آرزوهای گمشده...

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ستاره در اعماق
می سوخت
که تا فضای سرد زمان را
امیدوار کند
که تا شعال ریشه ی خود را
به برگ و بار نشاند
نثار کند
به پرتوی که چشمه ی اندیشه هاش
در سر داشت
سراب و هم معلق را
شکوفه زار کند
ستاره ای می سوخت
مگر خرد بنشاند
مرغان دربه در ، پرواز حسرتان را
شاید نوای سبز پناهی
آزادشان
از این غبار کند
ستاره ای در جسم
ستاره در اعماق
ستاره ای که حیرت ناباوران
بسوزد و بر خاک
یقین آفتاب را
استوار کند
 

@spacechild@

عضو جدید
برگ برگ پاورقی!
این جا چه قدر حاشیه های سیاه و سپید نشسته!
به او بگویید برود!
خسته کننده ترین واژه ذهنم شده...
نمی توانم سیاهی چشم هایش را
بین این همه سپیدی ملال آور پیدا کنم!
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
خواب هایی که در جیب هایت

قایم کرده ای

در چشمانم پناه گرفته اند ...

هرچه گشتم

خودم را میان آنها ندیدم ...

مرا در کدام صندوق صدقات خرج کرده ای

که بلای بی تو بودن بر سرم می آید !!!


کیوان مهرگان
 

aftab

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب بغض هاي تنهايي من دوباره مي شکند

چشمانم بس که باريده تحمل نور مهتاب را هم ندارد

آخ که چقدر تنهايم...

دل بيچاره ام بس که سنگ صبورم بوده خرد شده

و انگشتانم بس که برايت نوشته خسته

روبروي آئينه نشسته ام... آيا اين منم؟؟!!

شکسته...

دلتنگ...

تنها...

تو با من چه کردي؟

شايد اين آخرين زمزمه هاي دلتنگي ام باشد

ديگر هيچ نخواهم گفت...

اما منتظرم...

انتظار ديدن دوباره تو براي من اکسير زندگيست

پس برگرد...

عاشقانه برگرد

براي هميشه

..................؟
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اي آشناي درد، در لحظه هاي سرد

زخم دل مرا، دست تو مرهم است



بي تو بهار هم، پژمرده مي شود

اما كنار تو، پائيز هم خرم است
 

آیاتای

عضو جدید
تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمیدانم


 
  • Like
واکنش ها: floe

mosleh.bargh

عضو جدید
سلام به همگي

مث اون موج صبوري آه وفاداره به دريا
تو مهي مثل حقيقت مهربوني مث رويا
چه قدر تازه و پاآي مث ياساي تو باغچه
مث اون ديوان حافظ آه نشسته لب طاقچه
 

mosleh.bargh

عضو جدید
كاش در دهكده عشق فراواني بود
توي بازار صداقت آمي ارزاني يود
كاش اگر گاه كمي لطف به هم ميكرديم
مختصر بود ولي ساده و پنهاني بود
كاش به حرمت دلهاي مسافر هر شب
روي شفاف تزين خاطره مهماني بود
 

mosleh.bargh

عضو جدید
پسري بود روزي
گول كوچه اي را خورد
كه در خیابان دختر تعطیل
دختري كه دروغ بر لبھايش داشت پیر مي شد
در خیاباني كه ھي بوق بوق
در آغوش پسري ديگر سرازير شد
پسرك زيبا ھفده ساله
در شب ھاي فاحشه اي كه در خواب ھاش مي رقصید
اسیر شد
با مرگ تصادف كرد شبي
و تصادفا به بیمارستان خدا راه برد
 

aftab

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتم: «بمان!» و نماندي!

رفتي،

بالاي بام آرزوهاي من نشستي و پايين نيامدي!

گفتم:

نردبان ترانه تنها سه پله دارد:

سكوت و


صعودُ

سقوط!

تو صداي مرا نشنيدي
و من

هي بالا رفتم، هي افتادم!

هي بالا رفتم، هي افتادم...

تو مي دانستي كه من از تنهايي و تاريكي مي ترسم،

ولي فتيله فانون نگاهت را پايين كشيدي!

من بي چراغ دنبال دفترم گشتم،
بي چراغ قلمي پيدا كردم

و بي چراغ از تو نوشتم!

نوشتم، نوشتم...

