آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
هنوز هم هرز چندگاهی قطره های بازمانده ی احساسم،خاطرات باران عشق را برایم زنده می كند، اما نه، من دیگر مرد میدان نیستم. می هراسم،دستانم، نگاهم و قلبم می گریزند از تو و تو نمی دانی ازچه، ولی من با دردشان انس می گیرم ، تو نمی دانی و نمی فهمی هراس من از تو نیست، گریز من از منست و در این گریز نا گزیر از تو نیز می گریزم، می هراسم كه تمام این عشق ، این صداقت، این محبت، دروغی بیش نباشد و یا حقیقتی كه دیری نمی پاید ، و دست های كوچك مرا بار سنگین تنهایی خرد می كند..
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک مسافر تنها درحوالی جاده

مثل پنجره دلباز،مثل سایه ها ساده

بی خیال از دنیا،با تبسمی شیرین

آمده پر از احساس،دل به زندگی داده

وای از این باران! قصه گوی سال های بی حضور

که باوسواسی شگرف حلقه های دلبستگی را خیس می کند

آنقدر خیس تا لبریز شوند ...
ناگهانی تر از آمدنت،می روی

بی بهانه... من می مانم و باران های بی اجازه

و قلب عاشقی که سپاسگذارت می ماند تا ابد، متشکرم که به من فهماندی که:

چقدر می توانم دوست بدارم و عاشق باشم بی توقع ، باور کن ،بی توقع!

دارم به توفکر می کنم .. فقط فکر می کنم اما تمام لحظه ها پر می شود از سطرهای عاشقی !
همراه خوب و ساکت من،سلام

موسیقی زنده،ساده و بی کلام من

دوستت دارم

-بدون توقع-

به نام عشق

باران گرفته و مثل همیشه و ....
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شک وباران ...
باران شروع به باریدن کرد
دل مادر بوی نمناک درخت گرفت
به یاد موریانه ی درخت اشک ریخت....
دوباره باران گرفت ؛
دل کودک همسایه بارانی شد
با فریاد ممتدش سکوت کوچه را در هم شکست
که من هم می خواهم پا بزنم.......
دوباره باران گرفت ؛
صورت پسرک روزنامه فروش را خیس کرد
او آهی از سینه برآورد
کاش خیس نمی شدند...... !
این بار باران چهره ی سرخ مرا خیساند
من هنوز نمی دانم
کدام قطره اشک است
و کدام باران ...
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
با باران با ترانه....
نه قديميه
باز باران بي ترانه
ميخورد بر سر حنانه
اشک در چشم حنانه کاش نميآمد ترانه
بر بام خانه
ميشود عريان و مفلوک اين حنانه
سقف ندارد بام خانه
آسمان مي رود بر روي خانه
شايد ازروي باران
شد خجل اين حنانه......
مادرش پرسيدبا ترانه
تا به کي ميآيد اين باران
اي پرستو اي حنانه...
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
باز ای باران ببار
بر تمام لحظه های بی بهار
بر تمام لحظه های خشک خشک
بر تمام لحظه های بی قرار

باز ای باران ببار
بر تمام پیکرم موی سرم
بر تمام شعر های دفترم
بر تمام واژه های انتظار

باز ای باران ببار
بر تمام صفحه های زندگیم
بر طلوع اولین دلدادگیم
بر تمام خاطرات تلخ و تار

باز ای باران ببار
غصه های صبح فردا را بشوی
تشنگی ها خستگی ها را بشوی
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای مهربان تر از برگ در بوسه‌های باران
بيداری ستاره ، در چشم جويباران
آيينه ی نگاهت؛ پيوند صبح و ساحل
لبخندِ گاه گاهت ؛ صبح ِ ستاره باران

