسپت مقایسه ای و جوهره ای است. هنگامی که او صورت مساله طراحی جدیدی را دریافت می کند ابتدا چند نمونه مشهور را که خصوصیات موجود در آنها مشابه جنبه های مختلف صورت مساله ی خودش دست را مشخص می کند و عکسهایی از این نمونه ها که هر کدام حداقل یکی از ویژگی های مورد نظر او را در خود دارند انتخاب می کند. سپس او در چند مرحله به تحلیل این تصاویر می پردازد. سخت او از روی هر تصویر مجددا طراحی می کند و به ویرایش آن ها می پردازد تا ویژگی مد نظرش را برجسته سازد. این ویژگی ها به تدریج به صورت فرضیاتی ذهنی ای درسی آیند که هر کدام در حکم یک درس طراحی هستند. این فرضیات به هم افزوده می شوند تا در نهایت مجموعه آن ها هدایت کننده طرح پیشنهادی او باشند.

سمبل ها زیر مجموعه ای از جوهره ها هستند . سمبل ها بیانگر این مطلب هستند که جان مایه ها می توانند فرم ها و تصاویر قابل درک برای عموم تجسم یابند. با این حال چرا باید کسی تلاش کند تا طرح یک ساختمان رابرای سمبل سازی – که شاید نه چندان مهم هم باشد – فورد استفاده قرار دهد؟ پاسخ این است که سمبل ها در تصاویری هستند که پاسخ های برای انگیزه های بصری ایجاد می کنند. بنابراین همواره در ارتباط با انتظاراتی هستند که از بنا می رود. یک ساختمان می تواند همزمان مکانی برای انجام یک فعالیت و سمبلی برای آن باشد. پاسخ مستقیم و حل مساله (کانسپت های برنامه ای) Prigrammatic همه کانسپت تصویرگر در جوهره نماد فعالیت درون ساختمان نیستند . کانسپت ها می توانند حول مسائل عملکردی تری شکل بگیرند . در حالی که توانایی حل صورت مساله های کار فرما مایه مباهات بسیاری از معماران است. اما درحقیقت عده کمی هستند که می توانند نگرشی عملکردی همراه با خلاقیت به حل این صورت مساله داشته باشند و اکثرا هنگام ارائه راه حل های خلاقانه به مسائل ابتدایی کارکرد و توجهی می کنند.

جیواوباتا بحث پیرامون طرح پیشنهادی اش برای فوره هوا فضا در واشنگتن بر اهمیت داشتن این مطلب که در پروژه های معظم حل کردن کدام مساله اساسی تر است تاکید می کند. اهمیت این مساله زمانی دو چندان می شود که فاکتور اقتصادی پروژه حساس افزایش هزینه ها در اثر تورم وجود داشته باشد. صورت مساله اصلی در موزه هوا فضا سیر کولاسیون چگونگی هدایت جمعیتی بزرگ است و کانسپت ارائه شده عبارت است از یک گذر دو طبقه که تعدادی فضای بسته نمایشگاهی را به هم مرتبط می کند . همچنین سه سالن چند طبقه برای نمایش جاذبه های اصلی موزه طول مسیر قرارداده شده اند. بازدید کنندگان موزه در مورد ترتیب بازدید خود دارای حق انتخاب هستند و البته علت این است که مجموعه موجود در موزه بزرگ تر چیزی است که بتوان یکباره همه آن را مورد بازدید قرار داد. پس از ارزیابی الگوی سیرکولاسیون موجود که بازدیدکنندگان را به جای جای موزه هدایت می کرد مشخص شود که در سال اول موزه دو برابر مقدار پیش بینی شده بازدید کننده داشت. بدون این طرح سیرکولاسیون ساختمان قطعا کارایی موجودش را نمی داشت و احتمالا میلیون ها بازدید کننده را نامید می کرد.