حالا همسايه ها با صداي آواز هاي من گريه مي كنند!

دوستانم نام خود را در دفاترم پيدا مي كنند


و مي خندند!

عده اي سر بر كتابم مي گذارند و رؤيا مي بينند!

اما چه فايده؟

هيچكس از من نمي پرسد،

بعد از اين همه ترانه بي چراغ

چشمهايت به تاريكي عادت كرده اند؟

همه آمدند، خواندند، سر تكان دادند و رفتند!

حالا،

دوباره اين من و ُ


اين تاريكي و ُ


اين از پي كاغذ و قلم گشتن!

گفتم : « - بمان!» و نماندي!

اما به راستي،

ستاره نياز و نوازش!

اگر خورشيد خيال تو

اينجا و در كنار اين دل بي درمان نمي ماند،

اين ترانه ها

در تنگناي تنهايي ام زاده مي شدند؟?
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می خواستم ترانه ای باشم
که بچه های دبستانی از بر کنند
دریا که می شنود
توفانش را پشتش پنهان کند
و برگ های علف
نت های به هم خوردنشان را
از روی صدای من بنویسند

می خواستم ترانه ای باشم
که چشمه زمزمه ام کند
ابشار، با سنج و دهل بخواند

اما ترانه ای غمگینم
و دریا، غروب
بچه هایش را جمع می کند که صدایم را نشنوند

نت هایم را تمام نکرده
چرا رهایم کردی.

"شمس لنگرودی"
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سبزه
سنجد
سیب

سیر
سماق
سمنو

هفت سین امسالم را
کاش
"سلام" تو کامل می کرد...
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن روزها رفتند
آن روزهاي خوب
آن روزهاي سالم سرشار
آن آسمان هاي پر از پولک
آن شاخساران پر از گيلاس
آن خانه هاي تکيه داده در حفاظ سبز پيچکها به يکديگر
آن بام هاي بادبادکهاي بازيگوش
آن کوچه هاي گيج از عطر اقاقي ها
ان روزها رفتند
آن روزهايي کز شکاف پلکهاي من
آوازهايم ، چون حبابي از هوا لبريز ، مي جوشيد
چشمم به روي هرچه مي لغزيد
آنرا چو شير تازه مينوشيد
گويي ميان مردمکهايم
خرگوش نا آرام شادي بود
هر صبحدم با آفتاب پير
به دشتهاي ناشناس جستجو ميرفت
شبها به جنگل هاي تاريکي فرو مي رفت

آن روزها رفتند
آن روزهاي برفي خاموش
کز پشت شيشه ، در اتاق گرم ،
هر دم به بيرون ، خيره ميگشتم
پاکيزه برف من ، چو کرکي نرم ،
آرام ميباريد ...


از کتاب تولدي ديگر (فروغ فرخزاد)
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
همین که با تمام خستگی ات

هیچ دری را

پشت سرت نبسته ای

دنبال هر بادی که بیایم به تو می رسم ...!


بهزاد زرین پور
 

aftab

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را گم كرده ام امروز...

و حالا لحظه های من ..گرفتار سكوتی سرد و سنگينند....

و چشمانم كه تا ديروز به عشقت می درخشيدند....

نميدانی چه غمگينند...هوای گريه دارند..

چراغ روشن شب بود

برايم چشمهای تو نميدانم چه خواهد شد

پر از دلشوره ام...

بی تاب و دلگيرم..........

كجا ماندی كه من بی تو هزاران بار؛در هر لحظه ميميرم.......!!!؟؟؟؟
 

aftab

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] تو رفتی رد پایت در دلم ماند[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] شکوه خنده هایت در دلم ماند[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] دلم را با سحر خوش کرده بودم[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] غروب ماجرایت در دلم ماند[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] شریک درد هایم بودی اما[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] غم بی انتهایت در دلم ماند[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] هزار و یک شبم چون باد بگذشت[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] طنین قصه هایت در دلم ماند[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] سپردی سر نوشتم را به پاییز[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] بهار با صفایت در دلم ماند[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] علی رغم سکوت ساده من[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] سفر کردی صدایت در دلم ماند[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] و حالا مثل یک رویای برفی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] تو رفتی رد پایت در دلم ماند[/FONT]
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
فانوس تنهایی آرزوهای زیبا ادبیات 3

Similar threads

بالا