آرزوهای گمشده...

noom

عضو جدید
در تمام این سالها

حتی لحظه ای در بند زندگی نکردم

اگر هم بندی بود

تو
بودی

 

noom

عضو جدید
بوی تنت روی تک تک سلولهایم نشسته​

ترسم که استحمام کنم​

شاید فرصت لمس دوباره ات نباشد​

 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جا مانده است
چیزی جایی
که هیچ گاه دیگر
هیچ چیز
جایش را پر نخواهد کرد
نه موهای سیاه و
نه دندان های سفید

( حسین پناهی )
 

noom

عضو جدید
به آرزوی بچگی ام رسیدم
چقدر دلم می خواست تو صف اول نماز جماعت باشم
این بار نه تنها صف اول ، بلکه جلوتر از صف اول جای گرفتم
حتی جلوتر از پیش نماز
همه به من اقتدا می کنند
چقدر مهم شدم
نماز تمام میشود
همه به سمتم می آیند
روی دست بلندم می کنند
چقدر عزیز شدم
چند قدمی حرکتم می دهند
یکی فریاد می زند : " بلند بگو لا اله الا الله " . . .
 

raha 001

عضو جدید
کاش میشد همه را با نگاهی بخریم

شاید ان روز همه مسکین درمانده شوند

شاید آن روز منم همچو نسیمی باشم

ز پس پرده زمستان همه جا زر پاشم





گر مرا خواهی به منه خسته نگاهی بنما

تا بدانم که مرا خواهی نخواهی صنما

دل بریدم ز پس معرکه کاخر بیوفا

دل ببستم به تو پس تو کجایی رخ بنما
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آخر ای دوست٬ نخواهی پرسید[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]که دل از دوری رویت چه کشید؟[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سوخت در آتش و خاکستر شد[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]وعده های تو به دادش نرسید...[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]داغ ماتم شد و بر سینه نشست[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اشک حسرت شد و بر خاک چکید[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آن همه عهد فراموشت شد؟[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چشم من روشن٬ روی تو سپید...[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]جان به لب آمده در ظلمت غم[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کی به دادم رسی ای صبح امید؟[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آخر این عشق مرا خواهد کشت[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]عاقبت داغ مرا خواهی دید...[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دل پر درد مرا مشکن[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]که خدا بر تو نخواهد بخشید..[/FONT]
 

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خورشید را بر میدارم

فقط برای تو ......

تا به موهایت بزنم

و به تو بگویم

" چقدر دوستت دارم "

فردا تو می فهمی

فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت !

آه .....

راستی چرا فردا نمی شود ؟!

این شب چقدر طول کشیده !

چرا آفتاب نمی شود ؟!

یکی نیست بگوید آفتاب کجا رفته است ؟!.......
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زنده یاد فریدون مشیری

زنده یاد فریدون مشیری

[FONT=times new roman,times,serif][/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]روزهايي كه بي تو مي گذرد[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
[FONT=times new roman,times,serif]گرچه با ياد توست ثانيه هاش[/FONT][/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
[FONT=times new roman,times,serif]آرزو باز مي كشد فرياد[/FONT][/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
[FONT=times new roman,times,serif]در كنار تو مي گذشت اي كاش![/FONT]
[/FONT]
 

noom

عضو جدید
میخواهم
پاهایم را ببرم یک گوشه ای بیندازم که اینقدر سمتت نکشند...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
من
نه عاشقم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من
خودم هستم و تنهایی و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزد
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید آن روز که سهراب نوشت تا شقایق هست زندگی باید کرد
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت
باید اینجور نوشت هر گلی هم باشی چه شقایق چه گل پیچک و یاس...
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
حال غم انگیز

حال غم انگیز

سکوت و حال غم انگیز و شهر خالی عشق
خزان و فاصله ، همواره در توالی عشق


و بوی تازه ترین خاطرات و رویاهام
شمیم دفتر شعری ست از حوالی عشق


خیال ، خاطره ها ، خستگی ، خدایا! باز ـ
سراب بوسه در این سال خشکسالی عشق !؟


بهار عاطفه! رویای صادقانه ی من !
تو ای بهانه ی هر فصل انتقالی عشق !


