نع تا این اندازه زجر کشیده نیستمولی به دماغ دوستم خورده . اون بیچاره منبع بلایا و حوادث طبیعی و غیرطبیعی بود
راهنمایی بودیم چن نفری دست همو میگرفتین میچرخیدیم سرعتمون که زیاد میشد ول میکردیم دستارو هر کی یه گوشه پرت میشد این دوستم وزنش خیلییییییییییییییییییییییییییییی کم بود و کوچولو موچولو بود ما هنوز دست همدیگه رو ول نکرده بودیم دیدیم یه صدای گروووووووووووووووووووومپ اومد انگار یکی افتاد زمین متلاشی شدنگاه کردیم دیدیم این دوست کوچولومون بوده
خورد خاک شیر شد طفلکی
![]()
ما هم از این کارا میکردیم یادش بخیر خخخخخ