بازآ که در هوايت ، خاموشی جنونم
فريادها بر انگيخت از سنگ ِ کوهساران
اي جويبار ِ جاري ! زين سايه برگ مگريز
کاين گونه فرصت از کف ، دادند بي شماران
گفتي : "به روزگاري مهری نشسته بر دل!"
"بيرون نمی‌توان کرد، حتي به روزگاران"
بيگانگي ز حد رفت، اي آشنا مپرهيز
زين عاشق ِ پشيمان، سرخيل شرمساران
پيش از من و تو بسيار ، بودند و نقش بستند
ديوار ِ زندگي را زين گونه يادگاران
وين نغمه ی محبت، بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقيست آواز ِ باد و باران
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هیچ معشوقی به نزدم بهتر از باران نباشد
هیچ لذت بهتر از بوئیدن باران نباشد
گر تمامی جهان را بنگری از مهرو لطف
همدمی جانانه و زیباتر از باران نباشد
قوس ابروهای او رنگین کمان دیگریست
ابروان حوریان چون ابروی باران نباشد
چشمهای نافذش دل میبرد از دلبرش
هیچ چشمی چون شرار مستی باران نباشد
من به عمرم دیده ام فرها د ها،شیرین ها
هیچ شیرینی،به دل دادگی باران نباشد
این سخن از دلبرش بشنو که روزی جار زد
گشته ام مجنون و لیلی ام به جز باران نباشد
خادمی،در وصف باران شعر نابی گفته ای
شعر عاصی وصف روی دلبرم باران نباشد
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
در هیاهوی وصال قدم می زنم
و می گیرم نشانی ات را از رهگذران عبور تنهایی.
چرا در این دیار باید یاد تو سهم من باشد
نه طراوت تکراتت... و نه هيچ باروني
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوباره تنها شده ام !
دوباره دلم هوای تو را کرده است !
خودکارم را از ابر پر میکنم !
و برایت از باران می نویسم !
به یاد شبی می افتم که تو را در میان شمع ها دیدم !
دوباره می خواهم به سوی تو بیایم !
تو را کجا می توان دید ؟!
در آواز شباویز های عاشق !؟ در چشمان یک آهوی مضطرب ؟!
در شاخه های یک مرجان قرمز ؟!
و یا در سلام دختر بچه ای که تازه نام تو را یاد گرفته است ؟!
دلم می خواهد وقتی باغها بیدارند ، تا وقتی زنده ام ، برای تو نامه بنویسم !
برای تو نامه بنویسم و تو نامه هایم را بخوانی !
و همانند گذشته همه را بی جواب بگذاری !
و در برابره همه ی حرف های عاشقانه ام سکوت کنی !
و انگار نه انگار که وجود خارجی دارم !
و همچنان بی تفاوت باش نسبت به حرفهایم !
ای کاش می توانستم تنهایی ام را برایت معنا کنم !
و از گوشه های افق برایت آواز بخوانم !
می ترسم روزی نتوانم بنویسم و نتوانم نامه هایم را به تو برسانم !
و دفتر هایم خالی بمانند !
و حرف های نا گفته ام هرگز به دنیا نیایند !
می ترسم نتوانم بنویسم و تو ادامه ی سرود قلبم را نشنوی !
و می ترسم نتوانم بنویسم و آخرین نامه ام در سکوتی محض بمیرد !
و تازه ترین شعرم به تو هدیه نشود !
دوباره شب ، دوباره طپش این دل بی قرارم !
دوباره سایه ی حرف های تو که روی دیوار روبه رو می افتد !
دلم می خواهد تمام دیوارهای بین من و تو پنجره شوند
و من تو را در میانه چشمهایم بنشانم !
دوباره شب ، دوباره تنهایی و دوباره خودکاری که
با همه ی ابر های عالم پر نمی شود !
دوباره شب ، دوباره یاد تو که این دل بی قرار را بیدار نگاه داشته است
دوباره شب ، دوباره تنهایی ، دوباره سکوت ،و دوباره من و یک دنیا خاطره و غم دوری تو
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
وای ؛ باران باران

شیشه ی پنجره را بَاران شست.