تمام دار و ندارم! همیشه در غزلم
بمان که نشکند این قُلّک سفالی عشق
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچوقت نگـفته اند که به زور باید لبخند زد ٬
بعضـی وقتها باید تا نهـایت آرامش گریست…
آن گـاه تبـسمی مهمـان لبــهایت می شود
کـه زیبـاتـر از رنگیـن کـمان بعد از بـاران است
 

آیاتای

عضو جدید
رفت‌های بی‌آمد

آسمان گم در مه! مهربان بیش از حد!
ناگهان طولانی! مکث سرکش ممتد!

نیستی، ولی هستی؛ مثل موج با ماهی
با تو اوج می‌گیرم مثل قایقی در مد

قطره قطره نم‌نم‌نم رخنه کرده‌ای در من
غرق کن مرا در خود آن‌چنان که می‌باید!

از چه می‌هراسانیم؟ سرنوشت موج این است
تا به ساحلی دیگر بی‌قرار و بی‌مقصد

روزگار غمگینی است؛ بی‌بهانه می‌خندی
خنده‌ها ولی انگار از غمت نمی‌کاهد

داستان تکراری: صبح، ظهر، بعدازظهر
آخرش چه خواهد شد؟ هیچ‌کس نمی‌داند!

چیزهایی از دیروز جان سپرده بر دستت
خاطرات بی‌برگشت، رفت‌های بی‌آمد

سال‌های پرنفرین جان گرفته، در راهند
سال اشک، سال شک، سال باد، سال بد

خنده‌های بی‌نوبت پشت گریه می‌پوسند
کی شنیده‌ای آخر بعد غصه غم باشد؟

روزی از همین اطراف می‌رسی و لب‌خندت
خط کشیده با قرمز روی روزهای بد
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسته از هجوم توفان توي دست سرد پاييز
اين منم يه تيكه كاغذ از يه قصه ي غم انگيز
يكي نيست بگه مسافر عشق تو كجا گذاشتي
يه نفر كه اولبنه يه نفر كه آخرينه
يه كسي باشه كه دستاش پر عطر پونه باشه
مثل خاك فصل بارون تو چشاش جوونه باشه
شاپرك اگه نباشه نمي شه پروازشو ديد
تو كدوم نگاه بي جون زندگي رو ميشه فهميد
كي مي خواد اينو بخونه واسه مردمي كه خوابن
كاشكي هم قبيله بوديم مثل ماهيا و دريا


ماهيا تو فكر دريا ماهيا به رنگ آبن
ماهيا به فكر دريا ماهيا به رنگ آبن...
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دل مثل بلورم شکسته شکسته
غم اومده کنارش نشسته نشسته
یه حرفی برا گفتن
یه چشمی برا خفتن نمونده
یه اشکی برا ریختن
رهی بهر گریختن نمونده
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
يه حوض خالي از آب بلور قرص مهتاب
رو پوست تيره ي شب دوباره مخمل خواب

يه قلب پاره پاره، يه آسمون ستاره
از داغ عشق ليلي مجنون شبا بيداره

عمريه دلسپردم به لحظه هاي رفته
به گريه ي ناتموم، گلايه ي نگفته

دلم گرفته از اين دغدغه هاي ترديد
از غربت پرستو که بي بهانه کوچيد

زمستوناي سنگين، من و سکوت غمگين
بيداري شبونه، حسرت خواب رنگين

از درد ديدن تو، تو باغ سبز رويا
رو شاخه هاي آبي، سرخي سيب حوا

آفتابي شو اي خوب من تا ذره ذره آب بشم
تنهاتر از يه قاصدک سبک تر از حباب بشم
سبک تر از حباب بشم

نذار بمونم رو زمين نگو ازت جدا بشم
بذار که پرواز بکنم ازين قفس رها بشم

نذار بمونم رو زمين نگو ازت جدا بشم
بذار که پرواز بکنم ازين قفس رها بشم

عمريه دلسپردم به لحظه هاي رفته
به گريه ي ناتموم، گلايه ي نگفته

دلم گرفته از اين دغدغه هاي ترديد
از غربت پرستو که بي بهانه کوچيد

دلم گرفته از اين دغدغه هاي ترديد
از غربت پرستو که بي بهانه کوچيد...
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]روزهايي كه بي تو مي گذرد[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
گرچه با ياد توست ثانيه هاش
[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
آرزو باز مي كشد فرياد
[/FONT]​
[FONT=times new roman,times,serif]
در كنار تو مي گذشت اي كاش!


