آرام، گفتم دوستت دارم

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شوق بوسیدن ...

شوق بوسیدن ...


[h=1]شوق بوسیدن چنین مستانه می‌سازد مرا
دیدن گیسوی تو یار دیوانه می‌سازد مرا

ای کمان ابروانت کشته‌ها داده‌ست بدان
عاقبت عشقم به‌ تو افسانه می‌سازد مرا
(ندا) :heart:[/h]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آخرقـصه را بــردار و بـا خـودت ببر ...

همـان یـکی بود و یـکی نبود !

همـان گنـبد کـبود را بـرای مـن بگـذار ....

در فکـر شـروعی دوبـاره ام !

مـــن بودم و هـنوز کس دیـگری نـبود !؟
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
 

bid-majnoon

عضو جدید
تمام من شده بودی و چه می ماند از من، اگر فراموشت کرده بودم؟ فکر کن! صبح از خواب بیدار شوی، چای بنوشی، لبخند بزنی، بغض کنی، شعر بخوانی ... نه! خیلی وقت است کتاب شعری را ورق نزده ام! این یکی را قلم بگیر!
اصلا بگذار دوباره بنویسم!
بیدار شوی، چای بنوشی، لبخند بزنی، بغض کنی، مو شانه کنی، نفس بکشی، که چه؟ این همه، که بودن نمی شود! می شود؟
نه دورِ دیر! دلتنگ نیستم و دلم هم هوای تپیدن ندارد، قول می دهم گریه هم نکنم اما، به جای همه اینها، می شود اجازه دهی گاهی، فقط گاهی [ مثلا وقتهایی که آفتاب جور دیگری می تابد و وقتهایی که باران هوس باریدن دارد و وقتهایی که ماه زیباتر می شود و وقتهایی که با خودم قدم می زنم و وقتهایی که کسی با لبخند اسمم را صدا می زند و وقتهایی که نمی دانم برای چه باید زندگی کنم] به تو فکر کنم؟
اجازه می دهی؟
 

behrooz civil

کاربر فعال مهندسی عمران ,
کاربر ممتاز
عشق من


ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﭙﺮﺱ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﺣﺪ ﻭ ﻣﺮﺯی ﺑﺮﺍی ﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ

ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪنی ﻧﯿﺴﺖ


ﺧﻮﺍستنی ﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮی ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ


ﺗﻮ ﺗﮑﺮﺍﺭ نمی ﺷﻮی ، ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ

 

bid-majnoon

عضو جدید
دوست دارم وقتی در شرجی جنوب رنگ مهتاب گرفته تر می شود بنشینم و به تو فکر کنم؛ هر چند، شرجی هم نباشد، مهتاب هم نباشد، شب هم نباشد، به تو می اندیشم...
نمی دانم چرا؟ دوستت که ندارم... فکر کن آدمی که خودش را دوست ندارد کسی را دوست داشته باشد! نمی شود که مهربان! می شود؟!
.
.
.
بی خیال این دیوانگی ها و این دیوانه،
حالت چطور است خوبِ نامانده؟ خوشبختی؟
 

سیّد

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیا با هم یکی بشیم عزیزم ای عزیزم
بیا با هم بخونیم قصه عشق و عزیزم
ما که جز تو دیگه یاری ندارم آی عزیزم
ما که گفتم دوستت دارم عزیزم آی عزیزم
وای وای وای وای عزیزم آی عزیزم آی عزیزم
سره راهت می شینم گل میریزم آی عزیزم
به به به به چه زیبایی چه رعنایی عزیزم
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﺣﺴﻮﺩﯼ ﺍﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺗﻮ
ﺑﻪ ﺗﻮ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﻦ ﺩﺍشتی
ﮐﻪ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﭘﺎﯼِ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ ﻧﺸﺴت

زمانی که فکر و خیالش پر از تو و یادت بود
فکر و خیال تو پر بود از همه ،جز او...
 

bid-majnoon

عضو جدید
به چه درد می خورد این شهر بی در و پیکرِ بی تو وامانده؟ من و گلدان پشت پنجره پـــــــــــاک پوسیده ایم
و باور کن اغراق نکرده ام اگر بگویم بی تو هر تکه ام مرا شکنجه می دهد...
و چه عجیب در این دنیای بی تو بی غایت زشتِ در هم و برهم، صدای قوامی به دلتنگی های من و پنجره می آید:
...تا که از آن گل دور افتادم ....
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فقــــــــــط بـراے تـو

“ساڪتــــــــــم”

نہ اینڪہ فرامـوشتــــــــــ ڪرده باشـــــم

صبـــــر ڪردم ببینــــــم تـو هـــــم

دلتنگــــــــــم مے شـوے
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای گل مریم خوابتو دیدم باز
توی رویایی دلنشین و دلباز

گفتم از عشق و ساده خندیدی
میوه ی عشقو از دلم چیدی

اما یک لحظه بی تو بارون شد
فهمیدم خوابم دنیام زندون شد...
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چندان به تماشایش برنشستیم
که بامدادی دیگر برآمد
و بهاری دیگر

از چشم اندازهای بی برگشت در رسید
از عشق تن جامه‌ای ساختیم روئینه
نبردی پرداختیم که حنظل انتظار
بر ما گوارا آمد

ای آفتاب که برنیامدنت
شب را جاودانه می‌سازد
بر من بتاب
پیش از آن‌که در تاریکی خود گم شوم...

محمد شمس لنگرودی
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
JU JU آرامترین آرام ادبیات 50
JU JU آرام بخواب ادبیات 13

Similar threads

بالا