از دل من اما ،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

آسمان سربی رنگ ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای باران باران

پرمرغان نگاهم را شست....

«حمید مصدق»
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خيلي وقته ديگه بارون نزده
رنگ عشق به اين خيابون نزده
خيلي وقته ابري پرپر نشده
دل آسمون سبك تر نشده
مه سرد رو تن پنجره ها
مثل بغض توي سينه ي منه
ابر چشمام پر اشكه اي خدا
وقتشه دوباره بارون بزنه
خيلي وقته كه دلم براي تو تنگ شده
قلبم از دوري تو بد جوري دلتنگ شده
بعد تو هيچ چيزي دوست داشتني نيست
كوه غصه از دلم رفتني نيست
حرف عشق تو رو من با كي بگم؟
همه حرفها كه آخه گفتني نيست
خيلي وقته كه دلم براي تو تنگ شده
قلبم از دوري تو بدجوري دلتنگ شده
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز باران
با ترانه
با گوهر های فراوان
می خورد بر بام خانه
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تنهایم.....
اشکهای بی کسی ام جاری .....
در کوچه های زندگی
تنها و بی کس زیر باران غم زده قدم می زنم.....
صدای پایم را حتی خود نمی شنوم....
اشکهایم ......
بسان زندگیم شور است...!
باران تو ببار....
شاید صدایت مرا از سکوت ابدی در آورد ...
صدای باران در ناودان زندگی
تکرار می کند
تو تنهایی...... تو تنهایی.....
آخر کوچه رسیدم
طاقتم طاق است
جویبارها جاری
همچنان اشک های بی کسی خواهم ریخت .... :heart::gol::heart:
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
زيبايي پاييز نه به بازي رنگ و بارانش است
نه به هواي وحشي دونفره اش
فصلها را خاطره ها مي سازند
باوركن
تو باشي
رنگ هست هواهست
من هستم
و يك خيابان تشنه كه باران قدمهاي ما را كم دارد.
اینجا باران و پنجره خیلی خودمانی شده اند آنجا چطور؟
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
این دیگه فکر نداره
وقتی میشنوی میگم
تو برو باهام نمون
حتی اسممو نیار
اگه یک شب دیگه
زیر بارونا قدم زدی بدون
که تمام فکر من پیش تو بود
مثل تو تو زندگیم هیچکی نبود
میدونی حرفی ندارم
اگه زمزمه هامون
شده یخ تو دلامون
میدونی جایی ندارم
جز امشب زیر بارون
برم پیش خدامون
میدونی حرفی ندارم
اگه زمزمه هامون
شده یخ تو دلامون
میدونی جایی ندارم
جز امشب زیر بارون
برم پیش خدامون
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ... به کسی توجه نمی کنه ... از کسی خجالت نمی کشه ... می باره و می باره و ... اینقدر می باره تا آبی شه ... ‌آفتابی شه...!!! کاش ... کاش می شد مثل آسمون بود ... کاش می شد وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی شی ... بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بوده ... انگار نه انگار که غمی بوده ... همه چیز فراموشت بشه ...!!!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
بيايي و خانه بوي تو بردارد
بيايي و اينه روي تو بردارد
بيايي و نماني و بماند بو
بيايي و نماني و بماند رو
بيايي و نماني و من آبيار درختي ناپيدا شوم به گلدان نام ي
هر روز کاسه ي غزلي بريزم پاش
هر عصر قيچي بيتي بردارم و هرس بکنم حواشي آفتابي اش را
بيايي و باراني شود خانه از وزش تو
بيايي و خانه توفاني شود از تپش من
بيايي و مرز فصل ها بشکند وچار فصل يگانه شود
در يک تبسم دندان نما و يک کرشمه گيسويت
بياي و نماني ، نماني و بگريزي و انکار کني همه چيز را به واژه ي يک نه
با معني معطر هزار آري
بيايي و خانه بوي تو بردارد
بيايي و اينه روي تو بردارد
بيايي و پاي نازکت آب بدهد
آهوي نخ نماي قالي را تا از پس پنجاه سال تشنگي
سيراب ، موي نو برآورد و
چالک خيز بزند فراز چکاد و بايستد آن بالا
شاخ در شاخ آفاق بامداد .
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
ورق می خورد شب ، با پنجه ی تقدير در باران

ومی رقصيد عطر ِ كال ِ كاج ِ پير در باران


نگاه ِ بـِركه ، سرشارازتب ِ رويای وارونه


ومی روييد از ژرفای آن تصوير در باران
..................................................