فریدون
[/FONT]
 

noom

عضو جدید
گرمه یه گرمای لذت بخش دیگه باید تمومش کرد...
مثل عروسک خیمه شب بازی دارم تاب میخورم.میخوام چشم ازت برندارم اما طناب داره دور تا دور اتاق رو بهم نشون میده.حالا دیگه نسیم هم میتونه منو به هر طرفی که میخواد ببره.نفسهام کندتر و کندتر میشه.احساس تورم و گرمای عجیبی تو سرم میکنم ولی بدنم لحظه لحظه داره سردتر میشه.با هر چرخش طناب عکست میاد جلوی چشمم.کاش دور تا دور اتاق رو پر میکردم از عکسات.احساس میکنم پاهام داره میلرزه.حالا دیگه از اکسیژن خبری نیست.حرکت طناب هم کندتر و کندتر میشه.چشام یواش یواش سیاهی میره کاش طناب باز هم میچرخید تا یاز هم میدیدمت,هنوز هم ازت سیر نشدم.کاش میشد منصرف شد و راه بهتری انتخاب کرد اما دیگه برگشتی وجود نداره مثل تمام زندگی اینجا هم جبر چرخش طنابه که منو از دیدنت محروم میکنه.طناب دیگه حرکت نمیکنه به زور سعی میکنم چشام رو باز کنم تا شاید برای اخرین بار ببینمت.با تمام توان به دیوار روبرو نگاه میکنم طناب وایستاده درست روبروی عکس گرگ گرسنه ای که روی دیواره.درست پشت به تو
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
این وصله ها به ماه نمی چسبد

آنســــوتر از تمــــــامی قـول و قـرار ها

پاییـز را قــــدم زده ام بـی تو بــــــــارها

پاییز کوچه با دو سه تـا تــاک ریخـــــته

هــی برگ برگ می تکد از شاخسـارها

امروز جمــــعه، چنــــدم آذر، خیـــال کن

داری قـــــرار بــا من دل بیقــــرار...هـا

یک تخت، تخت ساده چوب، من و تو و

گنجشــــک هـــای جاده چالوس، سارها

یک باغ در تصــرف شـــــــــوم کلاغ ها

یک کـــــاج در محـاصـــره قــارقــارها

قلیــان و چـای، طعـــم غزل بر لبـان من

چشــم تو، شـــاه بیت همه شـاهکــارها

من جنـگلم، به مخمل یک ســــبز متهـم

سر می کشـــــند از در و دیوار، دار ها

من زنـــده ام هنوز ولـی گوش کن، ببین

سر می رســند از همـه جا لاشخــوارها

یلدا ترین شب از شب گیـســـوی باغ را

می زخمم از چکـــــاچک خـون انــارها

بگذار عاشـــقـانه بمیـــــــــرم به پـای تو

گردن بگیر مرگ مرا گـرچه دار ها....

ای گردباد خسته ی بی تکسـوار! های!

گــم کـــرده ایم رد تو را در غبـــــــارها

یک شـب بیا تو با چمــدانی پر از سلام

در ازدحــــــــــــام مـبـهـم سوت قطـارها

بـاز آن نگــــــاه مخمــــــلی نخ نمــای را

چون گل بدوز بر تـن ما وصــــله دارها

ما خسـته ها، فنا شده ها، ور شکسته ها

ما بد قواره هــــا، یله هـــا، بـد بیـــار ها

***

امروز جمعه، چنـــــــــدم آذر، خیال کن

هـــــی چکه چکه می چکم از انتظــارها

تو می رسـی و هلهله برپاست خوب من

دســـــتی تکـــــــان بده به سرور چنارها

این کوچه باغ با دو سه تـا تـــاک ریخـته

هی برگ برگ می تکد از شــــــاخسارها

این بیت ســـــطر آخــر یک انتظار خیس

این کوچه را قــــــــدم زده ام بی تو بارها
...


دكتر محمد حسين بهراميان
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
فانوس تنهایی آرزوهای زیبا ادبیات 3

Similar threads

بالا