ایده آل ها (کانسپت های ایده آل گرا)

بر خلاف انواع قبلی کانسپت ها که در آنها معمار می بایست به درون پروژه و یت پروژه های مشابه بنگرد تا کانسپت مناسب را پیدا کند ، در این نوع خود معمار مفهومی جدید را به درون پروژه می برد.
اگر این کانسپت او انتخاب صحیحی باشد به خاطر بنوعش مورد تعیین قرار می گیرد و اگر این چنین نباشد به خاطر این پیش فرض غلط صلاحیت و شایستگی او زیر سوال خواهد رفت. ایده آل ها در واقع نماینده نهایت اهداف و رویاهای یک معمار هستند.

برای مثال کانسپت ایده آل یک معمار می تواند در رابطه با مصرف بهینه انرژی در ساختمان باشد که در این صورت موارد زیر را در ساختمان اجرا کرد : دسته بندی فضاها ، با توجه به نیاز فضاها به گرما ، عدم طراحی پنجره در قسمت پشتی ساختمان که می توان آن را به سمت خودش بتدهای سرد قرار داد: زاویه دار کردن سطوح نصب به منظور نصب کولکتورها و طراحی برای خود کفایی کل سیستم.

نمونه تاثیر ایده آل ها بر شکل گیری کانسپت را می توان در کارمیس ون در روهر مشاهده کرد. کانسپت ایده آل میس برای ساختمان عبارت است از فضایی بزرگ ، باز و جدا نشده که او آن را فضای جهانی خواند و این فکر را برای هر پروژه ای که طراحی می کرد صحیح می دانست. چنین فضایی برای بناهایی چون اتحادیه های دانشجویی ، کتابخانه ها ، ساختمان های آموزشی بسیار مناسب بودن ایده آل های می توانند تاثیر مثبت زیادی داشته باشند و اگر معماران در پروژه ها به آنها رجوع نکنند و از آنها در شکل دادن کانسپت ها بهره نگیرند. در واقع کار را سخت تر کرده اند. تجارب قبل آنها و مهارت های ذهنی نشان – پروژه جدید – کمکی نخواهد کرد و همکاری را می باید از مرحله طراحی های بسیار ابتدایی آغاز و این نه به نفع کارفرما و نه به نفع معمار خواهد بود. معمارانی که این توانایی و انعطاف پذیری را داند که دو پروژه های مختلف با ایده آل های متفاوتی کار کنند در ارائه خدمات به کارفرما ی خود دراری برتری هستند.

چکیده بحث

تصورات ، ایده ها ، کانسپت ها ، و سناریوهای کاسپچوال در مجموع زنجیره ای را می سازند که می تواند یکی از مبانی مهم در طراحی معماری باشد. کانسپت ها عناصر مختلف طراحی را در یک کل منسجم گرد هم می آورند و معماران را قادر می سازند که با هدایت منابع و توانایی های خود آنها را در طراحی جنبه های مهم یک پروژه به کار گیرد. سنایورهای کاسپچوال خود مجموعه ای از چند کانسپت قابل قبول هستند که می توانند برای تشریح و ارائه نظرات بین معمار با کارفرما و همچنین معمار با خودش به کار گرفته شوند. شایستگی و مناسب بودن یک کانسپت در عوامل اساسی به شمار می آید. بدون وجود پروسه در طراحی نقد آن ممکن است به طور کلی پنج کانسپت وجود دارد :
-
مقایسه ( یا روابط عینی)

-
استعاره ( یا روابط انتزاعی)

-
جوهره ( یا جنبه های ذاتی)
- برنامه ای ( یا پاسخ عملکردی)
- ایده آل (یا ارزش های خارجی)

مهم ترین نکته ای که باید بدانیم این است که جستجو برای کانسپت های مناسب و به کارگیری آنها در طراحی معماری همواره به خلق معماری ای خوبی کمک خواهد کرد
.


منبع : معمار شب
 
آخرین ویرایش:
بالا