ميان ِ چشم ها مانده ست سرگردان ، هزاران سال

خمار ِ خواب های خيس وبی تعبير در باران


دل ويك گوشوار ِ كاغذی ، انگيزه ی بودن


ومن ، باران نديده ، دختری دلگير د ر باران


صدای خيس ِ مردی درگلوی تار می روئيد


كسی مثل خودم، مثل خودش درگير در باران


به جرم ِ بی گناهی ، دارهای چشم ها می دوخت


به سرتاپای من ، يك درد ِ دامنگير در باران


غمی كم كم خودش را دررگ ِ ديوانه ام می ريخت


جنون بود وتب ِ رقاصی ِ زنجير در باران


جنون بودآن شب وآئينه ای صد پاره دردستم


ومن حل می شدم با آيه ی تكثير در باران .
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
می دونی؟
آسمون همیشه آبی نیست؟
همیشه هم صاف نیست؟
گاهی ابریه و گاهی بارونی؟
و از آسمون همیشه هم بارون نمی باره؟
خب... این طبیعتشه!
ولی همون موقع هایی هم که داره بارون می باره
برو بشین پای درددل آسمون
ببین چی میگه؟چرا داره گریه می کنه؟!
دلتو بده به آسمون و عوضش چندتا ستاره بگیر
می دونی؟
گاهی آسمون پر ستاره است....
ولی یه ستاره میوناون ستارهها
بزرگتر و قشنگتر و درخشانتره!
اون ستاره "تو"!
من اسمشوگذاشتم" ستاره تو"
می دونی؟
وقتی باستاره تو حرف میزنم.
وقتی بهش خیرهمیشم یا بهش چشمک می زنم.
همیشه... ازم یه چیزی میپرسه.
میگه:دوسمداری؟
منم میگم دوست دارم.
ولی دیشب از من یه سوال دیگه پرسید!
پرسید:چراتو هیچ وقت ازم نمی پرسی که دوست دارم یا نه؟
منم ازش پرسیدم :توچی؟ دوسمداری؟
می دونی چی گفت؟
گفت :قلبتو بده!
گفتم :چطوری؟گفت:چشماتو ببند و یهنفس عمیق بکش و خودتو رها کن.... قلبت پرواز می کنه و خودش میاد پیشم.
منم همونکاری رو کردم که ستاره گفت. ستاره قلبمو گرفت و روش یه چیزی نوشت و بعد پسشداد.
می دونی چی نوشته بود؟
نوشته بود: دوست دارم.
نوشته ستاره"تو"روقلبم موند. هنوزم هست تا آخر عمرم می مونه.چرا؟چون بهم گفت:حقیقت هیچ وقت نا بودنمی شه.چون چیزی است که "باید"وجود داشته با شه!
راستی ! بیا این دفعه که دارهبارون می با ره بریم پشت پنجره و به درد دل آسمون گوش کنیم وقتی شب میشه بیا دوتاییبه ستاره ها نگاه کنیم .
وقتی می خواهیم بخوابیم بیا دوتایی به ماه شب بخیربگیم....و وقتی صبح شد بیا طلوع خورشید رو که پرواز عشقه با هم نگاه کنیم.
با شه که عاشق بمونیم..........تا
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]چيزي مي باردبرشيشه[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]شبيه باران[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]شبيه [/FONT][FONT=&quot]پنج سالگي ام[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]خيس خيس كه ميشوم[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]تازه ميفهمم كه من وتوهيچگاه بهم [/FONT][FONT=&quot]نمي رسيم[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]مثل روزوشب[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]مثل مرگ وزندگي[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]باآنكه درميان [/FONT][FONT=&quot]يکديگريم[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]رؤياهايت رابرميداري وميروي[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]من ميمانم دركنارتنهائي[/FONT][FONT=&quot]ام[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]باباراني كه يك ريزبرشيشه ميبارد[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
[FONT=&quot]باراني كه مراخيس [/FONT][FONT=&quot]نميكند[/FONT][FONT=&quot]...[/FONT]
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]بارانی مورب[/FONT]​

[FONT=&quot]در نیمروزی آفتابی[/FONT]​

[FONT=&quot]هیچ اتفاقی نیافتاده است[/FONT]​

[FONT=&quot]تنها تو رفته ای[/FONT]​

[FONT=&quot]اما من[/FONT]​

[FONT=&quot]قسم می خورم که این باران[/FONT]​

[FONT=&quot]بارانی معمولی نیست[/FONT]​

[FONT=&quot]حتما جایی دور[/FONT]​

[FONT=&quot]دریایی را به باد داده اند[/FONT]​
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
در غبار غربتی بی هم زبان ، در حصار وحشتی نا مهربان ،
در هجوم درد بی گاه و نهان ، هم زبانی تازه از راه آمده ...
آمده تا قصه پردازی کند ، خاطرم را باز نوسازی کند .
دیرگاهی بود فکرم مرده بود ، در سکوت خویش خوابم برده بود
آمدی شب را پراندی از سرم ، فرصت پرواز دادی بر پرم .
ای گرامی مقصد پرواز من ، محرم خلوت سرای راز من ،
عقده ی دل را کنون وا میکنم ، گوش کن آرام نجوا میکنم ...
گریه های بی صدا را گوش کن ، گوش کن این شکوه ها را گوش کن !
ای صفای آب در یک ظهر داغ ، عشق بر لوح دلت یک مهر داغ ،
در نگاهت غم خیال انگیزتر ، چشم تو از چشم من لبریزتر ...
دوست دارم بعد از این نیت کنم ، با تو احساس صمیمیت کنم .
قصه هایم را تحمل کرده ای ،زود در باغ دلم گل کرده ای ،
در هجوم شکوه کوتاه آمدی ، صبر کردی با دلم راه آمدی !
با تو دل را اهل سازش میکنم ، غصه را گرم نوازش میکنم ،
سینه را از کینه خالی میکنم ، خویش را حالی به حالی میکنم !
آشنای صبح و شامم روی توست ، بهترین بو در مشامم بوی توست ،
با تو شورانگیز حتی شوکران ، خاطرت معنایی از با بهتران .
خاطرت روح مرا تسخیر کرد ، یاد تو چشم و دلم را سیر کرد ،
حس نمودی درد شیرین مرا ، باز کردی بغض دیرین مرا ،
خشک بودم تا تو لبخندم زدی ، با درخت سبز پیوندم زدی ،
تو حریف حرفهایم نیستی ، چون نمیدانی برایم چیستی ...!!!
گرچه غم همواره در جان من است ، روز و شب ناخوانده مهمان من است ،
هر شبی نقش آفرینی میکند ، در دل من شب نشینی میکند .
باز هم دل را ز غم پر میکند ، از غم اظهار تشکر میکند ،
چون نیازت با غم آید در دلم ، تا تو را دارم چه غم دارم ز غم ... !!
خوب شد تا درد دل کردیم ما ، تازه فهمیدیم که هم دردیم ما !
با من اکنون خویش را فریاد کن ، هر کجا هستی مرا هم یاد کن ...
هر کجا هستی مرا هم یاد کن ...
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چشمان بارانی...



روزی که تو آمدی

باران می بارید

از آسمان

و از روزی كه تو رفتی

هنوز هم باران می بارد

اما اينبار از چشمان من...
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دوست دارم که دل از شهر و دیارم بکنم
بروم سر به بیابان بگذارم باران

سبز نه! زرد نه! آمیزه­ای از سبزم و زرد
بس که درهم شده، پاییز و بهارم، باران!

داروک نیست، خدا! قاصدکی بود ای­کاش
کاش می­شد به نگارم بنگارم باران!

تو نمی­آیی و من این­همه خاکی شده­ام
تو اگر باشی با خاک چکارم؟ باران!

نسل در نسل دلم در عطش خواندن توست
آه ای زمزمه­ی ایل و تبارم! باران!

خسته­ام خسته از این قول و قرارم باران!
که نمی­باری بر سنگ مزارم باران!

خسته­ام از خودم و هرچه که با من مانده است
گله دارم، گله دارم، گله دارم باران!
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آسمان بی ماه بود آن شب
بغض باران در گلویش بود
ناودان با خویش نجوا داشت
کوچه گرم از گفتگویش بود
باد در شهر تهی می ریخت
بوی شب های بیابان را
تک چراغی خال می کوبید
گونه ی خیس خیابان را
من تهی بودم ، تهی از خویش
من پر از اندوه او بودم
با خیال دور و نزدیکش
همچنان در گفتگو بودم
دیدم از حسرت فرولغزید
اشک بر سیمای غمناکش
روزهای رفته را دیدم
در فضای چشم نمناکش
کوچه ی میعاد ما ، هر شب
چون رگی از خون ما پر بود
خنده ها طعمی گوارا داشت
بوسه ها گرم و نفس بر بود
بوی باران خورده ی دیوار
پلک سنگین مرا می بست
عطر زلفش در هوا می گشت
تا به بوی خاک می پیوست
ناگه از رفتن فرو می ماند
تن چو پیچک بر تنم می دوخت
تا از آن مستی به هوش آیم
بوسه لب های مرا می سوخت
راستی ای مونس دیرین
یاد از آن شب ها که می دانی
کوچه های پیچ پیچ شهر
روزهای سرد بارانی
آسمان ، امشب ندارد ماه
بغض باران در گلوی اوست
ناودان با خویش در نجواست
کوچه گرم از گفتگوی اوست
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه ترانه توی دریا
یه ستاره توی ایوون
یه نفس هوای خونه
یه ازم صدای بارون
من شروع خاطراتم
از همون کاسه آب
زنده میشه باز دوباره
مثل شیرینیه خوابه
وقتی که دلم میگیره
از تو پنجره نگام کن
با نگاهت پشت شیشه
از ته دلت دعام کن
دستتو بذار رو قلبم
بذار قلبم جون بگیره
یه نفسس بده به ابرا
که شاید بارون بگیره
مثل شیرینیه خوابه
مثل گل لای کتابه
لحظه لحظه توی حرفام
عطری از بوی گلابه
کوچه باغ بچگی هام
بوی کاهگل روی دیوار
زنده میشن همه این بار
توی لحظه های دیدار.........
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تو باران بهاري هستي[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]كه با بارش تو ،به من كه بيهوده به دنبال درياي خيالي مي دويدم[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نشانم دادي كه سرابي بيش نبوده[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و آرامش امواج دريا را تو به من هديه دادي[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]همچو قطرات باران كه با كوبيدن خود به زمين [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]زمين را صدا مي زنند تا به ياد كوير نيفتد[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]قلب مرا كه در آستانه ي مرگ بود صدا زدي[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تا باز بياد آورد تپيدن را[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ببار كه قلب مرا از مرداب شدن نجات دادي[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]طروات باراني تو[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]طلوع اميد در آسمان گرفته ي قلب من است[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]كه با باريدن، اميد آسماني صاف را به من دادي[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]پس ببار بر اين قلب من[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تا با نوازش قطرات تو آرام بگيرم[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ببار باران[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و بشوي غبار خستگي و غم را از من[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ببار باران،ببار باران...

[/FONT] [FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]
 
بالا